﷽؛
#حجاب
یه چند خطّیم بنویسم راجع به حجاب و #کرونا
✍به کسی که ماسک میزنه کسی ایراد نمی گیره، جلب توجّه می کنی با این کارت!
امّا به کسی که پوشیه می زنه افراد مختلف ایراد می گیرن این چه کاریه! جلب توجّه می کنی با این کارت!
👆این حرف مسخره هست..
اولآ خانمی که انتخاب کرده پوشیه بزنه به طور معمول یا درصد زیبایی بالایی داره و بر خودش واجب می دونه بیشتر مراعات تقوی کنه،
ثانیآ چطور مانتوهای بدن نما و شلوارهای پاره پوره تن می کنند جلب توجّه نمیشه، یکی پوشیه می زنه جلب توجّه میشه؟!
اصلآ جلب توجّه بشه!
کسیکه سراپاش پوشیده هست اگر عدّه ای مریض نگاهش کنند و توجّه کنند، مشکل چشم ناپاک اون هاست نه بانویی که به خودش سختی می ده اون طور خودش رو می پوشونه!
آنهایی که مریضند! برایشان فرقی ندارد، چشم چرانی شیوه ی آنهاست!
ثالثآ برخی بانوان طبق فرهنگشون نقاب می زنند و کسی حق نداره بهشون کوچک ترین توهینی کنه!
به کسی که ماسک می زنه کسی نمی گه گرمت میشه نزن!
امّا در مخالفت با حجاب می گن ، گرممون میشه حجاب چیه؟!
به کسی که ماسک می زنه کسی نمی گه مگه اُمّلی!
امّا اونی که روشو می گیره ، برخی ها بهش میگن اُمّل!
به کسی که ماسک می زنه، بی احترامی نمیشه، چون این فرهنگ محسوب میشه و برای محافظت از جانه؛
امّا به کسی که محجّبه هست ، برخی ها بی احترامی و متلک پرانی می کنند!😒
مگر نه اینکه حجاب برای محافظت از جسم و جان و روان افراده؟ این اگر اسمش فرهنگ نیست پس چیست؟!
چرا برخی ها از درک این مسئله عاجزند؟!..🤔
در عجبم! این روزها شدید امر به منکر میشه و نهی از معروف!
اگر دختری تا ده دوازده سالگی اندامش رو نمایش بده و روسری سر نکنه ، به رگ غیرت کسی برنمی خوره(مگر عدّه ای معدود)، امّا کافیه یه دختر بچّه از سنین طفولیت حجاب کنه، همه مدّعی العموم میشن! این چه وضعشه! بچّه گناه داره! 🙄
گرمش میشه و...
دیدم که میگما..
حالا بچّه خودش عشق❤️💚می کنه با اون روسریش و هر وقتم گرمش بشه درمیاره..
بگذار تمام دنیا مسخره ام کنند..همین که ذرّه ای شبیه بی بی باشم غرق خوشی اَم #با_افتخار_یک_محجبه_هستم✋
#سمیه_طالبی_دارستانی
❣ @Mattla_eshgh
http://eitaa.com/joinchat/1912668160Cb98d13f3dc
#عفافگرایی
#زندگی_عفیفانه
💠 بی عفتی های بزرگ بر دو نوع هستند.
◻️#بی عفتی های علنی
◻️ #بی عفتی های مخفیانه
💠 بی عفتی های #علنی از قبیل:
▫️رقص (نمایش در سریال های تلوزیون)
▫️ قیادت؛ واسطه گری در خصوص روابط نامشروع (به صورت اپلیکیشن موبایل)
▫️رابطه دختر و پسر
▫️ مجالس لهو و لعب
▫️تشبّه به جنس مخالف
💠 بی عفتی های #مخفیانه از قبیل:
لواط، خود ارضایی، مساحقه، زنا، لمس و...
💠 #نتیجه_علنی_شدن_بی_عفتی_ها:
1️⃣ قبح آن در جامعه شکسته می شود و جامعه کم کم برخی از این موارد را از دایره بی عفتی خارج می کند. مثل رقص یا شراب
2️⃣ فراوانی تعداد گناهان جنسی؛ از آنجایی که موارد علنی ذکر شده به شدت تحریک کننده هستند، افراد را، برای انجام اصل التذاذ جنسی (هر چند مخفیانه) آماده می کنند.
3️⃣ افراد وقیح جرأت می کنند از ارتکاب علنی گناهان جنسی سخن به میان آورند. مانند طنزپردازی ها در تلوزیون و سینما و فضای مجازی و...
4️⃣ مقابله با بسیاری از بی عفتی ها، به صورت رسمی و حکومتی سخت می شود.
💠 #مراحل علنی شدن بی عفتی ها در جامعه
1️⃣ انجام علنی مراتب مقدماتی بیعفتی
2️⃣ کثرت عدم قبح اجتماعی
3️⃣ کثرت گناهان جنسی مخفیانه
4️⃣ جرأت طرح علنی مفاسد جنسی
5️⃣ تضعیف گفتمان عفاف در جامعه
6️⃣ عدم توان حکومت برای مقابله رسمی
7️⃣ قفل شدن گفتمان
📌 راه حل: باید ریشه بی عفتی را یافت.
