🌈 #یک_جرعه_باور ۱۲
❣دلم را مهربانی برده از آغاز
از آن روزی که حتی من نبودم
عاشقش بودم
و آن معشوق زیبا،
عاشقم فرمود، آنگه
عاشق سرگشته اش را،
سوی خلقت خواند
😍 نظر بر خاک سرد و تیره ای فرمود
و خاک تیره ام را با گلاب عشق، گِل می کرد
دمید آهسته در گِل، روح زیبای خودش را،
با کلام مهر خود فرمود:
برای عاشقی، زین لحظه دیگر باش
و من، مهمان بزم هستی اش گشتم
💞 نگاهم کرد، دل را برد
از آن پس
هر کجا، رد نگاهم می رود
آن مهربان، آنجاست
😇 به هر سویی پرستوی نگاهم پرکشید
دیدم خدای مهربان آغوش بگشوده ست
💖 نشانی را میان سینه ام پنهان نمود و
با نوای مهر، من را گفت:
از این خاک غریب آهسته بگذر
سوی من باز آ
و من، بار سفر را سوی او بستم
💔 بر این خاک زمینی، من غریبی کرده
بغضی سینه ام را، سخت می آزرد
زمین خوردم، نشستم
ولیکن او دوباره دست من بگرفته، راهم برد
❤️ میان سینه نجوا کرد
نمی مانی تو بر این خاک
تو را آغوش گرم مهربانی
چشم در راه است
🕊 بگوشم خوانده او این راز
و روحم داده او پرواز
دلم را برده از آغاز
✍ شاعر: #کیوان_شاهبداغی
❣ #زندگیتون_پر_از_نگاه_خدا
🆔 @Marefate_Mahdavi
🌈 #یک_جرعه_باور ۱۳
🥀 زیباست عاشقی
گیرم که عشق
این طرفه یادگار الهی به جان ما
با دست های ظلم
کنون زیر خاک رفت
🌱 ما را چه باک خاک
روزی دوباره زمین سبز می شود
از بیشمار دانه که در زیر خاک رفت
🌹 پر می شود بسیط زمین از حضور نور
روزی دوباره سر زند این عشق های پاک
💖 آنکس که خاک می کند این عشق های پاک
هرگز گمان نبرده که نام اصیل ما
در کوی مکتب دل
"بذر" بوده است
✍ شاعر: #کیوان_شاهبداغی
❣ #زندگیتون_پر_از_نگاه_خدا
🆔 @Marefate_Mahdavi
📝 #اشعار_مهدوی ۱۹
وقتی که یازده خُم عرفان و عاشقی
با سنگ جهل و عدوات شکسته شد
پنهان نمود او خُم آخر ز چشم خلق
تا تشنگان معرفت پاک کبریا
بنشسته، نه
برخاسته به جستجوی حقیقت روان شوند
هرگز صبور عطشناک دیده ای؟
وین عهد عاشقی
یعنی عطش ننشاندن به غیر او
ای آخرین ذخیره خُمخانه خدا
این کامِ خشکِ منتظرانِ حضورِ نور
تنها به آن ظهور تو سیراب می شود
✍ شاعر: #کیوان_شاهبداغی
🆔 @Marefate_Mahdavi
🌈 #یک_جرعه_باور ۱۴
🚪قسم کین بسته درها را کلیدی هست
گشایش کار دستان خداوندی ست
و در بستن، نشستن هم
فریب آئینِ دنیایی
☝️نمیراند تو را، آوار تنهایی
نبندد پای تو، این مرگ پنهانی
👣 تو راهی شو
خدای یوسف،
آری می گشاید بسته درها را
✍ شاعر: #کیوان_شاهبداغی
❣ #زندگیتون_پر_از_نگاه_خدا
🆔 @Marefate_Mahdavi
🌈 #یک_جرعه_باور ۱۵
🍂 از برگ ها بپرس
از لابلای خش خش در گفتگوی او
کین رنگ زرد که بر گونه های عشق
جای طروات و سبزی گرفته است
پایان راه نیست
آغاز دیگری ست
🍁 رنگ لباس سفر، بر ردای برگ
زیبا نشانه از او به سوی او
فصل رها شدن از شاخه های سست
میل شنیدن نجوای ریشه ها
🍂 در این کتابت گویای پیش رو
در سوره خزان
این آیه های مهر
زیبا نشانه ای ست
🍁 بدرودِ شاخه ها
نجوا به گوش خاک
از برگ ها بپرس
✍ شاعر: #کیوان_شاهبداغی
❣ #زندگیتون_پر_از_نگاه_خدا
🆔 @Marefate_Mahdavi
🌈 #یک_جرعه_باور ۱۶
💖 دلت گرم خدای مهربان 💖
🌙 شب چون رسد ز راه
بی هیچ دلهره از صبح پیش رو
دلگرم بر دمیدن خورشید روز نو
بر هم نهاده دیده
خدا را که خواب نیست!
