ﻣﻦ ﺧﻨﺪﻩ ﺯﻧﻢ ﺑﺮ ﺩﻝ،
ﺩﻝ ﺧﻨﺪﻩ ﺯﻧﺪ ﺑﺮ ﻣﻦ
ﺍﯾﻨﺠﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻨﺪﺩ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺑﻪ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ
ﻣﻦ ﺧﻨﺪﻩ ﺯﻧﻢ ﺑﺮ ﻏﻢ،
ﻏﻢ ﺧﻨﺪﻩ ﮐﻨﺪ ﺑﺮ ﻣﻦ
ﺍﯾﻨﺠﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻨﺪﺩ ﺑﯿﮕﺎﻧﻪ ﺑﻪ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ
ﻣﻦ ﺧﻨﺪﻩ ﮐﻨﻢ ﺑﺮ ﻋﻘﻞ،
ﺍﻭ ﺧﻨﺪﻩ ﮐﻨﺪ ﺑﺮ ﻣﻦ
ﺍﯾﻨﺠﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻨﺪﺩ ﻭﯾﺮﺍﻧﻪ ﺑﻪ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ
ﻣﻦ ﺧﻨﺪﻩ ﮐﻨﻢ ﺑﺮ ﺗﻮ،
ﺗﻮ ﺧﻨﺪﻩ ﮐﻨﯽ ﺑﺮ ﻣﻦ
ﺍﯾﻨﺠﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻨﺪﯾﻢ ﻫﺮ ﺩﻭ ﭼﻮ ﺩﻭ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ
ﻣﻦ ﺧﻨﺪﻩ ﮐﻨﻢ ﺑﺮ ﺍﻭ،
ﺍﻭ ﺧﻨﺪﻩ ﮐﻨﺪ ﺑﺮ ﻣﻦ
ﺩﯾﮕﺮ ﺑﻪ ﭼﻪ ﻣﯿﺨﻨﺪﻡ، ﺩﻝ ﺭﻓﺖ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﻪ (:
- #مولانا
#رآحیل
- @Mava_a !🥥'
قد أصابِنی عطُش لِحدیثک أفلا تروُیني؟...
تشنه حرف هاتم ، نمی خواهی سیرابم کنی ؟
- #نزار_قبانی
#عربیات
#وِنوش
- @Mava_a !🥥'
همیشه مراقبِ این بود که احساساتش از جایی به بیرون درز پیدا نکند.
می گفت آدم ها برایِ این چیزها وقت ندارند و شکست در این امر همواره حتمی ست؛
عاشقانه نمی خندید و زیرکانه به کسی که دوستش داشت نگاه نمی کرد، نمی گریست و شب ها را در دلتنگیِ بی امانی که سایه اش هم از او بی خبر بود ، سر میکرد.
حال اگر از او می پرسیدی ، چگونه این زندگی را تحمل میکنی!؟ بی پاسخ نمی ماندی.
او همیشه با نگاهِ سردش که قاتلِ روحش بود، با اقتدار میگفت: _ من به چیزی که اجباری ست تن نمی دهم.
این زندگی ست که مرا تحمل می کند.
اما چه کسی او را می فهمید و اینگونه می پرسید!؟
هیچ ،
فقط گاهی در نوشته هایی که از او باقی می ماند،
حرف هایش را می شنیدی
و شخصیت هایی را می دیدی
که در اطراف او نبودند.
می دانی،
او و احساساتش هنوز زنده بود و
با جوهری تاریک بر کاغذی دلمرده میچکید ...
- #ناشناس
#رآحیل
- @Mava_a !🥥'
شانه ات را دیر آوردی سرم را باد برد
خشت خشت و آجر آجر پیکرم را باد برد
آه ای گنجشکهای مضطرب شرمنده ام
لانه ی بر شاخه های لاغرم را باد برد
من بلوطی پیر بـودم پای یک کوه بلند
نیمم آتش سوخت ، نیم دیگرم را باد برد
از غزلهایم فقط خاکستری مانده بـه جا
بیت های روشن و شعله ورم را باد برد
با همین نیمه همین معمولی ساده بساز
دیر کردی نیمـه ی عاشق ترم را باد برد
بال کوبیدم قفس را بشکنم عمرم گذشت
وا نشد بدتر از آن بال و پرم را باد بـرد
- #حامد_عسکری
#وِنوش
- @Mava_a !🥥'