✍️ #حجت_الاسلام_بیاتی
❣ @Mattla_eshgh
من خیلی دلم میخواد مدل بستن روسری وشال بذارم براتون
منتها یه مشکلی هست
اکثریت مدلهای تصویری (کلیپ و عکس) ، دچار معضلی شدن واون اینه که ، (عذرخواهی میکنم مجبورم یه مقدار رک بگم ) ، دخترایی که اموزش میدن متاسفانه عشوه گری و طنازی تو حرکات ورفتارشونه و ارایش غلیظ دارن
این خیلی جای تاسف داره ، بنام تبلیغ حجاب ، خودنمایی و عشوه گری میکنن😕
امیدوارم روزی برسه که برای تبلیغ حجاب به بیراهه نریم
#ادمین_حلما
مطلع عشق
چیک چیک...عشق قسمت ۱۴۹ ازتون خواهش می کنم به حرمت همین یه ذره احترامی که هنوز براتون قائلم دیگه
#چیک_چیک...عشق
#قسمت ۱۵۰
_آقا اشکان اگر این اس ام اس های وقت و بی وقت کار شماست خواهش می کنم با دیدن نامزدم تمومش کنید من
اصلا از این موش و گربه بازیها خوشم نمیاد
اشکان : کدوم اس ام اس؟
_همین پیام هایی که چند روزه برام می فرستین
لبخند تلخی زد و گفت :
_من مردونه اومدم جلو بدون پیغام پسغام ! حالا هم مردونه میرم چون دیگه نمی خوام منتظره جدایی کسی باشم
برای رسوندنش به خودم
خیلی نقشه ها داشتم خیلی ... ولی به قول شاعر
اگر از جانب معشوقه نباشد کششی کوشش عاشق بیچاره به جایی نرسد !
یه بار اشتباه رفتم هنوزم حسرتشو می خورم .. دیگه بار دوم میشه خریت !
اگر کاره مزاحمه بیخ پیدا کرد خبرم کن خودم آمارشو برات می گیرم .
حرفش رو که زد دستاشو گذاشت توی جیبش و رفت سمت ماشینش .... بدونه خداحافظی !
_الهام هیچ معلوم هست امروز چت شده ؟
خاک تو سرم حالا جوابه اینو چی بدم !؟
_سلام ،ببخشید بریم
سرشو به سمت اشکان تکون داد و با اخم گفت :
_این پسره کی بود ؟ با تو چیکار داشت ؟
نمی دونم چرا از دیدن اشکان که انگار یه خبر بدو بهش دادن که اینجوری راه می رفت دلم مچاله شد ، آروم گفتم :
_دنباله یه خانومی بود که فکر می کرد اینجا می تونه پیداش کنه
_تو کتابخونتون ؟
_آره !
_خوب چی شد ؟
_نتونست ! راهشو اشتباه اومده بود
_این آدرس اشتباهی هم دردسره ها ! بریم
دیگه حتی برای حس کنجکاوی هم به پشت سرم نگاه نکردم ، فقط گهگاه از توی آینه ماشین می دیدم که ماشینش تعقیبمون نکنه
به قول سانی می ترسیدم اوضاع جنایی عاطفی بشه !
هر جوری فکر می کردم نمی تونستم حرفهاش رو باور کنم ، من زخم خورده ی اعتماد و ساده لوحیم بودم دیگه نمی تونستم به این راحتی ها خام بشم !
دلم می خواست همه چیز رو به حسام بگم شاید بتونه کمکم کنه از قضیه ی پیامک های مشکوک تا اشکان و پیش کشیدن حرف نامزدیه دروغیمون !
ولی انگار وقتی کسی از گذشته ات خاطره ی چندان خوشی نداره هر لحظه هر حرفی می تونه خاطراتتُ براش زنده
کنه
❣ @Mattla_eshgh
چیک چیک...عشق
قسمت ۱۵۱
و منم ترسیدم از اینکه بگم و اعتمادی رو که دوباره ساخته بودم بیخودی داغون کنم !
شاید بهتر بود یه وقت دیگه بگم !
طبق معمول هر روز تشکر کردم و خواستم پیاده بشم که حسام گفت :
_الهام اشکالی داره اگر چند روزی خودت برگردی ؟
_یعنی چی؟
_راستش فکر کنم چند روز سرم خیلی شلوغ باشه نتونم بیام دنبالت ، گفتم قبلش بهت بگم تا اگر ...
بیچاره اینم باید با من هماهنگ کنه انگار ! پریدم وسط حرفشو گفتم :
_این چه حرفیه حسام ! من که بچه نیستم نتونم خودم برگردم با خیال راحت به کارت برس خیلیم ممنون بابت این
چند وقته فقط زحمتم گردنت بوده
_این که راهمه ! ولی فقط چند روزه مطمئن باش
_به هر حال تو همیشه لطف داری
_میدونم ! فقط نگو که ریا نشه
خندیدم و اومدم پایین ، دستی تکون دادم و قبل از اینکه وایستم جواب بگیرم حمله کردم سمت پله ها و رفتم
مستقیم همونجا که باید می رفتم ! یعنی خونه عمو ....
