هدایت شده از سنگرشهدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مجید سوزوکیهای دهه هشتادی
پرایدش را سیستم قوی بسته و آهنگ بندری گذاشته است.
میگوید: «خوشحالم. دشمن اصلیمان را نابود میکنیم.»
حوالی چهارراه ولیعصر میایستند و از ماشین پیاده میشوند. به روش خودشان شادی میکنند. دهه هشتادی هستند.
میپرسم نمیترسید جنگ شود؟
جواب میدهد: میرویم! اسم و کد ملی ام را دادم. اولین نفر میروم»
رفیقش فریاد میزند: «ما عاشق خاکمان هستیم.»
این جوانان، جمعیت را یاد مجید سوزوکی میاندازند.
مطلع عشق
شهریار داشت لباسش که خاکی شده بود رو میتکوند که نگاه کلی به کارتن های در هم و برم اجناسی که توش بود
📚 #کاردینال
📖 #قسمت_چهل_و_ششم
✍ #م_علیپور
*ُهُدی
ننه نبات کاسه رو جلوم گذاشت و گفت :
- بگیر ننه این گوشت رو تو ورز بده ، من دیگه دست هام جوون نداره ...
هی ... جووونی کجایی که یادت بخیر
در حال وَرز دادنِ مواد کوفته رو به ننه نبات گفتم :
- با خاطراتی که تعریف کردین ، فکر میکردم تا حالا دست به سیاه و سفید نزدین!
ننه نبات به دور دست نگاه کرد و پرت شد به خاطرات و جواب داد :
- تا وقتی خونه پدری بودم همینطور بود ...
اما وای به روزی که از چاله در اومدم و به چاه افتادم!
حاج عطا عادت داشت که بهترین غذا رو میخورد
حالا تو تصور کن که ۴ تا بچه ی قدیم و نیم قد و کلی کار خونه و ...
بنظرتچیزی از آدمباقی می مونه؟
تا وقتی دلم خوش بود که " خانم جان " کنارم بود ، اما چرخ گروون اونم ازم گرفت و تنهام گذاشت ...
تنهایی و بی مادری خیلی سخته ننه!
کل دنیا هم کنارت باشن و مال و اموال دنیا هم که داشته باشی ، اگه مادر نداشته باشی همیشه تنهایی ...!
مادر اگه یه پیرزن ریزه میزه و پیر و فرتوت هم باشه ، بازم پشت و پناهه!
چون مادره و خدا ذات وجودیش رو اینطور قرار داده که تنهات نزاره و دلش بسوزه و از روزی که بچه رو زایید یه چشمش اشک باشه و یه چشمش خونه!
و از صبح تا شب فقط جوش و غصه ی بچه هاش رو بخوره و عین شمع آب بشه ...!
با حرف های ننه نبات دلم گرفت و گفتم :
- البته این در مورد مادرای قدیم صِدق میکنه ها...
نه مادرای الان که بیشتر از بچه و زندگی شون به فکر خودشون هستن.
ننه نبات یه گوله از مواد کوفته رو جدا کرد و با دقت گردو و کشمش و آلو و بادام رو در وسطش قرار داد و گفت :
- اینم برای اونا که مادری رو از مادرامون گرفتن ننه!
یهو نمیدونم چی شد وَر دل مادرای امروزی که نشستی دیدی از استقلال بچه و اینکه باید ولش کنی هر غلطی دلش میخواد انجام بده حرف زدن!
آخه مگه بچه رو ول کنی خوب بار میاد؟
بچه باید دستت تو دستاش باشه و هر جای این عالمم اگه رفت یه نخ بهش ببندی که نکنه یه روزی زیادی دور بشه و زیادی گم بشه و یهویی گم و گور بشه ...!
همه چی این روزا قر و قاطی شده آخه ننه!
نه پدرامون پدر موندن و نه مادرامون مادر!
