eitaa logo
متن های خاص
2.6هزار دنبال‌کننده
37.4هزار عکس
23.9هزار ویدیو
145 فایل
#تــــــــــــــــوجه👇👇👇 📚 کتاب هایی که قبل ازمرگ باید بخوانیم...👇✅ https://eitaa.com/joinchat/2373517458Cb099503ae7
مشاهده در ایتا
دانلود
آرامش یعنی؛ در میان صدها مشکل عین خیالت هم نباشد لبخند بزنی... زندگی کنی... چون میدانی خدایی داری که هوایت را دارد... آرامش مهمانِ همیشگیِ خانه هایتان باشد
از مترسکی سوال کردم آیا از ماندن در مزرعه بیزار نشده ای ؟ پاسخم داد و گفت : در ترساندن و آزار دیگران لذتی به یاد ماندنی است ! پس من از کار خود راضی هستم و هرگز از آن بیزار نمی شوم. اندکی اندیشیدم و سپس گفتم : راست گفتی من نیز چنین لذتی را تجربه کرده بودم. گفت : تو اشتباه می کنی زیرا کسی نمی تواند چنین لذتی را ببرد مگر آن که درونش از کاه پر شده باشد.
🌷🌷🌷 به كسي كينه نگيريد دل بی كينه قشنگ است! به همه مهر بورزيد به خدا مهر قشنگ است! دست هر رهگذری را بفشاريد به گرمی بوسه هم حس قشنگی است! بوسه بر دست پدر بوسه بر گونه مادر لحظه حادثه بوسه قشنگ است!😘 بفشاريد به آغوش عزيزان پدر و مادر و فرزند به خدا گرمی آغوش قشنگ است!😌 نزنيد سنگ به گنجشك پر گنجشك قشنگ است! پر پروانه ببوسيد، پر پروانه قشنگ است😍😘 نسترن را بشناسيد، ياس را لمس كنيد! به خدا لاله قشنگ است🌹 همه جا مست بخنديد، همه جا عشق بورزيد سينه با عشق قشنگ است!❤️ بشناسيد خدا را هر کجا یاد خدا هست سقف آن خانه قشنگ است! 🌹
🌷🌷🌷 متنى از جنس طلا" ﺍﺯ بزرگی ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ : راز این امیدواری و آرامشی که در وجودت داری چیست؟! گفت : ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺳﺎﻟﻬﺎ ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ ﻭ ﺗﺠﺮﺑﻪ، تصمیم گرفتم ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺮ ﭘﻨﺞ ﺍﺻﻞ ﺑﻨﺎ کنم : ﺩﺍﻧﺴﺘﻢ ﺭﺯﻕ ﻣﺮﺍ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻧﻤﯽﺧﻮﺭﺩ، ﭘﺲ ﺁﺭﺍﻡ ﺷﺪﻡ! ﺩﺍﻧﺴﺘﻢ ﮐﻪ ﺧﺪﺍ ﻣﺮﺍ ﻣﯽﺑﯿﻨﺪ، ﭘﺲ ﺣﯿﺎ ﮐﺮﺩﻡ! ﺩﺍﻧﺴﺘﻢ ﮐﻪ ﮐﺎﺭ ﻣﺮﺍ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻧﻤﯽﺩﻫﺪ، ﭘﺲ ﺗﻼﺵ ﮐﺮﺩﻡ! ﺩﺍﻧﺴﺘﻢ ﮐﻪ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﮐﺎﺭﻡ ﻣﺮﮒ ﺍﺳﺖ، ﭘﺲ ﻣﻬﯿﺎ ﺷﺪﻡ! ﺩﺍﻧﺴﺘﻢ ﮐﻪ ﻧﯿﮑﯽ ﻭ ﺑﺪﯼ ﮔﻢ ﻧﻤﯽﺷﻮﺩ ﻭ ﺳﺮﺍﻧﺠﺎﻡ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﻣﻦ ﺑﺎﺯﻣﯽﮔﺮﺩﺩ، ﭘﺲ ﺑﺮ ﺧﻮﺑﯽ‌ها ﺍﻓﺰﻭﺩﻡ ﻭ ﺍﺯ ﺑﺪﯼ‌ها ﮐﻢ ﮐﺮﺩﻡ! ﻭ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺍﯾﻦ پنج ﺍﺻﻞ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﯾﺎﺩﺁﻭﺭﯼ ﻣﯽﮐﻨﻢ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🌷🌷 👮‍♂️ لقمه حلال چیزی که میگم واقعیه: یک افسر راهنمایی میشناسم که یک ماشینو جریمه میکنه بخاطر تخلف رانندگی، منتها کدی که در برگه جریمه مینویسه، کد اون تخلف نیست، بلکه اشتباها کدی رو مینویسه که مقدار جریمه رو ده هزار تومان بیشتر میکنه، و از اونجایی که برگه های جریمه نباید خط خوردگی داشته باشن همون برگه رو به راننده میده و ده هزار تومانم میذاره روش... راننده تعجب میکنه و میگه شنیدم راننده به مامور رشوه بده اما برعکسشو ندیدم😊 این پول چیه؟ افسر میگه جریمه رو اضافی نوشتم.. بذار رو پول خودت پرداختش کن ✍ 👇 ⚘|❀ @MatnhayeKhas ❀|⚘