ساناز بعد از شنیدن همه ماجرا ، بدتر از من رفته بود توی بهت و البته طبق معمول دهنش باز مونده بود !
_ الهام تو مطمئنی اینایی که میگی راسته ؟ یعنی یه وقت مالیخولیایی نشدی ؟
اخم کردم و جواب دادم :
_مرض ! قیافه داغونمو نمی بینی که اینجوری میگی ؟
_آخه خیلی عجیبه ! اینکه یه پسری مثل اشکان با این چشم و گوش باز عاشق و دل خسته ی یه گاگولی مثل من و تو بشه واقعا جای فکر داره
_چرت نگو سانی ، خیلی دلشم بخواد ! اصلا طبق گفته های خودش که مطمئنم دروغ محض ِ عاشق همین گاگولیم
شده بود
_خوب پس بازی رو باختی ! آخه احمق دیگه کی میاد تو رو بگیره ؟ خوب همینو به راه می آوردیم دیگه بچه اینهمه
هم تاکید کرده بوده روی آدم شدنش
دقت کن هر پسری انقدر زود و خوب اعتراف نمی کنه که آدم نیستا !
_ساناز تو رو خدا انقدر همه چی رو به شوخی نگیر دارم دیوونه میشم ، دیگه نمی دونم چی درسته چی غلط .
باورت میشه با اینکه اینهمه از اشکان چندشم میشه و ازش بدم میاد بازم وقتی انقدر داغون دیدمش دلم براش سوخت ؟
سانی همونجوری که آب میوه اش رو می خورد گفت :
_آره باورم میشه چون تو رو می شناسم بعد یه عمر ... ولی اگه از من می شنوی برای اولین بار تو عمرت یه کار مثل
آدمیزادی کردی
فکر نمی کنم اگر نمی گفتی که حسام نامزدته دست از سرت برمی داشت ، حالا مطمئنی این پیام ها کار اون نیست ؟
❣ @Mattla_eshgh
چیک چیک...عشق
قسمت ۱۵۲
_نمی دونم ، ولی خیلی راحت تکذیب کرد ... تازه گفت اگر خواستی شر مزاحمه رو کم کنی به خودم بگو !
_دمش گرم بابا ، این دیگه خیلی مرده .... ولی منم میگم کار اشکان نمی تونه باشه می دونی چرا ؟
_چرا ؟
_چون انقدر خنگ نیست که وقتی تصمیمش جدی بوده و می خواسته بیاد دیدنت از چند روز قبل با چند تا اس ام اس مشکوک هی بره روی اعصابت
به قول خودش حضوری خدمت رسیده دیگه ...
این مزاحم هر کی هست که اتفاقا خیلیم ناشیه به همین زودی ها یه جایی بندُ آب میده حالا ببین کی گفتم
_اونو ولش کن ساناز ... همش ته دلم ناراحتم از اینکه پای حسامو کشیدم وسط ،
نکنه اشکان حماقت کنه و یه بالای سرش بیاره
اون هنوزم نتونسته کینه اش رو به پارسا فراموش کنه
_نه بابا ! حساب اون دو تا فرق می کرده ، اشکان می دونسته که پارسا فقط واسه رو کم کنی رفته بیتا رو بدبخت
کرده
ولی تو که خودت گفتی حسامو دوست داری دیگه
بعدشم من نمی گم اعترافاتِ شیرین امروزش کلهم دروغ بوده ولی مطمئن باش همه اش هم راست نبوده
طرف دیده به دلش نشستی ، از چنگ پارسا هم که خوب در رفتی ، بیتا هم که هیچجوری حاضر نیست دست از سر
پارسا برداره
خوب گفته سنگ مفت گنجشک مفت منم یه سنگی می زنم شاید بگیره ! کی از این دختره ی پپه بهتر
در ضمن خوشم اومد که مستقیم بهش گفتی قصدش اینه که تو را فاتحانه ببره و به پارسا نشون بده بگه بیا زدم رو دست خودت !
مطمئن باش اگر کوچکترین دفاعی داشت کوتاه نمی اومد و انقدر راحت پا پس نمی کشید ... فکر نمی کرده انقدر
راحت دستشو بخونی
_یعنی تو اینجوری فکر می کنی ؟
_اوهوم ! من کلا یه جور دیگه فکر می کنم منو با خودت مقایسه نکن عزیزم
_سانی به نظرت همه چی همین امروز تموم شده ؟
_والا اینو دیگه نمی تونم پیش بینی کنم ، گمون کنم تموم شده !
قط اینو خوب می دونم که دخترای مردم انقدر شانس دارن که هر روز عاشق یکی میشن
یکی هم شیدا و شیفتشون میشه، ولی به این بدبختی هایی که تو دچار شدی اصلا نمی رسند !
