eitaa logo
مطلع عشق
277 دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
2هزار ویدیو
73 فایل
@ad_helma2015 ارتباط با مدیر کانال برنامه کانال : شنبه ، سه شنبه : امام زمان( عج ) و ظهور ومطالب سیاسی یکشنبه ، چهارشنبه : خانواده وازدواج دوشنبه ، پنجشنبه : سواد رسانه داستانهای جذاب هرشب بجز جمعه ها استفاده از مطالب کانال آزاد است (حتی بدون لینک )
مشاهده در ایتا
دانلود
مطلع عشق
خانواده متعالی 👏 قسمت چهلم:تمرین شرافت ✔️🔵💠🔰🔰 استاد پناهیان: 🔰در روایت داره آدم شریف وقتی که غذا
متعالی 👏 قسمت چهل و یکم: لبخندت برای چیه؟! ✔️💖👌🏼 استاد پناهیان: 6 تلقی ما از ازدواج چیه ؟؟؟💍💍 در جلسه قبل من خدمت شما عرض کردم ✌روابط اجباری داریم و روابط اختیاری داریم ✳️همه ی کمال انسان در «روابط اجباری» هست در روابط اختیاری اصلش اینه که نمیشه رو این زیاد حساب باز کرد! ❌❗️ آقا چقدر لبخند میزنه به غریبه ها!!!؟ 😏 بله معلومه : لبخند میزنی میخوای دل ببری! ❌ لبخند میزنی میخوای کلاس بزاری برا خودت! ❌ میخوای بگی من آدم حسابی هستم! ❌ ❌همش نفاقه به کسی لبخند میزنه ، باید نیت لبخندش برا اون باشه ،نه برای خودش ✅💠👆 نه اینکه لبخند بزنه که بگه من خوش اخلاقم ....من آدم حسابیم 😐👈آقا تو داری به خودت میپردازی !❌ یکمی به ما نگاه کن 👀 تو داری به ما لبخند میزنی مثلا دلت برای ما بتپه.... 💓 آدم پیش غریبه ها لبخند بزنه ...معلوم نیست برای خودش میتپه که خودشو عزیزکنه یا دیگران براش مهم هستند که داره لبخند میزنه ! 😊💓 اما برای همسرت ،اهل بیتت لبخند بزنی دیگه پیش اینا نمیخوای عزیز بشی که.... (خیلی خیلی مهم!) 👌نفاق و تظاهر نیست .. دیگه واقعا داری محبت میکنی. 😍 لبخند تو خونه اجرش خیلی بالاتره از بیرونه. 😊👆 💠طبع ازدواج اینه ،اثر وضعیش اینه هرکی که ازدواج مهربانش نکرد «آدم درستی نیست » 🔴 🔵باید بره خودشو اصلاح کنه بعضی ها دو قورت و نیم که نمیدونم تو بازاره چجوری وچند کیلو میشه .... دو قورت ونیم باقیه بعد ازدواجش ؛ 👈تازه طلبکار میشن ! معلومه یه عقده هایی رو جمع کرده اینجا 👆 زورش به هیچکی نرسیده 👇 حالا میخواد توقعی برخورد کنه واز اطرافیانش این توقع رو داره !!! آدم ازدواج میکنه برای پرداخت برای مهربانی کردن برای کوتاه اومدن ازدواج میکنه برای اینکه به کسی محبت کنه . 💥 هر کدوم از آقایون و خانم ها در مورد این مفاهیم رابطه خاصی دارن که باید بهش پرداخت ️ولی شیرینی ازدواج اینه که آدم به یه کسی محبت کنه... ❌نه اینکه ازدواج کنه که محبت ببینه مگه تو عقده ی محبت داری ❓ مگه کمبود محبت داری ❓ مامانت بهت محبت نکرده؟؟؟؟ بابات تو سرت زده؟؟؟؟ مدرسه آدم حقیری بودی و معلمت ضایعت کرده که دق دلیاتو تو خونه دربیاری ؟؟؟ 😒 سرشار از محبت باش ؛ لبریز باش 👌بگو محبت تو سینه ی من مونده میخوام مهربانی کنم من چه کسی رو ببخشم ...☺️ مگه باید کسی خطایی کنه که من ببخشم ... میخوام مروت داشته باشم ... بزرگواری کنم.... ✨❤️👆🔶 روزهای فرد در👇 http://eitaa.com/joinchat/3308650501Cbeef028fd8
