مطلع عشق
🔷🌷🔶🌹🔷🌻 🌸 حقنه یا تنقیه یا اماله : ⬅️ عبارت است از، وارد کردن ماده اسهال آور یا قابض یا مسکن و نظا
🌸✨🌺✨🌼✨
✳️♻️ روش انجام اماله یا تنقیه و یا حقنه :
👈 بدین صورت است که بیمار باید طوری بخوابد که سینه اش بر روی زمین قرار گیرد و دست ها و پاهایش (مانند شتری که بر زمین زانو می زند) خم می شود.
🌸👈 بوعلی در این باره می گوید: در هر حال اگر بیمار بر سینه و دست و پا بخوابد، حقنه بهتر به پیچ و خم و لایه های روده راه می یابد. (منظور وی مواد حقنه است) سپس لوله ای را وارد مقعد بیمار می کنند به گونه ای که در روده ها به بن بستی نرسد و به قدری داخل شود از روده ی مستقیم (راست روده) عبور نکند، آنگاه روده های او را با آب نمک ولرم و با فشار ملایم طوری شستشو می هند که فشار آب و شدت آن مواد حقنه را به دور دستها و بالاتر از جایی که باید برسد، وارد نکند و همچنین فشار آب به قدری کم نباشد که به جای لازم نرسد. ✅💐🔰
👈 این کار باعث شستشو و کنده شدن مواد زائد و رسوب کننده می شود.
🌷 استفاده از آب نمک ولرم یک روش عمومی است ولی در برخی بیماریهای خاص، بسته به نوع بیماری، از روغن و یا مواد دارویی مخصوص استفاده می کنند و آنها را به همراه فشار آب وارد بدن بیمار می کنند و روده ها را شستشو می دهند. 🌷
⬅️ پس از انجام این عمل، بهتر است که بیمار مدتی بر روی پشت خود استراحت کند. 🌹
🏩 امروزه این روش به طور ساده توسط کیسه های مخصوص به نام «کیسه انما» صورت می گیرد به این صورت که کیسه ی محتوی آب نمک (۳۷ درجه) را آویزان می کنند و شخص در حالی که به پشت خوابیده و پاهایش را در امتداد دیوار دراز کرده است، محتویات کیسه را به خود اماله می کند. 💐
💠 یک تنقیه عالی (که کمتر از چند دقیقه رفع یبوست می کند) :
👈 گل ختمی ۰/۵ سیر (۸ مثقال) نیاز به گلبرگش هست و نیاز نیست آسیاب کنید (گل سفید ختمی بهتر است) و با آب سرد بشویید تا گرد و خاک روی آن شسته شود و در قابلمه بریزید.
👈 ۱/۸ سیر (دو مثقال) شکر سرخ نیز روی آن بریزید.
👈 ۵/۵ لیوان آب می ریزیم و اندازه آن را در قابلمه در نظر بگیرید ، و بعد دوباره ۵/۵ لیوان دیگه اضافه می کنیم و ملایم بجوشانید تا ۵/۵ لیوان بماند و بعد بصورت که نه گرم نه سرد یعنی ولرم باشد، در دستگاه تنقیه بریزید و در حمام از راه مقعد تنقیه کنید، سعی کنید پاها بالا به دیوار چسبیده و فاصله مقعد از دیوار حمام بیشتر از یک وجب نباشد، سعی کنید بعد از اینکه موارد را به خود اماله کردید، ۱۰ دقیقه خودتان را نگه دارید و بعد دفع کنید. ✅🌸
💠 یک تنقیه خوب دیگر بخصوص برای مزاج های سرد :
👈 ۱ تا ۲ قاشق نمک و ۱ قاشق روغن زیتون بکر را در دو لیوان آب جوش بریزید و هم بزنید و بعد از ولرم شدن آن را اماله کنید. ✅💐👏👏
#طب_اسلامی روزهای زوج در👇👇
http://eitaa.com/joinchat/3308650501Cbeef028fd8
#مدافع_عشق
#قسمت1
هوالعــــــــــشق
یڪےازچشمانم رامیبندم وباچشم دیگردرچهارچوب ڪوچڪ پشت دوربین عڪاسےام دقیق میشوم...