🌏 تا بوده این جهان
تا هست آسمان
قبل از گشودنِ چشمانِ مردمان،
گسترده او، هماره سفره فردا بر این جهان
🙂 هرگز غمین مباش
هیهات اگر رها کند او
آنکه خوانده است
ما آمده، کمی مانده، رفته ایم
اما عزیز دل
او ازل، هماره بوده و
او، تا ابد که هست
❤️ در بیکرانهی این کائناتِ عشق
ما میهمان او ز عدم، بر زمینِ خاک
او مهربان خدا
مهمان نواز هستی بی انتهای خویش
✍ شاعر: #کیوان_شاهبداغی
❣ #زندگیتون_پر_از_نگاه_خدا
🆔 @Marefate_Mahdavi
♥️ #سلام_عاشقانه ۱۷
☀️ هر صبح
🤗 دارد پیام روشن و زیبا ز مهر او
🌚 شب با دوات سیه هر چه رشته بود
📖 در دفتر حیات
💫 یک نقطه بر سر خط، با طلوع نور
💌 می گوید او به عشق
😊 تا هست فرصتی
🗓 تا مانده سطر نو
☺️ دریاب فرصت زیبای زندگی
✍ شاعر: #کیوان_شاهبداغی
❣ #صبح_تون_پر_از_عشق
☝️ #زندگی_تون_به_سمت_خدا
🆔 @Marefate_Mahdavi
💚 #عاشقانه_با_معبود ۷
💔 آن عشق ماندنی ست
وقتی دمیده ای،
تو عشق خودت را به قلب من
حتی اگر که بشکند دل من
باز عاشقم
💗 آیین آینه، محو تو بودن است
حتی اگر که بشکندش سنگ روزگار
در هر شکسته، تو تکرار می شوی
در تکه تکه ی آن، باز نقش توست
😍 یکصد هزار تو
زیباست عاشقی
💖 آن عشق پاک تو
هرگز نمی رود از سینه ام برون
تنها ظهور و جلوه آن، جور دیگری است
😢 یکدم بیاد تو، لبخند می شود
گاهی ز هجر تو، آهی به سینه ام
گاهی به شکل بغض
لختی بسان اشک
🤗 این است مهربان
اصل بقای عشق
✍ شاعر: #کیوان_شاهبداغی
😇 #یاد_خدا_آرامش_روح_من_است
🆔 @Marefate_Mahdavi
🌈 #یک_جرعه_باور ۱۷
👈 نه از آغاز چنين رسمی بود
و نه فرجام، چنان خواهد شد
كه كسی جز تو، تو را دريابد
👌 تو در اين راه رسيدن به خودت، تنهایی
ظلمتی هست، اگر
چشم از كوچهی ياری، بردار
و فراموش كن اين، كهنه خيال
نور فانوس رفيقی، كه تو را دريابد
دست ياری، كه بكوبد در را
پرده از پنجره ها برگيرد
قفل را بگشايد
☀️ كوله بارت بردار
دست تنهایی خود را تو بگير
و از آئينه بپرس
منزل روشن خورشيد، كجاست؟
🌊 شوق دريا اگرت هست، روان بايد بود
ورنه، در حسرت همراهی رودی
به زمين، خواهی شد
😍 مقصد از شوق رسيدن، خاليست
راه، سرشار اميد
🤗 و بدان، كین امروز
منتَظَر، فردایی ست
كه تو ديروز، در اميد وصالش بودی
😇 بهترين لحظه راهی شدنت، اكنون است
لحظه را دريابيم
💫 باور روز، برای گذر از شب، كافیست
که از آغاز، چنان رسمی بود
و سرانجام، چنين خواهد شد
✍ شاعر: #کیوان_شاهبداغی
❣ #زندگیتون_پر_از_نگاه_خدا
🆔 @Marefate_Mahdavi
😍 #یک_جرعه_عاشقی ۲۴
❤️ تقدیم به مولایمان امام حسین (ع)
❣هیهات تا به غیر، بگوئیم راز عشق
