فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلبریتیها و حامیان حقوق بشر تا کی میتونید خفه بشید و حرف نزنید‼️
♦️فیلم فاجعه بار توهین به یک زن محجبه در هند...
یکی نیست جلوی این وحوش و حیوانات انسان نما رو بگیره!
حالا بعضیا فهمیدن چرا انقلاب کردیم...
#کانال شهدایی
[@Martyrs16]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رهبر انقلاب: جوانان، خودتان را برای مدیریت کشور آماده کنید
این تعارف و شوخی نیست..!
البته مراقب باشید بر همین صراط مستقیم پیش بروید...
.
#مقاممعظمرهبری
#کانال_شهدایی
[@Martyrs16]
30.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
『🖇✨
شهدا کلید داران کعبهـ شیدایۍهستند
و کعبهٔـ شیدایۍ کربلاست . .
- شھید آوینـے -
♥️↫¦#شهیدانھ
🌱➺ ¦#استوری
💻➳¦#کانال شهدایی
[@Martyrs16]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لحظات شهادت مدافع حرم😭😭😭
میگه سید دارند صد ا م میکنند
ارباب مارو هم صداکن آقاجان😭😭
❤️
#یاد-شهدا-صلوات
#کانال شهدایی
[@Martyrs16]
#شهیدعباسدانشگر كمي قبل از شهادت نماز ظهر را در تيررس دشمن اقامه ميكند؛ مثل ياران امام حسين(علیه السلام) اما باز هم آرام است و اين موقعيت خطرناك از كيفيت نمازش كم نميكند. كسي نميداند در اين نماز ميان عباس و خدا چه ميگذرد. او چند ساعت بعد به شهادت ميرسد: «عباس ساعت سه و نيم بعد از ظهر پنجشنبه ۹۵/۳/۲۰ به شهادت رسيد ولي ما در مقر بوديم، نميدانستيم كه عباس شهيد شده يا نه، فقط ميدانستيم كه عباس براي جلوگيري از پيشروي دشمن به جلو رفته، موقع غروب خورشيد بود كه همه نگران بوديم و ميگفتيم عباس الان مياد، سياهي شب فرارسيد، همه بيقرار بوديم. گاهي از مقر بيرون ميآمديم، چشمانتظار عباس بوديم، از سر شب تا صبح هر صدايي كه ميآمد همه بيرون ميپريديم كه عباس اومد... عباس اومد... صبح فرارسيد، نيروهايي براي تفحص جلو رفتند، پيكر مطهرش را به عقب آوردند. ديديم خون صورت عباس را خضاب كرده و سرخياش سرزمين حلب را رنگين كرده است.»
عباس تازهداماد بود. رفقاي عباس در سوريه همقسم شده بودند كه از او مراقبت كنند و او را سالم به ايران برگردانند. بعد از شهادتش گفتيم خدا براي او نقشه كشيده بود.💔
#کانال شهدایی •°🕊🌹🍃
[@Martyrs16]
یه سربند داده بود؛ گفت:
شهید که شدم ببندیدش به
سینه ام... پیکرش که اومد سر نداشت...
سربند رو بستیم به سینه اش
روی سربند نوشته بود:
انا_زائر_الحسین
شهید_محسن_حججی..
شهدا زنده اند...
نظری کن به دلم حال دلم خوب شود حال و احوال رفیقت به خدا جالب نیست
#اللهم_الرزقناشهادت_فی_سبیل_المهدی(عج)🌷🕊
#کانال شهدایی
[@Martyrs16]
نـامـہ شـهیـد آقـا مـحسـن حججے به فرزندشـون 👇
بـسـم الله الـرحـمـن الـرحـیـم
بـہ پسر خوبم علے
علے جـان سلام، نمےدانم کے و کجا این نامہ بہ دستـت میـرسـد امـا خـواسـتـم تاکـه بـا زبان قلم چند سطرے برایت بنویسم تا توشه اے باشد براے زندگیـت.
مدت زیادے بود کـه به دنبـال بهـانہ اے بودم بـرای نوشتـن برایـت.
اما هـر بار بہ دلیلے نشد تا امروز.
عیـد مولایـمان علے علیه السلام.
پسرم نامت را علے گذاشتم چـون زیبـاتـر از این نام ندیـدم.
