#یار_مهربان
📕#و_توی_دروازه
💠 #رمان_نوجوان و درباره برشی از دفاع مقدس با زبان #طنز به قلم #عباس_سعیدی است. هر چقدر نام «و توی دروازه» برای یک رمان غیرمنتظره است، آنچه در متنش می خوانید غیرمنتظره تر و #شگفت_آورتر است.
🔸داستانی صمیمی و خواندنی از ماجراهای پسری عزیزدردانه که به #جبهه می رود و نه تنها شیطنت نمی کند که فرصت شیطنت هم پیدا نمی کند. از همان لحظه های اول ورود شخصیت اول به جبهه، جنگ روی اصلی خود را نشان می دهد. جنگی نابرابر بین اهالی یک روستا با سربازان تا بن دندان مسلح بعثی. و توی دروازه پر از هیجان و تلخی و گلوله و تعقیب و گریز است.
🔹ترکیب تلخی صحنه های #دردناک جنگ با روایت #شیرین، تجربه ای جدید از داستان های دفاع مقدس را پیش رویتان قرار می دهد. هر چقدر آنچه در داستان رخ می دهد تلخ و تحمل ناپذیر است، نثر و لحن داستان شیرین و خوش و خواندنی است.
📚«و توی دروازه» مناسب کسانی است که دوست دارند داستان طنز و خوشمزه بخوانن.
@Mehremaandegar
#یار_مهربان
📗مترسک مزرعه آتشین
💠 #"بس که در #آموزشی گفته بودند موقع حرکت به سوی مواضع دشمن، ممکن است نیروهای عراقی خودشان را تو ستون جا کنند، دچار #ترس وحشتناکی شده بودم.
🔸یک جا نشستیم تا خستگی در کنیم. یک موقع دیدم یک نفر آمد و در نزدیکیام نشست و شروع کرد به نفسنفس زدن. فهمیدم از همان عراقیها است . با قنداق سلاحم محکم به پهلویش کوبیدم.
🔹روز بعد، #فرمانده گروهانمان گفت که معلوم نیست دیشب کدام شیر پاک خوردهای به پهلوی فرمانده گردان کوبیده که همان اول بسمالله دندههایش خرد و روانۀ عقب شده!"
💢مترسک_مزرعه_آتشین، یک #رمان_نوجوان قوی و خوشخوان است که در قالب #طنز به نگارش درآمده است.
🔺داستان از زبان پسری #لوس و #ناز_پرورده به نام آیدین است که به خاطر تک پسر بودن، به شدت مورد توجه پدر و مادر قرار دارد.
🔺آیدین در مقطعی از دوره نوجوانیاش به #جبهه میرود تا بتواند #استقلال و #مردانگیاش را به خود و اطرافیانش اثبات کند!
🔺پسرکی که اشکش دم مشکش است و به طرفةالعینی زیر #گریه میزند پس از اعزام به جبهه و #اسارت به دست عراقیها، زیر شکنجههای سنگین مقاومت میکند و عملیات نیروهای #ایرانی را افشا نمیکند.
✅با وجود آن که داستان در #دهه_شصت رخ میدهد اما با احوالات #نوجوان_امروزی پیوند قوی برقرار میکند.
@MehreMaandegar
💠 «توی #منطقه، هیچ جایی مثل #صدخرو نبود. این پیشتازی مدیون زن های صدخروی بود. می گفتند این کاری است که به درد دنیا و آخرتمان می خورد. همه کارها هم #صلواتی بود و حق الزحمه ای #نداشتیم، یکی از خانم ها خودش بود و پنج تا بچه #یتیمش. زندگی اش از نان پختن می گذشت. برای #جبهه هم نان می پخت، اما #مجانی.»
📗کتاب نان سالهای جنگ؛ خاطرات زنان روستای #صدخرو سبزوار در #پشتیبانی از جبهه و رزمندگان
🔶خرید و سفارش از طریق سایت کتاب جان👇
https://ketabjan.com/?p=3698
#برشی_ازیک_کتاب_خوب
@Mehremaandegar