💞 ما عاشقانِ دوست
❤️ لب بستِ مکتب عشقیم بر زمین
🙂 مُهر سکوت خورده به لب ها، ز راز عشق
😇 دور از تمامی این واژه های خُرد
😍 تنها دو چشم مانده
😊 پر از حرف گفتنی
😊 خواهی حدیث دل تو بخوانی، عزیز دل
☺️ بسم لله این دو چشم و
😍 حرف نگاه و
💓 کلام عشق
✍ شاعر: #کیوان_شاهبداغی
🤲 اَللّهُمَّ ارزُقنا کَربَلا 🤲
🆔 @Marefate_Mahdavi
🌈 #یک_جرعه_باور ۱۸
💖 تقدیم به آنان که از جنس مهربانی اند
❣بگویم کیستی؟
اینک تو بگشا گوش دل
پروردگارت با تو می گوید:
تو گرما بی توقع گر دهی:
خورشید عالم تاب دنیایی
تواضع گر کنی، خاکی شوی،
آری زمینِ پاکِ زیبایی
🌊 تو دریا دل شوی، دریای مواج خروشانی
تو پهناور شکوه بخششی، ابری، ستیغ کوه آزادی
بخوانی گر حدیث عاشقی، آنگه ملک آیین بیداری
به زیر آری اگر سر را به وقت اوج و پر باری،
پس آنگه بر فرو افتادگان آغوش بگشایی،
تو هم یک شاخه از زیبا درخت سبز طوبایی
نمانی گر تو در "من" بودنت، جاری شوی،
رودی، تو دریایی
☀️ تو ای دردانه عالم
تو خورشیدی، زمینی، قله ای، از جنس دریایی
تو مسجود ملک در عرش بالایی
بخندی گر به روی مردمان
از جنس پاک نوبهارانی
ببخشایی اگر، آنگه بپوشانی تو عیب مردمان
آری تو ستاری
نرنجانی اگر خاطر
نسیمی، عطر یزدانی
😇 عصایت گر ببلعد مار جهل مردمان
آنگه تو موسایی
تو مرهم گر نهی دردی، تو عیسایی
به قدرت گر رعایت می کنی موری، سلیمانی
تو ابراهیم مایی، گر فرو ریزی بساط مانده ی بت های باطل را
محمد می شوی،
وقتی بخوانی مردمان را سوی ما
آنگه رسول مصطفایی
❤️ اگر در جسم دنیایی، تو از خاکی
به روح پاک خود، از جنس رب لایزالی
⛓ نبینم بسته کس، اندیشه و دست تو را،
در بند و زندانی
🔮 به خلقت یک جهانی در تو و
آنگه تو جمع هر چه امکانی
😊 عزیزم با تو می گویم
تو انسانی
✍ شاعر: #کیوان_شاهبداغی
❣ #زندگیتون_پر_از_نگاه_خدا
🆔 @Marefate_Mahdavi
📝 #اشعار_مهدوی ۲۶
مقصد، دلیلِ غاییِ راهی شدن، که نیست
من عاشقم به لحظه لحظه ی زیبای این سفر
این راه عاشقی، که رساند مرا به تو
این جاده ای که مرا می برد ز «من»
آن جذبه ای که تو خواندی مرا به خویش
این اشتیاق دیدن تو، پشت پیچ بعد
حال خوشی که انتهای سفر
روز وصل توست
حتی اگر نرسم انتهای راه
این پا به ره شدن
کوته نموده، فاصله های میان ما
شوق وصال تو، کمتر ز وصل نیست
گیرم که وصل تو قسمت نبود و من
فرصت تمام کرده و ماندم میان راه
فرق ست بین «من»
با آن «من» ی، که سفر را شروع نکرد
حتی اگر که نبینم تو را، قسم
این لحظه ها، که طعم تو آرد به کام جان
این انتظار سبز
زیباترین دقایق این عمر رفته است
✍ شاعر: #کیوان_شاهبداغی