به نظر من شما کاری که می کنی کلا دور عشق و عاشقی و این صحبتها رو خط بکش که بدجور می خوری به بن بست
حالا هم بلند شو تا به بن بست گشنگی نرسیدیم بریم یه چیزی بخوریم که حسابی قاطی کردم
_سرم داره می ترکه ، برم پایین یه قرصی چیزی بخورم و بخوابم تا مخم اِرور نداده
تازه از بخت بد من حسام گفت از فردا دیگه نمیاد دنبالم ... حالا باید با بدبختی بیام روزها
ساناز با تعجب گفت :
❣ @Mattla_eshgh
چیک چیک...عشق
قسمت ۱۵۳
_حسام گفت نمیاد ؟ چرا ؟
_نمی دونم گفت انگار چند روزی سرش شلوغه
بشکنی زد و مثل آدم هایی که یه چیز مهم کشف می کنند گفت :
_دِ بیا ! پس راسته
_چی راسته ؟
_حرفای جدیدی که کلاغه به گوشم رسونده
_کدوم کلاغه ؟ درست بگو ببینم چی میگی
_هیچی ولش کن ،شایدم فقط یه حدس باشه حالاتو کم فکر و خیال داری که اینم بندازم تو مخت کال هنگ کنی
اگر فهمیدم که حدسم درسته حتما بهت میگم شک نکن
بلند شدم و کیف و چادرم رو برداشتم
_باشه ،فقط یادت نره بگی ... فعال کاری نداری؟
_حالا کجا میری ؟ زنعمو که می دونه اینجایی وایسا ناهار بخور همینجا بخواب دیگه
_اصلا اشتها ندارم می خوام بخوابم
_مسخره نمی دونم چرا تا در و تخته بهم می خوره تو اشتهات پَر میکشه ! بابا ثابت قدم باش خواهرم
آدم نباید شکمشو منتظر بذاره هیچ وقت ، اینو بفهم !
_نفهم خودتی ، من مثل تو نیستم که همیشه شکمم پُر تر از مغزم باشه ... فعلا
_کوفت ! به سلامت
شب از طرف ناشناس پیام رسید :
کاش خوب باشی همونقدری که میگن هستی !!!!
من از آدم های خوب خیلی خوشم میاد ...
براش نوشتم
منم از آدم های خوب خوشم میاد ، یه فکری به حال خودت بکن که انقدر بدی!
جوابش خیلی کوتاه بود
خوش به حال اونی که تو گیرش بیفتی ، بیخود نیست رقیبیم !
منظورش رو از رقیب نفهمیدم ، خودش رقیب داره یا من !؟ اصلا معلوم نبود چی می نویسه ...
چند روزی که گذشت برای من پر بود از استرس و اضطراب و خود درگیری ! جوری که اعصابم روی خلقم تاثیر
گذاشته بود و بدجور بداخلاق و اخمو شده بودم
دوست داشتم برگردم عقب و بشم همون الهام شیطون که نه از چیزی می ترسید نه حتی چیزی جلودارش بود !
موقع رفت و برگشت سرکار با دقت به همه جا نگاه می کردم تا ببینم این مزاحم لعنتی خودشو نشون میده یا نه
ولی هیچ وقت چیز عجیب و تازه ای ندیدم ، طرف هر کی بود خیلی از من زرنگ تر بود
❣ @Mattla_eshgh
مطلع عشق
#شعر_عاشقانه #عکس ♥️♥️♥️ انکَحتُ و زوّجتُ" شد آغاز تو و من💍💑 من قبلِ تو را از سرِ عمرم،نشماردم ج
ابتدای کانال👆
@ad_helma2015 ارتباط با مدیر کانال
برنامه کانال :
شنبه ، سه شنبه : امام زمان( عج ) و ظهور ومطالب سیاسی
یکشنبه ، چهارشنبه : خانواده وازدواج
دوشنبه ، پنجشنبه : حجاب وعفاف
داستانهای جذاب هرشب بجز جمعه ها
استفاده از مطالب کانال آزاد است (حتی بدون لینک )
مطلع عشق
🌺 رویشهای انقلاب اسلامی در عرصه زنان #سهیلا_سامی جراح نابغه ایرانی 🔻سهیلا سامی متولد سال ۶۸ با ۳۰
پستهای دوشنبه(حجاب وعفاف)👆
روز سه شنبه (امام زمان (عج) و ظهور👇
😔از تبارخستگانم ...
😢 حال و روزم خوب نیست
😔بیقرارت میشوم
😢بگو کجایی مهدی جان
😔تابه کی صبرو صبوری...
😢تا چه وقتی انتظار
😔من دلی اشفته دارم....
😢نام من ایوب نیست!!
💠اللهم عجل لولیک الفرج
❣ @Mattla_eshgh
مطلع عشق
💠⚜💠⚜💠⚜💠 ⚠️هیچ کس به من نگفت😔 5⃣2⃣قسمت بیست و هشتم 😢هیچ کس به من نگفت: که در دوران غیبت کبری، باید
💠⚜💠⚜💠⚜💠
⚠️هیچ کس به من نگفت😔
9⃣2⃣قسمت بیست و نهم
😢هیچ کس به من نگفت: که تو آنقدر مقام و منزلت داری که در هنگام ظهور، عیسی (ع)، پیامبر بزرگ خدا، با افتخار در نماز به شما اقتدا میکند و تعارف پر از محبت شما را قبول نمی کند که امام همه، حتی پیامبران در آن روز شمایی.
