💖 #یک_جرعه_معرفت ۳۰
❓چرا مقدمات ظهور، باید همراه با بلاها باشد؟
✅ فلسفهاش این است که انسانها به ضرورت مدیریت ولیّخدا در جهان پی ببرند
💠 درباره ی این آیه ی قرآن «وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ» در روایت هست که اصل این آیه، مربوط میشود به آخرالزمان و اتفاقات قبل از ظهور؛ یعنی ابتلائاتی که خوف فراگیر بهدنبال دارد، مرگ و میرهای فراوان، مشکلات اقتصادی فراگیر، سیل و خرابیها و... (کمالالدین/۲ /۶۴۹)
💠 ما حدود چهل سال است که شاهد فراهمشدن مقدمات ظهور حضرت ولیعصر (ع) هستیم و هرچه جلوتر میرویم این مقدمات، چشمگیرتر و فراگیرتر میشوند. اخیراً هم شاهد فتنههای بسیار فراگیری مثل این بیماری کرونا هستیم. ما امیدواریم همهی این حوادث، مقدمهساز ظهور امام زمان (ع) باشد.
💠 اما چرا این بلایا باید قبل از ظهور اینقدر بهطور فراگیر پیش بیاید؟ اساساً چرا باید مقدمات فرج، همراه با بلا باشد؟ یکی از فلسفههای بسیار مهمش این است که بشر باید متوجه ضرورت مدیریت ولیّ خدا در جهان بشود و انسانها باید آمادگی و پذیرش حاکمیت ولیّ خدا را پیدا کنند.
💠 ما شاهد ظلمهای فراوانی در جهان هستیم؛ در یمن، هندوستان و... برای اینکه این ظلمها برطرف بشود چه باید کرد؟ باید ولیالله الاعظم بر زمین، حکمرانی کند. درک ضرورت ولایت ولیالله برای بسیاری از مردم آسان نیست مگر اینکه با این بلاهای فراگیر متوجه ضرورت ولایت ولیالله بشوند.
💠 ما باید با کمتر از این ظلمها و بلاها به ضرورت حاکمیت ولیّ خدا پی ببریم، یعنی این کار تبلیغ و تعلیم انسانها و معرفت پیدا کردنِ آدمهاست که باید جای این بلاها را بگیرد. هرچه ما از نشر معرفت نسبت به ضرورت حاکمیت ولیّ خدا، کم بگذاریم، این بلاها جایش را پُر خواهد کرد.
💠 فلسفه ی این بلاها جز این نیست که انسانها متوجه بشوند مدیریت جهان با این افراد فاسد و مفسد امکان ندارد، کما اینکه درباره ی بیماری فراگیر اخیر در برخی از خبرها میگویند این یک نبرد بیولوژیک است علیه بشریت و علیه مقاومتی که در مقابل استکبار دارد رخ میدهد. نظام سلطه میبیند که برای اداره ی عالم راهی ندارد جز آلودهکردن عالم به ویروسهای مهلکی از این دست. اگر این قضیه بیشتر آشکار بشود، مردم متوجه میشوند که این بیماری دستساز بشر است و توسط ظالمانی ایجاد شده که میخواهند حکومت خودشان را ادامه بدهند.
👤 حجت الاسلام #پناهیان (۱۳۹۸/۱۲/۲۳)
🔈 صوت: Panahian.ir/post/6003
🆔 @Marefate_Mahdavi
✍ #دست_نوشته_های_یک_منتظر ۸ (مقدمه)
📄 در ایام سال نو، قصد تلخ کردن کام مخاطبانم را ندارم، حس و حال روزهای پایانی سالم بارانی بود و اینگونه بر زبان قلمم جاری گشت... و من تنها به یادگار منتشرش می کنم.
💌 نمی دانم اما شاید در لابلای حرف هایم، کسی بتواند حال دل خود را بیابد... چرا که آنچه که در طی سال ها خواندن آموخته ام این بوده که گاه چقدر دنیای آدم ها می تواند به هم نزدیک باشد، آنقدر که گاهی حس و حالی که فکر می کرده ای فقط منحصر به خودت بوده را به ناگاه در میانه ی نوشته های دیگری یافته ای، شخصی که گاه حتی نمی شناسی اش، اما گویی فرستاده ای ست تا حالِ دلِ تو را به تصویر کشد...
