فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 جوان چشم چرون لیاقتش دختر هرزه است!!!
اگه تو جوانی پسر باشی دختر گیرت میاد ولی مرد باشی زن گیرت میاد !
تا آخر حتما نگاه کنید
#کلیپ_تصویری
#استاد_دانشمند🌼
#کانال شهدایی
[@Martyrs16]
خدایا ! به حرمت محرم ... ...تورابه آبروےزینب ....به بےقرارےرقیه ... به غیرت عباس ...
به حرمت ارباب حسین ... هردستےبه سوےتوبلندشد خالےبرنگردان...
#شهید-غیرت
#کانال شهدایی
[@Martyrs16]
سرگرمم به عفتی که ازحجابم دارم
به معرفتی که ازخون شهدا دارم...🥀
#حجاب-فاطمی
#چادرانه
#کانال شهدایی
[@Martyrs16]
🌹ایوبهای دهر تمامی درد خویش
با کیمیای درد تو باید دوا کنند
با کیمیای درد تو آری میسر است
مردم مس وجود بدل با طلا کنند
⭐️🌙
شادی روح شهید والا مقام
" جانباز شهید حسین حاج علی عسگری "
فاتحه و صلواتی هدیه کنیم.
#شبتون_شهدایی
عاقبت همتون ختم بخیر وشهادت
ان شاءالله.
#کانال شهدایی
[@Martyrs16]
#سلام_آقا_جانـــــم 🌿
اے قیام ڪنندهٔ بـہ حق!
جہــاڹ انتظار
قدومت را می کشد،
چشمماڹ را
بہ دیده وصاڸ روشڹ ڪڹ🤲
اے روشڹ تر از هر روشنایی!!!
#الّلهُــمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَــــ_الْفَــرَج
#صبحت_بخیر_مولای_من
#کانال شهدایی
[@Martyrs16]
•
•
.
امـٰامعلـے؏میفرمایند:
اجرشھیدبیشترازکسـےنیستکـھ
قدرتگنـٰادارداماعفتمـےورزد!
-📚نھجالبلاغـھ/حکمت⁴⁷⁴
#کانال شهدایی
[@Martyrs16]
بسم الله الرحمن الرحیم
#حدیث_روز
پيامبراکرم صلى الله عليه و آله و سلم:
مَن حَسَّنَ مِنكُم في هذَا الشَّهرِ خُلُقَهُ كانَ لَهُ جَوازا عَلَى الصِّراطِ يَومَ تَزِلُّ فيهِ الأَقدامُ؛
هر كس اخلاقش را در اين ماه، نيكو کند، در آن روز كه گام ها بر صراط مى لغزند، براى او وسيلۀ عبور از صراط خواهد بود.
📚بحار الأنوار ، ج ۹۶ ص ۳۵۶ ح ۲۵
#کانال شهدایی
[@Martyrs16]
🌹محمد حسین خیلی بچه فعال و خوبی بود از درسش ،از زندگیش ، فکر و ذکرش این بود که به انقلاب اسلامی خدمت کند.
🌹همیشه راجع به جنگ و سپاه پاسداران صحبت میکرد و من به او میگفتم تو هنوز کوچک هستی. ولی او میگفت من خیلی شجاع هستم و باید بروم و به این راه خدمت کنم و بالاخره هم رفت و به هدف خودش رسید.
"شهید محمدحسین فهمیده"
#کانال شهدایی
[@Martyrs16]
#معرفی -شهید
شهیده راضیه کشاورز
نام پدر: تیمور
تاریخ تولد:1371/01/25محل تولد:ایران - فارس - مرودشت
تاریخ شهادت: 1387/02/10محل شهادت: بیمارستانطول مدت حیات: 16 سالمزار شهید: بهشت زهرا(س)-قطعه50-ردیف77-شماره11-تهران
#زندگینامه
راضیه کشاورز در روز 25 فروردین ماه سال 1371 در شهرستان مرودشت پا به عرصه هستی نهاد. کودکی را در سایه تعلیمات عالمانه والدینش سپری کرد و در هفتمین خزان زندگی به مدرسه رفت و به تحصیل علم پرداخت. راضیه بدون اینکه کلاس قرائت قرآن رفته باشد، قرآن راباصوت خوبی می خواند.یک باراز آموزش و پرورش خواستنداودر مسابقات شرکت کند.بعدازاینکه دراردوی مسابقات حاضر شد،از شرکت درمسابقه انصراف داد.
