eitaa logo
خاطرات یک مددکار مهربون
43 دنبال‌کننده
31 عکس
10 ویدیو
0 فایل
این کانال برآمده از احساسات و خاطرات یه مددکار مهربون بیمارستان هستش که قراره شمارو با خودش همراه و همدل کنه💞 امیدوارم با خوندن خاطرات و دلنوشته هاش، کلی لذت ببرین😍 با احترام @ssafari16
مشاهده در ایتا
دانلود
                     دست سرنوشت چند روزی است درگیر فرشته کوچکی هستم که اگر بگویم اسطوره صبر است، اغراق نکرده ام. محمدمهدی... پسر ۷ ساله ای که به مانند همه کودکان روستایی اوقات فراغتش را در مزرعه و در حال کمک به بزرگترها میگذراند. عاشق این کار است و نه از روی اجبار این کار را انجام میدهد. کاری که این بار مقرر بود دستان سرنوشت انتقامش را از چهره معصوم او و در مزرعه پدربزرگش بگیرد. و اتفاق افتاد ...  تراکتور و زجه های خاموش پیرمردی تنها لحظه های نفس گیری در اتاق عمل رقم میخورد، ساعت ها تلاش برای پیوند عروق دستی که به شدت آسیب دیده است. و در نهایت برخلاف تمام تلاش ها و عرق هایی که ریخته شد، دست راست پسرک به تیغ گیوتین اتاق عمل سپرده میشود. اتاق ۴۰۷ پسرک نشسته بر روی تخت و در حال تلویزیون نگاه کردن. مادری غمگین در حال پوست گرفتن میوه و پدر بزرگی که بیرون اتاق به دیوار تکیه زده و ذهنش پر از علامت سوال و ای کاش هایی است که هیچ پاسخی برایشان پیدا نمیکند. پسرک اما روحیه خوبی دارد. این را از جواب سوال هایم میفهمم. از درس و مدرسه میگوید و امتحاناتی که عقب مانده است. حرصم میگیرد؛ هرچقدر بیشتر صحبت میکنم تا دست آویزی برای غم و اندوه و ناامیدی و سوگواری در لحن و صحبت هایش پیدا کنم نمیشود که نمیشود. قوی تر از این حرف هاست. شاید هنوز متوجه اوضاع نشده است... شاید هنوز نپذیرفته است که اتفاقی افتاده.. شاید مچم را گرفته و میخواهد بازی ام دهد ؟؟!! نمیدانم‌ من جای او نیستم، من نمیدانم پشت نقاب سراسر لبخند او چه چیزی پنهان است. من اصلا نمیدانم در دلش چه غوغایی برپاست... من شاید حتی نمیدانم که این آرامشیست قبل از طوفان یا طوفانیست آرامش بخش فقط از یه چیز اطمینان دارم سرنوشت واقعی است. رخ میدهد. خود را به صورت شما میزند. شما را می کوبد و قبل از آن که بدانید چه چیزی به شما اصابت کرده است، دچار آسیب می شوید...  و این است تلخ ترین عنصر غم انگیز زندگی 🥀 🆔 @memories_of_a_kind_socialworker لطفا ما را به دوستانتان معرفی کنید ☘