@mehrOmah
من اگر #عشق را کنم توصیف
#شب_جمعه ، #حرم ، کنارِ #حسین ...
#دلتنگ_حرم
#اللهم_الرزقنا_کربلا
@MehrOmah
بی قرار توام و در دل تنگم گله هاست
آه ...! بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست
مثل عکس رُخ مهتاب که افتاده در آب
در دلم هستی و بین من و تو #فاصله هاست
بی تو هر لحظه مرا بیم فرو ریختن است
مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست
باز می پرسمت از مسئله ی دوری و #عشق
و سکوت تو جواب همه ی مسئله هاست
#فاضل_نظری
🖋
@MehrOmah
همه خفتند و من دلشده را خواب نبرد
همه شب دیده من بر فلک اِستاره شمرد
خوابم از دیده چنان رفت که هرگز ناید
خواب من زَهر فراق تو بنوشید و بِمُرد
چه شود گر زِ ملاقات دوایی سازی
خستهای را که #دل و دیده به دست #تو سپرد
نه به یک بار نشاید در احسان بستن
صافی ار مِی ندهی کم زِ یکی جرعه دُرد
همه انواع خوشی حق به یکی حجره نهاد
هیچ کس بیتو در آن حجره ره راست نبرد
گر شدم خاک ره #عشق مرا خرد مبین
آنک کوبد در وصل تو کجا باشد خُرد
آستینم ز گهرهای نهانی پر دار
آستینی که بسی اشک از این دیده سترد
شحنه عشق چو افشرد کسی را شب تار
ماهت اندر بر سیمینش به رحمت بفشرد
دل آواره اگر از کرمت بازآید
قصه شب بود و قرص مه و اشتر و کرد
این جمادات ز آغاز نه آبی بودند
سرد سیرست جهان آمد و یک یک بفسرد
خون ما در تن ما آب حیاتست و خوش است
چون برون آید از جای ببینش همه ارد
مفسران آب سخن را و از آن چشمه میار
تا وی اطلس بود آن سوی و در این جانب برد
#مولانا
🖋
@MehrOmah
#عشق که تــــو باشی
مگر می شود پروانه نشد و
دورت نچرخید
عشق که #تــــو باشی
مگر می شود که در غم دوری ات
مثل شمع آب نشد
#محمد_بــشــیــری
@MehrOmah
لذت ببر از این که گرفتار تو هستم
از این که زمین خوردهی آزار تو هستم
ویرانی من فرصت آباد شدن بود
مدیون همین #عشق ستمکار تو هستم...
#افشین_یداللهی
@MehrOmah
#عشق
مثل همین بادهای کویریست
مگر نیاید !
وقتی آمد
چشم ها را کور می کند.
#محمود_دولت_آبادی
🖋
@MehrOmah
هنوز گریه بر این جویبار کافی نیست
ببار، ابر بهاری، ببار، کافی نیست
چنان که یخ زده تقویم ها اگر هر روز
هزار بار بیاید بهار، کافی نیست
به جرم #عشق تو باشد که آتشم بزنند
برای کشتن حلاج، دار کافی نیست
گل سپیده به دشت سپید می روید
سپیدبختی این روزگار کافی نیست
خودت بخواه که این #انتظار سر برسد
دعای این همه چشم انتظار کافی نیست
#فاضل_نظری
🖋
@MehrOmah
#عشق یعنے:
خدابااینڪهاین
همهگناهڪردیمبازم
مثلہهمیشه،
انقدرآبرومونروحفظڪرد
ڪههمهبهمونمیگن↓
#التماس_دعا🌱
@MehrOmah
به تعداد نفوس خلق اگر سوی #خدا راه است
همان قدر انتخاب راه دشوار است و دلخواه است
قلندرها و درویشان و حق گویان و عیّاران!
من از راهی خبر دارم که ذکرش قل هوالله است
ندارم آرزویی جز « مقام » عشق ورزیدن
که از دل آخرین حبّی که بیرون می شود، جاه است
خدایا #عشق ما را می کشد یا زنده می سازد
هوای وصل، هر دم چون نفس، جانبخش و جانکاه است
سکوتی سایه افکنده است همچون ابر بر صحرا
شب آرام است و نخلستان پر از تنهایی ماه است
کسی با چاه راز رنج خود را باز می گوید
چه تسبیحی است این؟! آه است، این آه است، این آه است
نمی خوانم خدایش گرچه از اوصاف او پیداست
که هم بر عیب ستّار است، هم بر غیب آگاه است
به سویش بس که مردم چون گدا دست طلب دارند
جوانمردان بسیاری گمان دارند او شاه است
به « سلطان جهان »، « شاه عرب » گفتند و عیب نیست
به هر تقدیر دست لفظ، از توصیف کوتاه است
#فاضل_نظری
🖋
●|ツ•↯
🌿خدایاعاشق ...
آنقدربہمعشوق#عشق مۍورزدتابمیرد!