به تحصیل خیلی اهمیت می دادو می گفت:من می خواهم با درسم انقلاب کنم و بادرس خواندن شکرگزار زحمات والدینم باشم.
علاقه زیادی به درس زیست داشت و معتقد بود وقتی زیست رامی خواند به بزرگی خدابیشتر توجه می کند.
از دوره دبستان هرروززیارت عاشورا و دعای عهد می خواند.کلاس پنجم دبستان چهل روز دعای عهد را خواند تا یکی از یاران امام زمان(عج)باشد.
کشاورز در حسینیه سیدالشهدای شیراز بودکه براثرانفجار بمب به شدت مجروح شد. و بعد از 18 روز بستری ودرمان در بیمارستان مورخ 10اردیبهشت 1387 در سن 16سالگی به آسمان پرکشید.
پیکر پاکش رادربهشت زهرا(س) تهران به خاک سپردند.
#یادشھداباذڪرصلوات
#کانال شهدایی
*الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج*
[@Martyrs16]
ZOOM0003.mp3
4.92M
🔊بشنوید |#پیشنهاد_دانلود
🌷 شهدا کینه ای از کسی نداشتند ...
🔶 روایتگری حاج حسین کاجی از زندگی شهید حسن قمی
#روایتگری
#شهید
#راهیان_نور
#یادشھداباذڪرصلوات
#کانال شهدایی
*الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج*
[@Martyrs16]
شهدایی
🔊بشنوید |#پیشنهاد_دانلود 🌷 شهدا کینه ای از کسی نداشتند ... 🔶 روایتگری حاج حسین کاجی از زندگی شهید
از کسی کینه ای به دل داری؟
بریزبیرون ببخشش نزارکینه تو دلت جابازکنه
ببخشش ازکسانی کینه داری کینه رو ازدلت بیرون کن
*خدادل بی کینه رو دوست داره*
تو ناشناس بگیدکه اگه کینه ای ازکسی داشتین بخشیدین کینه رو ازدلتون بیرون کردین
#یادشھداباذڪرصلوات
#کانال شهدایی
*الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج*
[@Martyrs16]
شهدایی
از کسی کینه ای به دل داری؟ بریزبیرون ببخشش نزارکینه تو دلت جابازکنه ببخشش ازکسانی کینه داری کینه رو
خدا دل بی کینه رو میخره
شهدا دلشون بی کینه بود
شهدایی
#قسمت_سیزدهم . #رفافت_مقدمه_شباهت . . . یه روز دلمو زدم به دریا و بعد کلاسم رفتم سمت دفتر اقا سید.
#قسمت_چهاردهم
#رفافت_مقدمه_شباهت
.
رفتم سمت دفتر بسیج خواهران و دیدم بیرون پایگاه زهرا داره یه سری پرونده به آقا سید میده و باهم حرف هم میزنن.
.
اصلا وقتی زهرا رو میدیدم سرم سوت میکشید😔 دلم میخواست خفش کنم😠
.
وارد دفتر بسیج شدم و دیدم سمانه نشسته:
.
-سلام سمی
.
-اااا...سلام ریحان باغ خودم...چه عجب یاد فقیر فقرا کردی خانوم😊
.
-ممنون..راستیتش اومدم عضو بسیج بشم😕..چیا میخواد؟!
.
-اول خلوص نیت 😂
.
-مزه نریز دختر...بگو کلی کار دارم😐
.
-واااا...چه عصبانی..خوب پس اولیو نداری
.
-اولی چیه؟!
.
-خلوص نیت دیگه 😄😄
.
-میزنمت ها😐
.
-خوب بابا...باشه...تو فتوکپی شناسنامه و کارت ملی و کارت دانشجوییتو بیار بقیه با من☺
.
.
خلاصه عضو بسیج شدم و یه مدتی تو برنامه ها شرکت کردم ولی خانوادم خبر نداشتن بسیجی شدم چون همیشه مخالف این چیزها بودن..
.
یه روز سمانه صدام زد و بهم گفت:
.
-ریحانه
.
.
-بله؟!
.
-دختره بود مسئول انسانی☺
.
-خوب😯
.
-اون داره فارغ التحصیل میشه.میگم تو میتونی بیای جاشا😕
.