هدایت شده از تنهامسیرآرامش 💞
طلسم در ازدواج.mp3
2.07M
28 💢 حاج آقا نکنه ما رو طلسم کرده باشن و بختمون بسته شده باشه!😥 ✳️ حاج آقا حسینی ☀️ @IslamLifeStyles
مطلع عشق
#مدافع_عشق #قسمت4 فاطمه سادات؟ _ جانم؟.. _ توام میری؟. _ ڪجا؟ _ اممم...باداداشت.راهیان نور؟... _ ا
دشت عباس اعلام میشودڪه میتوانیم ڪمـےاستراحت ڪنیم. نگاهم رابه زیرمیگیرم وازتابش مستقیم نورخورشیدفرارمیڪنم. ڪلافه چادرخاڪےام رااززیرپاجمع میڪنم ونگاهےبه فاطمه میندازم.. _ بطری آبو بده خفه شدم ازگرما _ آب ڪمه لازمش دارم. _ بابا دارم میپزم _ خب بپز میخواااامش _ چیڪارش داری؟؟؟ لبخند میزند،بـےهیچ جوابـے توازدوستانت جدامیشوی وسمت مامی آیـے... _ فاطمه سادات؟ _ جانم داداش؟ _ آب رومیدی؟ بطری رامیدهدوتومقابل چشمان من گوشه ای مینشینے،آستین هایت رابالا میزنےوهمانطور ڪه زیرلب ذڪرمیگویـے،وضومیگیری... نگاهت میچرخدودرست روی من مےایستد،خون به زیرپوست صورتم میدود وگرمیگیرم❣ _ ریحانه؟؟...داداش چفیه اش روبرای چنددقیقه لازم داره... پس به چفیه ات نگاه ڪردی نه من!چفیه رادستش میدهم واو هم به دست تو! آن را روی خاڪ میندازی،مهر وهمان تسبیح سبزشفاف رارویش میگذاری،اقامه میبندی ودوڪلمه میگویـے ڪه قلب مرادردست میگیرد وازجا میڪند.... بےاراده مقابلت به تماشا مینشینم.گرماوتشنگـےازیادم میرود.آن چیزی ڪه مرااینقدرجذب میڪندچیست. نمازت ڪه تمام میشود،سجده میڪنـےڪمـےطولانےوبعدازآنڪه پیشانےات بوسه ازمهر رارهامیڪندبانگاهت فاطمه راصدامیزنے. اوهم دست مرامیڪشد،ڪنارتودرست دریڪ قدمی ات مینشینیم ڪتابچه ڪوچڪےرابرمیداری وباحالـےعجیب شروع میڪنـےبه خواندن... ...زیارت عاشورا وچقدرصوتت دلنشین است درهمان حال اشڪ ازگوشه چشمانت می غلتد... فاطمه بعدازان گفت: _ همیشه بعدازنمازت صداش میڪنےتازیارت عاشورابخونـے... چقدرحالت را،این حس خوبت را دوست دارم. چقدرعجیب..ڪه هرڪارت میدهد...حتـے لبخندت دوڪوهه حسینیه باصفایـےداشت ڪه اگرانجا سربه سجده میگذاشتـےبوی عطراززمینش به جانت مینشست سرروی مهرمیگذارم و بوی خوش راباتمام روح و جانم میبلعم... اگراینجا هستم همه ازلطف ... الهـے.. فاطمه گوشه ای دراز ڪشیده وچادرش راروی صورتش انداخته... _ فاطمه؟!!...فاطمه!!...هوی! _ هوی و....!.لاالله الا الله....اینجا اومدی ادم شے! _ هروخ تو شدی منم میشم! _ خو حالا چته؟ _ تشنمه _ وای توچراهمش تشنته!ڪله پاچه خوردی مگه؟ _ واع بخیل!..یه اب میخواما... _ منم میخوام ...اتفاقابرادرا جلو درباڪس آب معدنـےمیدن... قربونت بروبگیر!خدااجرت بد بلند میشوم ویڪ لگدآرام به پایش میزنم:خعلـےپررویـے اززیرچادرمیخندد... سمت درحسینیه میروم و به بیرون سرڪ میڪشم،چندقدم انطرف تر ایستاده ای و باڪس های آب مقابلت چیده شده. مسوولـــــــــــــــے سمت درحسینیه میروم و به بیرون سرڪ میڪشم،چندقدم انطرف تر ایستاده ای و باڪس های آب مقابلت چیده شده. مسوولـــــــــــــــے http://eitaa.com/joinchat/3308650501Cbeef028fd8