😊و چقدر خوشحال است عیسی (ع) که در رکاب شما و یار شماست.
😔به ما نگفتند که خضر نبی، دائماً در حضور شماست و شما را به یاری مدد میکند و دوستدار شماست به قلب و دست و زبان. و چون خدمت به شما را بهترین کار میدانست از خداوند درخواست عمر طولانی کرد تا بماند و خدمتش را به شما کامل کند.
😊دعا کن تا بتوانم قدمی در راه خدمت شما هر چند کوتاه بر دارم.
🔹دیگران گر به تماشای جمال تو خوشند
🔹ما شب و روز به یک وعده دیدار خوشیم
🔹ادامه دارد ...
📘کتاب "هیچکس به من نگفت"
✍نویسنده: حسن محمودی
#متن_هیچ_کس_به_من_نگفت 29
#هیچ_کس_به_من_نگفت
❣ @Mattla_eshgh
http://eitaa.com/joinchat/1912668160Cb98d13f3dc
نکات سریال اسرائیلی #تهران:
📌چگونگی عملکرد شبکه #نفوذ_یهودی در ایران(نظم،هماهنگی،نحوه ارتباط گیری اعضای شبکه با یکدیگر در داخل و خارج کشور و....)
📌نحوه جنگ سایبری اسرائیل بر علیه ایران
📌ارتباط دوستانه دختر نفوذی اسرائیلی و پسر هکر ایرانی(خط تعلیق فرعی) یعنی نوع ارتباط با برخی عناصر داخلی
👈 سریال ها با برنامه نقش بسیار استراتژیکی ایفا میکنند لطفا آگاهانه انها را دنبال کنید.
❣ @Mattla_eshgh
مطلع عشق
🍃 این سوالو اینطوری اصلاح میکنیم که چرا قانون باید دست یه قدرت مرکزی باشه ؟! 🔸چرا نباید دست قانون
🔻شما آمار طلاق روببینید ،
🔶ببینید ما چقدر مراجعه به قانون داریم ؟!
🔶البته این خودش جای حرف بسیار داره ،
الان به این کار نداریم . 👌
🔻به عنوان مثال عرض کردیم
✅
🔺یا فرض کنین ،
🍂رئیس جمهور هی هر روز صبح پاشه بره دادگاه ،
💠به خاطر کنترل فعالیت های دیروزش ،
خب این مدیریت نمیشه✅
ذهنی بحث نکنید عملا نگاه کنید
🔷دکتر شریعتی میفرمایند :
⚡️اینها یعنی قوانین دغدغه جمعی حقوقدانه که ،
⚡️تو کتابخونه نشینن به واقعیت های عینی جامعه شون کاری ندارن ،
نگرانی شخصی اون هاست !
با نگرانی شخصی اون ها هم نمیشه جامعه رو اداره کرد ...!✅✅
🔺ما حرفی نداریم ،
🔶قدرت مرکزی رو قانون قرار بدیم ،
🔶ولی قانون رو کی باید اجرابکنه ؟!
🔻یه دفعه ای ،
از یه لفظ بسیار زیبا فریب نخوریم🙄
🔷قانون، علی ابن ابیطالب میخاد که اجرا بشه ،
⚡️تا در اجرای این قوانین آنقدر به خودش سخت بگیره که بتونه مکانیزم حکومت علی علیه السلام رو رعایت و پیاده بکنه .
⚡️ما اسم نحوه ی اینکه کسی مانند علی حکومت بکنه تا قانون اجرا بشه رو
میذاریم «ولایت ،»
شما چی میذارین ؟!
⚡️صرفا با نظارت عمومی
🔶اونجوری که جامعه دموکراتیک اقتضا میکنه
✨ با نظارت عمومی ما هیچ وقت به سالمترین آدم ها و دقیق ترین آدم ها نمیرسیم.
#کمی_از_اسرار_ولایت شنبه ، سه شنبه در👇
❣ @Mattla_eshgh
http://eitaa.com/joinchat/1912668160Cb98d13f3dc
مطلع عشق
چیک چیک...عشق قسمت ۱۵۳ _حسام گفت نمیاد ؟ چرا ؟ _نمی دونم گفت انگار چند روزی سرش شلوغه بشکنی زد
#چیک_چیک...عشق
#قسمت ۱۵۴
چهار روز گذشت بدون اینکه هیچ خبری از اشکان بشه ، باید بخاطرش خدا رو شکر می کردم
چیزی که این 2 روزه خیلی عذابم می داد برام تازگی داشت ! یعنی هر چی بود حتی از گفتنش به سانازم وحشت داشتم
اونم این بود که به شدت به حسام فکر می کردم و دلتنگش بودم ! انگار فکر و خیالها باعث شده بود بیشتر به فکرش بیافتم
شایدم از روی عادته هر روز دیدنش بود ! خلاصه سعی می کردم به روی خودم نیارم تا بلاخره سرش خلوت بشه و بتونه بیاد دنبالم
البته قبلا خونه مادرجون می دیدمش هفته ای چند بار ولی این چند روز اصلا ندیده بودمش انگار واقعا درگیری داشت
یاد خبر ساناز افتادم که با شنیدن حرف حسام پیش کشید ولی نگفت و وعده بعدا رو داد ... تصمیم گرفتم از زیر زبونش بکشم
ترسیدم از اینکه خدایی نکرده برای حسام مشکلی پیش اومده باشه و من ندونم .... دوست داشتم یه جوری همه لطف هاشو جبران کنم
به سانی اس زدم که امروز بعدازظهر بیا خونه ما دلم برات تنگ شده ، گرچه اون زرنگتر از این بود که خام من بشه
میوه رو گذاشتم روی میز و نشستم ... مامان نبود توی آشپزخونه نشسته بودیم
_خوب تعریف کن چه خبر ؟
سانی :
_عسیسم تو تعریف کن
_از چی؟
_از همونی که بخاطرش منو کشوندی اینجا خوشملکم
_مرض ! مثل آدم حرف بزن ... خیلی وقت بود از سرت افتاده بود این لوس حرف زدنا !