هاله لبخندلبهایم رامیپوشاند؛سوژه ام راپیدا ڪردم
پسری باپیرهن شونیزسرمه ای ڪه یڪ چفیه مشڪےنیمےازبخش یقه وشانه اش راپوشانده.
شلوارپارچه ای مشڪےویڪ ڪتاب قطوروبه ظاهرسنگین ڪه دردست داشت
حتم داشتم مورد مناسبـےبرای صفحه اول نشریه مان باموضوع"تاثیرطلاب ودانشجودرجامعه"خواهدبود
صدامیزنم:ببخشید آقا یڪ لحظه...
عڪس العملـےنشان نمیدهےوهمانطورسربه زیربه جلوپیش میروی.
باچندقدم بلند وسریع دنبالت مےآیم ودوباره صدامیزنم:
ببخشیییید...ببخشیدباشمام
باتردید مڪث میڪنے،مےایستےوسمت من سرمےگردانےاماهنوزنگاهت به زیراست
آهسته میگویی:
_ بله؟؟..بفرمایید
دوربین رادر دستم تنظیم میڪنم..
_ یڪ لحظه به اینجا نگاه ڪنید(وبه لنز اشاره میڪنم)
نگاهت هنوز زمین رامیڪاود
_ ولـے....برای چه ڪاری؟
_ برای ڪارفرهنگے عڪس شماروی نشریه مامیاد.
_ خب چرا ازجمع بچه ها نمیندازید..؟چراانفرادی؟
بارندی جواب میدهم:
_ بین جمع، شما،طلبه جذاب تری بودید
چشمهای به زیرت گرد وچهره ات درهم میشود.
زیرلب آهسته چیزی میگویی ڪه دربین آن جملات"لاالله الا الله"رابخوبـےمیشنوم.
سرمیگردانـےوبه سرعت دور میشوی،من مات تابه خود بجنبم تووارد ساختمان حوزه میشوی..
سوژه_عکاسی_ام_فرارکرد
باحرص شالم رامرتب وزیرلب زمزمه میڪنم:
چقدر بـےادب بود
یڪ برخورد ڪوتاه وتنهاچیزی ڪه در ذهنم ازتو#طلبه_بی_ادب ماند،یڪ چهره جدی،مو و محاسن تیره بود
http://eitaa.com/joinchat/3308650501Cbeef028fd8
#مدافع_عشق
#قسمت2
روی پله بیرون ازمحوطه حوزه میشینم وافرادی ڪه اطرافم پرسه میزنندرارصد میڪنم
ساعتـےاست ڪه ازظهرمیگذردوهوا بشدت گرم است. جلوی پایم قوطی فلزی افتاده ڪه هرزگاهےبااشاره پاتڪانش میدهم تاسرگرم شوم
تقریبا ازهمه چیزوهمه ڪس عڪس گرفته ام فقط مانده...
_ هنوز طلبه جذابتون رو پیدا نڪردید؟
رومیگردانم سمت صدای مردانه اشنایی ڪه باحالت تمسخرجمله ای راپرانده بود
همان چهره جدی و پوشش ساده چفیه،ڪوله ڪه باعث میشد بقول یکی ازدوستانم نوربالابزنه.
_ چطورمگه؟.مفتشـے..؟
اخم میڪنے،نگاهت رابه همان قوطےفلزی مقابل من میدوزی
_ نعخیر خانوم!!..نه مفتشم نه عادت به دخالت دارم اونم تو ڪار یه نامحرم...ولـے..
_ ولےچے؟....دخالت نڪنید دیگه..وگرنه یهو خدامیندازتتون توجهنما
_ عجب...خواهرمن حضور شمااینجاهمون جهنم ناخواسته اس
عصبـےبلندمیشوم...
_ ببینید مثلا برادر!خیلی دارید ازحدتون جلومیزنید!تاڪےقصدبه بےاحترامی دارید!!!
