من و کتاب
انا لله و انا الیه راجعون مادر پاسدار #شهید_مسعود_آخوندی بعد از 31 سال دوری در سن 82 سالگی دارفانی
⚘⚘#مجموعه_کتابهای_اوج_بندگی ⚘⚘
🔹️نام کتاب: #تک_پسر
(نیم نگاهی به زندگی و اوج بندگی #دانشجوی_شهید_مسعود_آخوندی )
🔹️به کوشش: #نسیبه_استکی
🔹️ناشر: #انتشارات_شهید_کاظمی
.
📚دربارهی کتاب:
.
#شهدا همه ستارگان هدایتند که در این دنیای پررزق و برق، راه حق را به ما نشان میدهند.
در این بین، ویژگیهای شهیدانی چون #مسعود_آخوندی ، آنها را از سایرین ممتاز میکند.
مسعود تک پسر خانه و عزیزدردانهی مادر بود. #دانشجوی_مهندسی_مکانیک، #شاگرد_اول کلاس و #محبوب_اساتید بود.
یک #تحلیلگر_باهوش در مسائل #سیاسی و در جبهه بهسان یک #فرماندهی_شجاع و باتدبیر بود.
از هر جنبهای که به او نگاه کنید، یک #الگو و نمونه است تا ما بفهمیم حتی در #دورهی_آخرالزمان هم میشود این چنین زندگی کرد.
ارتباط عاشقانهی مسعود با دانشجویان و تحول آنها در اثر این ارتباط، بیش از پیش این جمله را در ذهن تداعی می کند که
« #شهدا_هنوز_در_وسط_معرکه_هستند ».
02537840844
manvaketab.ir
من و کتاب
🔹نام کتاب: #ملاصالح (سرگذشت شگفتانگیز مترجم اسرای ایرانی و عراقی #ملاصالح_قاری) 🔹نویسنده: #رضیه_غبی
🔹نام کتاب: #ملاصالح
(سرگذشت شگفتانگیز مترجم اسرای ایرانی و عراقی #ملاصالح_قاری)
🔹نویسنده: #رضیه_غبیشی
🔹ناشر: #انتشارات_شهید_کاظمی
lish.ir/ITr
✂️برشی از کتاب:
.
وارد شهر شدیم. خیلی عجیب بود!
نشانی از آبادی نبود. به #کاظمین میرفتیم، اما همه به حسین(ع) سلام میدادند.
زمزمه در فضای ساکت اتوبوس پیچید:
- السلام علیک یا اباعبدالله #السلام_علیک_یا_باب_الحوائج، یا #موسی_بن_جعفر .
انگار کسی بغل دستی خود را نمیدید و هرکس خودش بود و تنهاییاش.
اشک بیصدایشان بیاختیار سرازیر بود. به محض اینکه ماشین در خیابان، روبه روی حرم از حرکت ایستاد، مأموران سریع پیاده شدند. باورمان نمیشد که مقابل حرم ایستادهایم. با صدای مأموران به خود آمدیم:
- يا الله نزلو! (زود بیایید پایین!)
بغضکرده و مات و مبهوت، بدون اینکه حرفی بزنیم، چشم به حرم امامان کاظمین (ع) دوخته بودیم. انگار قدرت سخن گفتن از ما سلب شده بود. یک به یک پیاده شدیم و خیلی زود اشک از صورت زرد و تکیدهمان سرازیر شد.
باورمان نمیشد قدم به #وادی_عشق گذاشتهایم و رو به روی حرم عزیزانی هستیم که دیدنشان منتهای آرزوی همه #رزمندگان و #شهدا بود.
میترسیدیم از خواب بیدار شویم و بفهمیم همهچیز فقط یک رؤیا بوده است؛ اما نه بیدار بودیم. به ترتیب و بی صدا پیاده شدیم.
بی صدا گریه میکردیم. به سمت #صحن رفتیم. بعد از سالها در ناباوری خود را در حرم امامان معصوم (ع) میدیدیم.
شانههایمان از گریه میلرزید!
روحی فداك يا باب الحوائج!
خرید آسان "ربات من و کتاب"
https://t.me/manvaketab_bot?start=65331
خرید اینترنتی "سایت من و کتاب"
lish.ir/ITs
مرکز پخش:
02537840844
@nashreshahidkazemi
هدایت شده از انتشارات شهید کاظمی
🔹نام کتاب: #ملاصالح
(سرگذشت شگفتانگیز مترجم اسرای ایرانی و عراقی #ملاصالح_قاری)
🔹نویسنده: #رضیه_غبیشی
🔹ناشر: #انتشارات_شهید_کاظمی
✂️برشی از کتاب:
.