نامـت را علے گذاشتـم به تبـعیت از اربـاب بے کفـن ابـا عبدالله الحسـین علـیه الـسلام کہ فـرمـوده بـودنـد اگـر صـدهـا پـسر هـم داشـتہ باشـم نامـشان را علے مےگذارم. به اسمـت بـبال...
پسرم زندگیت را وقف اهل بیت علیهم السلام کرده ام. امـیدوارم کـه راهے جز راه اهـل بیـت علیـهم السـلام نروے...
علے جان کودکے ات را نـذر شیـر خـواره کـربـلا کـردم تا همـیشه نگـهدارت باشـد...
تـو بـہ لطـف اهـل بیـت علیـهم السـلام هـمزمـان با ایـام تـولـد عـلے اصـغـر علیہ السـلام چـشم بہ دنـیا گشـودے و حـال کہ ایـن نامہ را برایـت میـنویسـم شـش مـاهـہ اے...
چیـزے نمـانـده تـا شـهـادت شـش مـاهہ...
#پدران_آسمانی
#شهید_محسن_حججی 🕊
#علی_آقا_حججی 🌷
#راهت_ادامه_دارد
📸عکس مربوط به روزپدر سال۹۹🌸
#کانال شهدایی
[@Martyrs16]
🌻تا تو نگاه میکنی
کارمن آه کردن است🌻
🌷ای به فدای چشم تو
این چه نگاه کردن است🌷
شهید #علی_امرایی
شهید #محسن_حججی
#کانال -شهدایی
[@Martyrs16]
شهدایی
#رمان #مبارزه_با_دشمنان_خدا #پارت_هشتم اون شب، حاجی با اصرار من رو برد خونه اش،منکه هم جایی برای ر
#رمان
#مبارزه_با_دشمنان_خدا
#پارت_نهم
بلافاصله یک برنامه هدف گذاری شده درست کردم، مرحله اول، نفوذ بین اقوام مختلف، مرحله دوم، شناسایی اخلاق، فرهنگ و تفکرات و نقاط قوت و ضعف تک تک شون بود، نقش و جایگاه
اسلام بین اونها، میزان و درصد نفوذ شیعیان در بین حکومت و قدرت.
مرحله سوم، شناسایی علت شیعه شدن تازه مسلمان ها، شیعیان از چه راهی اونها رو شست و شوی مغزی داده بودن؟
و آخرین مرحله، پیدا کردن راهکارهای نابودی شیعه در هر فرهنگ و قوم و ملیت بود.
بالخره ماموریت من شروع شد، مرحله اول، نفوذ.
همزمان باید مطالعاتم رو هم شروع می کردم، یک ماه دیرتر از بقیه اومده بودم ،زمانم رو
تقسیم کردم، سه ساعت می خوابیدم و بیست و یک ساعت، تلاش می کردم دیگه هیچ چیز جلودار من نبود.
****
کم غذا می خوردم و بیشتر مطالعه می کردم.
بین بچه ها می چرخیدم و با اونها دوست می شدم، هر کاری از دستم برمیومد براشون می کردم،اگر کسی مریض می شد و تب می کرد تا صبح بیدار می موندم ازش مراقبت می کردم.
سعی می کردم شاگرد اول باشم و توی درس ها به همه کمک کنم، برای بچه ها هم کلاس عربی و مکالمه میزاشتم، توی کارها و انجام کارهای خوابگاه پا به پای بچه ها کمک می کردم.
چون هیچ کس از شستن توالت ها خوشش نمیومد، شیفت سرویس ها رو من برمی داشتم،
از طرف دیگه، همه می دونستن من نور چشمی حاجی هم هستم، همه اینها، دست به دست هم داده بود و من، کانون توجه و محبوب خوابگاه و رئیس طلبه ها شدم.
تمام ملیت ها حتی با وجود اختلافات عمیقی که گاهی بین خودشون هم بود، بهم احترام
میزاشتن، و زمانی این نفوذ کامل شد که کار یکی از بچه ها به بیمارستان کشید.
ایام امتحانات بود و برنامه ها و حجم درس ها زیاد، هیچ کس نمی تونست برای مراقبت بره بیمارستان، از طرفی مراقبت ویژه و لگن گذاشتن و ... توی اون شرایط درس و امتحان خودم
رو هم باید می خوندم.