♻️ ادامه در پست بعد...
🗓 سه شنبه، ۲۷ اسفند ۱۳۹۸
👤 #فاطمه_خادم_المهدی
🆔 @Marefate_Mahdavi
✍ #دست_نوشته_های_یک_منتظر ۸
(قسمت اول)
📝 یکی از ایامی که اغلب افراد به سراغ حساب و کتاب هایشان می روند آخر سال است. و من در این روزها و با خواندن خبرهایی از جنس درد، اینقدر غم بر دلم سنگینی می کند که تصمیم گرفتم نگاره ای از داغ هایی که در سال ۹۸ بر دلم ماند، را به رشته ی تحریر درآورم.
1⃣ در شب جمعه ای در اردیبهشت ماه، با تمام تقلّایم، اذن ورود به جمکران عشق را نیافتم و شما مهدی جانم خوب همه ی ماجرا را به یاد دارید که کار چگونه پیش رفت... ظاهر قضیه این بود که به خاطر زوّاری مادرم، حضور در خانه تان برایم میسر نبود، اما درست به محض رفتن کاروان، موانع و سوء تفاهم ها رفع شد و تنها نتیجه اش نیامدن من بود، انگار که آن شب نمی خواستید بیایم، چرا که تا سر خیابان هم آمدم تا کتاب هایم را روانه کنم، و من در آن لحظاتِ دردآور، منتظر اتفاقی بودم تا آمدن را برایم میسر کند ولی بخت با من همراه نبود و من آن شب به جای آسمان جمکران، به زیر آسمان خانه، مداحی های همیشگی را گوش کردم و نمی دانستم با بغضی که راه گلویم را سد کرده بود و داشت خفه ام می کرد چه کنم...
2⃣ سپس نوبت به رفتن پدرم رسید و خداوند امتحان "رِضاً بِرِِضِاکَ"هایی که گفته بودم را از من گرفت. در همان ایام بود که فایل های صوتی مجموعه ی "راضی به رضای تو" در کانال استاد شجاعی بارگذاری میشد و من کم و بیش آن صوت ها را دنبال می کردم... و شما خداوندم! انگار که دستانم را گرفته بودید و داشتید قدم به قدم برای اتفاقی غیرمنتظره و دردناک مرا آماده می کردید...
💭 خواب هایی که در چند روز آخر توسط اعضای خانواده و فامیل دیده شده بود نیز در نهایت، همه گویای یک اتفاق تلخ بود و بعد رفتن پدرم هنگامی که خواب ها از زبان افراد مختلف روایت میشد، همانند تکه های پازل کنار هم قرار می گرفتند و ما را به این باور می رساندند، که هیچ کاری از دست هیچکس برنمی آمده و افسوس خوردن فایده ای ندارد، چرا که تقدیری برای پدرم امضاء شده بود که راه گریزی از آن نبود، هر چند دردناک، اما باید سر تسلیم فرود می آوردیم و می پذیرفتیمش.
😔 حتی شاید چله ای که یکباره به دلم افتاده بود هم بی دلیل نبود، اینکه چهل روز متوالی به زیارت امامزاده ابراهیم (ع) بروم و جامعه کبیره بخوانم و ۴۰ روز عبارت "بِاَبي اَنْتُمْ وَاُمّي وَنَفْسي" را بخوانم و روز اول و آخر را ختم کنم به پیاده روی تا امامزاده قاسم (ع)... گرچه پیاده رفتن هایش به نیت اذن یافتن برای سفر اربعین بود، اما این هر روز رفتن ها انگار بهانه ای بود تا من به خانه ی ابدی پدرم انس بیشتری بگیرم، چرا که در یک دوشنبه چله ام تمام شد و درست دوشنبه ی بعد از آن پدرم در خانه ی ابدی اش آرام گرفت و من باز هم چهل روز پشت سر هم به زیارت امامزاده و دیدن پدرم رفتم...
