eitaa logo
مطلع عشق
269 دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
2.1هزار ویدیو
73 فایل
@ad_helma2015 ارتباط با مدیر کانال برنامه کانال : شنبه ، سه شنبه : امام زمان( عج ) و ظهور ومطالب سیاسی یکشنبه ، چهارشنبه : خانواده وازدواج دوشنبه ، پنجشنبه : سواد رسانه داستانهای جذاب هرشب بجز جمعه ها استفاده از مطالب کانال آزاد است (حتی بدون لینک )
مشاهده در ایتا
دانلود
😂😐
دیگه مامانا از یه سنی به بعد که میرسی هر اتفاقی رو به ازدواج کردنت ربط میدن. مثلا امروز من به مامانم گفتم شام چیه؟ گفت اگه ازدواج میکردی دوس داشتی شام چی باشه؟ زن بگیر قرمه سبزیه شام😐😂😂
وقتی پست میذارید: سرما خوردگی خر است ویروسا با مشت میکوبن رو میز میگن ما یه لحظه هم جایی که بهمون توهین بشه نمیمونیم😁
تا حالا به راه رفتن مارمولک دقت کردین؟؟؟ دو قدم میره وایمیسه.... باز چهار قدم میره وایمیسه... دوباره یکم میره وایمیسه... همش فکر میکنه یه چیزی جا گذاشته... شکاک😂😄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
8.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💔 این حالِ منِ بی توست... 🔻اللهم انا نشکوا الیک فقد نبینا و غیبة ولینا... الّلهُـمَّ‌عَجِّــلْ‌لِوَلِیِّکَـــ‌الْفَـــرَج
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹 🔸زخم🔸 عالَم یک موجود عظیم‌الجثۀ در حال بود. اسرائیل یک است که در پیکر او پیدا شد. اسرائیل، مثل یک ماری آمده و پیکر اسلام را گزیده. این موجود عظیم‌الجثه به خاطر این زخم، در حال شدن است. آنچه عالم اسلام را بیدار می‌کند، زخم فلسطین است. هرچه اسرائیلی‌ها بیشتر بکنند، عالم اسلام را بهتر بیدار می‌کنند.
چطور از جمهوری اسلامی دفاع کنیم؟.mp3
زمان: حجم: 4.84M
🔰 کاربران ✅ با این اوضاع اقتصادی چطور از دفاع کنیم؟ دیگه کم آوردیم. لطفا کمک کنید 🎤 عبادی
5.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 پاسخ به مرموزانه ای که در این کلیپ انجام شده 🔰 جناب رهبری ‼️ آیا مرغ همسایه غازه ⁉️ چطور برای فلسطینی ها میگی بهترین راهه اما برای مردم کشورت میگی سواد و دانش کافی رو ندارن و نمی تونن اظهار نظر کنن ⁉️ ✅ جواب 👈 جمله رهبری درباره ، برای تعیین بوده، قطعا برای انتخاب نوع حکومت یک کشور باید به آرای اکثریت مردم آنجا رجوع کرد ، همانطور که در فروردین سال ۵۸ به دستور در کشور ما هم تعیین نوع حکومت برگزارشد 👆اما صحبت بعدی رهبری،درباره موارد جزئی یا مواردی غیر تعیین حکومت کشور بوده، مثلا رفراندوم درباره انرژی هسته ای، یارانه ها ، نوع سیاست خارجه و... که در اینجا چون مباحث تخصصی هست، قطعا هیچ کشوری به آرای مستقیم مردم رجوع نمی کند ، بلکه‌ نمایندگان انتخاب شده توسط مردم درباره آن رأی گیری خواهند کرد. ❎ پس حرف رهبری متناقض نبود، بلکه در دو موضوع متفاوت بود ❎
مطلع عشق
✍ قسمت ۵۳ دو ثانیه نشده می‌نویسد: _جانم! -اگه باهام روراست نباشی، حتما می‌کشمت. -با ما به از ای