🌷🌷🌷 من هرگز آنی که تو را شاعر می‌کرد و تپش‌های قلبش جمله‌جمله می‌شد بر روی کاغذ دفترت و یا کسی که حتی بخاطرش از کوچک‌ترین لحظه‌ات بگذری و یا لحظه‌ای ترس از دست دادنش را داشته باشی نبودم، و نمیدانی چه دردی‌ست این را با ذره‌ذره‌ی وجود لمس کردن، هر روزی که می‌گذشت بیشتر حس می‌کردم، مرا رها کرده‌ای در ناکجایی که حتی نخواستی بدانی کجاست و آنجا چه می‌کنم، به تو گفته بودم تاریکی بر من چیره می‌شود؛ و تو مرا همچون بیگانه‌ای در تاریک‌ترین گوشه‌ی ذهنت پرتاپ کردی... ✍ 👇 ⚘|❀ @MatnhayeKhas ❀|⚘
🌷🌷🌷 فقط موقعی که آدم فکر خوب می کنه قیافش زیبا میشه. هر آدم فکر بدی می کنه قیافش زشت میشه و این زشتی کم کم در قیافه انسان می‌ماند. 👤 الهی قمشه‌ای ✍ 👇 ⚘|❀ @MatnhayeKhas ❀|⚘
دریچه نگاهت را بگشا آفتاب، تا افق روشنایی بالا آمده است آن را میهمان آسمان دلت کن جهان، خود را به آغوش شادی افکنده و شب را با تمام سیاهی و سکوتش به روزی دیگر سپرده است. غصّه های دیروز را در چاه شب دفن کن و برای امروز، مثل خورشید، دوباره از نو آغاز کن. و با یاد پروردگار به زندگی ات برکت ببخش
فردی چندین سال شاگرد نقاش بزرگی بود و تمامی فنون و هنر نقاشی را آموخت، استاد به او گفت که دیگر شما استاد شده گ‌ای و من چیزی ندارم ک به تو بیاموزم. شاگرد فکری به سرش رسید، یک نقاشی فوق العاده کشید و آنرا در میدان شهر قرار داد مقداری رنگ و قلمی در کنار آن قرار داد و از رهگذران خواهش کرد اگر هرجایی ایرادی می بینند یک علامت × بزنند و غروب که برگشت دید که تمامی تابلو علامت خورده است و بسیار ناراحت و افسرده به استاد خود مراجعه کرد استاد به او گفت : آیا میتوانی عین همان نقاشی را برایم بکشی؟ شاگرد نیز چنان کرد و استاد آن نقاشی را در همان میدان شهر قرار داد ولی این بار رنگ و قلم را قرار داد و متنی که در کنار تابلو قرار داد این بود که : اگر جایی از نقاشی ایراد دارد با این رنگ و قلم اصلاح بفرمایید. غروب برگشتند دیدند تابلو دست نخورده ماند! استاد به شاگرد گفت : همه انسانها قدرت انتقاد دارند ولی جرات اصلاح نه ! ✍ #متن‌های_خاص_ایتایی👇 ⚘|❀ @MatnhayeKhas ❀|⚘
🌷🌷🌷 برف سنگینی در حال باریدن بود، ناصرالدین‌شاه هوس درشکه‌سواری به سرش زد... دستور داد اتاقک درشکه را برایش گرم و منقل و وافور شاهی را هم در آن مهیا سازند، آنگاه در حالی که دو سوگلی‌اش در دو طرف او نشسته بودند، در اتاقک گرم و نرم درشکه، دستور حرکت داد، کمی که از تماشای برف و بوران بیرون و احساس گرمای مطبوع داخل کابین سرخوش شد، هوس بذله‌گویی به سرش زد و برای آنکه سوگلی‌هایش را بخنداند، با صدای بلند به پیرمرد درشکه‌چی که از شدت سرما می‌لرزید، گفت: درشکه‌چی! به سرما بگو ناصرالدین شاه "تره هم واست خرد نمیکنه!" درشکه‌چی بیچاره سکوت کرد... اندکی بعد ناصرالدین‌شاه دوباره سرخوشانه فریاد زد: درشکه‌چی! به سرما گفتی؟؟؟ درشکه‌چی که از سردی هوا نای حرف زدن نداشت، پاسخ داد: بله قربان گفتم!!! - خب چی گفت؟؟؟ گفت: با حضرت اجل همایونی کاری ندارم، اما پدر تو یکی رو درمیارم...
