eitaa logo
مهر ماندگار
1.7هزار دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
3.7هزار ویدیو
46 فایل
یاوران وقف/ خادمان قرآن و امامزادگان فرهنگی _ اجتماعی _ سیاسی ارتباط با مدیر کانال: @khrazaviadmin
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 معلم بی سواد! @MehreMaandegar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 سلام، چاکرم، بفرما...(شرّت کم😳) 💠 حقیقتی تلخ که پشت لبخندهایمان پنهان می‌کنیم! @MehreMaandegar
🔰 سخن‌نگاشت | باید تحول در قوه قضائیه احساس شود 💠 رهبرانقلاب، امروز: بنده توصیه اولم این است که همین برنامه‌ی خوبی که [توسط رئیس جدید ] تهیه و تدوین شد طبق زمان‌بندی و بدون اغماض پیش ببرید و عملیاتی کنید. کاری کنید که بعد از گذشت یک مدت قابل قبولی کاملاً احساس شود که قوه قضائیه دچار تحول شده است. ۹۸/۴/۵ @MehreMaandegar
: عهدی که شکست 💥💥💥 چند ماه گذشت ... زمان مرگم رسیده بود اما هنوز زنده بودم... درد و سرگیجه هم از بین رفته بود ... رفتم بیمارستان تا از وضعیت سرم با خبر بشم ... آزمایش های جدید واقعا خیره کننده بود ... دیگه توی سرم هیچ توموری نبود ... من خوب شده بودم ... من سالم بودم ... 🍀🍀🍀 اونقدر خوشحال شده بودم که همه چیز رو فراموش کردم ... علی الخصوص قولی رو که داده بودم ... برگشتم دانشگاه ... و زندگی روزمره ام رو شروع کردم ... چندین هفته گذشت تا قولم رو به یاد آوردم ... با به یاد آوردن قولم، افکار مختلف هم سراغم اومد ... - چه دلیلی وجود داشت که دعای اون زن مسلمان مستجاب شده باشه؟ ... شاید دعای من در کلیسا بود و همون زمان تومور داشت ذره ذره ناپدید می شد و من فقط عجله کرده بودم ... شاید ... شاید ... چند روز درگیر این افکار بودم ... و در نهایت ... چه نیازی به عوض کردن دینم بود؟ ... من که به هر حال به خدا ایمان داشتم ... 🍁🍁🍁 تا اینکه اون روز از راه رسید ... روی پلکان برقی، درد شدیدی توی سرم پیچید ... سرم به شدت تیر کشید ... از شدت درد، از خود بی خود شدم ... سرم رو توی دست هام گرفتم و گوله شدم ... چشم هام سیاهی می رفت ... تعادلم رو از دست دادم ... دیگه پاهام نگهم نمی داشت ... نزدیک بود از بالای پله ها به پایین پرت بشم که یه نفر از پشت من رو گرفت و محکم کشید سمت خودش ... و زیر بغلم رو گرفت... به بالای پله ها که رسیدیم افتادم روی زمین ... 🍃🍂🍃🍂 صدای همهمه مردم توی سرم می پیچید ... از شدت درد نمی تونستم نفس بکشم ... همین طور که مچاله شده بودم یه لحظه به یاد قولی که داده بودم؛ افتادم ... - خدایا! غلط کردم ... من رو ببخش ... یه فرصت دیگه بهم بده ... خواهش می کنم ... خواهش می کنم ... خواهش می کنم ... @MehreMaandegar
vasvas.motahari.mp3
1.57M
🗓 پنج‌شنبه ۶ تیر ۱۳۹۸ ۲۳ شوال ۱۴۴۰ ۲۷ ژوئن ۲۰۱۹ @MehreMaandegar
💠 فقط او بودن... محمد ابراهیم همت @MehreMaandegar
هدایت شده از مهر ماندگار
💠تشرف عزاداران مکتب جعفری به حرم مطهر رضوی 🔹سخنران: آیت الله علم الهدی، نماینده ولی فقیه در خراسان رضوی 🔹زمان: 8 تیرماه ساعت 8:30 صبح 🔹مکان: عرصه میدان شهدا 🔹مراسم پایانی: حرم مطهر رضوی، رواق امام خمینی(ره) @MehreMaandegar
🔰 سخن‌نگاشت | تحریمها ظالمانه است اما ملت ایران مقتدر است 💠 رهبرانقلاب: ملت ایران در همین تحریمهای ظالمانه، مظلوم واقع شده لکن ضعیف نیست، مقتدر است. به فضل الهی، ملت ایران با قوت و ، خودش را به همه‌ی مقاصدی که ترسیم کرده خواهد رساند. ۹۸/۴/۵ @MehreMaandegar
