11.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌 چرا دشمن، این جنایت را مرتکب شد؟
🔻دشمن انتقام چه کسی را گرفت؟
🔻دشمن می دانست که این جنایت باعث نفرت از اوست؛ پس چرا این کار را کرد؟!
#استاد_پناهیان
🥀 @Mazan_tanhamasir
❤️#سلام_مولا_جان♥
ای کاش قلبهای همه ی ما
بخاطر التهاب نیامدنت تندتر میزد،
ای کاش چشم های همه ما
به راه دوخته می شد،
ای کاش جانهای همه ما
ازبیقراری انتظار تو گُر میگرفت...
آن وقت حتما می آمدی...
🌤#الّلهُــمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَــــالْفَــرَج🌤
🌹 @Mazan_tanhamasir
1_1110879038
9.74M
📜 قرائت #دعای_عهد
🎊 تغییر مقدرات الهی با مداومت بر خواندن دعای عهد...
#امام_خمینی ره:
اگر هر روز #دعای_عهد خواندی ، مقدراتت عوض میشود...⚡️
✅ امروز محکمتر #عهد سربازی و یاریم را تمدید میکنم.
🌤اللهم عجل لولیک الفرج 🌤
التماس دعا ....🌷
#تکتکاعمالمرانذرظهورتمیکنم
🌹 @Mazan_tanhamasir
.....بسماللهالرحمنالرحیم.......
سلام تنهامسیری های عزیز.... امیدوارم حالِ دلتون خوب باشه🌺
#گپ_روز
#موضوع : «بندها را یکی یکی پاره کن!»
✍ صبح وقتی در کوچه دیدمش حس کردم مثل همیشه نیست.
• بعد از نماز جماعت ظهر آمد کنارم نشست. حس کردم چیزی میخواهد بگوید. چهارزانو نشستم که بداند قصد رفتن ندارم.
گفت : دیشب تا صبح نخوابیدم، همسرم میخواهد برود مسافرت و مایل است پسرم را هم با خودش ببرد. او فقط سه سال دارد و من نمیدانم همسرم آیا از پس نگهداری او برمیآید؟ نکند سرما بخورد، نکند مریض شود، نکند ....
دلشوره از دیشب تا صبح امانم را بریده!
• گفتم: حالت را کاملاً میفهمم!
این اولین صحنهی جدایی تو از بالاترین وابستگی زندگیات است و یقین بدان که درد دارد!
اما دردش جان را وسعت میدهد و برای انقطاعهای بعدی و رشدهای بالاتر آماده میکند.
• گفت: نگرانم، نکند اتفاقی برایش بیفتد.
گفتم: فالله خیر حافظا و هو أرحم الراحمین.
تا همین حالا هم کسی که نگهدارش بوده خداست نه شما.
تمرین توکل است دیگر،
بسپارش به خدا که بهتر از تو و پدرش مراقب اوست و چیزی را که سپردی دیگر نگرانش نباش!
• سه روز بعد دیدمش منتظر بود از سفر برگردند عزیزانش!
اما شاد بود و آرام .... زیرا بدست کسی سپرده بودشان که همیشه خیرترین انتخاب را دارد.
🌹 @Mazan_tanhamasir
🔸#کلام_بزرگان
#همسفر_تا_بہشٺ🌹☘
🎾هیچ پولے،هیچ ثروٺے،معادل یڪ انسان نمےشود.
🔖 نہ هیچ مهریہاے،مےٺواند قیمٺ سر انگشٺ یڪ زن مسلمان باشد
💳 و نہ هیچ درآمدے براے یڪ مرد یا زن مےٺواند معادل با شخصیٺ او باشد.
#مـقـام_مـعـظـم_رهـبـرے❤️
🌹 @Mazan_tanhamasir
#پیام_مخاطبین
✅ مادری....
قبل از اینکه مادر بشم تو حال و هوای دیگه ای بودم، خیلی خودخواه بودم و فقط به فکر راحتی و خوش گذرونی خودم بودم.