🌷🌷🌷 برف سنگینی در حال باریدن بود، ناصرالدین‌شاه هوس درشکه‌سواری به سرش زد... دستور داد اتاقک درشکه را برایش گرم و منقل و وافور شاهی را هم در آن مهیا سازند، آنگاه در حالی که دو سوگلی‌اش در دو طرف او نشسته بودند، در اتاقک گرم و نرم درشکه، دستور حرکت داد، کمی که از تماشای برف و بوران بیرون و احساس گرمای مطبوع داخل کابین سرخوش شد، هوس بذله‌گویی به سرش زد و برای آنکه سوگلی‌هایش را بخنداند، با صدای بلند به پیرمرد درشکه‌چی که از شدت سرما می‌لرزید، گفت: درشکه‌چی! به سرما بگو ناصرالدین شاه "تره هم واست خرد نمیکنه!" درشکه‌چی بیچاره سکوت کرد... اندکی بعد ناصرالدین‌شاه دوباره سرخوشانه فریاد زد: درشکه‌چی! به سرما گفتی؟؟؟ درشکه‌چی که از سردی هوا نای حرف زدن نداشت، پاسخ داد: بله قربان گفتم!!! - خب چی گفت؟؟؟ گفت: با حضرت اجل همایونی کاری ندارم، اما پدر تو یکی رو درمیارم...
🌷🌷🌷 🔴خاصیت سوره های قرآنی(خیلی جالبه👌) 🔻واقعه: مانع فقر 🔻کوثر: مانع خصومت 🔻ملک: مانع عذاب قبر 🔻فاتحه: مانع خشم خدا 🔻سوره محمد برای اخلاق 🔻سوره جن برای وسوسه 🔻سوره حجر برای برکت مال 🔻کافرون: مانع کفر وقت مرگ 🔻دخان: مانع ترس روز قیامت 🔻سوره تغابن برای ادای قرض 🔻سوره کهف برای بیدار شدن 🔻سوره فتح برای گشایش کار 🔻سوره صف برای فتح و پیروزی 🔻سوره مزمل برای مهر و محبت 🔻سوره حج برای کامل شدن دین 🔻سوره مریم برای هدایت دختران 🔻سوره احزاب برای گشایش بخت 🔻سوره یونس برای بچه دار شدن 🔻سوره جمعه برای پیدا شدن مال 🔻یاسین: مانع تشنگی روز قیامت 🔻سوره اعلی برای هدایت جوانان 🔻سوره حجرات برای زیاد شدن مال 🔻سوره یوسف برای عظمت و بزرگی 🔻سوره مومنون برای به راه راست رفتن 🔻سوره طور برای پایدار بودن و برگشت مال 🔻سوره انبیا برای رها شدن از بند و گرفتاری 🔻سوره اسرا برای شفای مریض و بهانه گیری 🔻سوره حدید برای محکم شدن و آرامش بدن 🔻سوره مجادله برای برای مهر و محبت و معامله 🔻سوره ن والقلم برای آسان شدن و درس خواندن 🔻سوره نمل برای شفا مریض و برآوردن هر حاجتی
🌷🌷🌷 زندگی کوتاه است و انرژی محدود، بسیار محدود. و با این انرژی محدود، ما باید نامحدود را بیابیم؛ با این زندگی کوتاه، ما باید ابدیت را بیابیم. چه وظیفه خطیری! چه چالش بزرگی! پس بیا و به خاطر مصایب بی اهمیت نگرانی به خود راه نده... 👤اشو ✍ 👇 ⚘|❀ @MatnhayeKhas ❀|⚘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مراقب کسانی که؛ سفره دلتان را برایشان باز می کنید باشید فقط آدم های کمی هستند که واقعا برایشان مهم است، بقیه فقط می خواهند سوژه ای برای سخن چینی داشته باشند... ✍ #متن‌های_خاص_ایتایی👇 ⚘|❀ @MatnhayeKhas ❀|⚘