وقتی اینو گفت یه امیدی تو دلم روشن شد برای نزدیک شدن به اقا سید و بیشتر دیدنش و گفتم .
-کارش سخت نیست؟!😯
.
-چرا ولی من بیشتر کارها رو انجام میدم و توهم کنارم باش😊....ولی!!😕
.
.-ولی چی؟!😟
.
-باید با چادر بیای تو پایگاه و چادری بشی 😐
.
-وقتی گفت دلم هری ریخت..و گفتم تو که میدونی دوست دارم چادری بشم ولی خانوادمو چجوری راضی کنم؟!
.
-کار نداره که.. بگو انتخابته و اونا هم احتمالا برا انتخابت احترام قائل میشن
.
-دلت خوشه ها😑.میگم کاملا مخالفن😯
.
-دیگه باید از فن های دخترونت استفاده کنی دیگه😉😉
.
.
توی مسیر خونه با سمانه به یه چادر فروشی رفتیم و یه چادر خریدم..و رفتم خونه و دنبال یه موقعیت بودم تا موضوع رو به مامان و بابام بگم.. .
.
-مامان؟
.
-جانم
.
-من تو گرفتن تصمیمات زندگیم اختیار دارم یا نه؟!😐
.
-اره که داری ولی ما هم خیر و صلاحتو میخوایم و باید باهامون مشورت کنی
.
بابا: چی شده دخترم قضیه چیه؟!
.
-هیچی...چیز مهمی نیست😕
.
مامان:چرا دیگه حتما چیزی هست که پرسیدی..با ما راحت باش عزیزم
.
-نه فقط میخوام تو انتخاب پوششم اختیار داشته باشم
.
بابا:هییی دخترم...ولی اینجا ایرانه و مجبوری به حجاب اجباری..بزار درست تموم بشه میفرستمت اونور هر جور خواستی بگرد..
.
#ادامه_دارد .
شهدایی
#قسمت_چهاردهم #رفافت_مقدمه_شباهت . رفتم سمت دفتر بسیج خواهران و دیدم بیرون پایگاه زهرا داره یه سری
#قسمت_پانزدهم
.
#رفافت_مقدمه_شباهت
.
.
.
بابا:هییی دخترم...ولی اینجا ایرانه و مجبوری به حجاب اجباری..بزار درست تموم بشه میفرستمت اونور هر جور خواستی بگرد.. -نه پدر جان...منظور این نبود😐
.
مامان:پس چی؟!😯
.
-نمیدونم چه جوری بگم...راستش...راستش میخوام چادر بزارم😕
.
پدر : چی گفتی؟! درست شنیدم؟!چادر؟!😨😨
.
مامان: این چه حرفیه دخترم.. تو الان باید فکر درس و تحصیلت باشی نه این چیزها😑
.
-بابا: معلوم نیست باز تو اون دانشگاه چی به خردشون دادن که مخشو پوچ کردن.
.
-هیچی به خدا...من خودم تصمیم گرفتم😞
.
بابا: میخوای با آبروی چند ساله ی من بازی کنی؟!؟همین مونده از فردا بگن تنها دختر حسینی چادری شده
.
-مامان: اصلا حرفشم نزن دخترم...دختر خاله هات چی میگن..
.
-مگه من برا اونا زندگی میکنم؟!😒
.
-میگم حرفشو نزن😠
.
.
با خودم گفتم اینجور که معلومه اینا کلا مخالف هستن و دیگه چیزی نگفتم😕
.
نمیدونستم چیکار کنم.کاملا گیج شده بودم و ناراحت😔از یه طرف نمیتونستم تو روی پدر و مادر وایسم از یه طرف نمیخواستم حالا که میتونم به اقا سید نزدیک بشم این فرصتو از دست بدم
.
ولی اخه خانوادم رو نمیتونم راضی کنم😞
یهو یه فکری به ذهنم زد.اصلا به بهانه همین میرم با آقا سید حرف میزنم☺
شاید اجازه بده بدون چادر برم پایگاه.
.بالاخره فرمانده هست دیگه😊
.
فردا که رفتم دانشگاه مستقیم رفتم سمت دفتر آقا سید:
.
تق تق
.
-بله بفرمایید
.
-سلام
.
-سلام...خواهرم شرمنده ولی اینجا دفتر برادرانه.. گفته بودم که اگه کاری دارید با زهرا خانم هماهنگ کنید.