_ بےاحترامی نیست!...یڪ هفتس مدام توی این محوطه میچرخیداینجا محیط مردونس
_ نیومدم توڪه...جلو درم
_ اها!یعنی اقایون جلوی درنمیان؟...یهوبه قوه الهےازڪلاس طی الارض میڪنن به منزلشون؟..یاشایدم رفقا یادگرفتن پروازڪنن ومابـےخبریم؟
نمیدانم چرا خنده ام میگیرد و سڪوت میڪنم...
نفس عمیقی میڪشےوشمرده شمرده ادامه میدهی:
_ صلاح نیست اینجا باشید!...
بهتره تمومش ڪنید و برید.
_ نخوام برم؟؟؟؟؟
_ الله اڪبرا...اگرنرید...
صدایی بین حرفش میپرد:
_ بابا #سید ... رفتی یه تذکر بدیا!چه خبرته داداش!
نگاه میڪنم،پسری باقدمتوسط وپوششی مثل تو ساده.
حتمن رفیقت است.عین خودت پررو!!
بی معطلےزیرلب یاعلی میگویی وبازهم دورمیشوی..
یڪ چیز دلم راتڪان میدهد..
#تو_سیدی..
http://eitaa.com/joinchat/3308650501Cbeef028fd8
#مدافع_عشق
#قسمت3
به دیوارتڪیه میدهم ونگاهم رابه درخت ڪهنسال مقابل درب حوزه میدوزم...
چندسال است ڪه شاهدرفت وآمدهایـے؟استادشدن چندنفررا به چشم دل دیده ای؟..تو هم طلبه_هارادوست_داری؟
بـےاراده لبخند میزنم به یادچندتذڪرتو...چهارروز است ڪه پیدایت نیست.
دوڪلمه اخرت ڪه به حالت تهدیددرگوشم میپیچد ... اگرنرید..
خب اگر نروم چـے؟
چرادوستت مثل خروس بـےمحل بین حرفت پرید و...
دستـےازپشت روی شانه ام قرارمیگیرد!ازجامیپرم وبرمیگردم...
یڪ غریبه درقاب چادر. بایڪ تبسم وصدایـےارام...
_ سلام گلم.ترسیدی؟
باتردیدجواب میدهم
_سلام.بفرمایید..؟
_ مزاحم نیستم؟..یه عرض ڪوچولوداشتم.
شانه ام راعقب میڪشم ...
_ ببخشیدبجانیاوردم..!!
لبخندش عمیق ترمیشود..
_ من؟؟!....خواهرِ مفتشم
یڪ لحظه به خودم آمدم و دیدم چندساعت است ڪه مقابلم نشسته وصحبت میڪند:
_ برادرم منوفرستادتااول ازت معذرت خواهـےڪنم خانومے❣اگربدحرف زده....درڪل حلالش ڪنے. بعدهم دیگه نمیخواست تذڪردهنده باشه!
بابت این دوباری ڪه باتوبحث ڪرده خیلےتوخودش بود.
هـےراه میرفت میگفت:اخه بنده خدا به تو چه ڪه رفتـےبانامحرم دهن به دهن گذاشتـے!...
این چهارپنج روزم رفته بقول خودش ادم شه!...
_ ادم شه؟؟؟...ڪجارفته؟؟؟
_ اوهوم...ڪارهمیشگے!
وقتـےخطایـےمیڪنه بدون اینڪه لباسےغذایـے،چیزی برداره. قران،مفاتیح و سجادش رو میزاره توی یه ساڪ دستـےڪوچیڪومیره...
_ خب ڪجا میره!!
_ نمیدونم! ...ولـےوقتـےمیاد خیلـےلاغره...! یجورایـے توبه میڪنه
باچشمانـےگرد به لبهای خواهرت خیره میشوم...
_ توبه ڪنه؟؟؟؟...مگه...مگه اشتباه ازیشون بوده؟...
چیزی نمیگوید. صحبت رامیڪشاند به جمله آخر....
_ فقط حلالش ڪن!...علاقه ات به طلبه هارم تحسین میڪرد!...