🆔 @Marefate_Mahdavi
🌈 #یک_جرعه_باور ۱۹
💌 پیکی ز سمت نور
آورده یک پیام
آن مهربان رفیق
دعوت نموده مرا رو به سوی نور
🛣 داده ست او نشانی خود
تا که من به شوق
راهی شوم ز من
بدوم رو به سوی دوست
😔 افسوس من هنوز
در این تمام عمر
محو قرائت زیبا نشان او
در خود نشسته و
راهی نگشته ام
✍ شاعر: #کیوان_شاهبداغی
❣ #زندگیتون_پر_از_نگاه_خدا
🆔 @Marefate_Mahdavi
😍 #یک_جرعه_عاشقی ۲۵
☺️ بگشا تو گوش دل
اینک زمانه افشای راز ماست
💗 آخر چگونه بگویم، که از منی؟
هیهات از آنکه ندانی، که با تو ام
💞 اینک بگو، نشانی من را که با تو داد؟
شوق وصال مرا، در دلت نشاند؟
💓 آری بگو، به اذن که اینجا تو آمدی؟
واگو، کدام جذبه، تو را سوی ما کشاند؟
💖 عشق درون سینه تو، کار نور ماست
امید وصل دوباره، نوید ماست
🤲 آن پنجه ها، که به در می زدی، که زد؟
بگشوده در به شوق وصالت، بگو که کرد؟
❣دل تنگ من اگر که شدی، کار عشق ماست
آری، کلید این دل تنگت، بدست ماست
قبل از تو، من به سوی تو این توبه کرده ام
وین میل توبه را، به سینه تنگت نشانده ام
🖤 گفتم دوباره کسی در میان راه،
با این ندا که: مرو راه بسته است
خواهد تو را ربود
💔 گفتم دوباره ترس غریبی ز قهر ما
ترسانده آن نگاه پریشان خسته را
💌 گفتم دوباره آیه های قهر مرا، باز خوانده ای
ناخوانده آیه های مهر مرا، قهر مانده ای
❤️ آخر کسی نگفته به تو، عاشق تو ام؟
نشنیده ای عزیز دلم، خالق تو ام؟
💝 آخر کسی نگفت، تو را من برای خود
از خاک سرد و روح خودم، آفریده ام؟
ترسیده ای که نپذیرم ترا به خویش؟
غفار توبه پذیرم، بیا به پیش
🕋 با این نوای عشق
با این اذان که همانا صدای ماست
گردان تو قبله مهرت به سوی ما
🤗 هر جا روی دوباره بیایی کنار ما
آغوش باز و تمنای صد وصال
قهری اگر که بوده، کنون فصل عاشقی ست
💫 ای خوب من بیا
تا در مسیر نور
دیدارهای روشن مهری، رقم زنیم
📿 مخلوق عاشقِ دیدار خالقی؟
دیدار ما،
لبِ درگاهِ عاشقی
✍ شاعر: #کیوان_شاهبداغی
🆔 @Marefate_Mahdavi
💚 #عاشقانه_با_معبود ۸
🤗 برایم آشنا هستی
تو را من پیش از این، هرگز ندیده
و شاید بعد از این، هرگز نخواهم دید
ولی وقتی کلامت را شنیدم، آشنا بودی
☺️ آه یادم هست
وقتی عاشق عاشق شدن گشتم
تو گفتی عاشق نور و امید و روشنی باشم
تو را هرگز ندیدم من
ولی هر لحظه، با من، از خودم نزدیک تر بودی
❣خدای من چه می گویم
چه می گویم تو را من پیش از این هرگز ندیده
و شاید بعد از این هرگز نخواهم دید
😍 تو را در آبی دریا
تو را در خنده ی خورشید
تو را در گریه های ابر
تو را در جاری هر رود
تو را در لابه لای عطر شب بوها