🕋 امام زمانم! نیک می دانید که همیشه به هنگامه ی جدا شدن از عزیزانمان، آنها را به خدا می سپاریم، به خدایی که مهربان ترین است و من مطمئن هستم که پدرم در آن لحظات آخر و قبل رفتنش ما را به خدا و شما مهربان ترین پدر عالم سپرد وگرنه هیچ پدری اینگونه بی خبر خانواده اش را رها نمی کند... از ما عزیزتری صدایش کرده بود و باید دعوتش را لبیک می گفت و می رفت و چه نیکو به پیش خدایت رفتی پدرم... درست زمانی که حاجیان لباس احرام بر تن کرده و به خانه ی خدا مشرف شده بودند، شما به یکباره از آنان پیشی گرفتید و در روز عید قربان، جامه ای سفید بر تن کردید و به جای رفتن به خانهی خدا، به پیش خود خدا رفتید.
3⃣ به خاطر سفر آسمانی پدرم، توفیق حضور و شرکت در مراسم دعای عرفه به صورت جمعی بر دلم ماند و خداوندم! شما خوب می دانید که چرا داغی بر دلم شد، چرا که در ایام چله ام بارها ملتمسانه و با سوز دل، ضریح امامزاده را در دستانم گرفته بودم و اینگونه به درگاهتان دعا کرده بودم که: حالا که میسر نیست تا عرفه را در کربلا یا مشهد باشم، پس اذن شرکت در مراسم عرفه را در هر مکان و مجلسی که خودتان می خواهید بدهید، هرکجا (هر چند مراسمی کوچک هم) باشد فرقی ندارد، راضی هستم به رضایتان، نمی دانم چرا، اما به صورتی عجیب و با اشک هر بار این را از شما طلب می کردم، سه پیش شرط هم گذاشته بودم و عاجزانه خواسته بودم که دعا را در خانه، در مراسم سوگواری یا در بیمارستان نخوانم... اما در نهایت وقتی پدرم رفت، فهمیدم که باید پای حرف هایی که زده ام بایستم و راضی باشم به رضایتان و عرفه را در خانه و پخش زنده از کربلا و مشهد الرضا به نظاره بنشینم.
♻️ ادامه در پست بعد...
🗓 سه شنبه، ۲۷ اسفند ۱۳۹۸
👤 #فاطمه_خادم_المهدی
🆔 @Marefate_Mahdavi
✍ #دست_نوشته_های_یک_منتظر ۸
(قسمت دوم)
4⃣ بعد از آن که در روز عید قربان بر سر راه پدرم گوسفندی قربانی شد و پدرم در عالم معنا حاجی شد و به نزد خدایش رفت، به خاطر زواری پدرم، نتوانستم تا دو هفته آسمان جمکران عشق را ببینم، چرا که باید رسم و آیین زوارداری را به جای می آوردیم، و اگر صاحبخانه خودش به حسب ظاهر نبود، ما باید پذیرای مهمانان خانه اش می گشتیم... در آن ایام، پنچ شنبه شب ها که از راه می رسید و عقربه های ساعت نزدیک می گشت به زمان حرکت کاروان و من می دانستم که نمی توانم همراهی شان کنم، به ناگاه بی قرار می گشتم و قلبم به تلاطم می افتاد، من اما در میانه ی شلوغی ها سعی می کردم با دوستانم تماس بگیرم تا با سخن گفتن با آنان کمی آرام گیرم و هربار دلم را همراه شان روانه می کردم.
5⃣ روزهای سخت زندگی مان در حال گذر بودند تا نوبت به اربعین رسید و من باز هم از قافله ی عاشقان جاماندم. از سال قبل در دلم بود تا امسال هرطور شده پدرم را راضی کنم تا بتوانم با یکی از آشناها همراه شوم و من هم اربعینی شوم، اما تقدیر، نبودنش را برایمان رقم زده بود و مرا با دل نگرانی های مادرانه ی مادرم تنها گذاشته بود و من نمی توانستم بدون رضایت قلبی مادرم عازم سفر شوم، پس باز هم دلم را روانه کردم و از سر لطف و کرم صاحبخانه، در عالم خواب به پابوسی شان رفتم. ولی آنچه که در نهایت، تلخی داستان را بیشتر کرد و به واقع آن را تبدیل به داغی بر دل کرد این بود که بعد از آن اما راه بهشت به رویمان بسته شد، آنقدر که حتی گره اش تا فاطمیه هم گشوده نشد و همچنان نیز با شرایط موجود دستانمان از حرم حضرت عشق کوتاه مانده.
