#روایت_کربلا
💠 گفتند ای سیّد و سرور، زمانۀ ستمگر بر ما خواری میکند و #علیاصغر (ع) از تشنگی زاری میکند،
شیر در پستان مادرش خشک شده و آن طفل شیر خواره به هلاکت نزدیک گشته.
🔸#حسین (ع) فرمود که او را نزد من آرید.
🔹#زینب (س) او را برداشته، پیش حسین(ع) آورد.
🔺امام مظلوم نزدیک سپاه مخالف رفته کودک شیرخواره بر روی دست آورد و آواز داد که
ای قوم، اگر به زعم شما من گناه کرده ام، این طفل باری هیچ گناهی ندارد وی را یک جرعه آب دهید که از غایت تشنگی شیر در پستان مادرش نمانده
💢آن جفاکاران سنگین دل گفتند محال است که بی حکم پسر زیاد یک قطرۀ آب به تو و فرزندان تو دهیم و نامردی از قبیله ازد که او را حرمله بن کاهل گفتندی تیری درکشیده به سوی #حسین (ع) انداخت.
🔺آن تیر بر حلق #علیاصغر (ع) آمد حسین(ع) آن تیر را از حلق آن معصومزادۀ بی نظیر بیرون کشید و خونی که از حلق او میرفت به ردا پاک میکرد و نمیگذاشت که بر زمین ریزد پس روی به خیمه نهاده، مادرش را طلبید و گفت بگیر این طفل #شهید را که از حوض کوثرش سیراب گردانیدند.
#ادامه_دارد
@Mehremaandegar