وقتی با این اوضاع، شاگرد اول شدم کنترل کل بچه ها اومد دستم،اعتبار و محبوبیت، دست به دست هم داد، حتی بین اساتیدی که باهاشون درس نداشتم هم مشهور شده بودم
#ادامه_دارد...
🔴 #اینرمانواقعیاست
🕊هر روز با یاد و خاطرهی یک شهید🥀
#سیره عملی شهدا
یک روز بچه ها به من پیشنهاد کردند که اذان بگویم؛ من هم پذیرفتم. « الله اکبر، الله اکبر»!
عراقی ها صدای اذان را که شنیدند، به سوی آسایشگاه آمدند و به دنبال موذّن گشتند. چون کسی را پیدا نکردند، چند فحش آبدار نثار همه کردند و رفتند. می خواستیم نماز بخوانیم که آمدند و من را بردند. گویا جاسوس ها لو داده بودند.
در بازجویی از من خواستند که به امام خمینی توهین کنم؛ زیر بار نرفتم. خالد که یکی از خشن ترین سربازان اردوگاه بود را صدا کردند. همین که او آمد، دست سنگینش را با تمام توان به طرف صورتم پرتاب کرد. خالد بعثی، نشان ماندگاری برایم گذاشت؛ پرده ی گوشم پاره شد.
راوی: عبدالله عاشوریان
منبع: کتاب قصه ی نماز آزادگان، صفحه:143
بـ وقتـ شهـدا
🥀🕊🥀🕊🥀🕊
@Martyrs16
یه پسری که تو هئیت حضرت زهـرا
سینه زده تا انتقام سیلی مادرشو نگیره اروم نمیشه✌️
هدف سوریه رفتنِ شهیدهادی ذالفقاری انتقام سیلی حضرت زهرا بود💔
پسر باس رو مادرش غیرت داشته باشه
#شهیدهـادےذوالفقاری
#یادشباصلوات
#کانال شهدایی
[@Martyrs16]
صلوات خیلی دوست داشت. پشت ماشینش نوشته بود. اسمش توی تلگرام صلوات بود.
کلی از اسباب بازی های بچگیاش را نگه داشته بود. یک خرده از وسایلش را داد به پسر من و مقداری به بچهی برادرم.
انگشتر زیاد داشت. دُر و عقیق و فیروزه. رنگ روشن میپوشید. میخواست دل خانمش را به دست بیاورد. پسر خانه که بود سروسنگین تر میچرخید؛ ولی عقاید و مرامش مثل قبل بود.
ماه رمضان که تمام میشد خانمش میگفت:(( محسن گفته چندتا از روزههام به دلم نچسبیده.)) دوباره میگرفت.
کل محرم و صفر مشکی می پوشید و درگیر مراسم های مذهبی موسسه بود. در کودکی و نوجوانی هم قاتی دستهها عزاداری میکرد. در دوران دانشگاه در دسته ها شیپور میزد. بچهتر که بود در دستههای عزا زنجیر میزد. زنجیر کوچکی داشت که خیلی حساس بود کسی بهش دست نزند.
بچهام کوچک بود. داشتم بهش آب میدادم. آمد کنارم ایستاد. گفت به سه نفس آب را بدهبخورد.
بعد هم گفت:(( دایی! بگو یاحسین.))
#شهید_محسن_حججی
#شهید_مدافع_حرم
#کانال شهدایی
[@Martyrs16]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تا شهید هست رفیقِ دلِ من ...
میل همراه شدن با دگران نیست مَرا ...
#رفیق_شهیدم
#شهید_محسن_حججی
♦️نام شهید بزرگوار : سید محمد سعید آل طه
♦️تاریخ تولد : ١٣٤٥/٠٣/٠١
♦️محل تولد : شهر اردکان ، استان فارس
♦️دین و مذهب : اسلام
شيعه
♦️ ملّیت : ايرانى
♦️محل شهادت : منطقه عملیاتی شلمچه
♦️تاریخ شهادت : ١٣٦٥/١٠/٢٤ (همزمان با سالروز شهادت حصرت فاطمه [س])
♦️نحوه شهادت : عملیات کربلای ٥
♦️محل مزار : گلزار شهدای علی بن جعفر (ع) ، قم
#معرفی_شهید
#کانال شهدایی
[@Martyrs16]