: پاسخ من به خدا 💥💥💥 برای اسلام آوردن، تا شمال لهستان رفتم ... من هیچ چیز در مورد اسلام نمی دونستم ... قرآن و مطالب زیادی رو از اونها گرفتم و خوندم ... هر چیز که درباره اسلام می دیدم رو مطالعه می کردم؛ هر چند مطالب به زبان ما زیاد نبود ... و بیش از اون که در تایید اسلام باشه در مذمت اسلام بود ... دوگانگی عجیبی بود ... تفکیک حق و باطل واقعا برام سخت شد ... گاهی هم شک توی دلم می افتاد ... - آنیتا ... نکنه داری از حق جدا میشی ... 🍀🍀🍀 فقط می دونستم که من عهد کرده بودم ... و خدای مسلمان ها جان من رو نجات داده بود ... بین تمام تحقیقاتم یاد حرف های دوست تازه مسلمانم افتادم ... خودش بود ... مسجد امام علی هامبورگ ... بزرگ ترین مرکز اسلامی آلمان و یکی از بزرگ ترین های اروپا ... اگر جایی می تونستم جواب سوال هام رو پیدا کنم؛ اونجا بود ... 🍁🍁🍁 تعطیلات بین ترم از راه رسید و من راهی آلمان شدم ... بر خلاف ذهنیت اولیه ام ... بسیار خونگرم، با محبت و مهمان نواز بودند ... و بهم اجازه دادند از تمام منابع اونجا استفاده کنم ... هر چه بیشتر پیش می رفتم با چیزهای جدیدتری مواجه می شدم ... جواب سوال هام رو پیدا می کردم یا از اونها می پرسیدم ... دید من به اسلام، مسلمانان و ایران به شدت عوض شده بود ... 🍃🍂🍃🍂 کم کم حس خوشایندی در من شکل گرفت ... با مفهومی به نام حکمت خدا آشنا شدم ... من واقعا نسبت به تمام اون اتفاقات و اون تومور خوشحال بودم ... اونها با ظاهر دردناک و ناخوشایند شون، واسطه خیر و رحمت برای من بودند ... واسطه اسلام آوردن من ... و این پاسخ من، به لطف و رحمت خدا بود ... زمانی که من، آلمان رو ترک می کردم ... با افتخار و شادی مسلمان شده بودم ... @MehreMaandegar
amozash-be-nojavanan.mondegari.mp3
3.04M
#چشمه_معرفت #حجت_الاسلام_ماندگاری #آموزش_نوجوانان 🗓 #تقویم_تاریخ جمعه 7 تیر ۱۳۹۸ 24 شوال ۱۴۴۰ 27 ژوئن ۲۰۱۹ @MehreMaandegar
هدایت شده از مهر ماندگار
💠تشرف عزاداران مکتب جعفری به حرم مطهر رضوی 🔹سخنران: آیت الله علم الهدی، نماینده ولی فقیه در خراسان رضوی 🔹زمان: 8 تیرماه ساعت 8:30 صبح 🔹مکان: عرصه میدان شهدا 🔹مراسم پایانی: حرم مطهر رضوی، رواق امام خمینی(ره) @MehreMaandegar
⚡ قاضی از نگاه امیرالمومنین 🔻 امیرالمومنین در بخشی از فرمان حکومتی به مالک اشتر فرمودند «براى داورى ميان مردم، بهترين فردى را كه به نظرت مى رسد انتخاب کن» و سپس معیارهایی را برای انتخاب بیان کردند که رهبر انقلاب اسلامی در دیدار رئیس و مسئولان قوه قضائیه مورخ ۹۸/۴/۵ به این فرمایش توصیه نمودند. @MehreMaandegar
: راهبه شدی؟ 💥💥💥 من به لهستان برگشتم ... به کشوری که 96 درصد مردمش کاتولیک و متعصب هستند ... و تنها اقلیت یهودی ... در اون به آرامش زندگی می کنن ... اون هم به خاطر ریشه دار بودن حضور یهودیان در لهستانه ... کشوری که یک زمان، دومین پایگاه بزرگ یهودی های جهان محسوب می شد ... 