تو را با هر صعود از کوه
تو را با هر عبور از دشت
تو را در اوج هر قله
تو را در قعر هر دره
تو را در لحظه های روشن امید
تو را همراه هر سختی
و هر جایی که رنگ خوبی و
آرامش و احساس می آمد
تو را از اولین بغض تولد
تو را با اولین لالایی مادر
تو را هر لحظه من دیدم
💞 و تا جایی که در من یک نفس باقی است
و حتی بعد از آن
هر لحظه خواهم دید
✍ شاعر: #کیوان_شاهبداغی
😇 #یاد_خدا_آرامش_روح_من_است
🆔 @Marefate_Mahdavi
📝 #اشعار_مهدوی ۲۷
آه ای بلند جامه ی شب رنگ روزگار
یلدای سر نهاده، به بازوی شام تار
زیبا خدای ما
با واژگان روشن خورشید مهربان
بر تارک طلایی هفت آسمان نوشت
این شب نماندنی ست
حتی اگر که جامه ی یلدا کند به تن
سوگند بر سپیده صبحی که در ره است
زلف سیاه شب،
بر روشنای سحر
او گره زده ست
فردا که سر زند آن نور آشنا
از شرق روشنی
این غره بر سیاهی گسترده بر زمین
جان می دهد به نور
یلدای روزگار
وقتی تو آمدی
ما عاشقان نور
بیدار مانده ایم
تا با سلام و خنده ی خورشید مهربان
در صبح روشن زیبای عاشقی
زیبا ترانه ی امید، سر دهیم
✍ شاعر: #کیوان_شاهبداغی
🌙 #یلدای_مهدوی
🆔 @Marefate_Mahdavi
🌈 #یک_جرعه_باور ۲۰
🍂 آخر پاییز 🍂
📖 اینک، کنار خاطرات خودم، من نشسته ام
باید کتاب زندگی ام را، ورق زنم
قبل از حساب و کتابی، که می رسد
باید خودم، به حساب خودم، رسم
💭 با باوری که عبث من نیامدم
در جنگ نور و سیاهی به روزگار
من در کجای جهان ایستاده ام؟
تفریق کائنات، به هنگام رفتنم
از وضع کائنات، به هنگام بودنم
آری، جواب هر چه که شد
وزن بودنم
😔 اما کنون، نتیجه من در زمین خاک
مرغان بی گناه کم شده از ساحت زمین
اتمسفری، که به شش ها کشیده ام
آب زلال، که آلوده کرده ام
زخم نهاده به دل، صد هزار بار
عهد شکسته، به تعداد بی شمار
دیگر حساب توبه، من از دست داده ام
این است نقش من؟!
😢 در خاطرات خودم غوطه می خورم
در جستجوی برگ سپیدی که روی آن
بنوشته، دست کسی را گرفته ام
اما دریغ، نیست
نوری به راه کسی؟
نه نبوده ام
لبخند بر لبان عزیزی نشانده ام؟
🤔 می خوانم این کتاب زندگیم را دوباره من
شاید در آن میانه بیابم دقایقی
تا در کنار رفیقی، به رسم عشق
فریاد درد سکوتی شنیده ام
آیا ز چهره تبدار یک یتیم، اشکی زدوده ام؟
دست غریب کسی را گرفته ام؟
بر سفره ام به مهر، مانده به راهی، نشانده ام؟
در یاد یاکریم، یک سفره را به ساحت ایوان، تکانده ام؟
یک پرده بر گناه کسی، من کشیده ام؟
یک نان، شبانه به مسکین خورانده ام؟
😞 فرق میان بودن و نابودنم کجاست؟
یک مرغ بیشتر، اتمسفری رها، آبی زلال تر!