قدیم پدرا ستون خونه بودن و مادر با هر ضرب و زوری که بود بچه رو طوری بزرگ میکرد که اگه خدایی نکرده زبونم لال یه قدم کج میرفت،
میدونست حسابش با کرام الکاتبینه و آقاجانش تو مسیرش نشستهتا راه و چاه رو نشونش بده و نزاره که از مسیر راست و درست منحرف بشه!
کو الان همچون پدرایی؟ که شش دونگ حواسشون پی بچه هاشون باشه؟
همین میشه که بچه حس میکنه تنها و رهاست و پشت نداره ...
برای همین به فرض اگه اشتباهی هم بکنه میخواد خودش با عقل جوونی و ناقصش ، رفع و رجوعش کنه
و بد میدونه پای تجربه ی بزرگتر بشینه !
همین میشه که ممکنه گند بدتری بالا بیاره ...!
اما قدیم عمو و دایی و خاله و عمه و جد پدری و مادری همحکم پدر و مادر رو داشت.
حتی اگه پدر و مادر هم نداشتی اونا عین کوه پشتت بودن و توی هر سختی که بود کل خانواده عین دونه های تسبیح به هم گره خورده بودن و جدا نمیشدن.
محو صبحت های ننه نبات شده بودم و داشتم به این فکر میکردم که هیچوقت بابا اجازه نداده بود ما از یه حدی به خاله و دایی و عمو و عمه نزدیک بشیم!
یه جورایی بابا همیشه خودش رو بالاتر از اونا میدونست و شایدم برای همین بود که حتی بچه هاشونم نمیتونستن چندان با ما ارتباط صمیمی داشته باشن.
ننه نبات رو به نگاهی کرد و گفت :
- ننه این دوتا پسر دیر نکردن ...؟!
برو یه سری بهشون بزن نکنه این خرت و پرت های رفیقای داداشت جایگاه جک و جوونور شده باشه ...؟
یهنگاهی به ساعت انداختم و گفتم :
- چند دقیقه دیگه اگه نیومدن میرم و بهشون سر میزنم.
ننه نبات به سختی از جاش پاشد و سینی کوفته های قِل قِلی شده رو برداشت و منم سریع کمکش کردم که گفت :
- حالا جدی جدی اینا فقط برای بابات کار میکنن؟ یا خبر دیگه ای هم هست و من بی خبرم؟
یه لحظه با خودم فکر کردم نکنه بابا چیزی از اون نامزدی صوری گفته باشه؟
برای همین در لفافه پرسیدم :
- مثلاً چه خبرایی؟
ننه نبات رو دیگ سنگی که انگار سالیان زیادی از عمرش میگذشت کوفته ها رو انداخت و گفت :
- اینکه یکی از این شاخ شمشادها دل در گرو شاه پریان داشته باشه ...؟
با خنده رو به ننه نبات گفتم :
- من که اینجا شاه پریانی نمی بینم.
- مهم اینه که اونا ببینن ننه ...! اون پسره که خیلی خوش سر و زبون بود گرچه هارت و پورت و نشت و نما داشت، اما تو دلش خبرایی نبود،
به نظرم اون پسر سر به زیره که سالی یک کلمه حرف میزد یه ماجراهایی تو دلش داشت.
ندیدی تو می رفتی و می اومدی و حرف میزدی یه گوشه نشسته بود و چشاش دو دو میزد؟
با تعجب گفتم :
- دو دو میزد؟
- آره دیگه ... یعنی تو سکوت خودش چه فکر و خیالایی داشت که از چشم هاش معلوم بود دلش گیر کرده!
👇
در حال شستنِ ظرف های اضافه یهو قند تو دلمآب شد و حس کردم خوشحال شدم که شاید این پیرزن چیزی رو تو چشم های امیر نعمتی می بینه که من هیچوقت ندیده بودم!
شاید سخت ترین اتفاق دنیا همهمین بود ...
اینکه دلبسته ی آدمی بشی که از سکوتش نمیتونی هیچ نشونه ای از علاقه و دل بستن یا چه بسا تنفر و خشم پیدا کنی!