علی_اکبر_غیرتیه... اینم بزار پای همینش
سیدعلی_اکبر...
همنام پسرِ اربابــے....هرروز برایم عجیب ترمیشوی...
تومتفاوتـےیا...من_اینطورتورامیبینم؟
ڪارنشریه به خوبـےتمام شدودوستےمن بافاطمه سادات خواهرتوشروع❣❤
آنقدرمهربان،صبوروآرام بودڪه براحتـےمیشداورا دوست داشت.
حرفهایش راجب تومراهرروزڪنجڪاوترمیڪرد.
همین حرفهابه رفت وآمدهایم سمت حوزه مهر پایان زد.
گاهاتماس تلفنـےداشتیم وبعضـےوقتهاهم بیرون میرفتیم تابشودسوژه جدیدعڪسهای من...
چادرش جلوه خاصی داشت درڪادرتصاویر.
ڪم ڪم متوجه شدم خانواده نسبتاپرجمعیتـےهستید.
علـےاکبر،سجاد،علـےاصغر،فاطمه وزینب بامادروپدرعزیزی ڪه درچندبرخوردڪوتاه توانسته بودم ازنزدیڪ ببینمشان.
تو برادربزرگتری ومابقی طبق نامشان ازتوڪوچڪتر....
نام پدرت حسین ومادرت زهرا
حتـےاین چینش اسمهابرایم عجیب بود.
تورادیگرندیدم وفقط چندجمله ای بود ڪه فاطمه گاهی بین حرفهایش ازتو میگفت.
دوستـےماروز به روز محڪم ترمیشدودراین فاصله خبراردوی راهیان_نورت به گوشم رسید
http://eitaa.com/joinchat/3308650501Cbeef028fd8
#مدافع_عشق
#قسمت4
فاطمه سادات؟
_ جانم؟..
_ توام میری؟.
_ ڪجا؟
_ اممم...باداداشت.راهیان نور؟...
_ اره!ماچندساله ڪه میریم.
بادودلـے وڪمےمِن.و.مِن میگویم:
_ میشه منم بیام؟
چشمانش برق میزند...
_ دوست داری بیای؟
_ عاوره...خیلـــے...
_چراڪه نشه!..فقط ...
گوشه چادرش رامیڪشم...
_ فقط چی؟
نگاه معناداری به سرتاپایم میڪند..
_ بایدچادرسرڪنـے.
سرڪج میڪنم،ابروبالا میندازم..
_ مگه حجابم بده؟؟؟
_ نه!ڪےگفته بده؟!...اماجایـےڪه مامیریم حرمت خاصـےداره!
دراصل رفتن اونهابخاطرهمین سیاهـےبوده...حفظ این
وڪناری ازچادرش رابادست سمتم میگیرد
دوست داشتم هرطورشده همراهشان شوم.حال وهوایشان رادوست داشتم.
زندگـےشان بوی غریب وآشنایـےازمحبت میداد
محبتـےڪه من درزندگـےام دنبالش میگشم؛حالا اینجاست...دربین همین افراد.
قرارشد دراین سفربشوم عڪاس اختصاصـےخواهروبرادری ڪه مهرشان عجیب به دلم نشسته بود
تصمیمم راگرفتم...
#حجاب_میڪنم_قربه_الی_الله
.
نگاهت مےڪنم پیرهن سفیدباچاپ چهره شهیدهمت،زنجیروپلاڪ،سربندیازهراویڪ تسبیح سبزشفاف پیچیده شده به دورمچ دستت.چقدرساده ای❣
ومن به تازگےسادگـےرادوست دارم❣❣
قراربودبه منزل شمابیایم تاسه تایـےبه محل حرڪت ڪاروان برویم.
فاطمه سادات میگفت:ممڪن است راه رابلدنباشم.
وحالااینجاایستاده ام ڪنارحوض آبـےحیاط ڪوچڪتان وتوپشت بمن ایستاده ای.