🌷🌷🌷 🔸در مراسم عروسی، پیرمردی در گوشه سالن تنها نشسته بود که داماد جلو آمد و‌ گفت: سلام استاد آیا منو می‌شناسید؟ 🔹معلم بازنشسته جواب داد: خیر عزیزم فقط می‌دانم مهمان دعوتی از طرف داماد هستم. 🔸داماد ضمن معرفی خود گفت: چطور آخه مگه میشه منو فراموش کرده باشید؟! 🔹یادتان هست سال‌ها قبل ساعت گران قیمت یکی از بچه‌ها گم شد و شما فرمودید که باید جیب همه دانش‌آموزان را بگردید و گفتید همه باید رو به دیوار بایستیم و من که ساعت را دزدیده بودم از ترس و خجالت خیلی ناراحت بودم که آبرویم را می‌برید، ولی شما ساعت را از جیبم بیرون آوردید ولی تفتیش جیب بقیه‌ی دانش‌آموزان را تا آخر انجام دادید و تا پایان آن سال و سال‌های بعد در اون مدرسه هیچ کس موضوع دزدی ساعت را به من نسبت نداد و خبردار نشد. 🔸استاد گفت: باز هم شما را نشناختم! ولی واقعه را دقیق یادم هست. چون من موقع تفتیش جیب دانش‌آموزان چشم‌هایم را بسته بودم. 🔻تربیت و حکمت معلمان، دانش‌آموزان را بزرگ می‌نماید! 🔺درود بفرستیم به همه معلم هایی كه با روش درست و آموزش صحيح هم بذر علم و دانش را در دل و جان شاگردان می كارند و هم تخم پاكی و انسانيت و جوانمردی را🙏🌸
❤️ چه زیباست این متن👌🌺 🌸اگر رسیدی ته خط و فقط یه تار مو با نابودی فاصله داشتی ولی یهویی خدا نجاتت داده یادت نره همش از دعای پدر و مادرت بوده👌👌 🌺هیچ‌وقت عشق ، محبت ، رفاقت و هیچ چیز با ارزش دیگری را از کسی گدایی نکن . چون معمولاً چیزهای با ارزش را به گدا نمی‌دهند !👌👌
🌷🌷🌷 زنی که صاحب فرزند نمی شد پیش پیامبر زمانش میرود و میگوید از خدا فرزندی صالح برایم بخواه. پیامبر وقتی دعا میکند و وحی میرسد او را بدون فرزند خلق کردم. زن میگویدخدا رحیم است و میرود. سال بعد باز تکرار میشود و باز وحی می آید که او فرزندی ندارد زن اینبار نیز به آسمان نگاه میکند و میرود. سال سوم پیامبر وقت زن را با کودکی در آغوش میبیند. با تعجب از خدا میپرسد :بارالها،چگونه کودکی دارد اوکه بدون فرزندخلق شده بود!!!؟ وحی میرسد:هر بار گفتم فرزندی نخواهدداشت ،او باور نکرد و مرا رحیم خواند. رحمتم بر سرنوشتش پیشی گرفت. با دعا سرنوشت تغییر میکند... از رحمت الهی ناامید نشوید اینقدر به درگاهی الهی بزنید تا در باز شود... 🌻ميان آرزوي تو و معجزه خداوند، ديواري است به نام اعتماد. پس اگر دوست داري به آرزويت برسي با تمام وجود به او اعتماد کن. 🌻هيچ کودکي نگران وعده بعدي غذايش نيست زيرا به مهرباني مادرش ايمان دارد. ای کاش ايماني از جنس کودکانه داشته باشيم به خدا... 💕رحمت خداممکن است کمی تاخیرداشته باشداماحتمی است..