من مدت های طولانی از عمرم یه برونگرای پر هیجان بودم اما یه روزی بد جایی بال هام رو چیده بودن ...
اونقدر که دیگه هیچوقت نتونستم کَفتر جَلد هیچکسی باشم!
بلکه فقط تلاش میکردم خودم رو از هر چیزی و هر کسی دور کنم ...!
برای اینکه بیشتر از این قافیه رو نبازم رو به ننه نبات گفتم :
- من میرم یه سری بهشون بزنم ، دیگه خیلی دیر کردن!
داشتم به سمت خروجی آشپزخونه میرفتم که ننه نبات گفت :
- البَت تو هم دلت رو بد باختی ننه!
آدم دلش رو که میبازه وقتی اسمِ یار میاد به یه گوشه خیره می مونه تا حاشا کنه سِرّ درونش رو و دستاش میلرزه وقتی که صحبتش میشه و تمام اعضا و جوراح رو اجبار میکنه که راز مگو رو انکار کنن!
خبر نداره که این اعضا و جوارح دیگه فقط مال اون نیستن و به سمت و سویی میرن که قلب هدایتش می کنه ...!
دستام رو روی دستگیره ی خروجی فشار دادم و به هر سختی که بود بازش کردم ...
هوای اسفند ماه هنوز سوز خودش رو داشت اما میشد از اون دور دورها بوی عید رو استشمام کرد که آهسته و پیوسته داشت برف ها رو کنار میزد تا خودش رو به سر منزل مقصود برسونه ...!
در زیر زمین باز بود.
از پله ها که بالا رفتم صداشون به وضوح شنیده میشد ...
شهریار شفیع زاده با هیجان گفت :
- میفهمی دارم چی میگم اخوی ...؟
میگم اینا همه شون رادار مرکزی بهشون وصله!
امیر نعمتی گفت :
- مگه ندیدی که ننه نبات گفت که رفقای هادی اینجا می اومدن و میرفتن؟
هادی هم که تازگی توی اطلاعات رفته ...
شهریار با نیشخند صداش رو پایین آورد و گفت :
- مگه اطلاعات انقدر بدبخت و هیچی ندار شده که مخفیگاه وسایلش توی زیر زمین یه پیرزنِ از همه جا بی خبر باشه ...؟
اصلاً با عقل جور در میاد؟!
توی چارچوب در وایسادم و زل زدم به دو تا پسری که چند تا سیم و جلیقه دستشون بود و به شدت سرگرم حرف زدن بودن.
امیر نعمتی خم شد و از توی کارتی که جلوی پاش بود اسلحه ی کمری رو بیرون کشید و به آرومی گفت :
- پس تنها فرضیه ای که باقی مونده اینه که اینا برای اغتشاشگرهاست ...!
ادامه دارد ...
#م_علیپور
خواهرم در حال آماده شدنه که بره محل کارش
منم دارم نگاش میکنم
همینطور که نگاش میکنم ، تو دلم گفتم : چ خوشگل و خانوم و فهمیده و صبوره 🙈😍
دله دیگه ازش چ انتظاری داری ☺️
بعد یهویی اشکم سرازیر شد
نمیدونم چرا 🤷♀
چادر نمازمو که هنوز رو سرمه ، کشیدم رو صورتم تا اشکمو نبینه🙄
(سه ساعته که نمازم تموم شده ولی چادر رو سرمه ، حس خوبی دارم باهاش😌)
#همینطوری_یهویی
مطلع عشق
خواهرم در حال آماده شدنه که بره محل کارش منم دارم نگاش میکنم همینطور که نگاش میکنم ، تو دلم گفتم
دعا میکنم بهترینها نصیب و قسمتش باشه تو هر زمینه ای
خدا حفظش کنه
💫خواهر
اما داستانش با بقیه فرق میکند موجودیست که بوی مادر می دهد.😌
مثل پدر کوه می شود و پشتت می ایستد می توانی روی رفاقتش تا ته دنیا حساب کنی
به نظر من گاهی می شود گفت
بهشت زیر پای خواهر است...💗
هدایت شده از پایگاه تخصصی نقد عرفانهای کاذب
⛔️ هشدار
🔴 اسامی افراد غیر روانشناس فاقد مجوز
✅ سازمان نظام روانشناسی و مشاوره اسامی روانشناس های بدون مجوز که در فضای مجازی فعال هستند را منتشر کرد.