_آره توام فهمیدی ؟
خندیدیم ... یه خیار برداشت و گاز زد و گفت :
_خوب بگو دیگه
_چی بگم ؟
_خبر تازه ای شده ؟
_نه اصلا ! خدا رو شکر انگار امن و امانه
_خدا رو شکر ... پس میگی باور کنم دو روزه دلت برام تنگ شده ؟
_هر جور راحتی ....
_باشه نیت دیدن بود که دیدیم همدیگه رو ، من برم بالا قراره ریحانه بهم زنگ بزنه
سریع دستشو گرفتم و گفتم :
_کجا بیشعور ؟ دو دقیقه نیست اومدی ... حالا ریحانه بعدا زنگ بزنه
❣ @Mattla_eshgh
چیک چیک...عشق
قسمت ۱۵۵
دوباره نشست و گفت :
_پس جون سانی بی رودروایسی بگو چی می خوای بدونی که انقدر مزه مزه می کنی تا بگی ؟
دخملم من مثل کف دست تو رو می شناسم !
_هیچی بابا ! راستش امروز یکدفعه یاد اون خبره افتادم که گفته بودی ... منم که مثل خودت فضول گفتم بپرسم ببینم چه خبره
حداقل شاید فکرم یه طرف دیگه بره اعصابم راحت بشه
سرشو آورد جلو و گفت :
_حالا اگر بر عکس شد چی ؟
_یعنی چی ؟
_یعنی اگر خبری که می خوام بهت بدم بدتر باعث اعصاب خرابیت شد چی ؟
_اتفاقا بیشتر مشتاق شنیدن شدم ! بگو ببینم چی شده ؟
اومد روی صندلی کناری نشست و با صدای آروم گفت :
_ببین الهام جون من و تو که غریبه نیستیم ، هستیم ؟
_خوب نه !
_منم که شاخ ندارم دارم ؟
_نمی دونم خودت بهتر می دونی .. داری؟
_نه به اندازه تو !
_بی ادب !!!
_الهام واقعا خری ... ببخشیدا ! ولی از ته دلم دارم میگم
_چرا ؟ خوب چی شده ؟ تو رو خدا بگو انقدر منو نپیچون
تکیه داد و دست به سینه نشست ... برام جالب بود از خوردن دست کشیده !
شونه ای بالا انداخت و گفت :
_هیچی حالا فعلا چیزی معلوم نیست ، می دونی که ما چه عادتی داریم ... تا یه خبری بشه اول باید مادرجون در جریان قرار بگیره
ولی گویا هنوز بهش چیزی نگفتن پس همچین معتبر نیست خبرم
_خوب در مورد چیه ؟
_حسام !
با ترس گفتم :
_حسام ؟ مگه چی شده !؟ اتفاقی براش افتاده ؟
لبخندی زد که خوب فهمیدم منظورش چیه !
_نه عزیزم انقدر دلواپس نشو ، ولی اگر همینجوری پیش بره حتما یه اتفاقی براش میوفته
_من دلواپس نشدم ، از روی فضولی پرسیدم
_آره می دونم تو که راست میگی ! ولی الی جونی گمونم باید کم کم دورشو خط بکشی
❣ @Mattla_eshgh
چیک چیک...عشق
قسمت ۱۵۶
_اَه ساناز جون بکن ببینم چی میخوای بگی !
شونه ای بالا انداخت و گفت :
_هیچی یادته اون روز که اومدی و از اشکان حرف زدی ؟ یادته گفتی حسام گفته که چند روزی نمیاد دنبالت سرش
شلوغه ؟
_خوب آره ! هنوزم خبری ازش ندارم
_بله ، چون واقعا بچه سرش شلوغه
_مشکلی براش پیش اومده که تو با خبر شدی ؟ باز زاغ سیاه چوب زدی ؟
_نه جونم ، مشکل که چه عرض کنم ، اینجور که من فهمیدم و از شواهد امر معلومه ......... کم کم باید شیرینی بخوریم!!!
