eitaa logo
خاطرات یک مددکار مهربون
41 دنبال‌کننده
27 عکس
11 ویدیو
0 فایل
این کانال برآمده از احساسات و خاطرات یه مددکار مهربون بیمارستان هستش که قراره شمارو با خودش همراه و همدل کنه💞 امیدوارم با خوندن خاطرات و دلنوشته هاش، کلی لذت ببرین😍 با احترام @ssafari16
مشاهده در ایتا
دانلود
به پنجره چشم دوخته بود. صدایش کردم تا در مورد وضعیت بهبودیش پرس و جو کنم؛ در حالی که با دست اشک گوشه چشمش را پاک میکرد‌، صورتش را از پنجره به سمتم چرخاند. یک ماه و نیم از بستری شدنش میگذرد؛ یک پایش را چند ماه پیش از زانو قطع کرده اند و حالا انگشتان پای دیگرش هم سیاه شده و در حال درمان است. در این مدت فقط خواهر و مادرش همراهش بوده اند. از یه شهر نسبتا دور به مشهد آمده و مادر دوتا دختر کوچک است. به عنوان یک مددکار که باید حواسش به وضعیت روحی روانی و همراهیان بیماران با اقامت طولانی مدت باشد، بارها و بارها در مورد حضور شوهرش از او سوال پرسیدم و بارها با پاسخ اینکه در تماس تلفنی گفته است که فردا به بیمارستان می آید، قانع شده ام. اشک چشمش را که پاک کرد مثل همیشه در مورد زخم پا و روند درمان صحبت کردیم و در جواب سوالم که پرسیدم همسرتان آمده اند یا نه؟ پاسخ داد: دیشب عروسی اش بوده است... و گریه امانش را برید. ‌ 🆔@memories_of_a_kind_socialworker مارا به دوستان خود معرفی نمایید.☘