🌷🌷🌷 دڪتر الهي قمشه اي چقدر زیبا میگوید : ﺗﺎﺣﺎﻻ ﺩﻧﺪﻭﻧﭙﺰﺷﮑﯽ ﺭﻓﺘﯿﻦ؟؟؟ ﺍﻭﻝ ﺩﮐﺘﺮ ﭼﻨﺪ ﺗﺎ ﺳﻮﺯﻥ ﻣﯿﺰﻧﻪ ﺗﻮ ﻟﺜﻪ ﺗﻮﻥ،ﺑﻌﺪ ﺍﻭﻥ ﻣﺘﻪ ﺭﻭ ﻣﯿﮕﯿﺮﻩ ﺩﺳﺘﺶ ... ﺑﻌﻀﯽ ﻭﻗﺘﺎ ﺍﺯ ﺷﺪﺕ ﺩﺭﺩ ﺩﺳﺘﻪ ﻫﺎﯼ ﺻﻨﺪﻟﯽ ﺭﻭ ﻣﺤﮑﻢ ﻓﺸﺎﺭﻣﯿﺪﯾﻢﻭﺍﺷﮏ ﺗﻮ ﭼﺸﻤﺎﻣﻮﻥ ﺟﻤﻊ ﻣﯿﺸﻪ ... ﭼﺮﺍ ﻧﻤﯿﺰﻧﯿﻦ ﺗﻮ ﮔﻮﺷﺶ؟ ﭼﺮﺍ ﺩﺍﺩ ﻭ ﻫﻮﺍﺭ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﯿﺪ؟ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺩﺭﺩ ﺭﻭ ﺗﺤﻤﻞ ﮐﺮﺩﯾﺪ،ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺳﻮﺯﻥ ﻭ ﺁﻣﭙﻮﻝ ﻭ ﻣﺘﻪ ﻭ ﺍﻧﺒﺮ ﻭ ... ﺧﻮﺏ ﺍﻋﺘﺮﺍﺽ ﮐﻨﯿﺪ ﺑﻬﺶ ! ﭼﺮﺍ ﺍﻋﺘﺮﺍﺽ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﯿﺪ؟ ﺗﺎﺯﻩ ﮐﻠﯽ ﻫﻢ ﺍﺯﺵ ﺗﺸﮑﺮ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ ﻭ ﻣﯿﺨﻮﺍﯾﻢ ﺑﯿﺎﯾﻢ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻣﯿﮕﯿﻢ: ﺁﻗﺎﯼ ﺩﮐﺘﺮ ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ ﻭﻗﺖ ﺑﻌﺪﯼ ﮐﯽ ﻫﺴﺘﺶ؟! ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺍﯼ ﺧﺪﺍ ﺭﻭ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﯾﻪ " ﺩﻧﺪﻭﻧﭙﺰﺷﮏ" ﻗﺒﻮﻝ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯽ ... ؟؟ ﺑﻪ ﺩﮐﺘﺮ ﺍﻋﺘﺮﺍﺽ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﯿﻢ ﭼﻮﻥ ﻣﯽ ﺩﻭﻧﯿﻢ ﺍﯾﻦ ﺩﺭﺩ ﻓﻠﺴﻔﻪ ﺩﺍﺭﻩ ﻭ ﻣﻨﺠﺮ ﺑﻪ ﺑﻬﺒﻮﺩ ﻣﯿﺸﻪ،ﻣﯿﺪﻭﻧﯿﻢ ﯾﻪ ﺣﮑﻤﺘﯽ ﺩﺍﺭﻩ،ﺧﻮﺏ ﺧﺪﺍ ﻫﻢﺣﮑﯿﻤﻪ... ﺍﺻﻼ ﻗﺒﻼ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺩﮐﺘﺮ ﻣﯽ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﺣﮑﯿﻢ ... ﯾﻌﻨﯽ ﮐﺎﺭﻫﺎﯼ ﺍﻭ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﺣﮑﻤﺖ ﺍﺳﺖ. ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺭﺩ ﻭ ﺭﻧﺠﯽ ﺭﻭ ﺗﻮ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﺎ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩ،ﺍﺯﺵ ﺗﺸﮑﺮﮐﻨﯿﻢ،ﺑﮕﯿﻢ ﻧﻮﺑﺖ ﺑﻌﺪﯼ ﮐﯽ ﻫﺴﺘﺶ؟ ﺭﻧﺞ ﺑﻌﺪﯼ؟ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﮕﻮ ﻣﺪﺭﮎ ﺧﺪﺍ ﺭﻭ ﻗﺒﻮﻝ ﻧﺪﺍﺭﯼ؟؟؟ ﺣﺘﯽ ﻗﺪ ﯾﻪ " ﺩﻧﺪﻭﻥ ﭘﺰﺷﮏ "؟؟؟ ﯾﺎﺩﺕ ﻧﺮﻩ ﺍﻭﻥ ﺧﯿــﻠﯽ ﻭﻗﺘﻪ ﺧﺪﺍﺳﺖ
🌺🍃بزرگترین خیانتی که یک انسان می تواند در حق خودش بکند، ترس از تایید دیگران و ترس از داوری و قضاوت آنهاست...! این یعنی جهنم زندگی یک انسان... پس خودتون باشید و خودتون زندگی کنید و خودتون تصمیم بگیرید ما برای دیگران زندگی نمی کنیم...🍃🌺 👤 دکتر محمود انوشه ╔═══ #ঊঈمـــــتـــنঊঈ═══╗ 🌹⃟◍◍☞ @Matnhayekhas❥◍⃟🌹 ╚═══ #ঊঈخــــــاصঊঈ═══‌‌‌‌‌╝
