eitaa logo
شهدایی
359 دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
3.3هزار ویدیو
34 فایل
شهداشرمنده ایم... شرمنده ی پلاکت مدیون اشک فرزندبی پناهت🥀 کپی:آزاد https://harfeto.timefriend.net/17173449728532 نظراتتون انتقاداتون ... رو بگید
مشاهده در ایتا
دانلود
اگه یادتون باشه ❌اولش میگفتند: آدم باید دلش پاک باشه، بی حجابها را نکنید!! 😶🤫 ❌بعد گفتند: دگرباشهای جنسی مریضن! مریضیه! انحراف جنسی نیست. (الان دارن تو امریکا میگن بچه بازی و تجاوز هم مریضیه! ورژن جدیدش) ❌ بعد گفتند: به جای بچه ها سگ بیارید، ببین چقدر سگ ملوسه! 🐶باوفااااس! کی گفته نجسه اصلا!! از تنهایی و افسردگی درتون میاره (روانشناسهای قلابی و ) سگها! مهربونن! حیوان دوستن! اصلا حیوان دوستی یعنی سگ دوستی فقط!!!🙁 ❌بعد گفتند: بخور! حق مردم را نخور! خدا مجلس شراب رو بیش از مجلس دعا دوست داره!! والا!! (آخوندهای انگلیسی مثل و هم اومدن وسط و ظاهر شرعی دادن بهش)! (نگفتن حالا کی گفته هر کی شراب بخوره، حق مردمو نمیخوره؟!)😏 ❌بعد یه زد زنشو کشت، بهانه کردند هشتگ زدند: ! من بی غیرتم! من ناموس کسی نیستم و اینا!! انگار نه انگار تو امریکا که همه بی غیرتن، سالی 800 زن رو شوهرشون با اسلحه میکشه! انگار نه انگار که اصلا یعنی حفظ ! نه کشتن ناموس!💍 ❌حالا هم راه افتادند که «بچه عشق» و «ازدواج بدون صیغه» رو بهش نگیم ! حرامزاده ها را قضاوت نکنید.. 😳😐 کسی هم نمیگه این چه است که حتی تا یه توک پا محضر رفتن، احساس نداره!🧐 ✅شاید اولش فکر کنید ها و اکانتهایی که این پستها رو میذارن، میخوان شرابخوری یا همجنسبازی یا سگبازی یا هرزگی خودشون و خواهر و مادرشونو توجیه کنند.. یه عقده ای چیزی دارن.. 🔴 اما حقیقت اینه که این «کلمات زهرآگین با ماسک عشق و مهربانی و قضاوت نکن و..» همگی تکه پازل های طرح نابودی هویت ایرانی اسلامی است که دستورکارش از سفارت و میاد 🇬🇧🇺🇸 و مثل یه زنجیره پخشش میکنن💥 و ذهن ها را مسموم میکنن.. تو این پروژه باید همه ها و های شیطانی قبحش شکسته بشه، هویت اسلامی و ایرانی ما شکسته بشه.. تا ایران هم برده بشه.. تا ایران هم بره زیر پرچم اردوگاه شیطان.. 🔵هشیار باشیم و هشیار سازیم.. نگذاریم هویت و فرهنگ اصیل مون رو بدزدن.. نگذاریم مهمترین میراث پدران مونو بدزدن. نگذاریم رمز قدرت و ایستادگی مونو بشکنن. اینجا آندلس نیست. اینجا هند نیست. اینجا تاجیکستان و ترکمنستان نیست که حالا به جایی رسیدن که گذاشتن اسم مسلمان بر نوزاد را جرم کردند! اینجا کشور است. اینجا کشور امام رضاست.. اینجا است. •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀ @Martyrs16
هشت سال ! با منتخب جهان جنگیدیم یک وجب خاک ندادیم .... 🌹 شهدایی [@Martyrs16]