🍀🍀🍀 هیجان و استرس شدیدی داشتم ... و بدترین لحظه، لحظه ورود به خونه بود ... در رو باز کردم و وارد شدم ... نزدیک زمان شام بود ... مادرم داشت میز رو می چید ... وارد حال که شدم با دیدن من، سینی از دستش افتاد ... پدرم با عجله دوید تا ببینه صدا از کجا بود ... چشمش که به من افتاد، خشک شد ... باورشون نمی شد ... من با حجاب و مانتو وسط حال ایستاده بودم ... با لبخند و درحالی که از شدت دلهره قلبم وسط دهنم می زد ... بهشون سلام کردم ... هنوز توی شوک بودن ... یه قدم رفتم سمت پدرم، بغلش کنم که داد زد ... به من نزدیک نشو ... 🍁🍁🍁 به سختی نفسش در می اومد ... شدید دل دل می زد ... - تو ... دینت رو عوض کردی؟ ... یا راهبه شدی؟ ... لبخندی صورتم رو پر کرد ... سعی کردم مثل مسلمان ها برخورد کنم شاید واکنش و پذیرش براشون راحت تر بشه ... - کدوم راهبه ای رنگی لباس می پوشه؟ ... با حجاب اینطوری ... شبیه مسلمان ها ... و دوباره لبخند زدم ... 🍃🍂🍃🍂 رنگ صورتش عوض شد ... دل دل زدن ها به خشم تبدیل شد ... - یعنی تو، بدون اجازه دینت رو عوض کردی؟ ... تو باید برای عوض کردن دینت از کلیسا اجازه می گرفتی ... و با تمام زورش سیلی محکمی به صورت من زد ... یقه ام رو گرفت و من رو از خونه پرت کرد بیرون ... @MehreMaandegar
shadi-sheitan.rafiei.mp3
4.92M
#چشمه_معرفت #حجت_الاسلام_رفیعی #شادی_شیطان 🗓 #تقویم_تاریخ شنبه 8 تیر ۱۳۹۸ 25 شوال ۱۴۴۰ 28 ژوئن ۲۰۱۹ @MehreMaandegar
📸پوستر | به چَشمِ دل، سَرایَت را حَرم دیدم ▪️سالروز شهادت امام صادق (ع) تسلیت باد. @MehreMaandegar
: دنیای بزرگ 💥💥💥 رفتم هتل ... اما زمان زیادی نمی تونستم اونجا بمونم ... و مهمتر از همه ... دیگه نمی تونستم روی کمک مالی خانواده ام حساب کنم ... برای همین خیلی زود یه کار پاره وقت پیدا کردم ... پیدا کردن کار توی یه شهر 300 هزارنفری صنعتی-دانشگاهی کار سختی نبود ... یه اتاق کوچیک هم کرایه کردم ... و یه روز که پدرم نبود، رفتم وسایلم رو بیارم ... 🍀🍀🍀 مادرم با اشک بهم نگاه می کرد ... رفتم جلو و صورتش رو بوسیدم ... - شاید من دینم رو عوض کردم اما خدای محمد و مسیح یکیه ... من هم هنوز دختر کوچیک شمام ... و تا ابد هم دخترتون می مونم ... 🍁🍁🍁 مادرم محکم بغلم کرد ... - تو دختر نازپرورده چطور می خوای از پس زندگیت بربیای و تنها زندگی کنی؟ ... محکم مادرم رو توی بغلم فشردم ... - مادر، چقدر به خدا ایمان داری؟ ... - چی میگی آنیتا؟ ... - چقدر خدا رو باور داری؟ ... آیا قدرت خدا از شما و پدرم کمتره؟ ... 🍃🍂🍃🍂 خودش رو از بغلم بیرون کشید ... با چشم های متحیر و مبهوت بهم نگاه می کرد ... - مطمئن باش مادر ... خدای محمد، خدای مسیح و خدایی که مرده ها رو زنده می کرد ... همون خدا از من مراقبت می کنه و من به تقدیر و خواست اون راضیم ... از اونجا که رفتم بغض خودم هم ترکید ... مادرم راست می گفت ... من، دختر نازپرورده ای بودم که هرگز سختی نکشیده بودم ... اما حالا، دنیای بزرگی مقابل من بود ... دنیایی با همه خطرات و ناشناخته هاش ... @MehreMaandegar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥لالایی مادر شهید «پیرهادی» روی آنتن زنده 💠کنایه جالب مجری به برخی مسئولان @MehreMaandegar