🌺🍃اکثر افراد خواسته و آرزوهایی مثبت دارند، اما منفی فکر می‌کنند، قانون جذب کاری با خواسته‌ها و آرزوی شما ندارد، قانون جذب تنها با فرکانسی که شما از طریق اندیشه‌هایتان به جهان هستی ارسال می‌کنید کار می‌کند. مراقب گفتگوهای درونیمان باشیم کائنات همه آنهارو می شنود هر چی بفرستی همان را دریافت میکنی عشق بفرست تا دنیایی از عشق به سویت برگردد قانون کائنات قانون لیاقت ها و باور هاست باور داشته باش لایق بهترینهایی🍃🌺 ╔═══ #ঊঈمـــــتـــنঊঈ═══╗ 🌹⃟◍◍☞ @Matnhayekhas❥◍⃟🌹 ╚═══ #ঊঈخــــــاصঊঈ═══‌‌‌‌‌╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🌷🌷 وقتی تو نیستی نه هست‌های ما چونان که بایدند نه بایدها... مثل همیشه آخر حرفم و حرف آخرم را با بغض می‌خورم عمری است لبخندهای لاغر خود را در دل ذخیره می‌کنم: باشد برای روز مبادا! اما در صفحه‌های تقویم روزی به نام روز مبادا نیست... 👤قیصر امین‌ پور ✍ 👇 ⚘|❀ @MatnhayeKhas ❀|⚘
🌷🌷🌷 زندگی کوتاه است و انرژی محدود، بسیار محدود. و با این انرژی محدود، ما باید نامحدود را بیابیم؛ با این زندگی کوتاه، ما باید ابدیت را بیابیم. چه وظیفه خطیری! چه چالش بزرگی! پس بیا و به خاطر مصایب بی اهمیت نگرانی به خود راه نده... 👤اشو ✍ 👇 ⚘|❀ @MatnhayeKhas ❀|⚘
🌷🌷🌷 تو زندگیم آدم عجیب و غریب کم ندیدم. از حسن شیره ای که به دست راست خودش فحش ناموس می داد که چرا تو خماری زدی تو گوش بچه م!تا زهره خانوم که زنبیل خریدش رو برمی داشت می رفت محله ی قدیمی، به همه می گفت دارم میرم جَوونی م رو بخرم! ولی هیچ وقت هیچی تو زنبیلش نبود! هیچ‌وقت جَوون نشد. حداقل تا وقتی که تو این دنیا بود! ولی عجیب تر از همه «علی تُرمز»بود. علی تُرمز با مادرش زندگی می کرد. صبح ها یه صندلی پلاستیکی سفید می ذاشت جلو در خونه و تا شب همون جا بود. اگه بچه ای تند می دویید دعواش می کرد و می گفت آروم، انقدر ندو. اگه موتوری، ماشینی با سرعت از کوچه رد می شد، دمپایی آبی ش رو در می آورد پرت می کرد طرفش... داد می زد تُرمز کن ، تُرمز کن ، تُرمز کن. خودش انقدر آروم راه می رفت که اگه با یه لاک پشت مسابقه دو می ذاشت معلوم نبود کدومشون برنده میشن. درباره ی زندگی علی قصه های زیادی شنیده بودم. هر کسی یه چیزی می گفت ولی فقط یه قصه حقیقت داشت. «علی و زنش مریم تو راه برگشت از ماه عسل بودن که مریم میگه هوس آش کردم‌. آشکده می زنن کنار... علی رو می‌کنه به مریم و با شیطونی خاصی میگه نکنه ویار کردی؟ مریم می خنده و میگه چند شب پیش رو یادت بیاد... هر کی خربزه می خوره پای لرزش هم می شینه. برای ویار زوده ولی به وقتش باید همش تو بازار دنبال ویارهای من بگردی. علی هم میگه من دور تو می گردم. مریم با خوردن حبوبات آش می ترسه دل درد بگیره و آش رو کامل نمی خوره. برای همین کاسه ی آش رو با خودش میاره تو ماشین و حرکت می کنن. چند دقیقه ی بعد مریم قاشق عشق رو پر از آش می کنه و به علی میگه بگو اااا...