کلافه شدم بس که مقدمه می چید و نمی رفت سر اصل مطلب ... با بداخلاقی گفتم :
_حتی تو خبرتم به فکر خوردنی ! شیرینی ِ چی ؟
نیشخندی زد و با ناراحتی گفت :
_شیرینی عروسی حسام خان !
مطمئنم وقتی با خبر شدم پارسا زن و بچه داره همچین حالی بهم دست نداد !
انگار از بالای یه کوه پرتم کردن پایین ... نمی دونم چرا ولی کوبیدم روی میز و بلند شدم
با صدای بلند گفتم :
_بسه این مسخره بازی رو تمومش کن ، هنوز نمی دونی این چیزا شوخی بردار نیست ؟ منو بگو که مچل ِ تو شدم
_چته چرا داغ کردی ؟ گفتم شاید ، تازه من تا مطمئن نباشم چیزی نمی گم چون مثل تو عجول نیستم ... حتی
فهمیدم طرف کیه
گول زدن خودم بی فایده بود ! کاملا مشخص بود که ساناز جدیه و شوخی نمی کنه ... وا رفته نشستم روی صندلی و
گفتم :
_جدی که نمیگی ؟
_چرا متاسفانه
زبونم رو کشیدم روی لبم و گفتم :
_خوب؟ دختره کیه ؟
_خوب ... فکر کنم نسترن ! دختر عمه ی حسام ... همونی که هر سال روز عاشورا میریم خونشون هیئتشون .
نسترن رو خوب یادم بود ، چون همیشه از آرامش و ملاحتی که توی چهره اش بود خوشم میومد ...
حتی یه بار به مامان گفته بودم که اگر سنش به احسان می خورد من به عنوان خواهر شوهر پسندیدمش
خیلی ناز و دلنشین بود ... ولی نمی دونستم یعنی حتی فکرشم نمی کردم که حسام بخواد .....
_هوی الهام ! میگم یادته ؟
سرمو تکون دادم ، دوباره گفت :
❣ @Mattla_eshgh
چیک چیک...عشق
قسمت۱۵۷
_اون روز عمه خونه ما بود ... منم طبق معمول دیر از خواب بیدار شدم خواستم برم تو آشپزخونه صبحانه بخورم که
دیدم انگار دارن در مورد خواستگاری با مامان حرف می زنند
خوشحال شدم گفتم حتما یه فرجی شده قراره واسه من خواستگار بیاد ، فال گوش وایستادم ، ولی وقتی گوش کردم
دیدم زرشک !
عمه داره برای دردونه اش آستین بالا می زنه ... انقدر از خانوم بودن نسترن و هنرمندی هاش تعریف کرد که برای اولین بار از دستش شاکی شدم !
البته اینم بگم که داشت می گفت در حد صحبته بین خودشون ! یعنی عمه به حاجی پیشنهاد داده ،
ولی غلط نکنم هنوز حسام خبردار نشده بود که براش چه لقمه ای گرفتن
شایدم با خبر شده که یهو سرش شلوغ شده دیگه ! خدا می دونه ...
نفس آرومی کشیدم ،سیبی از توی بشقاب برداشتم و با چاقو روش شکل های نا مشخص می کشیدم
گفتم :
_یعنی حسام دوستش داره ؟
_الله اعلم !
سعی کردم بی تفاوت باشم ... به نشونه ی مهم نبودن شونه بالا انداختم و به سختی گفتم :
_ایشالا که مبارکه ، بلاخره عمه هم عروس دار شد !
_الهام ؟
_هان ؟
_به من نگاه کن
کاش می تونستم بفهمم چرا می خواد به چشمام نگاه کنه ! سرمو آوردم بالا ... خندید و گفت :
_توام ؟!
_من چی ؟
_گمشو ... یعنی انقدر خلم که نفهمم داری سکته میزنی ؟ البته حقم داری ها ، حسام کم تیکه ای نیست !
_مزخرف نگو ساناز ... انقدر بدبختی دارم که دیگه وقت فکر کردن ...
_بسه بابا ! خیلی وقته یه اتفاقی افتاده و متاسفانه کسی با خبر نشده ، اگر تو یا حتی حسام خودتونو به اون راه می زنید من یکی کور نیستم می بینم
_از چی حرف می زنی ساناز ؟
_برو بابا خودتی !
_ بخدا بین ما هیچی نبوده و نیست ... حسام مثل قبله منم همینطور ... مثل همیشه !
_د ِ نه دِ ! نیست الهام خانوم ، یعنی نمی فهمی حسام نگاهش به تو با قبلنا فرق کرده ؟ نمی فهمی که چجوری مثل پروانه داره دورت می چرخه !؟
ندیدی که حساب پارسا رو چجوری گذاشت کف دستش ؟ البته حقم داری ... اون روز که بیهوش شدی ندیدی ، ولی
من که بودم
❣ @Mattla_eshgh
مطلع عشق
😔از تبارخستگانم ... 😢 حال و روزم خوب نیست 😔بیقرارت میشوم 😢بگو کجایی مهدی جان 😔تابه کی صبرو صبوری..