سمت درحسینیه میروم و به بیرون سرڪ میڪشم،چندقدم انطرف تر ایستاده ای و باڪس های آب مقابلت چیده شده. مسوولـــــــــــــــے آب دهانم راقورت میدهم وسمتت مےآیم.... _ ببخشیدمیشه لطفا اب بدید؟ یڪ باڪس برمیداری وسمتم میگیری _ علیڪم السلام!...بفرمایید خشڪ میشوم ...سلام نڪرده بودم! ... دستهایم میلرزد،انگشتهایم جمع نمیشود تابتوانم بطری هارا ازدستت بگیرم... یڪ لحظه شل میگیرم وازدستم رها میشود... چهره ات درهم میشود ،ازجا میپری وپایت را میگیری... _ آخ آخ... روی پایت افتاده بود! محڪم به پیشانـےام میزنم _ وای وای...تروخدا ببخشید...چیزی شد؟ پشت بمن میڪنـے،میدانم میخواهـےنگاهت راازمن بدزدی... _ نه خواهرم خوبم!....بفرمایید داخل _ تروخدا ببخشید!...الان خوبید؟... ببینم پاتونو!.... بازهم به پیشانـےمیڪوبم! باخجالت سمت درحسینیه میدوم. صدایت را ازپشت سرمیشنوم: _ خانوم علیزاده!... لب میگزم وبرمیگردم سمتت... لنگ لنگان سمتم می آیـے با بطری های آب... _ اینو جاگذاشتید... نزدیڪ ترڪه مےآیـے،خم میشوی تا بگذاری جلوی پایم... ڪه عطرت رابخوبـےاحساس میڪنم .. همه وجودم میشود استشمام عطرت... چقدر آرام است........ نزدیڪ غروب،وقت برای خودمان بود... چشمانم دنبالت میگشت.. میخواستم اخرای این سفرچندعڪس از... گرچه فاطمه سادات خودش گفته بود ڪه لحظاتـےراثبت ڪنم.. زمین پرفرازونشیب فڪه باپرچم های سرخ و سبزی ڪه باد تڪانشان میداد حالـےغریب راالقا میڪرد. تپه های خاڪـے... و تو درست اینجایـے!...لبه ی یڪـےازهمین تپه ها ونگاهت به سرخـےآسمان است. پشت بمن هستـےوزیرلب زمزمه میڪنـے: ....آنهادیدند آهسته نزدیڪت میشوم.دلم نمی آید خلوتت رابهم بزنم... اما... _ آقای هاشمـے..! توقع مرانداشتی...انهم درآن خلوت.. ازجامیپری!مےایستـےوزمانـےڪه رومیگردانـےسمت من،پشت پایت درست لبه ی تپه،خالـےمیشود و... ازسراشیبـےاش پایین مےافتـے. سرجا خشڪم میزند!!... پاهایم تڪان نمیخورد...بزور صدارازحنجره ام بیرون میڪشم... _ آ...آقا...ها..ها...هاشمـے!... یڪ لحظه بخودم می آیم و میدوم... میبینم پایین سراشیبـےدوزانو نشسته ای و گریه میڪنـے... تمام لباست خاڪـےاست... وبایڪ دست مچ دست دیگرت راگرفته ای... فڪرخنده داری میڪنم!! اما...تو... حتمن اشڪهایت ازسربهانه نیست...علت دارد...علتـےڪه بعدها آن رامیفهمم... سعـےمیڪنم آهسته ازتپه پایین بیایم ڪه متوجه وبسرعت بلند میشوی... قصدرفتن ڪه میڪنےبه پایت نگاه میڪنم..... تمام جرئتم راجمع میڪنم وبلند صدایت میڪنم... _ اقای هاشمی....اقا ... یکلحظه نرید... تروخدا... باور ڪنید من!....نمیخواستم ڪه دوباره.... دستتون طوریش شد؟؟... اقای هاشمی باشمام... اماتو بدون توجه سعـےڪردی جای راه رفتن،بدوی!...تازودتراز شر من راحت شوی... محڪم به پیشانـےمیڪوبم... ؟؟؟ انقدرنگاهت میڪنم ڪه در چهارچوب نگاه من گم میشوی... ... یانه... .. ما انقدر به غلطهاعادت کردیم که... دراصل چقدر من .... ... http://eitaa.com/joinchat/3308650501Cbeef028fd8