به تصویرلرزان خودم درآب نگاه میڪنم.#چادربمن مےآید...این رادیشب پدرم وقتےفهمیدچه تصمیمےگرفته ام بمن گفت.
صدای فاطمه رشته افڪارم راپاره میڪند.
_ ریحانه؟ریحان؟....الو
نگاهش میڪنم.
_ ڪجایـے؟
_ همینجا....چه خوشتیپ ڪردی تڪ خور(و به چفیه وسربندش اشاره میڪنم)
میخندد...
_ خب توام میووردی مینداختـےدورگردنت
به حالت دلخورلبهایم راڪج میڪنم...
_ ای بدجنس نداشتم!!..دیگه چفیه ندارید؟
مڪث میڪند..
_ اممم نه!...همین یدونس!
تامےآیم دوباره غربزنم صدای قدمهایت راپشت سرم میشنوم...
_ فاطمه سادات؟؟
_ جونم داداش؟؟!!..
_ بیا اینجا....
فاطمه ببخشیدڪوتاهےمیگویدوسمت تو باچندقدم بلندتقریبامیدود.
توبخاطرقدبلندت مجبورمیشوی سرخم ڪنـے،درگوش خواهرت چیزی میگویـےوبلافاصله چفیه ات راازساڪ دستےات بیرون میڪشےودستش میدهے..
فاطمه لبخندی ازرضایت میزندوسمتم مےآید
_ بیا!!....
(وچفیه رادورگردنم میندازد،متعجب نگاهش میڪنم)
_ این چیه؟؟
_ شلواره!معلوم نیس؟؟
_ هرهرهر!....جدی پرسیدم!مگه برای اقاعلےنیست!؟
_ چرا!...امامیگه فعلا نمیخوادبندازه.
یڪ چیزدردلم فرومیریزد،زیرچشمےنگاهت میڪنم،مشغول چڪ کردن وسایل هستی.
_ ازشون خیلـےتشڪرڪن!
_ باعشه خانوم تعارفـے.(وبعدباصدای بلند میگوید)..علـےاڪبر!!...ریحانه میگه خیلـےباحالـے!!
وتولبخندمیزنـے میدانـےاین حرف من نیست.بااین حال سرڪج میڪنےوجواب میدهی:
_ خواهش میڪنم!
احساس ارامش میڪنم درست روی شانه هایم...
نمیدانم ازچیست!
از#چفیه_ات یا#تو...
http://eitaa.com/joinchat/3308650501Cbeef028fd8
🍃خدایا
🏴تو را بہ آبروے حضرت زینب
🏴بہ بےقرارے حضرت رقیہ
🏴بہ غیرت حضرت عباس
🏴بہ حرمت موے سفید ارباب
هر دستے بہ سوے تو بلند شد
خالے برنگردان...
الهے آمین
@Mattla_eshgh
#مجردها_بدانند:
منتظر شریک زندگی ایده آل برای آغاز یک رابطه نباشید و یا از شریک خود انتظار کامل بودن نداشته باشید
ممکن است روزی شریک شما کاری کند یا حرفی بزند که سبب خشم و ناامیدی شما شود,اما بدانید که هیچکس کامل نیست حتی شما..
بنابراین منصفانه ممکن الخطابودن انسان ها را بپذیرید.
http://eitaa.com/joinchat/3308650501Cbeef028fd8
مطلع عشق
خانواده متعالی 👏 قسمت چهلم:تمرین شرافت ✔️🔵💠🔰🔰 استاد پناهیان: 🔰در روایت داره آدم شریف وقتی که غذا
#خانواده متعالی 👏
قسمت چهل و یکم: لبخندت برای چیه؟!
✔️💖👌🏼
استاد پناهیان:
6
تلقی ما از ازدواج چیه ؟؟؟💍💍
در جلسه قبل من خدمت شما عرض کردم
✌روابط اجباری داریم و روابط اختیاری داریم
✳️همه ی کمال انسان در «روابط اجباری» هست
در روابط اختیاری اصلش اینه که نمیشه رو این زیاد حساب باز کرد!