.
-نه اخه با خودتون کار دارم
.
-با من؟!؟😨 چه کاری؟!😱
.
-راستیتش به من پیشنهاد شده که مسئول انسانی خواهران بشم ولی یه مشکلی دارم😕
.
چه خوب.چه مشکلی؟!😯
.
-اینکه😕اینکه خانوادم اجازه نمیدن چادری بشم😔میشه اجازه بدین بدون چادر بیام پایگاه؟!
.
-راستیتش دست من نیست ولی یه سوال؟!شما فقط به خاطر پایگاه اومدن و این مسولیت میخواستین چادر بزارین؟!
.
-اره دیگه 😐😕
.
-خواهرم ،چادر خیلی حرمت داره ها...خیلی...چادر لباس فرم نیست که خواهر...بلکه لباس مادر ماست...میدونید چه قدر خون برای همین چادر ریخته شده؟؟چند تا جوون پرپر شدن؟!چادر گذاشتن عشق میخواد نه اجازه.
.
ولی همینکه شما تا اینجا تصمیم به گذاشتنش گرفتین خیلی خوبه ولی به نظرم هنوز دلتون کامل باهاش نیست.
.
من قول میدم اون مسئولیت روبه کسی ندن و شما هم قول بدین و پوششتون رو بامطالعه و اطمینان قلبی انتخاب کنین نه به خاطرحرف مردم.
.
#ادامه_دارد
🕊هر روز با یاد و خاطرهی یک شهید🥀
#سیره عملی شهدا
بعد از شهادت فرزندم ابو الفضل خادمان الحسینی یکبار به مسجدی که ایشان از آنجا به منطقه اعزام شده بود و دوران بسیجی اش را در آنجا می گذراند رفتم. دوستان ایشان به من گفتند فرزند شما انسان خیلی عجیبی بود و خاطرات عجیبی از او به یاد دارم. من کمی به فکر فرو رفتم و با خودم گفتم: او مگر چکار کرده است که می گوید عجیب بوده. بعد همین موضو را سوال کردم. گفتند: ما هر وقت برای استراحت به داخل چادرهایمان می رفتیم و در حال کار بود و کار را رها نمی کرد و هر وقت به او چایی و یا چیزی تعارف می کردیم قبول نمی کرد. تا اینکه یک روز فهمیدیم او هر روز را روزه می گیرد و با وجود هوای گرم و سوزنده آنجا این کار مشکل را انجام می دهد. و از هیچ گونه کاری کوتاهی نمی کرد.
شهید ابوالفضل خادمانالحسینیاشکذر
منبع: اطلاعات دریافتی از کنگره سرداران و 23000شهید استانهای خراسان
بـ وقتـ شهـدا
🥀🕊🥀🕊🥀🕊
@Martyrs16
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸کلیپ_تصویری 🌸
✍️سخنرانی حاج آقا دانشمند
🎬موضوع: دل جوونها رو نسوزونید
#کانال شهدایی
[@Martyrs16]
🌹با مجروح شدن پسرم محمّدحسین برای ملاقاتش به بیمارستان رفته بودم؛ نمی دانستم در کدام اتاق بستری است. در حال عبور از سالن بودم که یک دفعه صدایم کرد: مادر! بیا اینجا.
🌹وارد اتاق شدم. خودش بود؛ محمّدحسین من! امّا به خاطر مجروح شدن، هر دو چشمش را بسته بودند!
بعد از کمی صحبت گفتم: مادر! چطور مرا دیدی؟! مگر چشمانت بسته نبود؟
امّا هر چه اصرار کردم، بحث را عوض کرد
#شهید_محمد_حسین_یوسف_الهی
#یادشھداباذڪرصلوات
#کانال شهدایی
*الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج*
[@Martyrs16]
ابراهیم می گفت:
همیشه به دنبال حلال باش!
مال حرام زندگی را به آتش می کشد
پول حلال کم هم باشد #برکت دارد
#شهید_ابراهیم_هادی🌷
#یادشھداباذڪرصلوات
#کانال شهدایی
*الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج*
[@Martyrs16]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#مصطفای_قلب_ها 😁❤️
کوهنوردی با رفقای سید ابراهیم و چاشنی مداحی ...💚
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#یادشھداباذڪرصلوات
#کانال شهدایی
*الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج*
[@Martyrs16]