💠خاطرات امنیتی💠 ⛔️شاید اندکی متفاوت تر درباره اخلاق و سیاست و امنیت ⛔️ با مستندات داستانی نفسگیر و جذاب: 🔹دفترچه نیم سوخته یک تکفیری 🔹کودکانه های تکفیری 🔹اعترافات دیده بان تکفیری 🔸حیفا (جاسوسه اسراییلی) 🔸تب مژگان (پرونده بهاییت) 🔸همه نوکرها (روایت امنیتی قیام کربلا) 🔸کف خیابون (پرونده فتنه) 🔸حجره پریا (هفت دختر طلبه و آتئیست ها) 🔸نه http://eitaa.com/joinchat/57999360C568c709204
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/301 قسمت اول داستان ۲ حتما حتما این داستان جذاب رو از کانال دلنوشته های یک طلبه پیگیر باشید خیلی عالیه داستانش👌👌👌👌 قسمت اولشو براتون ریپلای زدم تا راحتتر دسترسی داشته باشین😊
هدایت شده از بصیرت افزایی
🌹 #عید_سعید_قربان، عید عبادت و بندگی عید اطاعت از قادر یکتا و عید رهایی از اسارت نفْس و شکوفایی ایمان و یقین 🌺 بر همه مسلمانان مبارک باد التماس دعا 🌸 @basiratafzayi
مطلع عشق
چرا رعایت احترام پدر ومادر در خانواده مهم است؟؟ 🔶استاد پناهیان: 💢ریشۀ غربت و شهادت علی(ع) و اباع
جایگاه پیامبر وحضرت علی (ع) در میان امت چه بود؟؟ 🔶استاد پناهیان: 🌸در ماه رمضانی که امیرالمؤمنین(ع) ضربت خوردند، به امام حسن(ع) فرمودند: برای سخنرانی به بالای منبر مسجد برو 👈 و بعد از حمد و ثنای الهی و درود بر رسول الله(ص) این کلمات را خطاب به مردم بگو: 🌺«لَعَنَ‏ اللَّهُ‏ وَلَداً عَقَّ أَبَوَیْهِ‏، لَعَنَ‏ اللَّهُ‏ وَلَداً عَقَّ أَبَوَیْهِ‏، لَعَنَ‏ اللَّهُ‏ وَلَداً عَقَّ أَبَوَیْهِ...‏» 🔴یعنی خدا لعنت کند فرزندی را که عاق پدران خود شود و سه مرتبه این جمله تکرار شد... 💢 بعد مردم نزد علی(ع) آمدند و معنای این جملات را پرسیدند. 🌸حضرت فرمود: «روزی رسول خدا(ص) دست مرا گرفت و به سینۀ مبارک خود چسباند و گفت: ای علی! من و تو پدران این امت هستیم، پس خدا لعنت کند کسی را که عاق ما شود؛ إِنِّی کُنْتُ مَعَ النَّبِیِّ ص فِی صَلَاةٍ صَلَّاهَا فَضَرَبَ بِیَدِهِ الْیُمْنَى إِلَى یَدِیَ الْیُمْنَى فَاجْتَذَبَهَا فَضَمَّهَا إِلَى صَدْرِهِ ضَمّاً شَدِیداً ثُمَّ قَالَ لِی یَا عَلِیُّ قُلْتُ لَبَّیْکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ أَنَا وَ أَنْتَ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّةِ فَلَعَنَ اللَّهُ مَنْ عَقَّنَا » (معانی‌الاخبار/118) 💢🌺💢🌺💢🌺 در نهاد خانواده روزهای زوج در 👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3308650501Cbeef028fd8