وارد شهر شدیم. خیلی عجیب بود!
نشانی از آبادی نبود. به #کاظمین میرفتیم، اما همه به حسین(ع) سلام میدادند.
زمزمه در فضای ساکت اتوبوس پیچید:
- السلام علیک یا اباعبدالله #السلام_علیک_یا_باب_الحوائج، یا #موسی_بن_جعفر .
انگار کسی بغل دستی خود را نمیدید و هرکس خودش بود و تنهاییاش.
اشک بیصدایشان بیاختیار سرازیر بود. به محض اینکه ماشین در خیابان، روبه روی حرم از حرکت ایستاد، مأموران سریع پیاده شدند. باورمان نمیشد که مقابل حرم ایستادهایم. با صدای مأموران به خود آمدیم:
- يا الله نزلو! (زود بیایید پایین!)
بغضکرده و مات و مبهوت، بدون اینکه حرفی بزنیم، چشم به حرم امامان کاظمین (ع) دوخته بودیم. انگار قدرت سخن گفتن از ما سلب شده بود. یک به یک پیاده شدیم و خیلی زود اشک از صورت زرد و تکیدهمان سرازیر شد.
باورمان نمیشد قدم به #وادی_عشق گذاشتهایم و رو به روی حرم عزیزانی هستیم که دیدنشان منتهای آرزوی همه #رزمندگان و #شهدا بود.
میترسیدیم از خواب بیدار شویم و بفهمیم همهچیز فقط یک رؤیا بوده است؛ اما نه بیدار بودیم. به ترتیب و بی صدا پیاده شدیم.
بی صدا گریه میکردیم. به سمت #صحن رفتیم. بعد از سالها در ناباوری خود را در حرم امامان معصوم (ع) میدیدیم.
شانههایمان از گریه میلرزید!
روحی فداك يا باب الحوائج!
خرید اینترنتی "سایت من و کتاب"
lish.ir/ITs
مرکز پخش:
02537840844
@nashreshahidkazemi
.
🔸نام کتاب: #برایم_حافظ_بگیر
خاطرات سردار مدافع حرم #شهید_حاج_شعبان_نصیری
🔸به کوشش: #زینب_سوادچی
🔸ناشر: #انتشارات_شهید_کاظمی
🔸تعداد صفحه: 344 صفحه
🔸قیمت: ۲۸۰۰۰تومان همراه با #پست_رایگان
.
📚درباره کتاب
حاج شعبان بینشی عمیق، هم نسبت به کشور و هم نسبت به جهان اسلام داشت.
او انواع و اقسام #جهاد را تجربه کرده بود؛ از #جهادنظامی تا #جهادفرهنگی، از جنگ با تفنگ تا جنگ با زبان...
در کمتر کسی این تنوع در مسئولیت و مأموریت را میتوان یافت، اما ایشان همیشه در نقاط مختلف شهر، کشور و حتی جهان کار کرد.
در یگانهای مختلف و سازمانهای متفاوت و شهرستانهای مختلف و خارج از ایران هم به خدمت پرداخت.
کمتر کسی است که تمام ابعاد شخصیتی و کاری ایشان را بشناسد و بداند.
او مصداق بارز کلام حضرت آقا بود که درباره #شهدا فرمودند: "معروفون في السماء و مجهولون فی الأرض"
حاج شعبان از همان دسته بود؛ #فرماندهای_بزرگ و عالیرتبه، در عین حال خاکی و گمنام. او کسی بود که رئیسجمهور عراق به خوبی او را می شناخت، ولی نیروهایی که کنارش میجنگیدند، از درجه ممتازش اطلاعی نداشتند.
.
🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺
.
🌐لینک خرید آسان
http://yon.ir/rOk6s
📲مرکز پخش
02537840844
.
🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺
.
🆔 @man_va_ketab
🛑 « #شهید» نمونۀ موفق #تربیتِ بهثمرنشسته بهمدد الهی است و « #مادر شهید» یکی از #مربیان موفق در این عرصه است؛ تا جایی که #امامخمینی (ره) گفتهاند: « #دامن مادرها دامنی است که «انسان» از آن باید درست بشود؛ یعنی اولمرتبۀ #تربیت، تربیت بچه است در دامن مادر..»
♦️#روایتی از #عمل تربیتی مؤثر #مادران بهعنوان نزدیکترین و همراهترین مربیان #شهدا در شکل گیری #شخصیت آنان
📖 #منم_یه_مادرم
🖨️ انتشارات: #راه_یار
جهت مشاهده و تهیه این کتاب ارزشمند کلیک کنید👇
🌐https://manvaketab.com/book/373693/
☎️ ۰۲۵۳۳۵۵۱۸۱
🌱با ما همراه باشید
📌 #من_و_کتاب
🆔https://eitaa.com/joinchat/2698969090C016534d7d8
.