⚠️ به اطلاع مردم عزیز کشورمان می رساند،بر طبق تبصره 3 ماده 4 و ماده 5 قانون تشکیل سازمان از مراجعه به افراد فاقد شماره نظام روان شناسی و مشاوره جهت مشاوره روان شناسی یا کلاس های آموزشی حضوری و انلاین خودداری نمایید. در ضمن این لیست اولیه است . بقیه افراد فاقد مجوز در آینده بروز رسانی خواهد شد.
عباسمنش، سهیل رضایی، امیر شریفی، ماهان تیموری، علیرضا شیری، شهرام اسلامی، فرشید پاکزات، محمد عرشیانفر، محمود معظمی، محمود انوشه، معصومه تیموری، کوروش معدلی از مروجین مشهور قانون جذب از جمله این افراد هستند.
متاسفانه این افراد به دروغ ادعای داشتن مدارک مختلف (از جمله دکترای روانشناسی) دارند.
https://pcoiran.ir/news/post/176/
https://eitaa.com/antihalghe
اسامی لیست اول 👇 (تاکنون سه لیست منتشر شده)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 در پی حملات تنبیهی و افتخارآمیز شب گذشتهی ایران اسلامی به سرزمینهای اشغالی، جا داره یادی کنیم از این سخنرانی
▫️ هاشمی رفسنجانی که در سال ۹۵ به دروغ گفت رمز موفقیت اقتصاد آلمان و ژاپن منحل کردن توان دفاعی و نظامی اونهاست!
در حالیکه این مسئله هیچ ارتباطی به توان نظامی این دو کشور نداشت و سوای پاسخ به این مطلب اول هاشمی، باید به مطلب دوم ایشون هم اشاره کرد که هم آلمان و هم ژاپن دارای توان دفاعی و نظامی و ... بوده و هستن.
و نکته جالب سخنرانی هاشمی اینجاست که میگه:
ما هم باید مثل آلمان و ژاپن توان دفاعی و نظامی خودمون رو از بین ببریم و این راه باز شده و مطمئنم در #دولت_دوم_روحانی این اتفاق خواهد افتاد!😐
#سرطان_اصلاحات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
واکنش یک پاکبان از حمله ایران به اسرائیل
ما بخاطر موشکهامون قوی نیستیم
بخاطر مردممون و ایمان مردممون قوی و پیروزیم
گریم گرفت...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▫️کلمات خیلی قوی هستند خیلی قدرت دارند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ولی خدایی بردو اونایی کردن که رفتن باکو پر کردن و رفتن مواد خوراکی خریدن 😂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وضعیت آمریکا، اسرائیل و ایران زین پس
😂
🍂دلگیرم از تمامی دنیا شتاب کن
مجنونم و به خاطر لیلا شتاب کن...
🍂وقتش رسیده صبح طلوعت فرا رسد
پایان بده بر این شب یلدا شتاب کن...
#سلاممحبوبقلبها
#امام_زمان♥
🇮🇷سپاه پاسداران:
یه کشتی اسرائیلی دیگه رو هم توقیف کردیم.
✍هزینه حمله های آینده رو داریم پیش پیش تامین میکنیم تجارت به این میگن😂😂
✔️روزنامه صهیونیستی هاآرتص امروز سه شنبه از حمله هکری به رژیم صهیونیستی خبر داد. هکرها به پایگاههای اطلاعاتی حساس در اسرائیل نفوذ کرده و وبسایتی را برای انتشار اطلاعات به دست آمده ایجاد کردند.