بچهای دانشگاه بیایید ببینم؟!
اسامی رو دیدین؟؟؟
اقا طلبیده؟؟
اگه نه... بیا چند کلمه حرف باهات دارم...
رفیق میدونم چقدر دلتنگ حرمی... میتونم با تمام وجودم دلتنگیتو حس کنم...
میتونم صورت پر از اشکتو لمس کنم... من ببوسم اون اشکایی که برای حرم ریخته بشن...
بزار یه چیزی بهت بگم...
رفیق رفتن به حرم فقط که فیزیکی نیست!
رفیق یه وقتایی میتونی یه حرم توی دلت داشته باشی!
صداش کن و ازش اجازه بگیر!
بگو آقا میشه من ی حرم توی دلم داشته باشم؟ هر وقت دلم گرفت اونجا باهات حرف بزنم؟ تو آرومم کنی...تو بگی بیا که فقط دردتو من میتونم درمان کنم...
بشینم پیشت برات تا صبح حرف بزنم...از بغضام یکی یکی بگم و تو دونه دونه غم های دلم رو برداری؟؟؟
چرا نمیشه؟؟؟ وقتی
یه حرم توی دلت داشته باشی... همیشه داریش آقاتو❤️برای همیشه
#مشکات_ماه
#شهـღـیدانمون
شهید جان!
نمیدونم چه حسی توی آخرین باری که قدم گذاشتم روی خاک طلایی "طلاییه"، توی اشک های آروم و بی صدای غروب شلمچه بود که هنوز هم بعد از چند سال هر وقت تصورش می کنم همونقدر حس خوب بهم منتقل می کنه، همونقدر قشنگ و ساده!
می دونی؟من همیشه چیزای ساده رو دوست دارم، و میون لحظه های بودن توی مرز های جنوب و خاک های دفاع مقدس 8 سال عاشقانه جنگیدن مردای بزرگ، این سادگی و ارامش موج می زنه.
هرکاری می کنم توصیف اون خاک های به ظاهر سرد، اما آغشته شده به خون شهدا، توی کلمات نمیگنجه!
باید رفت...باید توی هوای شلمچه نفس کشید.
#مشکات_ماه
@Meshkat_art79
𝓜𝓮𝓼𝓱𝓴𝓪𝓽_𝓪𝓻𝓽
ناحلہ قسمت_هشتم به ساعت نگاه کردم تقریبا ۴ بعدظهر شده بود و من هر سه تا کتابمو تموم کرده بودم دیگه
ناحلہ
قسمت_نهم
پارت_اول
+دادگاه ساری برا فاطمیه مراسم دارن .
_واقعا؟
+بله موردیه؟
_نه نه نه اصلا
+چیزی شده ؟
_نه فقط مامانم امشب هست بیمارستان
+میخای من نرم؟
_نه نه حتما برین
+پس اگه ترسیدی زنگ بزن به عمه جون بگو بیاد پیشت
با هول ولا گفتم
_نههههه من میخام درس بخونم عمه جون که میان حرف میزنیم باهم .
+باشه پس درا رو قفل کن و همه ی چراغا رو روشن بزار
_چشم باباجون
+کت و شلوار منم بیار دم در یکی و فرستادم بیاد بگیره ازت
_چشم
+مراقب خودت باش. کاری نداری؟
_نه باباجون
+پس خداحافظ
خداحافظی کردم و تلفن و قطع کردم .
کت و شلوار و از تو کمد در آوردم و گذاشتمش تو کاور
چادر گل گلی مامانم و گرفتم و رفتم پایین.
به محض پایین اومدن از پله ها آیفون زنگ خورد پریدم تو حیاط و چادرو سرم کردم .
سعی کردم یقه لباسم که خیلی باز بود رو بپوشونم
درو باز کردم و یه آقایی و دیدم .
سلام کردم و گفتم
_بابام فرستادتون؟
+سلام بله
کت شلوار و دادم دستشو محکم درو بستم .
نمیدونم چجوری راه حیاط تا اتاقمو طی کردم .
میدوییدم و تند تند خدا رو شکر میکردم .
همینکه در اتاقمو باز کردم صدای اذان مغرب و از مسجد کنار خونمون شنیدم .
در اتاق و بستم و تند رفتم سمت دسشویی.
وضو گرفتم و دوباره رفتم تو اتاق .
سجاده رو پهن کردمو با همون چادر مامانم خیلی زود نمازمو بستم ...
____
قلبم تند میزد .
چراغ اتاقمو روشن کردمو نشستم رو صندلی جلوی میز آرایش.
