eitaa logo
•|مِتانویا|•
211 دنبال‌کننده
905 عکس
727 ویدیو
3 فایل
|بِسمِ الله الرَحمنِ الرَحیم| مِتانویا یعنی توبه :)🌱 . . . به معنی کسیه که مسیر ذهن،قلب و زندگی شما رو تغییر میده و مثل یه نور توی تاریکی زندگیتون پیدا شده...!🌻♥️ کپی با ذکر صلوات حلاله مومن...🤝🏻 🗨ناشناسمون https://daigo.ir/secret/2762438845
مشاهده در ایتا
دانلود
ایده ارسال فیلم شهدا خیلی خوب بود مرسی😍 __________________________ سلام✨ ممنون بابت نظرتون🌷🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•|مِتانویا|•
🌟🌱🌟🌱🌟🌱🌟🌱🌟 🌸رمان آموزنده و کمی عاشقانه #ضحی 🌸قسمت ۱۶۱ و ۱۶۲ _.... برای هر دو سر هم مکروهه علت مکروه
🌟🌱🌟🌱🌟🌱🌟🌱🌟 🌸رمان آموزنده و کمی عاشقانه 🌸قسمت ۱۶۳ و ۱۶۴ _ تمام تلاششون رو میکنن که جابندازن بچه آوردن هم ظلم به حقوق زنه چون درد و سختی و زحمت داره! ولی اگر دقت کنی برعکس همه عناوین دیگه این یکی رو خود زنها عمدتا نمیپذیرن چون حسی که دارن و درکش میکنن رو که نمیتونن منکر بشن مادر شدن جزئی از روح و حتی فیزیولوژی زن بهش انرژی و حیات تزریق میکنه محبت رو در وجودش به جریان میندازه زنها خودشون میفهمن که با مادر شدن حالشون بهتر میشه و کلی از نیازهاشون پاسخ میگیره حتی برای سلامتی جسمشون هم بسیار مفیده بله البته که سختی هایی داره ولی عجیبه که درد زایمان و تحمل بارداری ظلم به حقوق زنهاست و بچه وبال و وقت گیر ولی شب بیداری شب امتحان و کار سنگین و طولانی مدت سخت نیست و مدلینگ و رژیم های غذایی وبال و وقتگیر نیستن _خب اینها رسیدگی به خودته بهت روحیه میده لازمه _دقیقا مادر شدن هم رسیدن به خودته نیازیه که اگر پاسخ ندی هم مریض میشی هم زود پیر میشی بچه ده برابر همه اینا بهت روحیه میده نمیگم اون نباشه باید باشه متعادلش ولی این از اون خیلی واجب تره برای زن من نمیگم کار سختی نیست ولی قبلا هم گفتیم آدم تا کار سخت نکنه که آدم نمیشه همه ما توی زندگی به کارای سختی که انجام دادیم افتخار میکنیم غیر از اینه؟ انسانهای قوی هیچ وقت از تحمل سختی ابایی ندارن اگر نتیجه رو مطلوب ببینن همه اینا برمیگرده به اینکه چه هدفی داری آره اگر قراره بچه تهش بشه این بچه های اروپایی که پدر و مادر رو آدم حساب نمیکنن طرف حق داره میگه یه عمر وقت بذارم برای کی برای چی؟ ولی اگر بتونی نسلی تربیت کنی که تا ابد بجای تو روی زمین زندگی کنه و خوبی از خودش بجا بگذاره اونوقت برای تو مثل یه سرمایه گذار تولید منفعت میکنه چون اولاد صالح باقیات الصالحاته و برای والدین بعد از مرگ هم تولید خیر و ثواب میکنه این روش تربیتیه که مهم و تعیین کننده است. ضمنا اگر درست بهش نگاه بشه مادر قله تمام صفات بشریه و به شدت قابل احترام جایگاهی که فقط زن بهش میرسه اینم امتیازیه که خدا به زنها داده نمایندگی خدا در ساخت و پردازش (تربیت) انسان به نظر من که این فرایند اصلا یه جور معجزه ست! از وجود خودت یکی شبیه خودت در اشل کوچیک تر به این دنیا می آری تو... واسطه ی خلق آدم ها هستی... به یک نفر دیگه امکان حیات میدی! و خودت رشدش