6⃣ آخرین داغ اما حسی مشترک است میان همه عاشقان اهلبیت... بسته شدن درب حرم های مطهر و خانه پدری مان جمکران، آنقدر دردآور بود که اشک هم انگار دیگر چاره اش را نمی کرد و خبرش همچون تیر خلاصی بود که درست قلب عاشقان را نشانه گرفته بود.
😭 اینبار اما به هنگامه ی پخش دعای توسل، در همان لحظه ی اول که نگاهت به صحن خالی جمکران می افتاد، انگار که سکوت محضش راه نفست را بند می آورد و تو بی صدا در خود می شکستی و کاری از دستت بر نمی آمد... دعای توسل حرم حضرت معصومه (س) و امام رضای غریب نیز به صورت زنده پخش شد و به یکباره و در یک شب، همه جا را خالی از زائر می دیدی و این دردت را دو چندان می کرد...
💥 اما تلخی ماجرا آنجا بیشتر نمود پیدا می کرد که میانه ی همه ی دلگرفتگی هایت و در این شرایط بحرانی، عده ای بی تفاوت به درد و داغ مردم جامعه شان و بدون مراعات حال دیگران فقط در فکر شادی پوشالی خودشان بودند و آیین چهارشنبه سوری شان را برگزار می کردند... حرم ها به خاطر اپیدمی بیماری بسته شده بود، اما عده ای بی تفاوت به توصیه ها و بدون داشتن درکی از خستگی شبانه روزی مدافعان سلامت، خودخواهانه تنها فکر سرگرمی شخصی خود بودند و در این شرایط، چقدر امسال شنیدن صدای مواد محترقه برایم عذاب آور بود، و به راستی همچون پتکی بود که بر سرم فرود می آمد... چرا که احساس می کردی آن بیرون هیچکس حال تو را درک نمی کند و همه در فکر شادی خودشان هستند...
😫 راستی خدایا! من می ترسم از داغ هایی که شاید در سال جدید بر دلمان بماند... چرا که ماه های عزیزی را در پیش داریم که با تصور هر کدام از مناسبت هایش و ادامه این شرایط تلخ، بغضی دردناک راه گلویمان را می فشارد و می دانید که ما جز درگاه خودتان و عزیزانتان پناهی نداریم که به آن متوسل شویم. خودتان این گونه به ما آموخته اید و فرموده اید: ✨ فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا، إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا: به یقین با (هر) سختی آسانی است! (آری) مسلّماً با (هر) سختی آسانی است. ✨ (۱) پس ای مهربان ترین یاریمان کنید.
🤲 [پروردگارا] اى که گره هر دشوارى به دست تو مى گشاید، و اى که حدت هر سختى به لطف تو نرم مى شود. راه گریز به سوى آسایش و رفع اندوه از تو باید خواست... بسته تو را دیگرى نگشاید و گشاده تو را دیگرى نبندد، و دشوار تو را کسى آسان نگرداند، و رها کرده تو را دیگرى دست نگیرد. (۲) 🤲
📚 منابع:
۱. آیات ۵،۶ سوره انشراح
۲. فرازی از دعای هفتم صحیفه سجادیه (دعای به وقت مهمات و رنج)
🗓 سه شنبه، ۲۷ اسفند ۱۳۹۸
👤 #فاطمه_خادم_المهدی
🆔 @Marefate_Mahdavi
❣ #عاشقانه_های_آسمانی ۴۶
👋 خداحافظ آسمان #رجب...
🌨 آنقدر بی صدا باریدی و تطهیرمان کردی؛ که خودمان هم، سابقه ی خرابمان، فراموش مان شد!
🕊 آنقدر دامنت را برای پروازمان باز کردی؛ که زخمی بالانی چو ما نیز، جرأت بال زدن یافتیم!
😔 دیگر سفره ات آهسته آهسته جمع می شود...
✨ و ما دوباره دل مان برای نوای "یا من أرجوا"
✨ برای "سبحان الله و أتوب إلیه"
✨ و برای عاشقانه ترین ترانه ی "لااله الا الله" تنگ می شود!