هدایت شده از استاد محمد شجاعی
10.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
۶ رهنمودهای در سلامت خانواده 👶 شما میتونید؛ ۱ـ سلامت و زیبایی ۲ـ هوش ۳ـ عقل ۴ـ اخلاق و ۵ـ دین رو برای فرزندتون تضمین کنید؛ 👈 چجوری؟ @ostad_shojae
مطلع عشق
#مدافع_عشق #قسمت6 سمت درحسینیه میروم و به بیرون سرڪ میڪشم،چندقدم انطرف تر ایستاده ای و باڪس های آ
فضاحال وهوای سنگینےدارد.یعنےبایدخداحافظـےڪنم؟ ازخاڪےڪه روزی قدمهای پاڪ آسمانےهاآن رانوازش ڪرده،..باپشت دست اشڪهایم راپاڪ میڪنم دراین چندروزآنقدرروایت ازآنهاشنیده ام ڪه حالا میتوانم براحتےتصورشان ڪنم... دوربین رامقابل صورتم میگیرم وشمارامیبینم،اڪیپـےڪه از14 تا50ساله درآن درتلاطم بودند،جنب و جوش عاشقـے...ومن درخیال صدایتان میزنم. _ آهای ها ! برای گرفتن یک عڪس ازچهره های معصومتان چقدرباید هزینه ڪنم؟.. ونگاه های مهربان شما ڪه همگـےفریاد میزنند :هیچ...هزینه ای نیست!فقط حرمت مارا حفظ ڪن...حجب رابخر،حیارابه تن ڪن.نگاهت رابدزد ازنامحرم آرام میگویم:یڪ..دو...سه... صدای فلش وثبت لبخند خیالےِشما لبخندی ڪه میدهد شاید لبهای شما با سیب حرم ارباب رابطه ی عاشق و معشوق داشته دلم به خداحافظـےراه نمیدهد،بےاراده یڪ دستم رابالامی آوردم تا... اما یڪےازشماراتصورمیڪنم ڪه نگاه غمگینش رابه دستم میدوزد... _باماهم خداحافظی میڪنے؟؟ خداحافظےچرا؟؟... توهم میخوای بعدازرفتنت مارو فراموش ڪنے؟؟....خواهرم توبـےوفانباش دستم را پایین می آورم و به هق هق می افتم؛احساس میڪنم چیزی درمن شڪست. ... نگاه ڪه میڪنم دیگرشمارا نمیبینم... بال و پر هستند وخاڪےڪه زمانـے روی آن سجده میڪردندعرش میشودبرای .. ... ڪاش ڪمڪم ڪنیدڪه پاڪ بمانم... شماراقسم به سربندهای خونی تان... درتمام مسیر بازگشت اشڪ میریزم...بےاراده و ازروی دلتنگے.... شاید چیزی ڪه پیش روداشتم ڪارشهداست... بعنوان یڪ هدیه... هدیه ای برای این شڪست وتغییر هدیه ای ڪه من صدایش میڪنم: ♡ صدای بوق ازاددرگوشم میپیچد شماره راعوض میڪنم ! ڪلافه دوباره شماره گیری میڪنم بازم فاطمه دستش رامقابل چشمانم تڪان میدهد: _ چی شده؟جواب نمیدن؟ _ نه!نمیدونم ڪجا رفتن ...تلفن خونه جواب نمیدن...گوشےهاشونم خاموشه،ڪلیدم ندارم برم خونه چندلحظه مڪث میڪند: _ خب بیافعلا خونه ما ڪمےتعارف ڪردم و " نه " آوردم... دودل بودم...اما آخرسردربرابراصرارهای فاطمه تسلیم شدم واردحیاط ڪه شدم،ساڪم راگوشه ای گذاشتم و یڪ نفس عمیق ڪشیدم مشخص بودڪه زهراخانوم تازه گلهاراآب داده. فاطمه داد میزند:ماااماااان...ما اومدیمم... وتویڪ تعارف میزنےڪه: اول شما بفرمائید... اما بـےمعطلےسرت راپائین مےاندازی ومیروی داخل. چنددقیقه بعد علےاصغرپسرڪوچڪ خانواده وپشت سرش زهرا خانوم بیرون می آیند... http://eitaa.com/joinchat/3308650501Cbeef028fd8