می کاوم این کتاب، پر غلط عمر خویش را
تکلیف روز حسابم چه می شود؟
من مشق های عاشقیم را نوشته ام؟
یک ذکر بی ریا، ز قلبم گذشته است؟
این شانه را برای بغض کسی، قرض داده ام؟
از آنچه را که خدا روزیم نمود،
یک لقمه خلق خدا را، خورانده ام؟
نوشانده ام زلال محبت کسی؟
🙁 دریغ سطری ز عشق و عبادت، که هیچ، هیچ
آری، خلیفه خدا به زمین بوده ام، ولی
کالای جنس خدا، عرضه کرده ام؟
مهری، محبتی، سر سوزن عنایتی؟
عشقی، عدالتی، دل مردم رفاقتی؟
رد کرده ام امانت پاک خدای را؟
یک جرعه عشق در ره او؟
😫 وای من که نیست
بنشسته بر کرامت این خوان ایزدی
بشکسته صد هزار نمکدان خالقم
می شویم این نوشته ورق های عمر را
با اشک گرم خویش
اینک کتاب، از نیمه گذشته ست و من هنوز
در آرزوی برگ سپیدی به جستجو
بر فصل های رفته خود می کنم نظر
در بخش قرب الهی در این کتاب
سطری نوشته نیست
در آن دو برگه خاکستری ز عمر
زان خرده کار خیر هم، که به قصد ریا شده ست
در ذیل آن، نوشته خدایم به خط سرخ
پاداش آن، به خلایق، حواله شد
😥 بر آن هزار باید، و ناکرده های خویش
تصمیم های به فردا سپرده ام
تاریخ ها، همه دیروز و لحظه اند
تاریخ صفحه فردا، ندیده ام
آری در این کتاب عمر، فردا، نیامده ست
شرمنده، عمر، ورق می زنم، چه سود
ای وای از این ضخامت بدکرده های خویش
😰 من صفحه صفحه، سیاهی ورق زدم
در سطر سطر رفته، خدا را ندیده ام.
من واژه واژه، منیت رقم زدم
تکلیف نانوشته، چه بسیار مانده است
سرمشق های او، که فراموش کرده ام
آنجا نوشته، ببخشم، ولی نشد
با حق و صبر، جمله بسازم، ولی نشد
با قهر و کینه، چه بسیار جمله ها
آری قسم به جان زمان گریز پای
خسران، کتاب عمر مرا، پر نموده است
😱 روزی رسد، که ندا می دهد، بخوان
آری بخوان کتاب خودت را، حضور ما
وانگه خودت، به خودت، نمره ای بده
ای وای، اگر به دست چپ این جزوه را دهند!
من شرم می کنم، که بخوانم کتاب خویش
با صفحه های پر از غفلت خدا
با دست و پای و زبانم حضور او
بر مشق زندگیم، صفر می دهم
☺️ اینک بهار شاد و دل انگیز عمر ماست
روزی خزان خسته هم از راه می رسد
من قبل آنکه برگه این امتحان عمر
از دست من گرفته، که تا نمره ام دهند
آری، نوشته غلط های خویش را
با مهر آن مربی و پروردگار خویش
با صد هزار فرصت جبران اشتباه
در آن دمی، که از این عمر مانده است
تا رخصتی بجاست
😇 با خواندن کتاب هدایت، که پیش روست
در پای درس، اسوه رسولی، که آمده ست
سر مشق بر گرفته، ز پاکان روزگار
اصلاح می کنم
و آنگه تمامی اوراق مانده را
طرحی ز جلوه آن نور می کشم
در انتهای ورقهای این کتاب، در ابتدای راه
خرسند، برگه خود را به او دهم
با نفس مطمئن، بشتابم حضور او
راضی از او، برای فرصت زیبای زندگی
راضی ز من، از آنچه نوشتم برای او