منآنقدرعاشقتوهستم "
کہمیخواهمدرراهِتوتکہتکہشوم (:"💔
#شهیدحجتاللهرحیمی🌱
زخمی ام التیام میخواهم
التیام از #امام میخواهم
السلامُ عَلیک یا ساقی
مَن ، عَلیک السلام میخواهم
مستی ام را بیا دوچندان کن
جامِ مِی پشت جام میخواهم
گاه گاهی کمی جنون دارم
من جنونی مدام میخواهم
تا بگردم کمی به دورِ سرت
طوف بیت الحرام میخواهم
لحظه مرگ چشم در راهم
از تو حُسن ختام میخواهم
در #نجف سینه بیقرار از #عشق
گفت لایمکن الفرار از عشق
وقت پرواز آسمان شده بود
گوئیا آخر جهان شده بود
کعبه میرفت در دل محراب
لحظه ی گریه ی اذان شده بود
کوفه لبریز از مصیبت بود
باد در کوچه نوحه خوان شده بود
شور افتاد در دل زینب
پی بابا دلش روان شده بود
در و دیوار التماسش کرد
در و دیوار مهربان شده بود
شوق دیدار حضرت زهرا
در نگاه علی عیان شده بود
خار در چشم و تیغ بین گلو
زخم ، مهمانِ استخوان شده بود
سایه ای شوم پشت هر دیوار
در کمین علی نهان شده بود
ناگهان آسمان ترک برداشت
فرق خورشید ، خون فشان شده بود
در نجف سینه بیقرار از عشق
گفت "لا یمکن الفرار" از عشق
سید حمیدرضا برقعی
🏴
به نام نامی سر، بسمه تعالی سر
بلندمرتبه پیکر، بلندبالا سر
فقط به تربت اعلات، سجده خواهم کرد
که بندهی تو نخواهد گذاشت، هرجا سر
قسم به معنی #لا_یمکن_الفرار از #عشق
که پر شده است جهان، از #حسین سرتاسر
نگاه کن به زمین ! ما رأیت إلا تن
به آسمان بنگر ! ما رأیت إلا سر
سری که گفت : «من از اشتیاق لبریزم
به سرسرای خداوند میروم با سر
هر آنچه رنگ تعلق، مباد بر بدنم
مباد جامه، مبادا کفن، مبادا سر »
همان سری که "یحب الجمال" محوش بود
جمیل بود ، جمیلا بدن ، جمیلا سر
سری که با خودش آورد بهترینها را
که یک به یک، همه بودن سروران را سر
زهیر گفت : حسینا ! بخواه از ما جان
حبیب گفت : حبیبا ! بگیر از ما سر
سپس به معرکه عابس ، " أجنّنی"گویان
درید پیرهن از شوق و زد به صحرا سر
بنازم " أم وهب" را ، به پاره تن گفت
برو به معرکه با سر ولی میا با سر
خوشا به حال غلامش ، به آرزوش رسید
گذاشت آخر سر ، روی پای مولا سر
چنان که یک تن دیگر به آرزوش رسید
به روی چادر زهرا گذاشت سقا ، سر
در این قصیده ولی آنکه حسن مطلع شد
همان سری است که برده برای لیلا سر
همان که احمد و محمود بود سر تا پا
همان سری که خداوند بود ، پا تا سر
پسر به کوری چشمان فتنه کاری کرد
پر از علی شود آغوش دشت ، سرتاسر
میان خاک، کلام خدا مقطعه شد
میان خاک؛ الف، لام، میم، طا، ها، سر
حروف اطهر قرآن و نعل تازهی اسب
چه خوب شد که نبوده است بر بدنها سر
تنش به معرکه سرگرم فضل و بخشش بود
به هرکه هرچه دلش خواست داد، حتی سر
جدا شده است و سر از نیزهها درآورده است
جدا شده است و نیفتاده است از پا سر
صدای آیه کهف الرقیم میآید
بخوان ! بخوان و مرا زنده کن مسیحا سر
بسوزد آن همه مسجد ، بمیرد آن اسلام
که آفتاب درآورد از کلیسا سر
عقیله ، غصه و درد و گلایه را به که گفت؟
به چوب، چوبه محمل، نه با زبان، با سر
دلم هوای حرم کرده است میدانی
دلم هوای دو رکعت نماز بالا سر
سیدحمیدرضا برقعی
#عشق رسوایی محض است كه حاشا نشود
عاشقی با اگر و شاید و اما نشود
شرط اول قدم آن است كه مجنون باشیم
هر كسی دربه در خانه ی لیلا نشود
دیر اگر راه بیفتیم ، به یوسف نرسیم
سر ِ بازار كه او منتظر ما نشود
لذت عشق به این حسِّ بلاتكلیفی ست
لطف تو شاملم آیا بشود؟ یا نشود؟
من فقط روبه روی گنبد تو خم شده ام
كمرم غیر در ِ خانه ی تو تا نشود
هرقدر باشد اگر دور ِ ضریح تو شلوغ
من ندیدم كه بیاید كسی و جا نشود
بین زوّار كه باشم كرمت بیشتر است
قطره هیچ است اگر وصل به دریا نشود
مُرده را زنده كُنَد خوابِ نسیم حرمت
كار اعجاز شما با دَم ِ عیسا نشود
امن تر از حرمت نیست ، همان بهتر كه
كودكِ گمشده در صحن تو پیدا نشود
بهتر از این؟! كه كسی لحظه ی پابوسيِ تو
نفس آخر خود را بكِشد پا نشود
دردهایم به تو نزدیك ترم كرده طبیب
حرفم این است كه یك وقت مداوا نشود!
من دخیل ِ دلِ خود را به تو طوری بستم
كه به این راحتی آقا گره اش وا نشود
بارها حاجتی آورده ام و هر بارش
پاسخی آمده از سمت تو ، الّا نشود
امتحان كرده ام این را حرمت ، دیدم كه
هیچ چیزی قسم #حضرت_زهرا نشود
آخرش بی برو برگرد مرا خواهی كُشت
عاشقی با اگر و شاید و اما نشود
محمد رسولی