💝 آمدی، تطهیرمان کردی، تا در نیمه ی شعبان، برای زیباترین جشنِ زمین، آماده شویم...
😇 آمدی تطهیرمان کردی، تا زیر سایه ی تنها باقی مانده ی خدا، آشتی کنانی راه بیندازیم و در ضیافت رمضان، غریبگی نکنیم!
🤗 دست مریزاد بر آسمان تو، که ندیده خرید، و چشم بسته بارید...
🌙 خداحافظ آسمانِ رجب... برای دیدنِ دوباره ات، باز منتظر می مانیم!
🆔 @Marefate_Mahdavi
❣ #عاشقانه_های_آسمانی ۴۷
🌧 باران آمد ... مرا شُست و رُفت
و برای خلوتگهِ شعبان، آذین بست.
☺️ و ...حالا این منم، ایستاده روبروی تو که زبانم برای خواستن به لُکنت اُفتاده:
✨ إلٰهی هَبْ لِی کَمَالَ الْإِنْقِطَاعِ إلَیْك ✨
😍 می بینی؟ باران، قَدَّم را بلند کرده که دیگر جز تو را نمی بینم!
🤗 دست هایت را قلاب کن؛ دلبر جان! پا می گذارم روی منی که نیست!
😇 آن وقت تا ابد روی قلّاب دستان تو، آرام خواهم گرفت...
🙏 سلام ماهِ پیامبرِ خدا!
💞 فقط یک ماه تا مهمانی خدا مانده ... 💓 خداوندا! شوق این مهمانی را در دل هایمان سرشار گردان! 🤲
🌙 #حلول_ماه_شعبان_مبارک 🎊
🆔 @Marefate_Mahdavi
📝 #اشعار_مهدوی ۳۹
این سر شبزده، ای کاش به سامان برسد
قصه هجر من و ماه به پایان برسد
دست این سائل بیچاره به دستت نرسید
کاش با لطف تو این بار به دامان برسد
حال آن تشنه که با یاد تو سیراب شود
مثل این است که در دشت به باران برسد
روسیاهی نشود مانع احسان شما
رحمت سبز تو چون قبل، کماکان برسد
کاش با دیدن تو جان بدهم آقاجان
قبل از آنی که ز هجرت به لبم جان برسد
گر مقدّر شده، آید به سراغم اجلم
سببی ساز که در شام غریبان برسد
و پس از مرگ بیا جانِ عمو لطفی کن
پیکرم تا حرم ساقی عطشان برسد
✍ شاعر: محمد علی بیابانی
🆔 @Marefate_Mahdavi
♥️ #سلام_عاشقانه ۳۲
☀️ صبح ها را به سلامی به تو پیوند زنم
🤗 ای سر آغازترین روز خدا صبح بخیر
🙏 به امیدی که جوابی ز شما می آید
🤗 گفتم از دور سلامی به شما صبح بخیر
❇️ اصلاً همه ی اتفاق ها در همین کلمه ی "حسین" است. هم زمان که تو را بی قرار میکند آرام می کند. هم زمان که تو را آرام می کند بی قرار می کند...
❣سلام! آرامِ دل ها❣
😍 #صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
😍 #ای_همهی_عشق_سلام_علیک
🆔 @Marefate_Mahdavi
❣ #عاشقانه_های_آسمانی ۴۸
💫 حسین جانم! نامتان را که می برم، شراره های عشق از آسمان می بارد.
💝 نام شما کشتی نجات من است، آن وقت که در پیچ و خمِ امواج دنیا گره می خورم!
🤗 نامتان کلید قفل های تمامی بندگان است: از پیامبران و عزیزان خدا تا ... گنه کاران و گرفتاران.