❌❗️
آقا چقدر لبخند میزنه به غریبه ها!!!؟
😏
بله معلومه :
لبخند میزنی میخوای دل ببری! ❌
لبخند میزنی میخوای کلاس بزاری برا خودت! ❌
میخوای بگی من آدم حسابی هستم! ❌
❌همش نفاقه
به کسی لبخند میزنه ، باید نیت لبخندش برا اون باشه ،نه برای خودش
✅💠👆
نه اینکه لبخند بزنه که بگه من خوش اخلاقم ....من آدم حسابیم
😐👈آقا تو داری به خودت میپردازی !❌
یکمی به ما نگاه کن 👀
تو داری به ما لبخند میزنی مثلا دلت برای ما بتپه....
💓
آدم پیش غریبه ها لبخند بزنه ...معلوم نیست برای خودش میتپه که خودشو عزیزکنه یا دیگران براش مهم هستند که داره لبخند میزنه !
😊💓
اما برای همسرت ،اهل بیتت لبخند بزنی دیگه پیش اینا نمیخوای عزیز بشی که....
(خیلی خیلی مهم!)
👌نفاق و تظاهر نیست .. دیگه واقعا داری محبت میکنی.
😍
لبخند تو خونه اجرش خیلی بالاتره از بیرونه.
😊👆
💠طبع ازدواج اینه ،اثر وضعیش اینه
هرکی که ازدواج مهربانش نکرد «آدم درستی نیست »
🔴
🔵باید بره خودشو اصلاح کنه
بعضی ها دو قورت و نیم که نمیدونم تو بازاره چجوری وچند کیلو میشه ....
دو قورت ونیم باقیه بعد ازدواجش ؛
👈تازه طلبکار میشن !
معلومه یه عقده هایی رو جمع کرده اینجا
👆
زورش به هیچکی نرسیده 👇
حالا میخواد توقعی برخورد کنه واز اطرافیانش این توقع رو داره !!!
آدم ازدواج میکنه
برای پرداخت
برای مهربانی کردن
برای کوتاه اومدن
ازدواج میکنه برای اینکه به کسی محبت کنه .
💥
هر کدوم از آقایون و خانم ها در مورد این مفاهیم رابطه خاصی دارن که باید بهش پرداخت
️ولی شیرینی ازدواج اینه که آدم به یه کسی محبت کنه...
❌نه اینکه ازدواج کنه که محبت ببینه
مگه تو عقده ی محبت داری ❓
مگه کمبود محبت داری ❓
مامانت بهت محبت نکرده؟؟؟؟ بابات تو سرت زده؟؟؟؟
مدرسه آدم حقیری بودی و معلمت ضایعت کرده که دق دلیاتو تو خونه دربیاری ؟؟؟
😒
سرشار از محبت باش ؛ لبریز باش
👌بگو محبت تو سینه ی من مونده میخوام مهربانی کنم
من چه کسی رو ببخشم ...☺️
مگه باید کسی خطایی کنه که من ببخشم ...
میخوام مروت داشته باشم ...
بزرگواری کنم....
✨❤️👆🔶
#خانواده_متعالی روزهای فرد در👇
http://eitaa.com/joinchat/3308650501Cbeef028fd8
هدایت شده از تنهامسیرآرامش 💞
طلسم در ازدواج.mp3
2.07M
#ازدواج_تنهامسیری 28
💢 حاج آقا نکنه ما رو طلسم کرده باشن و بختمون بسته شده باشه!😥
✳️ حاج آقا حسینی
☀️ @IslamLifeStyles
مطلع عشق
#مدافع_عشق #قسمت4 فاطمه سادات؟ _ جانم؟.. _ توام میری؟. _ ڪجا؟ _ اممم...باداداشت.راهیان نور؟... _ ا
#مدافع_عشق
#قسمت5
دشت عباس اعلام میشودڪه میتوانیم ڪمـےاستراحت ڪنیم.
نگاهم رابه زیرمیگیرم وازتابش مستقیم نورخورشیدفرارمیڪنم.
ڪلافه چادرخاڪےام رااززیرپاجمع میڪنم ونگاهےبه فاطمه میندازم..