💠بیست و هفت روز و یک لبخند💠
❣️ اثری برای زنده نگهداشتن شهدایی که فریاد زدند «ما را #مدافعان_حرم آفریدهاند». فراموش نکنیم به قول #رهبر عزیزمان «امروز زنده نگهداشتن یاد و خاطره #شهدا کمتر از #شهادت نیست».
🔔 روایتی زیبا از زندگی #شهید_لاکچری_مدافع_حرم؛ بابک نوری هریس
🌱با ما همراه باشید
📌 #من_و_کتاب
🆔https://eitaa.com/joinchat/2698969090C016534d7d8
🌹 براےشهادتورفتن، تلاشنکنید
براےرضاےخداڪارکنیدوبگویید:
خداوندانهبراےبهشت
و نه براے شهادت...
اگرتومارادرجهنمتبیندازے
ولےازماراضیباشۍ
براےماڪافۍست....
| #شهید_علی_چیت_سازیان |
[ عاشقفقطبراےرضایتمعشوق
زندگیمیڪند . .💔]
#شهدا
🌱با ما همراه باشید
📌 #من_و_کتاب
🆔https://eitaa.com/joinchat/2698969090C016534d7d8
🌹 بعضی #شهدا زندگی آرومی دارن و البته این آرامش رو هم به سر و روی زندگی آدمای دور و برشون میپاشن. یکی مثل #شهید_اصغر_امنزاده.
🔔 اصغر چهارم مهر سال ۴۷ در تهران به دنیا اومد. پدرشیه کارگر ساده کارگر سازمان گوشت بود و مادرش مُدرّس زبان بود. اصغر بهعنوانیه بسیجی وارد جبهه شد و اول مرداد سال ۶۷(در ۲۰ سالگی) با سمت تکتیرانداز در #شلمچه بر اثر بمباران شیمیایی و اصابت گلوله به سینه آسمونی شد.
📘 کتاب « #جام_زهر» نوشته خانم #ثریا_منصور_بیگی، یه کتاب شسته رفته از سرگذشت و خاطرات این #شهید_کشتی_گیره که وقتی مخاطب اون رو به دست میگیره، دوس نداره کتاب تموم شه.
🌱با ما همراه باشید
📌 #من_و_کتاب
🆔https://eitaa.com/joinchat/2698969090C016534d7d8
🔔 اکثر ماها تلاش میکنیم #شهدا رو #الگوی خودمون قرار بدیم. وقتی #کتابی دربارهشون میخونیم، متوجه میشیم اونا آدمایی بودن مث خود ما. بین ما زندگی میکردن، کار میکردن، سفر میرفتن و فرق چندانی با ما نداشتن.
📌 اونا فقط یه #فرق ساده با ما داشتن. و اون اینکه به #جزئیات هر چیزی بیشتر دقت میکردن. همون #نگاه جزئی باعث شد که در #باطن تفاوت زیادی با ما داشته باشن.
🌷 با ما باشید که میخوایم یه چیز در گوشی بهتون بگیم.
🌱با ما همراه باشید
📌 #من_و_کتاب
🆔https://eitaa.com/joinchat/2698969090C016534d7d8
🌷 جزئینگری #شهدا باعث میشد که سرسری و بیخیال زندگی نکنن. هر کاری میخواستن انجام بدن یه علامت سؤال جلوش میذاشتن: آیا این کار رو برای #رضای خدا انجام میدم. این نکته کوچیک، نقطه عطف زندگیشدن بود.
📖 کتاب #اثر_انگشت اثر #زهرا_حسینی_مهر_آبادی یکی از جزئینگریهای شهدا رو نشونمون میده. اینکه نگاهشون درباره #انتخابات و #اشخاص چطور بود؟
🔔 با کمک این کتاب، با #حماسه_سیاسی شهدا آشنا میشیم. شهدایی که رفتن تا امتداد خونشون، "اثر انگشت" من و تو باشه.
👌 وعده ما با شهدا،
جمعه همین هفته،
پای صندوقهای #رأی.
🌱با ما همراه باشید
📌 #من_و_کتاب
🆔https://eitaa.com/joinchat/2698969090C016534d7d8
🩸 جایتان سبز که با خونِ خود امضا کرديد
پایِ آن نامه که مَنشورِ وفاداری بود
✨_ جای #شهدا خالی🌹
•مجموعه تصاویر جهت انتشار در فضای مجازی🗺️🤳🏻
🌱با ما همراه باشید
📌 #من_و_کتاب
🆔https://eitaa.com/joinchat/2698969090C016534d7d8