🙏 پس، کلید قفل بسته ی ما باشید:
🤲 به گشایش، به فرج ... 🤲
🎊 لبریز، فلک شد از تبارک
🕊 آواز طرب دهد چکاوک
🕊 حرف دل نوکر حسین است
🎊 ارباب تولدت مبارک
💞 #میلاد_حضرت_عشق_مبارک 🎊
🆔 @Marefate_Mahdavi
😍 #یک_جرعه_عاشقی ۳۴
🌙 تو آیا دیده ای ماه عطشناکی،
لبان خشک خود بر خاک؟
و دستانی جدا افتاده از افلاک؟
که مشکی، اشک ریز عاشقی های سواری پاک؟
😭 تو آیا دیده ای ماه علمداری
که دستش بی علم، بر خاک
علم را با ادب، بر سینه بفشارد؟
و تیری دیدگان ماه بشکافد؟
که خورشیدی کمر خم گردد از داغ غروب ماه؟
🤲 تو آیا دیده ای دستان پر مهری
گره را با سرانگشتان دور از پیکری،
از خلق بگشاید؟
💖 تو آیا دیده ای تصویر زیبای قمر،
در قلب خود آیا؟
دلت را برده نامِ نامی اش هرگز؟
😇 اگر آری
مبارک باشد این میلاد زیبایی
طلوع ماه این هستی
برای تو
✍ شاعر: #کیوان_شاهبداغی
🆔 @Marefate_Mahdavi
❣ #عاشقانه_های_آسمانی ۴۹
😍 و خدا، روبروی ادب، آیینه گرفت و شما خلق شدید حضرت علمدار...
🙏 شما عباس شدید، تا ما بیاموزیم؛ چگونه روبروی حجت خدا، دست به سینه بایستیم!
💞 شما عباس شدید، تا ما دویدن به دنبال حسین (ع) را بفهمیم.
😔 شما عباس شدید، تا معنای هزار و صد و هشتاد سال بی عباس ماندن اماممان را ادراک کنیم.
💔 خدا شما را به این بهانه آفرید: که شیعه، از پس پرده هزار ساله غیبت بفهمد؛ اگر یوسف، عباس داشت؛ زمین، برای ظهورش تنگ نمی شد!
😰 راستی! از ما که لاف انتظار می زنیم... تا عباس شدن، چقدر فاصله هست؟ کاش باور کنیم؛ او نمی آید؛ مگر که ما؛ عباس شدن را بیاموزیم.
😇 او نمی آید؛ مگر آنکه در میانه میدان زندگی، یک چشم به آسمان داشته باشیم و چشم دیگر به انگشت اشاره امام... تا به فرمانش، تمام اسماعیل هایمان را یکجا، قربانش کنیم.
😩 وای بر ما... که همه چیز در سفره قلب مان جای دارد... مگر همان امامی که عباس به اذن اشاره ای از او، تمام خویش را یکجا فدا می کند!
💞 راز جاودانگی عباس (ع)، اتصال به امام، در عین "ادب" است. کاش، چند جرعه از ادبش، روزیمان کنی، خدا...
🤲 بخواهی می شود که باب الحوائجی!
😭 بخواه که بیاید پس از این غیبتِ طولانی...
🤲✨ اَللّهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّڪَ الفَرَج ✨🤲
💞 #میلاد_حضرت_ابوالفضل_مبارک 🎊
🆔 @Marefate_Mahdavi
❣ #عاشقانه_های_آسمانی ۵۰
😍 یا علی بنِ حسینِ بنِ علی، آمدید و کامِ دنیا باز به نامِ "علی" شیرین شد!
🤗 شما آمدید تا با دعاهایتان به خداوند نزدیک شویم.
🤗 شما آمدید تا راه توبه، با دعاهای گرامی شما برای همیشه باز بماند.
🤗 شما آمدید تا رسول کلمات شگفتی باشید که همه نشانه های خداوندند.
💌 کلماتی که واژه به واژه، بوی صبر و عشق و مهربانی می دهند،
💌 کلماتی از جنس رستگاری،
💌 کلماتی که بوی خالصانه شما را می دهند.
💞 شما زیباترین راه رسیدن به خداوند را آموخته اید و می دانید که کلمات، کلید رسیدن به ابدیت اند.
📿 لب که می گشایید، کائنات با شما به تسبیح می ایستند و کلمات، آغاز رسیدن می شوند...
🤗 هزار جان گرامی فدای هر قدمتان 🤗
🌹 #میلاد_حضرت_سجاد_مبارک 🎊
🆔 @Marefate_Mahdavi