آری، مرور کتابم تمام شد
پائیز از کنار پنجره، دامن کشید و رفت
من جوجه های خودم را، شمرده ام
✍ شاعر: #کیوان_شاهبداغی
❣ #زندگیتون_پر_از_نگاه_خدا
🌙 #یلدای_مهدوی
🆔 @Marefate_Mahdavi
🌈 #یک_جرعه_باور ۲۱
☺️ خوب است حال من
چون، خوانده او مرا
که در آیم به بزم عشق
مهمانِ میهمانی پروردگار خویش
در لابلای هستی بی انتهای او
🤗 من را همو، که خالق عشق است،
خوانده است
اما کجا؟
به بزم محبت، کنار خویش
تا کی؟
تا هست آسمان
تا هست کهکشان
تا هست هر چه هست
💌 من، میهمان بزم خدایم در این جهان
در بزم هستی بی انتهای او
من را به صرف معرفت خویش خوانده است
😍 آری به میل مهر
نوشیدن از زلال باور و ایمان
گوار نور
من را به دیدن انوار پاک عشق
درک حضور خویش
دعوت نموده او
✍ شاعر: #کیوان_شاهبداغی
❣ #زندگیتون_پر_از_نگاه_خدا
🆔 @Marefate_Mahdavi
🌈 #یک_جرعه_باور ۲۴
🚪 وقتی تمام شهر
دیگر دری به روی تو، خود را نمی گشود
دستان گرم رفیقی نیافتی
آغوش مهر کسی، عاشقت نشد
با آن دل شکسته، کسی مهربان نبود
وقتی که کوبه های نکوبیده ای نماند
تنها اگر شدی
برگرد پیش من
💔 من عادتم، خریدن دل های خسته است
من عاشقم، به آنکه نمی خواهدش کسی
دل می برم، از آنکه دلش را شکسته اند
🤗 آغوش من، بپذیرد تو را به مهر
برخیز، خسته ی این روزگار قهر
😇 در کوچه امید
نبش طراوت زیبای عاشقی
در انتهای آن گذر از هر چه غیر او
آری، بزن تو زنگ خدا را
غریب عشق
✨ در را نبسته ام که نباشد نیاز زنگ
من چشم در رهم که بیایی
عزیز من
✍ شاعر: #کیوان_شاهبداغی
❣ #زندگیتون_پر_از_نگاه_خدا
🆔 @Marefate_Mahdavi
😭 #یک_جرعه_عاشقی ۲۸
🥀 وقتی فشرده شد،
قامت آن یاس، پشت در
دستان پر صلابت آن یار، بسته بود
😔 بعد از نبودنِ آن باغبانِ مهر
این یادگار پاک
این سوره بزرگ
این کوثر سترگ
اینک کبود و خسته، چه تفسیر می شود!
😭 با این سئوال تلخ
گل را به پشت در، که به دیوار می زند؟
✨ طوبای نور را
او ریشه می شود
پنهان میان خاک
تا که بروید نهال عشق
💔 در پیش چشم یار
بازوی یاس می شکند از فشار جهل
اما گلاب،
حاصل افشردن گل است
💝 آن عطر، پیش ماست
آن گنج بی بدیل
پنهانِ آَشکار
🌼 عطار مهربان
چونان که عطر یاس
عاشق گل های نرگس است
✍ شاعر: #کیوان_شاهبداغی
🆔 @Marefate_Mahdavi
📝 #اشعار_مهدوی ۳۵
نمی دانم تو را اما
دلم گرم است
به خورشیدی که فردا باز می آید
به هر چه اتفاق خوب و شیرینی
که پیش از این
برای عاشقان، هرگز نیفتاده ست
به لبخندی که روزی بر لبان مردمان شهر می آید
به شادی کو دوباره می رسد از راه
و فصل تلخ بی او، می رود از یاد
نمی دانم تو را اما
دلم گرم است می دانم
اجابت می شود روزی دعای مردمان
فصل امید و خنده می آید
بساط بغض ها، برچیده خواهد شد
لبان مردمان،