پستهای روز سه شنبه(امام زمان (عج) و ظهور)👆
روز چهارشنبه(خانواده وازدواج)👇
💕 اگر در زندگی محبت وجود داشت، سختی های بیرون خانه آسان خواهد شد. برای زن هم سختی های داخل خانه آسان خواهد شد.
در ازدواج، اصل قضیه #محبت است. دخترها و پسرها این را بدانند. این محبتی را که خدا در دل شما قرار داده، حفظ کنید.
#امام_خامنه_ای (مدظله العالی)
❣ @Mattla_eshgh
مطلع عشق
💞💞💍💍💞💞 یک #تمرین مناسب برای #امادگی پیش از #ازدواج : در مراحل آشنایی برای ازدواج تمام خواسته های خ
💞💞💍💍💞💞
#انچه_مجردان_باید_بدانند
🔰آیا داشتن سابقه #ازدواج قبلی مهم است⁉️
❇️یکی از مواردی که در #پیشاز ازدواج باید مورد نظر هر دو نامزد باشد، #سابقه ازدواج طرف مقابل است. شخص ممکن است عقدکرده، بیوه یا #مطلقه و دارای فرزند باشد. هر کدام از نامزدها حق دارند دلایل طلاق فردی را که قرار است با وی ازدواج کنند، #بررسی کنند.
❇️برخلاف باور عموم، ازدواج دومی #شکنندهتر از ازدواج نخستین است. از این رو کسانی که نامزد آنها سابقاً ازدواجی دیگر داشته است، در کنار عوامل مهم دیگر ازدواج لازم است با #حوصله اطلاعات و پیشینه ازدواج قبلی او را جستجو کنند.
🔴به طور کلی موارد زیر در رابطه با فرد مطلقه و بیوه مهم است:
۱- ⭕️آیا به خاطر #مشکلات روانی مزمن، داروی روانپزشکی مصرف میکند؟
۲- ⭕️مشکلات شخصیتی خاص و یا در #کنترل هیجانات و مدیریت خشم مشکلی دارد؟
۳- ⭕️در هر سطحی درگیر #مصرف مواد مخدر است؟
۴- ⭕️آیا بههم خوردن ازدواج به خاطر #دخالت مفرط خانواده ها و وابستگی شدید به والدین بوده است؟
۵- ⭕️چنانچه فرزند دارد، #حضانت فرزند با کیست؟ چند سال دارد؟ جنسیت او چیست؟ در آینده قرار است با #چه کسی بزرگ شود؟
❣ @Mattla_eshgh
http://eitaa.com/joinchat/1912668160Cb98d13f3dc
1.41M
ببخشید یک سوال داشتم. من مدتی به همسرم خیانت کردم و واقعا الان از خودم متنفرم، میشه بگین چطور می تونم از این لعنتی نجات پیدا کنم؟ کمکم کنید دوست ندارم دیگه برگردم به اون اوضاع، من واقعا همسرم رو دوست دارم....
#خیانت #پرسش_و_پاسخ #سیدکاظم_روحبخش #همسرداری #طلاق #عشق
❣ @Mattla_eshgh
#سورپرایز کردن زن و شوهر در روز تولدش
💝 زمان خرید سورپرایزش کنید
یک مرکز خرید را انتخاب کنید که اغلب اوقات به آنجا می روید و یک کارت تولد برای هر صاحب فروشگاه انتخاب کنید تا وقتی که همسرتان را برای خرید در هر فروشگاه وارد می کنید، به شما تبریک بگویند.
این ایده یکی از جالب ترین چیزهایی است که همسر شما را متعجب خواهد کرد.
💝تصویر مورد علاقه او را بر روی کیک حک کنید
یک عکس از شخصیت، محل، و یا هر چیز دیگری مورد علاقه او را که تحسینش می کند بر روی کیک تولد او حک کنید.
همسر شما هرگز این کیک تولد را فراموش نخواهد کرد.
💝از یادداشت استفاده کنید
یکی از ایده های جالب نوشتن یادداشت های مختلف در ورق است.
شما می توانید ده تا پانزده یادداشت با پیام های مختلف و زیبا داشته باشید و آنها را در کیف پول، داشبورد ماشین، جیب لباس ها، جعبه های لوازم آرایشی و یا مکان هایی که بیشتر وقتش را در ان می گذراند بگذارید. مانند میز، آشپزخانه، پنهان کردن در لابه لای لوازم ارایش و غیره
❣ @Mattla_eshgh
http://eitaa.com/joinchat/1912668160Cb98d13f3dc
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚠️پشت پرده سیاست #کنترل_جمعیت در ایران
(قسمت اول)
👌بسیار مهم و شنیدنی
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
❣ @Mattla_eshgh
هدایت شده از کتاب خوب📚
📚نام کتاب: "عزیزتر از جان"
🖋نویسنده: کبری خدابخش دهقی
📑انتشارات: بیست و هفت بعثت
📓تعداد صفحات: ۲۰۸
📖توضیحات:
خاطرات شهید مدافع حرم ابوالفضل راه چمنی به روایت مهناز ابویسانی(همسر شهید)
📗📘📙
@ketabe_khoob