علی پشت فرمون میگه اااا و قاشق آش رو می کنه تو دهنش و به مریم نگاه می کنه. به مریم که رنگش مثل گچ شده. مریم سه بار داد می زنه علی تُرمز کن، علی تُرمز کن، علی تُرمز کن. آش و شیشه های ماشین با هم یکی میشن. علی سرش به فرمون می خوره و بیهوش میشه و مریم ... » شب های جمعه علی تُرمز کت شلوار دامادیش رو می پوشه و میره جلوی آینه... نوک انگشتاش رو تف مالی می کنه و به موهای شلخته ش حالت میده. عطر می زنه و هر کسی رو که می بینه ازش می پرسه خوبم؟ خوش تیپم؟ وقتی خیالش راحت میشه با همون کت شلوار ، با همون عطر ، با همون حال خوب میره رو تختش می خوابه... علی تُرمز میگه شب های جمعه مریم میاد تو خوابم... باید مرتب باشم! امشب علی تُرمز رو دیدم. بهم گفت یکم پول داری؟ بهش پول دادم و گفتم علی تُرمز پول می خوای چیکار؟ پول رو گذاشت تو جیب کنار کُتش و گفت امشب مریم رو‌ می بینم. باید پول همراهم باشه ، شاید ویار داشت. 👤حسین حائریان ✍ 👇 ⚘|❀ @MatnhayeKhas ❀|⚘
سلامت هميشه فقط از دارو بدست نمياد. بيشتر اوقات از آرامش خيال، آرامش قلبى، آرامش روحى بدست مياد. سلامت از خنده و از عشق مياد ! لبتون پرخنده و عشقتون روز افزون🌹 ┏━•━━•°✵• ♪°❣°♪ •✾°•━━•━┓ 🎶 ⃟◍☞【 @Matnhayekhas】◍⃟☂ ┗━•━━•°✵• ♪°❣°♪ •✾°•━━•━┛
در پايان زندگي، از روي تعداد مدرك هايي كه گرفته ايم، ميزان مالي كه اندوخته ايم و كار هاي بزرگي كه به انجام رسانده ايم، در باره ي ما داوري نخواهد شد، بلكه از ما خواهند پرسيد: آيا گرسنه اي را سير كردي؟ برهنه اي را لباس پوشاندي و بي خانه اي را پناه بخشيدي؟ گرسنه ي نه فقط لقمه نان كه گرسنه ي عشق، برهنه ي نه فقط از تن پوش كه برهنه ي از عزت و احترام انساني، و بي خانه اي نه فقط از خشت و گل كه بي خانمان به سبب طرد و رانده شدن. ✍ 👇 ⚘|❀ @MatnhayeKhas ❀|⚘
❤️ 💎 ثروتمندزاده اى را در كنار قبر پدرش نشسته بود و در كنار او فقیرزاده اى كه او هم در كنار قبر پدرش بود. ثروتمندزاده با فقیرزاده مناظره مى كرد و مى گفت: صندوق گور پدرم سنگى است و نوشته روى سنگ رنگین است. مقبره اش از سنگ مرمر فرش شده و در میان قبر، خشت فیروزه به كار رفته است، ولى قبر پدر تو از مقدارى خشت خام و مشتى خاك، درست شده، این كجا و آن كجا؟ فقیرزاده در پاسخ گفت: تا پدرت از زیر آن سنگ هاى سنگین بجنبد، پدر من به بهشت رسیده است...!! 📕