🕌 آستان مقدس امامزاده داود(ع) ـ کلاته مزار 💠 بارگاه امامزاده داود(ع) از جمله مزارهاي معتبر در شهرستان زیرکوه است که به نام هاي مزار فوداب، مزار شيرگ، مزار امام زاده داود، مزار شاه سليمان رضا ، شاهزاده داود و سلطان حسين مشهور بوده است. 🔹به استناد كتاب ارزشمند الجريده في اصول انساب العلويين و مطالعات ميداني و استناد به كتب تاريخي مي توان نتيجه گرفت كه به احتمال زياد امام زاده داود از نسل عبيدالله بن الحسن بن عبيدالله بن العباس بن علي (علیه السلام) باشد. 🔹 ارتفاع تقریبی مزار بقعه نسبت به روستاهای مجاور حدود 300 متر می باشد و به دلیل همین ارتفاع زیاد از چشم انداز جغرافیایی بسیار زیبایی برخوردار است. 🔹بانی و زمان ساخت اولیه این مزاربه درستی مشخص نیست اما در كتيبه ای در ابعاد 20 در20 سانتی مترکه تاریخ 1087 هجری قمری را نشان می دهد. 🔹امام زاده داود (ع) به دليل قرار گرفتن در مسير جاده ارتباطي قاين، بيرجند و مجاورت با چندين روستا در اكثر ايام سال پذيراي زائرين مي باشد. 🔹در ايام خاصي از سال همچون تاسوعا، عاشورا، 21 ماه مبارك رمضان و 28 صفر هيئت هاي عزاداري در محل امام زاده به عزاداري مي پردازند كه گاهي جمعيت به 5000 نفر مي رسد. علاوه بر مراسم زیارت، قرباني گوسفند، آش و قلور پخته مي شود. 🔹در قسمت شمالی و در دامنه کوه 7 اطاق و یک مسجد جهت زوار احداث و نیز در سمت جنوب یک آشپزخانه و سرویس بهداشتی وجود دارد که مورد استفاده زائرین می باشد. 💢خراسان جنوبی ـ شهرستان زیرکوه ـ بخش زهان ـ روستای کلاته مزار @MehreMaandegar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 رئیس قوه قضائیه: می تواند دشمن را به عقب نشینی وادار کند. @MehreMaandegar
💠 برای وقف کردن پول زیاد لازم نیست,یک دل بزرگ میخواد تا کمبود ها را رفع کنی! @MehreMaandegar
: جوان ایرانی 💥💥💥 روزهای اول، همه با تعجب با من برخورد می کردن ... اما خیلی زود جا افتادم ... از یه طرف سعی می کردم با همه طبق اخلاق اسلامی برخورد کنم تا بت های فکری مردم نسبت به اسلام رو بشکنم ... از طرف دیگه، از احترام دیگران لذت می بردم ... 🍀🍀🍀 وقتی وارد جمعی می شدم ... آقایون راه رو برام باز می کردن ... مراقب می شدن تا به برخورد نکنن ... نگاه هاشون متعجب بود اما کسی به من کثیف نگاه نمی کرد ... تبعیض جالبی بود ... تبعیضی که من رو از بقیه جدا می کرد و در کانون احترام قرار می داد ... هر چند من هم برای برطرف کردن ذهنیت زشت و متعصبانه عده ای، واقعا تلاش می کردم و راه سختی بود ... راه سختی که به من ... صبر کردن و تلاش برای هدف و عقیده رو یاد می داد ... یه برنامه علمی از طرف دانشگاه ورشو برگزار شد ... من و یه گروه دیگه از دانشجوها برای شرکت توی اون برنامه به ورشو رفتیم ... برنامه چند روزه بود ... برنامه بزرگی بود و خیلی از دانشجوهای دانشگاه ورشو در اجرای اون شرکت داشتند ... 🍁🍁🍁 روز اول، بعد از اقامت ... به همه ما یه کاتولوگ و یه شاخه گل می دادن ... توی بخش پیشواز ایستاده بود ... من رو که دید با تعجب گفت ... - شما مسلمان هستید؟ ... اسمم رو توی دفتر ثبت کرد ... - آنیتا کوتزینگه ... از کاتوویچ ... و با لخند گفت ... خیلی خوش آمدید خانم کوتزینگه ... 🍃🍂🍃🍂 از روی لهجه اش مشخص بود لهستانی نیست ... چهره اش به عرب ها یا ترک ها نمی خورد ... بعدا متوجه شدم ایرانیه... و این آغاز آشنایی من با متین ایرانی بود ... پ.ن: دوستان به جهت موضوعاتی که در داستان مطرح میشه ... از پردازش و بازنگری چشم پوشی کردم و مطالب رو به صورت خام و خالص گذاشتم ... ببخشید اگر مثل داستان های قبل، چندان حس داستانی نداره و جنبه خاطره گویی در اون قوی تره... @MehreMaandegar