اولین دخترم که به دنیا اومد، خیلی سخت گذشت بهم، چون خواب راحت و بیرون رفتن و با دوستا بودنم کم شده بود، ولی توی این سختی ها من داشتم بزرگ میشدم و انگار خدا لطفش رو شامل حالم کرده بود و من یک آدم دیگه ای شده بودم. صبرم زیادتر شده بود، از خودگذشته شده بودم و هر چی بیشتر میگذشت، دلم میخواست بیشتر وقتم رو برای دخترم بذارم.
من مادر شده بودم و دنیام عوض شد. دیدگاهم نسبت به زندگی رنگ دیگه ای به خودش گرفت و با تمام وجودم از سختی های بچه داری لذت میبردم تا اینکه بعد از ۴ سال دختر دومم به دنیا اومد و به لطف خدا و زیاد شدن اطلاعاتم، با رفتن به کلاس های تربیتی و مطالعه کردن، بچه داری خیلی برام راحت تر شده بود و تو تمام لحظه ها حضور خدا رو کنار خودم احساس میکردم.
خودم هم باورم نمیشه مادر شدن اینقدر باعث رشد روحی انسان میشه... الان هم از خدا خواستم باز هم لطفش رو شامل حالم کنه و برای بار سوم طعم شیرین مادر بودن رو بچشم همیشه این جمله تو گوشمه: "ما بچه ها رو بزرگ نمیکنیم اونا ما رو بزرگ میکنند"
👈 آیت الله حائری شیرازی: "خداوند به وسیله فرزند، پدر و مادر را هم تربیت می کند."
#مادری
#فرزندآوری
#دوتا_کافی_نیست
🌹 @Mazan_tanhamasir
✅ به امید خدا...
خواستگاری ما خیلی ساده برگزار شد و حتی گل و شیرینی نگرفته بودند و خواهر بزرگتر من میگفت ببینید حتی گل و شیرینی نگرفتهاند؛ اما این حرفها برایم مهّم نبود، چرا که آقا مهدی در آن مراسم حرفهایی زدند که برای من از هر گلی زیباتر و از هر شیرینی شیرینتر بود، و وقتی به آقا مهدی میگفتم چرا من را انتخاب کردید میگفتند به خاطر حجاب شما، حجاب مسئله کوچکی نیست و خیلی باارزش است.
پدرشان در همان جلسه خطاب به آقا مهدی گفتند شما تازه ۲۰ سالت تمام شده و از سربازی برگشتهای، من الان این را در جمع میگویم که فردا از من طلب کمک نکنی، آقا مهدی هم گفتند من با توکل به خدا تصمیم گرفتهام زندگی کنم و تا آخر هم به امید خدا روی پای خودم میایستم، این حرف برای من خیلی زیبا بود و به من قوّت قلب میداد.
آقا مهدی دیپلم هم نداشت و در دانشگاه به من میگفتند که شاید شما موقعیتهای بهتری را داشته باشید، من با خیلیها مشورت کردم اما در نهایت با خودم فکر کردم که خداوند فردی را سر راهم قرار داده که با اخلاق و باایمان است و به خانواده اهمیّت میدهد و اهل نماز است و هر چه سبک سنگین کردم دیدم اینها بهتر از مدرک تحصیلی و ثروت است.
طولی هم نکشید که عقد کردیم، عقدمان همزمان با سالگرد ازدواج حضرت علی و حضرت فاطمه (ع) بود، من دوست داشتم مهرم به وحدانیت خداوند یک سکه باشد اما پدر شوهرم گفتند که ۵ سکه باشد و با اینکه زیاد راضی نبودم، قبول کردم.
