eitaa logo
مهر ماندگار
1.7هزار دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
3.7هزار ویدیو
46 فایل
یاوران وقف/ خادمان قرآن و امامزادگان فرهنگی _ اجتماعی _ سیاسی ارتباط با مدیر کانال: @khrazaviadmin
مشاهده در ایتا
دانلود
📕 💠 و درباره برشی از دفاع مقدس با زبان به قلم است. هر چقدر نام «و توی دروازه» برای یک رمان غیرمنتظره است، آنچه در متنش می خوانید غیرمنتظره تر و است. 🔸داستانی صمیمی و خواندنی از ماجراهای پسری عزیزدردانه که به می رود و نه تنها شیطنت نمی کند که فرصت شیطنت هم پیدا نمی کند. از همان لحظه های اول ورود شخصیت اول به جبهه، جنگ روی اصلی خود را نشان می دهد. جنگی نابرابر بین اهالی یک روستا با سربازان تا بن دندان مسلح بعثی. و توی دروازه پر از هیجان و تلخی و گلوله و تعقیب و گریز است. 🔹ترکیب تلخی صحنه های جنگ با روایت ، تجربه ای جدید از داستان های دفاع مقدس را پیش رویتان قرار می دهد. هر چقدر آنچه در داستان رخ می دهد تلخ و تحمل ناپذیر است، نثر و لحن داستان شیرین و خوش و خواندنی است. 📚«و توی دروازه» مناسب کسانی است که دوست دارند داستان طنز و خوشمزه بخوانن. @Mehremaandegar
📗مترسک مزرعه آتشین 💠 #"بس که در گفته بودند موقع حرکت به سوی مواضع دشمن، ممکن است نیروهای عراقی خودشان را تو ستون جا کنند، دچار وحشتناکی شده بودم. 🔸یک جا نشستیم تا خستگی در کنیم. یک موقع دیدم یک نفر آمد و در نزدیکی‌ام نشست و شروع کرد به نفس‌نفس زدن. فهمیدم از همان عراقی‌ها است . با قنداق سلاحم محکم به پهلویش کوبیدم. 🔹روز بعد، گروهان‌مان گفت که معلوم نیست دیشب کدام شیر پاک خورده‌ای به پهلوی فرمانده گردان کوبیده که همان اول بسم‌الله دنده‌هایش خرد و روانۀ عقب شده!" 💢مترسک_مزرعه_آتشین، یک قوی و خوش‌خوان است که در قالب به نگارش درآمده است. 🔺داستان از زبان پسری و به نام آیدین است که به خاطر تک پسر بودن، به شدت مورد توجه پدر و مادر قرار دارد. 🔺آیدین در مقطعی از دوره نوجوانی‌اش به می‌رود تا بتواند و را به خود و اطرافیانش اثبات کند! 🔺پسرکی که اشکش دم مشکش است و به طرفةالعینی زیر می‌زند پس از اعزام به جبهه و به دست عراقی‌ها، زیر شکنجه‌های سنگین مقاومت می‌کند و عملیات نیروهای را افشا نمی‌کند. ✅با وجود آن که داستان در رخ می‌دهد اما با احوالات پیوند قوی برقرار می‌کند. @MehreMaandegar
💠 «توی ، هیچ جایی مثل نبود. این پیشتازی مدیون زن های صدخروی بود. می گفتند این کاری است که به درد دنیا و آخرتمان می خورد. همه کارها هم بود و حق الزحمه ای ، یکی از خانم ها خودش بود و پنج تا بچه . زندگی اش از نان پختن می گذشت. برای هم نان می پخت، اما .» 📗کتاب نان سالهای جنگ؛ خاطرات زنان روستای سبزوار در از جبهه و رزمندگان 🔶خرید و سفارش از طریق سایت کتاب جان👇 https://ketabjan.com/?p=3698 @Mehremaandegar