بوی سلام و مهر خواهد داد
به سوی مردمان
روزی، بهای صبر می آید
نمی دانم تو را اما
دلم گرم است، می آید
✍ شاعر: #کیوان_شاهبداغی
🆔 @Marefate_Mahdavi
😍 #یک_جرعه_عاشقی ۳۴
🌙 تو آیا دیده ای ماه عطشناکی،
لبان خشک خود بر خاک؟
و دستانی جدا افتاده از افلاک؟
که مشکی، اشک ریز عاشقی های سواری پاک؟
😭 تو آیا دیده ای ماه علمداری
که دستش بی علم، بر خاک
علم را با ادب، بر سینه بفشارد؟
و تیری دیدگان ماه بشکافد؟
که خورشیدی کمر خم گردد از داغ غروب ماه؟
🤲 تو آیا دیده ای دستان پر مهری
گره را با سرانگشتان دور از پیکری،
از خلق بگشاید؟
💖 تو آیا دیده ای تصویر زیبای قمر،
در قلب خود آیا؟
دلت را برده نامِ نامی اش هرگز؟
😇 اگر آری
مبارک باشد این میلاد زیبایی
طلوع ماه این هستی
برای تو
✍ شاعر: #کیوان_شاهبداغی
🆔 @Marefate_Mahdavi
🌈 #یک_جرعه_باور ۲۶
❤️ نمی میرد دلی کز عشق می گوید
و دستانی که در قلبی، نهال مِهر می کارد
نمی خوابد دو چشم عاشق نور و طلوع روشن فردا
و خاموشی ندارد،
آن لبان آشنا، با ذکر خوبی ها
🌷 نخواهد مُرد، آن قلبی که در آن عشق جاوید است
تو می مانی
در آواز پرستو های آزاد و رها
آن سوی هر دیوار
تو می خوانی
بهاران با ترنم های هر باران
تو می بینی
گل زیبای باورهای نابت، غنچه خواهد کرد
نهال پاک ایمانت، دوباره سبز خواهد شد
☀️ نسیم صبح،
عطر آن سلام مهربانت هدیه خواهد داد
و با امواج دریا
بوسه بر دستان ساحل میزنی با عشق
🌹 تو را با مرگ کاری نیست
تو، خاموشی نخواهی یافت
الهی روح زیبا در بدن داری
تو نا میرایِ جاویدی
🕯 تو در هر شعله می مانی
تو در هر کوچه باغِ عاشقی
با مِهر می خوانی
و آواز تو را
حتی سکوتت را
لبان مردمان شهر، می بوسد
دوباره عشق می جوشد
تو چون نوری
سیاهی می رود،
اما تو می مانی
✍ شاعر: #کیوان_شاهبداغی
❣ #زندگیتون_پر_از_نگاه_خدا
🆔 @Marefate_Mahdavi
🌈 #یک_جرعه_باور ۲۸
👌 نه تو می مانی، نه اندوه
و نه هیچ یک از مردم این آبادی
🙏 به حباب نگران لب یک رود، قسم
و به کوتاهی آن لحظه شادی، که گذشت
غصه هم خواهد رفت
آن چنانی که فقط، خاطره ای خواهد ماند
☝️لحظه ها عریانند
به تن لحظه خود، جامه اندوه مپوشان هرگز
😍 تو به آیینه
نه
آیینه به تو، خیره شده است
😊 تو اگر خنده کنی، او به تو خواهد خندید
و اگر بغض کنی
آه از آیینه دنیا،
که چه ها خواهد کرد
😔 گنجه دیروزت،
پر شد از حسرت و اندوه و چه حیف
بسته های فردا،
همه ای کاش، ای کاش
ظرف این لحظه،
ولیکن خالی است
💝 ساحت سینه،
پذیرای چه کس خواهد بود
غم که از راه رسید،
در این سینه بر او باز مکن
😇 تا خدا یک رگ گردن باقی ست
تا خدا مانده
به غم،
وعده این خانه مده
✍ شاعر: #کیوان_شاهبداغی
❣ #زندگیتون_پر_از_نگاه_خدا
🆔 @Marefate_Mahdavi