سینهام چاک شد و ضارب خنجر پنهان
پردهام پاره شد و پردهدری پیدا نیست
آن قدر در خم گیسوی تو دل پنهان است
کز دل گمشدهٔ ما اثری پیدا نیست!
- #فروغی_بسطامی
#غریق
☕️' Mava | مأوی
گاهی به نوشخند لبت را اشاره کن
ما را به هیچ صاحب عمر دوباره کن
بنمای روی خود ز پس پرده آشکار
یک باره راز هر دو جهان آشکاره کن
وقتی که چارهٔ دل عشاق میکنی
درد مرا به نیم شکرخنده چاره کن!
با جام می شبی به شبستان من بیا
آسودهام ز گردش ماه و ستاره کن
خیر است آن چه میرسد از دست چون تویی
کمتر به قتل خستهدلان استخاره کن!
اکنون که از کنار منت میل رفتن است
اول بریز خونم و آخر کناره کن
گفتم فروغی از پی مژگان او مرو
رفتی کنون علاج دل پاره پاره کن
- #فروغی_بسطامی
#غریق
☕️' Mava | مأوی
غمزهٔ پنهانِ ساقی، جلوهٔ پیدای جام
فتنهٔ پیدا و پنهان است؛ گویی نیست؟ هست!
- #فروغی_بسطامی
#غریق
☕️' Mava | مأوی
گفتمش چشم تو ای دوست هزاران خون کرد
گفت سر مستم و زین کرده مرا حاشا نیست!
- #فروغی_بسطامی
#غریق
☕️' Mava | مأوی
خود را به آتش غم رویِ تو سوختیم
چون روزگار سوخته از خام خوشتر است!
- #فروغی_بسطامی
#غریق
☕️' Mava | مأوی
چو در میناست می، یاقوت رخشان است انگاری
چو در ساغر چکد، لعل بدخشان است انگاری
چو افتد در بلورین کاسه، عکسِ طلعت ساقی
پری در خانهٔ آیینه پنهان است انگاری
گل آتش زد ز چاک سینهاش دامان گلشن را
گریبانچاکِ آن چاک گریبان است انگاری!
ز کویش دوش میآمد خروش حسرت انگیزی
دل از کف دادهای در دادن جان است انگاری!
نمیگردد زمانی خاطرم جمع از پریشانی
هنوز آن طرهٔ مشکین پریشان است انگاری!
مرا تا چند گویی بگذر از جانان به آسانی؟
گذشتن از سر جان کاری آسان است انگاری!
گرفت از من بهای بوسه لعلش جانِ شیرین را
ولی بسیار از این سودا پشیمان است انگاری!
- #فروغی_بسطامی
#غریق
☕️' Mava | مأوی
دل و دین، تاب و توان رفت و برفتم از دست
بر سر کوی وفا کیست به پاداری ما؟!
- #فروغی_بسطامی
#هناس
☕' Mava | مأوی
ای فتنهٔ هر دوری از قامت فتانت
آشوب قیامت را دیدیم به دورانت
یک قوم جگرخونند از لعل میآلودت
یک جمع پریشانند از زلف پریشانت
هم چارهٔ هر نیشی از خندهٔ نوشینت
هم راحت هر جانی از حقهٔ مرجانت
هم نشئه هر جامی از چشم خمارینت
هم شکر هر کامی از پستهٔ خندانت
کیفیت هر مستی از نرگس مخمورت
پیچیدن هر کاری از سنبل پیچانت
فیروزی هر فالی از طلعت فیروزت
تابیدن هر نوری از اختر تابانت
سرمایهٔ هر تیغی از خم شده ابرویت
برگشتن هر بختی از صفزده مژگانت
نطق همه گویا شد از غنچهٔ خاموشت
راز همه پیدا شد از عشوهٔ پنهانت
تا طرهٔ طرارت زد دست به طراری
دست همه بر بستی، فریاد ز دستانت
تا تیر ترا خوردم پرنده شدم آری
پرواز توان کردن از ناوک پرانت
- #فروغی_بسطامی
#غریق
@Mava_a 🪴