#یادت_باشد 💍❤️
#پارت_نود_و_چهارم
از در پادگان که وارد شدیم انگار خود ساختمانها به ما خوشآمد میگفتند، ساختمانهایی که روزگاری طعم خوش مصاحبت با شهدا را چشیده بودند و حالا میزبان زائران شهدا بودند، عکسهای بزرگ قدی روی دیوار ساختمانها به اندازه یک کتاب حرف برای گفتن داشت، ساختمانهایی که هنوز هم بچههای گردان کمیل و مقداد و ابوذر و مالک را فراموش نکرده بودند.
جلوی حسینیه حاج ابراهیم همت که رسیدیم حمید گفت:«یه روزی صدای بچههای رزمنده توی صبحگاه دوکوهه میپیچیده، بعد از دعای صبحگاهی که شهید گلستانی میخوند نرمش میکردن و میگفتن یک دو سه شهید! ولی الان انگار دوکوهه خلوت کرده و منتظره، منتظر یه روزی که یه سری مثل همون شهدا پیدا بشن و اینجا دوباره نفس بکشن».
چند روزی بعنوان خادم در دوکوهه ماندیم، گاهی از اوقات حمید را میدیدم که با ماشین در حال تردد و کمک برای خدمت به زائران شهداست، روز سوم که دوکوهه بودیم کاروانی از تهران میخواستند به دیدن حسینیه بچههای گردان تخریب بروند،این حسینیه دو کیلومتری از ساختمانهای اصلی دوکوهه فاصله دارد.
جایی که بچههای تخریب برای آموزشها و خلوتهای شبانه خودشان انتخاب کرده بودند، چون هوا گرم شده امکان پیادهروی وجود نداشت، با تصمیم مسئولین قرار شد با ماشین زائران را به حسینیه تخریب برسانیم، من هم همراهشان رفتم.
طول مسیر به خانمهایی که تا حالا دوکوهه را ندیده بودند گفتم:«اینجا مثل باند پرواز میمونه، خیلی از شهدا از همین جا از همین ساختمونها پروازشون رو شروع کردن و نهایتا توی مناطق مختلف به شهادت رسیدن، قدر این چند ساعتی که دوکوهه هستید رو بدونید».
چند دقیقهای طول نکشید که به حسینیه تخریب رسیدیم، یک جای خلوت بدون هیچ امکانات که ساخته شده بود برای خودسازی بچههای گردان تخریب، هنوز هم پشت حسینیه قبرهایی که کنده شده بود و بچههای تخریب شبها داخل آن میخوابیدند و راز و نیاز میکردند دست خورده باقی مانده بود.
مراسم روایتگری و مداحی که انجام شد دوباره سوار ماشینها شدیم و برگشتیم.
هنوز به محل استراحتم در ساختمان مقداد نرسیده بودم که متوجه شدم موبایلم را داخل حسینیه تخریب جا گذاشتم، به سمت ورودی جاده حسینیه برگشتم ولی هیچ ماشینی نبود که من را به آنجا برگرداند.
ادامـــه دارد...
#یار_مهربان
#امام_زمان
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
════༻🌎༺════
@Mano_Donya313