_ بطری آبو بده خفه شدم ازگرما
_ آب ڪمه لازمش دارم.
_ بابا دارم میپزم
_ خب بپز میخواااامش
_ چیڪارش داری؟؟؟
لبخند میزند،بـےهیچ جوابـے
توازدوستانت جدامیشوی وسمت مامی آیـے...
_ فاطمه سادات؟
_ جانم داداش؟
_ آب رومیدی؟
بطری رامیدهدوتومقابل چشمان من گوشه ای مینشینے،آستین هایت رابالا میزنےوهمانطور ڪه زیرلب ذڪرمیگویـے،وضومیگیری...
نگاهت میچرخدودرست روی من مےایستد،خون به زیرپوست صورتم میدود وگرمیگیرم❣
_ ریحانه؟؟...داداش چفیه اش روبرای چنددقیقه لازم داره...
پس به چفیه ات نگاه ڪردی نه من!چفیه رادستش میدهم واو هم به دست تو!
آن را روی خاڪ میندازی،مهر وهمان تسبیح سبزشفاف رارویش میگذاری،اقامه میبندی ودوڪلمه میگویـے ڪه قلب مرادردست میگیرد وازجا میڪند....
#اللـــــــــــــــــــــه_اڪبـــــــــــــــــــــر
بےاراده مقابلت به تماشا مینشینم.گرماوتشنگـےازیادم میرود.آن چیزی ڪه مرااینقدرجذب میڪندچیست.
نمازت ڪه تمام میشود،سجده میڪنـےڪمـےطولانےوبعدازآنڪه پیشانےات بوسه ازمهر رارهامیڪندبانگاهت فاطمه راصدامیزنے.
اوهم دست مرامیڪشد،ڪنارتودرست دریڪ قدمی ات مینشینیم
ڪتابچه ڪوچڪےرابرمیداری وباحالـےعجیب شروع میڪنـےبه خواندن...
#السلام_علیک_یااباعبدالله
...زیارت عاشورا
وچقدرصوتت دلنشین است
درهمان حال اشڪ ازگوشه چشمانت می غلتد...
فاطمه بعدازان گفت:
_ همیشه بعدازنمازت صداش میڪنےتازیارت عاشورابخونـے...
چقدرحالت را،این حس خوبت را دوست دارم.
چقدرعجیب..ڪه هرڪارت #بوی_خدا میدهد...حتـے لبخندت
دوڪوهه حسینیه باصفایـےداشت ڪه اگرانجا سربه سجده میگذاشتـےبوی عطراززمینش به جانت مینشست
سرروی مهرمیگذارم و بوی خوش راباتمام روح و جانم میبلعم...
اگراینجا هستم همه ازلطف #خداست...
الهـے#شڪرت..
فاطمه گوشه ای دراز ڪشیده وچادرش راروی صورتش انداخته...
_ فاطمه؟!!...فاطمه!!...هوی!
_ هوی و....!.لاالله الا الله....اینجا اومدی ادم شے!
_ هروخ تو شدی منم میشم!
_ خو حالا چته؟
_ تشنمه
_ وای توچراهمش تشنته!ڪله پاچه خوردی مگه؟
_ واع بخیل!..یه اب میخواما...
_ منم میخوام ...اتفاقابرادرا جلو درباڪس آب معدنـےمیدن...
قربونت بروبگیر!خدااجرت بد
بلند میشوم ویڪ لگدآرام به پایش میزنم:خعلـےپررویـے
اززیرچادرمیخندد...
سمت درحسینیه میروم و به بیرون سرڪ میڪشم،چندقدم انطرف تر ایستاده ای و باڪس های آب مقابلت چیده شده.
#تو مسوولـــــــــــــــے
سمت درحسینیه میروم و به بیرون سرڪ میڪشم،چندقدم انطرف تر ایستاده ای و باڪس های آب مقابلت چیده شده.
#تو مسوولـــــــــــــــے
http://eitaa.com/joinchat/3308650501Cbeef028fd8