eitaa logo
شهدایی
362 دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
3.4هزار ویدیو
35 فایل
شهداشرمنده ایم... شرمنده ی پلاکت مدیون اشک فرزندبی پناهت🥀 کپی:آزاد https://harfeto.timefriend.net/17173449728532 نظراتتون انتقاداتون ... رو بگید
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
8.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بآغِ‌فِردوس‌نَخواهَندمُقیمآنِ‌دَرَت نیست‌خوش‌تَرزِ‌سَرِڪویِ‌تو‌دیگَرجآیی 🌸 🌸 شهدایی [@Martyrs16]
6.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
| خبرپیچیده‌درعالم‌که‌درّناب‌می‌آید نگین‌پنجم‌آل‌کسا‌ارباب‌می‌آید..؛🌱 -یاحسین- شهدایی [@Martyrs16]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
••ثارالله😍•• اے عمـر و دیـن و روحـ و جانـ‌مـ...♥️ ••اے جانــانم••✨ اے عشـق و احسـاس و ایمانـ‌مـ💞☺️ 🎉 🌸 شهدایی [@Martyrs16]
شهدایی
#رمان #مبارزه_با_دشمنان_خدا #پارت_بیست_و_دوم اوج فشار زمانی بود که دست روی قلبم گذاشت، هنوز الرحم
بعد از دو سال برگشتم کشورم،خدا چشم ها و گوش های همه رو بسته بود،نمی دونم چطور؟ ولی هیچ کس متوجه نبود من در عربستان نشده بود. پدر و مادرم که بعد از دو سال من رو می دیدن، برام مهمانی بزرگی گرفتند و چند نفر از علمای وهابی رو هم دعوت کردن. نور چشمی شده بودم، دور من جمع می شدند و مدام برام بزرگداشت می گرفتند، من رو قهرمان، الگو و رهبر فکری آینده جوانان کشورم می دونستند ،نوجوانی که در 16 سالگی از همه چیز بریده بود و کشورش رو در راه خدا ترک کرده بود و حالا بعد از دو سال، موقتا برگشته بود. برای همین قرار شد برای اولین بار و در برابر جوانانی هم سن و سال خودم، منبر برم،وارد مجلس که شدم، همه به احترام من بلند شدند، همه با تحسین و شوق به من نگاه می کردند و یک صدا الله اکبر می گفتند،سالن پر بود از جوانان و نوجوانان 15 سال به بالا. مبلغ وهابی حدود 40 ساله ای قبل از من به منبر رفت،چنان سخن می گفت که تمام جمع مسخ شده بودند و چون علم دین نداشتند هیچ کس متوجه تناقض ها و حرف های غلطی که به نام دین می زد؛ نمی شد. خون خونم رو می خورد، کار به جایی رسید که روی منبر، شروع به اهانت به حضرت علی و اهل بیت پیامبر کرد،دیگه طاقت نداشتم و نتوانستم آرامشم رو حفظ کنم. به خدا و اهل بیت پیامبر و حضرت زهرا توسل کردم: _ خدایا! غلبه و نصرت از آن توست، امروز، جوانان این مجلس به چشم قهرمان و الگوی خود به من نگاه می کنند، کشته شدن در راه تو، پیامبر و اهل بیتش افتخار من است، من سرباز کوچک توئم،پس به من نصرتی عطا کن تا از پیامبر و اهل بیتش دفاع کنم. در دل، یاعلی گفتم و برخاستم،از جا بلند شدم و خطاب بهش گفتم: _ من در حین صحبت های شما متوجه شدم که علم من بسیار اندکه و لیاقت سخنرانی در برابر علمای بزرگ رو ندارم ،اگر اجازه بدید به جای وقت سخنرانی خودم، من از شما سوال می کنم تا با پاسخ های شما به علم خودم و این جوانان اضافه بشه، با خوشحالی تمام بهم اجازه داد... ... 🔴
🕊هر روز با یاد و خاطره‌ی یک شهید🥀 عملی شهدا یک روز پدرم من و پسر خاله ام را که پدر نداشت به نماز جمعه برد. آن روز باران شدیدی شروع به باریدن کرد و هر کس به دنبال این بود که پلاستیکی پیدا کند و بر سرش بکشد. ما هم این کار را کردیم و نمازمان را خواندیم و با پدرم به منزل برگشتیم. شهید محمدعلی‌ حافظی عسکری منبع: اطلاعات دریافتی از کنگره سرداران و 23000شهید استانهای خراسان بـ وقتـ شهـدا 🥀🕊🥀🕊🥀🕊 @Martyrs16
🕊هر روز با یاد و خاطره‌ی یک شهید🥀 عملی شهدا هرچه به عنوان هدیه ی عروسی به مان دادند، جمع کردیم کنار هم به م گفت « ما که اینا رو لازم نداریم. حاضری یه کار خیر باهاش بکنی؟» گفتم « مثلا چی ؟» گفت « کمک کنیم به جبهه. » گفتم « قبول ! » بردمشان در مغازه ی لوازم منزل فروشی. همه شان رادادم، ده – پانزده تا کلمن گرفتم. یادگاران، جلد سه، کتاب شهید مهدی باکری، ص 10 بـ وقتـ شهـدا 🥀🕊🥀🕊🥀🕊 @Martyrs16
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سن و سال بهانه بود عاشق که این حرف ها سرش نمی‌شود!! اسفند ۱۳٦۲، اردوگاه دز نیروهای تیپ ۱۰ سیدالشهدا(ع) این نوجوان کوچکترین مرد عملیات خیبر بود🌷 شهدایی [@Martyrs16]
روز خواستگاری یقه کتش را گرفت، تکان داد و گفت:منم و این یه دست کت و شلوار و یه حقوق مختصر فکر کن ببین می تونی با این وضع بسازی؟ وقتی رفت هم گفت: من همش توی جبهه هستم؛ جبهه مجروحیت داره،اسارت داره،شهادت داره،خوب فکر هات رو بکن،بعد تصمیم بگیر قبول کردم خانه ما سه تا کوچه پایین تر از خانه پدرشوهرم بود پیاده آوردنم خانه شوهر؛خیلی ساده و باصفا.... راوی:همسر شهید [@Martyrs16]