کرم پودرمو برداشتمو شروع کردم به پوشوندن جوشای رو صورتم .
با اینکه زیاد اهل آرایش نبودم ولی نمیتونستم از جوشام بگذرم ...
به همونقدر اکتفا کردم.
موهامو باز کردمو شونه کشیدم بعدشم بافتمشون
از رو صندلی پاشدم و رفتم سمت کمد لباسام.
درشو باز کردمو بهشون خیره شدم .
دستمو بردم سمت مانتو مشکی بلندم و برش داشتم .
یه شلوار کتان مشکی لول هم برداشتم و پوشیدم ومشغول بستن دکمه های مانتوم شدم .
همینجور میبستم ولی تمومی نداشت .
بلندیش تا مچ پام بود برا همین نسبت به بقیه مانتوهام بیشتر دکمه داشت.
بعد تموم شدنشون رفتم سمت کمد روسریها و یه شال مشکی خیلی بلند برداشتم
رفتم جلو آینه و با دقت زیادی سرم کردم .
همه ی موهامو ریختم تو شال .
بعد اینکه لباسامو پوشیدم رفتم سمت کتابخونه ؛قرآن عزیزی که مادرجونم برام خریده بود و برداشتم و گذاشتمش تو کوله مشکیم و همه وسایلای توشو یه بار چک کردم .
کیف پول، قرآن ،آینه و...
عطر و یادم رفته بود.از رو میزم ورداشتم و ب مچ دستام زدم و بعد دستم و روی لباسام کشیدم.
عطرم انداختم تو کوله ام
اوممم گوشیمم نبود رفتم دنبال گوشیم بگردم که یه دفعه متوجه صدای زنگش شدم .
رفتم سمت تخت و موبایلمو برداشتم .
به شماره ای که تو گوشیم سیو کرده بودم نگاه کردم نوشته بود مصطفیِ عزیزم ....
نویسنده:
فاطمه زهرا درزی
غزاله میرزاپور
𝓜𝓮𝓼𝓱𝓴𝓪𝓽_𝓪𝓻𝓽
خب خب ببینم یه سوال؟! میگما تو، آخر شبا با امام زمان گپ زدن و تجربه کردی؟ یه پیشنهاد... از امشب اخ
یادت نره با امام زمان حرف بزنی امشب!🙃♥️
سلام امام زمانم✋
roozbeh_bemani_koja_bayad beram 128.mp3
3.8M
چه کردم با خودم که مرگ و زندگی برام فرقی نداره🥀:)
❄️@Meshkat_art79
𝓜𝓮𝓼𝓱𝓴𝓪𝓽_𝓪𝓻𝓽
میگما من تازه کم کم دارم میفهمم کجا چ خبره داغ بودم نمیفهمیدم تاحالا:)
راسی راسی دارم میرم پیشش:)♥️
می دونم صدامو بیشتر از هرکسی، واضح تر از هر فریادی می شنوی...
می دونم روزای خوب توی راهن و فقط می خوای که بهم "صبر" رو یاد بدی!
این منم، همونی که تنها چیری که نداشت صبر بود و تو بازی رو جوری براش چیدی که وادار بشه به صبوری،صبوری و صبوری...
تو ازم یه آدم قوی ساختی...تو خواستی که محکم باشم...خواستی گاهی وقتا بلزرم و دم نزنم از سرما...خواستی چشمام بارونی بشن اما مثل بچگیام غصه هامو فریاد نزنم، بهم یاد دادی هیچ کجا جز در خونه ی تو گوشی برای شنیدن حرف هام نیست، بهم فهموندی گاهی باید پا روی یه چیزای کوچیک بزارم برای به دست آوردن چیزای بزرگتر!!برای بزرگتر شدنم و به تو رسیدن باید شب و روزم و خنده و شادی مو باهم بگذرونم!
خواستی بفهمم دنیا فقط جای سر گذاشتن روی بالشت و گوش دادن به قصه های شب مامان نیست. گاهی باید سرت و روی سنگ بزاری و بخوابی؛ گاهی ایستاده بخوابی؛ گاهی اصلا نخوابی!! تا بزرگ بشی!!ساخته بشی!!!
خدایا ممنونم که انقدر حواست بهم هست. ممنونم که به حال خودم رهام نکردی و دستمو توی همه مسیر زندگی گرفتی!!!
عاااشقتممم!!
#مشکات_ماه
❄️@Meshkat_art79
Ehsan Khajeh Amiri - Ba Toam (128).mp3
3.22M
پس بده دنیای من را...:)🌱
❄️ @Meshkat_art79