💠رمان معمایی، امنیتی و دخترانه ✍ قسمت ۵۴ من واقعا آدم اشتباهی را انتخاب نکرده بودم؛ اگر سرنوشت بی‌رحمانه روی آرزوی هردومان خط بطلان نمی‌کشید. دلم بیش از قبل برای عباس تنگ می‌شود و حسرت پدری که هیچ‌وقت نداشته‌ام را می‌خورم. بغضم را قورت می‌دهم. کاش اصلا به زندگی‌ام نیامده بود؛ اگر قرار بود انقدر زود برود. می‌گویم: _شمام توی سوریه همراهش بودین؟ امید می‌گوید: _نه؛ ولی کمیل باهاش بوده. تعریف کن کمیل. کمیل به زمین خیره می‌شود، چندبار حلقه‌اش را از دست درمی‌آورد و دوباره دست می‌کند، دستی به ریش‌هایش می‌کشد: _فقط یه مدت کوتاه باهاش بودم. چون تجربه نداشتم مواقع خطر خیلی می‌ترسیدم؛ عباس خودش که نمی‌ترسید هیچ، کمک می‌کرد ترسم بریزه. خیلی شجاع بود... امید می‌گوید: _ولی توی سوریه با یکی از بچه‌های مدافع حرم خیلی رفیق بودن. اون بنده خدا زودتر عباس شهید شد. توی قطعه مدافعان حرم دفنه. جلوی خودم را می‌گیرم که به عبارت «مدافع حرم» نخندم. کدام حرم؟ دیرالزور، همان‌جایی که من بودم، حرم نداشت. اگر می‌خواستند از حرم‌های مقدس شیعیان دفاع کنند، باید در همان دمشق و اطرافش می‌ماندند. دیرالزور چکار می‌کردند؟ دانیال معتقد بود ایران فقط به مداخله نظامی‌اش در سوریه، رنگ تقدس زده. می‌پرسم: _اصلا چرا اومد سوریه؟ -چون نمی‌تونست بشینه بدبختی مردم رو نگاه کنه. -چه ربطی به حرم داره که اسمش رو گذاشتید مدافع حرم؟ امید، رو به افق یک لبخند ژکوند می‌زند: _حرم فقط یه ساختمون نیست. اعتقاده. ترجیح می‌دهم این بحث بی‌فایده را ادامه ندهم. مداخله نظامی ایران در جنگ سوریه یا دفاع از حرم... به حال من چه فرقی می‌کند؟ امید یک حرف راست اگر زده باشد، همین است که عباس نمی‌توانست بدبختی مردم را ببیند. نمی‌توانست ببیند یک دخترک دارد جیغ می‌کشد و در خیابانی ناامن، پابرهنه روی زمین می‌دود. نمی‌توانست ببیند دخترک دارد می‌لرزد و گریه می‌کند... و مهم این است که عباس نمرده، کشته شده. پس این وسط پای یک قاتل هست که باید بخاطر یتیم شدن من، تاوان بدهد. می‌گویم: _چطور کشته... ابروهای کمیل کمی به هم نزدیک می‌شوند. جمله‌ام را اصلاح می‌کنم: _چطور شهید شد؟ امید دست به سینه روبه‌روی قبر می‌ایستد: _موقع کار آدم جدی‌ای بود، منم زیاد سربه‌سرش می‌ذاشتم. بنده خدا هیچی نمی‌گفت. بار آخری که بهم زنگ زد، خواب بودم. کلی بهش بد و بیراه گفتم که بیدارم کرده. کاش توی مکالمه آخر کم‌تر فحشش می‌دادم و بیشتر صداشو می‌شنیدم. از بی‌توجهی‌اش لجم می‌گیرد. سماجت می‌کنم: _نگفتید... چطور شهید شد؟ امید خیره به تصویر عباس، می‌گوید: _من اگه جای تو بودم، می‌پرسیدم چطور زندگی کرد؟ -چه ربطی داره؟ بالاخره نگاهم می‌کند: _زندگی آدم، نوع مرگش رو مشخص می‌کنه. هرکسی لیاقت مرگِ به این قشنگی رو نداره. سعی می‌کنم به جملات قصارش نخندم. مرگ هرطور که باشد، قشنگ نیست. نابودی اصلا قشنگ نیست. این را من می‌فهمم که از کودکی برای زندگی جنگیده‌ام. باز هم روی سوالم اصرار می‌کنم: _من الان می‌خوام بدونم چطوری شهید شد؟ امید که فهمیده نمی‌تواند مرا بپیچاند، با چشم به کمیل اشاره می‌کند: _کمیل تا همون شب شهادت همراهش بود. از اون بپرس. کمیل که می‌بیند نگاه من به سمتش چرخیده، میان موهایش دست می‌برد و خودش را جمع می‌کند. سوالم را این‌بار از او می‌پرسم. کمیل آه می‌کشد: _مسعود بهت نگفته؟ - نگفته که خواستم شما رو ببینم.