پول محضر را خود آقا مهدی پرداخت کردند و فقط برای من یک چادر سفید ساده خریدند و برای خودشان هم رفتیم خیاطی و یک دست کت و شلوار تهیه کردند به همراه کفش. بعد از عقد، یکسال نامزد بودیم تا آقا مهدی پولی فراهم کنند و وسایل را تهیه کنیم، به من گفتند اگر برای شما طلا بگیرم دیگر هیچ وسیله دیگری نمیتوانم بخرم که من گفتم من طلا نمیخواهم و برای عروسی هم هیچ طلایی نداشتم و فقط همان حلقهای بود که برای من خریداری کرده بودند و چون میگفتند طلا برای مرد حرام است برای خودشان هم حلقه نخریدند و همزمان با عید غدیر هم مراسم عروسی برگزار شد که همراه با مولودیخوانی و خیلی ساده بود.
🔹شهید مدافع حرم " مهدی قاضیخانی" به روایت همسر شهید
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#ازدواج_آسان
#ساده_زیستی
#سبک_زندگی_اسلامی
#قسمت_اول
🌹 @Mazan_tanhamasir
✅ شرط جالب همسر شهید...
آقا مهدی آنقدر ولایتمدار بودند که دوست داشتند تعداد بچهها زیاد باشد، به فرزندآوری توصیه میکردند و میگفتند فرزندان سبب روزی میشود، با اینکه خیلیها به ما میگفتند شرایط جامعه خوب نیست، هزینهها بالاست و باید به فکر مشکلات بعدی باشید اما آقا مهدی به شدّت با این حرفها مخالفت میکردند.
بعد از نهال زمانی که محمد یاسین فرزند سوم مان متولد شد، خیلی ها به آقا مهدی خورده می گرفتند که چرا اینقدر بچه می آورید. او هم می گفت: «چون سلامت روح و جسم داریم. هر کسی خودش می داند چند فرزند برای زندگیاش لازم است.»
وقتی محمدمتین فرزند اول ما به دنیا آمد ما وسیله نقلیه نداشتیم اما بعد از آن توانستیم نیسان بگیریم و نهال که به دنیا آمد ما یک خانه در پوئینک گرفتیم و بعد از آن محمدیاسین که به دنیا آمد آن زمین را فروختند و یک زمین کشاورزی تهیه کردند.
دوست داشتند بچهها را به مهمانیها ببریم تا آداب معاشرت را فرابگیرند، اهل مسافرتهای سالم بودند و دوست داشتند بچهها آزاد باشند و میگفتند بچهها باید تخلیه هیجانی شوند که در این صورت وقتی بزرگ شوند آرام میشوند.
این را داخل پرانتز لازم میدانم تأکید کنم: بعضی ها فکر می کنند امثال مهدی آرزویی ندارند یا دیگر به زندگی امید نداشتند، به همین دلیل رفتند جنگ. این درحالی است که آنها صد در صد اشتباه می کنند. مهدی بسیار به زندگی امید داشت. حتی علاقه من را به داشتن بچههای زیاد می دانست و برای اینکه به رفتنش راضی شوم، قول داده بود مجددا بچه دار شویم.
بعد از شهادت مهدی، بیشتر از همه نهال اذیت شد، اینکه میگویند دخترها بابایی هستند، واقعاً درست است، حتی وقتی صحبت از نقل مکان میشد، نهال میگفت اگر جای دیگری برویم بابا راه خانه را گم میکند. وقتی محمدمتین و محمدیاسین دعوا میکردند، محمدیاسین میگفت بابا که برگردد، به او شکایت میکنم.
🔹شهید مدافع حرم " مهدی قاضیخانی" به روایت همسر شهید
#فرزندآوری
#رزاقیت_خداوند
#دوتا_کافی_نیست
#سبک_زندگی_اسلامی
#قسمت_دوم
🌹 @Mazan_tanhamasir
✅ شهید مهدی قاضی خانی و فرزندان...
👈 نهال، همان دختر شهیدی است که سال ها پیش به رهبر معظم انقلاب گفته بود، کلاهت رو بهم میدی و حضرت آقا یک کلاه صورتی برای او فرستادند....😍
🌹 @Mazan_tanhamasir