°~°~🌿🌹°~°~ ؟ ‍ میدونے غِیرَت چیہ - غِیرَت یَعنے نزارے ڪسے بِهش چپ نگا کنھ 👀💥 - نذارے دلش از قَصدِ بَد ڪسے بـلرزه💔 - یَعنے بَراے مناسب شدن پوشِشِش جورے راهنماییش کُنے ڪه از حجاب لذّت ببره ☺️ - یعنے اونقَدر از محبّت سرشٰارش کُنے که اَصَلا دلش نخواد با یهِ مرد دیگِه دَردِدِل ڪنه🔨😐 - نزارے دلِش بِشڪنهـ😕 - یَعني اونقدر شیٖفتۀ خودتِ ڪُنیٖش ڪه بِ کسے غِیرِ خودِت فِڪر نڪنه😑 - جورے درخدمَتِش باشے👊🏻کِه جز خدا به‌ احَـدے غِیرِ تو تڪیه نڪنه💞 - یَعنے روش تعصّب داشته باشے✌️🏻 - یعنے به هیچ ڪسے حتے نشون ندیش😌 - با هیچے عوضش نکنے ❤️ - دستشو بگیرے و نذارے انرژے و نشاط جوونیشو براے چهارتا مُد و ڪلاس خرج ڪنـه👚👗🚶‍♀ متاسفاݩہ براے بعضیٖا بد جٰاانداختن ڪه یعنے عصبانیݓ☹️ درحالے کھ غیرَت یه نو؏ از عشقـه...❤️🌹 چون ، عِين مهربونێشه...💚 فقط ظاهرش متفاوتـه 🌹🍃
سیب زمینی های روزگار!
اینکه بخوای دست زنت و بگیری و حالا از هر زاویه ای چه صورتش بیفته یا نیفته بعد عکس بگیری و بذاری فضای مجازی تا چند نفر از جنس خودت بیان و همسرت و ببینن، خود بی غیرتیه منتها با ریش و تسبیح!!😒
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‼️بی غیرتی الآن شده کلاس؟؟ ♦️بی عفتی شده الآن کلاس ؟؟ 💢ما این کلاس رو نمیخواییم/ما شهید دادیم که با زندگی کنیم...🥀 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ شهدایی *اللهم‌عجـل‌لولیڪ‌الفـرج* [@Martyrs16]
‍ 🍃 چشم بر هم می گذاریم و گذر عمر را نظاره می کنیم.لحظه به لحظه پیر می شویم و در دنیای در میان مرداب گناهان دست و پا می زنیم.بر دل آه حسرت داریم و بر چشم اشک ندامت. 🍃 شهادت آرزوی دست نیافته دلمان شده و به غبطه میخوریم.خوش به حال ، آنان که در روزهای پرالتهاب گناه، خود را به حرم خواهر ارباب رساندند.دلشان را در سادات پناه دادند و خودشان را فدا کردند تا مبادا نگاه حرامی سوی حرم باشد و بازهم عاشورایی دیگر برپا شود. 🍃 قدرت الله عبودی یکی از همان مردان با است که در شهر بیضا چشم بر جهان گشود و وقتی ندای هل من ناصر ینصرنی را شنید علم بر دست گرفت و لبیک گویان راهی شد. 🍃 در فرازی از اش این چنین گفته است: "خدا را شاکرم که به من توفیق پوشیدن لباس مقدس را داده و لیاقت به حضرت زهرا (س) و امام حسین (ع) و حضرت زینب (س) را داشته باشم و خدا را قسم به حضرت زهرا (س) و امام حسین (ع) که در راه بی بی زینب (س) و حضرت رقیه (س) را نصیب بنده کند منتظر شهید 🌹 📅تاریخ تولد : ۱٨ خرداد ۱٣۵٢ 📅تاریخ شهادت : ٩ فرودین ۱٣٩۶ شهدایی *اللهم‌عجـل‌لولیڪ‌الفـرج* [@Martyrs16]
🚩 داداش ابراهيم صدايم را داري ! صدای مرا میشنوی ؟ اگر صدای مرا میشنوی ، کمک ! من و بچه ها گیر افتادیم در تله ی ! تلفن همراه من کار نمیکند بدرد نمیخورد هرچه گشتم برنامه نداشت تا با تو تماس بگیرم ... گفتم میخواهم با بیسیم شما بگیرم... گفتند اندرویدهای شما را چه به بیسیم ! اما من همچنان دارم تلاش میکنم تا با گوشی اندروید صدایم را به تو برسانم ... اگر میشنوی ما گیر افتادیم بگو چطور آن روز وقتی به گوشَت رساندند که دخترهای محل از فرم تو خوششان آمده ، از فردایش با لباس های گشاد تمرین کشتی میرفتی ؟ تا چشم و دل دختری را آب نکنی ! اینجا میگیریم تا دیده شویم .. لاک💅 میزنیم تا 👍بخوریم تو حتما راهش را بلدی که به این پیچ ها خندیدی و دنیارا پیچاندی! و ما در پیچ سرگیجه گرفتیم ! 🚩ابراهيم ابراهيم! اگر صدایم را میشنوی، دوباره اذانی بگو تا ما هم مثل بعثی ها که صدایت را شنیدند و راه را پیدا کردند راه را پیداکنیم .. راه را گم کرده ایم اگر از برگشتی کمی از آن های نـاب ها را برایمان سوغات بیاور؛ تا ماهم مثل شما حرف اماممان را زمین نگذاریم... 🔹تمام شادی روحشان 💐 ؛ شهدایی *اللهم‌عجـل‌لولیڪ‌الفـرج* [@Martyrs16]
🍃🌹 یعنی؛ چشمش مقابل و جلوی سرش و سینه ش ♥️ بخاطر میخوره... وقتی همه می کنن که چقدر ... تو میگه که بنده خدا ها نمیدونن... من... با بستم♥️🍃 شهدایی *اللهم‌عجـل‌لولیڪ‌الفـرج* [@Martyrs16]
♨️ پسر مذهبی غیرتی است☝️ هرگز زیبایی ناموسش را⛔️ حراج چشمان آلوده فضای مجازی نمیکند‼️ خوب میداند✅ جای این عکس در آلبوم شخصی است 👌 شهدایی [@Martyrs16]
‍ 🍃 چشم بر هم می گذاریم و گذر عمر را نظاره می کنیم.لحظه به لحظه پیر می شویم و در دنیای در میان مرداب گناهان دست و پا می زنیم.بر دل آه حسرت داریم و بر چشم اشک ندامت. 🍃 شهادت آرزوی دست نیافته دلمان شده و به غبطه میخوریم.خوش به حال ، آنان که در روزهای پرالتهاب گناه، خود را به حرم خواهر ارباب رساندند.دلشان را در سادات پناه دادند و خودشان را فدا کردند تا مبادا نگاه حرامی سوی حرم باشد و بازهم عاشورایی دیگر برپا شود. 🍃 قدرت الله عبودی یکی از همان مردان با است که در شهر بیضا چشم بر جهان گشود و وقتی ندای هل من ناصر ینصرنی را شنید علم بر دست گرفت و لبیک گویان راهی شد. 🍃 در فرازی از اش این چنین گفته است: "خدا را شاکرم که به من توفیق پوشیدن لباس مقدس را داده و لیاقت به حضرت زهرا (س) و امام حسین (ع) و حضرت زینب (س) را داشته باشم و خدا را قسم به حضرت زهرا (س) و امام حسین (ع) که در راه بی بی زینب (س) و حضرت رقیه (س) را نصیب بنده کند منتظر شهید 🌹 📅تاریخ تولد : ۱٨ خرداد ۱٣۵٢ 📅تاریخ شهادت : ٩ فرودین ۱٣٩۶ شهدایی [@Martyrs16]
🔰 شهدای دو قلوی پرورشگاهی که پدر و مادر نداشتند ولی داشتند 🔹️ثاقب و ثابت شهابی نشاط، بودند که سال ۱۳۴۳ داخل سبدی در کنار یک شیرخوارگاه رها می‌شوند. ◇ شهیدان «ثاقب و ثابت شهابی نشاط»🌷 دوقلوهای پرورشگاهی بهزیستی در دهه چهل، قصه غریبی دارند که حتی در میانه مستندها و کتابهای مطرح شهدا مهجور مانده‌است. ◇ غریب‌تر اینکه نام "ثابت" به واسطه پرورشگاهی بودن و قوانین خاص📑 آن زمان، در پیچ و خم‌های اداری بنیاد شهید این جانباز شیمیایی دفاع مقدس حتی به عنوان دفاع مقدس ثبت نشده است😔 ◇ سال ۶۲ این دو بردار به عنوان به همراه ۱۲ نفر دیگر از جوان هم پرورشگاهی وارد مناطق عملیاتی شدند. ◇ وقتی به آنها گفتند که شما که پدر و مادر ندارید❌ و پرورشگاهی هستید برای چی آمده‌اید جبهه؟ گفتند: ما پدر و مادر نداریم؛ شرف که داریم، غیرت که داریم. ◇ این دو برادر تا روز آخر جنگ حضور داشتند و بارها مجروح شدند💔 و سرانجام ثاقب سال ۱۳۷۷ در اثر استنشاق گازهای شیمیایی شده و ثابت هم به همین شکل در سال ۱۳۸۵ بعد از تحمل رنج‌های بسیار به شهادت رسید🕊 ◇ جالب بود که این دو بعد از جنگ در هم حضور داشتند و به بچه‌های بی سرپرست خدمت می‌کردند. ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 پ. ن: داستان این دوشهید بزرگوار رومیتونید درکتاب "دیدم که جانم میرود" سرگذشت وزندگینامه شهید مصطفی کاظم زاده مطالعه بفرمایید• ●کانال شهدایی🕊 ●الهم عجل الولیک الفرج🕊 [@Martyrs16]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥 آرزوی رهبری برا ایران چیه؟ 💥با تر از این رهبر پیدا میشه تو دنیا؟ 💥ببینید و به داشتن اینچنین رهبری به خود ببالین ●کانال شهدایی🕊 ●الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَج🕊 [@Martyrs16]
شهدایی
مردان همین گونه اند امن هستندو امنیت آورند آنان حتی درخوابشان هم بیدارندتامن وتو درامنیت بخوابیم!!! این است مرد:)
🌟🌱🌟🌱🌟🌱🌟🌱🌟 🌸رمان آموزنده و کمی عاشقانه 🌸قسمت ۴۱۳ و ۴۱۴ ژانت سر خم کرد و با بهت گفت: _اولین نماز منظورت اینه که کتی نماز خونده؟ کتایون لب باز کرد: _چیه بهم نمیاد؟ رضوان با ذوق بلند شد و صورتش رو بوسید: _وای عزیزم تبریک میگم خوشبحالت چقدر امروز روز خوبیه برات ما رو هم دعا کن! کتایون با لبخند گفت: _من برا تو دعا کنم؟ چرا شما انقدر خوبید؟ رضوان با خجالت گفت: _اذیتمون نکن فقط بدون اگر کسی بهت التماس دعا بگه دین شرعی داری که براش دعا کنی‌! ژانت هنوز گیج بود: _من نمیفهمم کتی چرا...؟ کتایون صادقانه اعتراف کرد: _بقول خودت مگه چقدر میشه منطق رو انکار کرد و نشونه ها رو ندید؟! اینجا آدم رو از رو میبره! منم بالاخره از رو رفتم... ......... از شدت اضطراب و دلهره روی صدای کفشهام تمرکز کرده بودم و قدمهام رو میشمردم چشمی به اطراف چرخوندم و ترجیح دادم برای فرار از اضطراب حرف بزنم اول رو به ژانت پرسیدم: _چه حسی داری از سفر به ایران؟! لبخندی زد: _دلم میخواست اینجا رو ببینم راستش انتظار نداشتم اینطوری باشه _چطوری؟! _خب تصورم این بود که یه کشور نسبتا بی امکانات و ضعیفه ولی اینجا با فرودگاه نیویورک تفاوت چندانی نداره رضوان پرسید: _چرا این فکر رو میکردی؟! _خب اینطوری شنیده بودم نگاهی به کتایون انداختم: _تو چه حسی داری؟ به خروجی رسیدیم و زیر تیغ تند آفتاب از فرودگاه خارج شدیم کتایون لبخندی زد: _خوشحالم هم مامانم رو میبینم هم ایران رو رضا و احسان بعد از پچ پچ کوتاهی جلو اومدن و رضا رو به ما گفت: _باید با دو تا ماشین بریم نگاهی به ترکیب جمعیت انداختم و عاقلانه ترین راه رو به زبان آوردم: _پس.. رضا من و تو و ژانت با یه ماشین میریم پسرعمو و رضوان و کتایونم با یه ماشین سری تکون داد و با احسان به سمت تاکسی ها حرکت کردن چند ثانیه بعد اشاره کردن جلو بریم و سوار دو ماشینی که نشان دادن شدیم ماشینها که راه افتاد ژانت پرسید: _الان میریم خونه شما؟ کاش میشد یه جا بریم و هدیه ای بخریم متعجب با اخم کمرنگی گفتم: _این حرفا چیه راحت باش با اینکه معلوم بود از اومدن به خونه ما خوشحاله باز گفت: _آخه اینجوری خجالت میکشم لبخندی زدم: _خب خجالت نکش! خجالت نداره! رضا از شنیدن صدای پچ پچ ما کمی سرش رو به عقب خم کرد: _چیزی لازم دارید خواهر جان؟ کمی خودم رو جلو کشیدم و آهسته جواب دادم: _نه عزیزم وقتی برگشتم و به صندلی تکیه دادم هنوز ته خنده روی لبهام بود ژانت با لبخند کمرنگی پرسید: _خیلی دوستش داری؟! عمیق گفتم: _خیلی برادر برای خواهر یه دنیای متفاوته اونم برادری مثل رضا که همه چی تمومه واقعا خیلی دلم میخواد یه دختر خوب براش بگیریم و سر و سامون بگیره ژانت اما توی فکر خودش بود: _تو برادر داری خواهر داری پدر و مادر داری همه اینا خیلی عالی ان قدرشون رو بدون من خیلی دلتنگ مادر و پدرم هستم ولی حس خواهری و برادری رو هیچوقت درک نکردم اصلا نمیتونم تصور کنم چه لذتی داره یه مرد همش مراقب خواهرش باشه که چی میخواد چکار داره یه وقت اذیت نشه و... راست میگی واقعا خیلی خاصه لب گزیدم و دستش رو گرفتم تا بغض نکنه: _عزیزم ما مسلمانیم همه برادر و خواهر ایمانی هستیم که از برادری و خواهری قومی و نژادی باارزش تره میبینی که رضا نسبت به تو هم مراقبه همه مردای مسلمان همینطوری ان ما بهش میگیم غیرت با تعصب خشک فرق داره غیرت همین حس مراقبانه ست که میبینی لبخندی زد: _آره میدونم ولی.. اینکه یکی رو داشته باشی ویژه همیشه مراقب خودت باشه خب بهتره دیگه من عمیقا این نیاز رو حس میکنم بقول تو وقتی نیازش هست حتما منطق داره دیگه لبخندی زدم: _اونی که همیشه باید حواسش بهت باشه و پاسخ این حس تو باشه همسرته ان شاالله به زودی... باصدای زنگ موبایل رضا کلامم رو قطع کردم و گوشم به جوابش رفت: _سلام جانم؛ واسه ما فرقی نمیکنه آره ولی بهشون بگو آره آره همون پس فعلا تا خواستم از پشت صندلی بپرسم چی بود ژانت با صدای متحیرش نگاهم رو گرفت متوجه شدم وارد بزرگراه شدیم و ژانت با تعجب میگفت: _باورم نمیشه تهران اینجاست؟ اخم کمرنگ و همراه با لبخندی به صورتم نشست: _چرا باورت نمیشه؟ نگاهش رو از شهر گرفت: _آخه خیلی مدرن تر از اون چیزیه که فکر میکردم برج و پل و تونل و... خندیدم: _پس فکر میکردی ما تو غار زندگی میکنیم؟ واجب شد یه روز بریم تهران گردی! لبخندی زد: _خوبه... کلی ام عکس میگیرم لبخندی به دوربین توی گردنش که به دست گرفته بود زدم و خودم هم به شهر خیره شدم از روزی که رفتم کمی تغییر کرده انگار... ......... ماشین که به پیچ کوچه پیچید تپش قلبم روی شقیقه هام و توی گوشهام شدت گرفت طوری که صداها رو به زحمت میشنیدم سرم رو تا حد امکان پایین انداختم تا..... 🌱ادامه دارد..... 🌸نویسنده؛ بانو شین-الف