میدی همه ابزار آلات پیشرفته رو متخصص ها میسازن برای خدمت به بشر بعد تو کاملا ذاتی بلدی خود بشر رو بسازی! خیلی هیجان انگیزه حتی روزیش رو هم خدا به تو سپرده خالق و مربی که بودی رزاق هم شدی تمام صفات خدا در تو متجلی میشه خیلی زیباست... آه ژانت متوجهم کرد که دارم براشون روضه باز میخونم! فوری نگاهم برگشت روی دفترم: _خب... آیه 231، زنها را آزار ندهید این جمله الان شاید خیلی درخواست عادی و روالی باشه ولی برای اون زمان و مکان که زنها اصلا توش مطرح نبودن موضوعیت نداشتن کسی درباره شون صحبت نمیکرد نه! این فرد توی کتابی که به قول شما برای جذب مردم آورده چرا انقدر درباره زنها حرف میزنه! یه سوره داره به اسم زنان شما تواریخ عرب رو بخونی تو چهارصد سال تاریخ نگاری اسم دو سه تا زن رو بزور بتونی پیدا کنی اصلا نه زنها جایگاه اجتماعی خاصی داشتن نه حرف زدن ازشون برای کسی جذابیت داشت کلا حوادث مربوط به زنان توی تاریخ نقل نمیشد یعنی اونها هم میدانی برای خلق حادثه نداشتن طرف اسمش ام فلان بود مادر فلان بچه اصلا کانه به عنوان یک شخصیت مستقل تعریف نشده بود! تازه توی همین آیه میگه حکم خدا رو به مسخره نگیرید قشنگ معلومه این‌حکمها که می اومد یه عده میخندیدن میگفتن این حرفا چیه! اصلا عادت نداشتن بذار یکم از ساختار اجتماعی عرب عشیره ای اون زمان براتون بگم بلکه دوهزاری مبارک جا بیفته توی اون ساختار کلا زنها نه هیچ وقت نقشی میپذیرن نه تاثیری میگذارن نه حتی حرفی برای گفتن دارن حتی تصمیمی درباره خودشون هم نمیتونن بگیرن مطیع محض و کاملا کالا چرا میگم کالا چون وسیله ای برای داد و ستد و تحکیم روابطه. دوتا قبیله با هم درگیر میشن برای رفع دعوا میگن فامیل شیم یکی از اینور یه دختر بده به اونور حالا کی به کی؟ اصلا مهم نیست با چقدر اختلاف سنی؟ ابدا اهمیتی نداره ممکنه یه دختر دوازده ساله رو بدن به یه مرد 60 ساله اصلا هم براشون عجیب نبود مثل زنده به گور کردن دخترا که اصلا براشون عجیب نبود عادی شده بود فرهنگ شده بود ازدواج هم براشون به سادگی آب خوردن بود راحت ازدواج میکردن و زیاد هم ازدواج میکردن! نقل تاریخی هست که قبل از اسلام یکی از شیوخ عشایر 200 تا زن داشته مثل کسی که کلکسیون تمبر داره کالا! کاملا کالا... مرد هر کاری دلش میخواست در قبال زنها انجام میداد هر بلایی که دلش میخواست سرشون می آورد اعتراض اصلا تعریف نشده بود 🌱ادامه دارد..... 🌸نویسنده؛ بانو شین-الف 🌟 🌱🌟🌟🌱🌟🌟🌱
🌟🌱🌟🌱🌟🌱🌟🌱🌟 🌸رمان آموزنده و کمی عاشقانه 🌸قسمت ۱۶۵ و ۱۶۶ _...کوچکترین مشکلی پیش می اومد یه فرهنگی داشتن که ظهار میکردن یعنی مرد به زنش میگفت تو دیگه برای من مثل مادرمی! و دیگه بهش نزدیک نمیشد و طلاقشم نمیداد! نابود میکرد اون زن رو نمیفهمید که خودش چند تا زن مثل اون داره ولی اون بیچاره فقط همین یه شوهر رو داره اسلام اومد زد زیر کاسه و کوزه ی کل این رسوم با اینکه خیلی خیلی براش هزینه داشت ولی اینکار رو کرد توی سوره نساء هست آیه ش که این رسم ظهار رو نهی میکنه و میفرماید هیچ کس نمیتونه با کلام همسرش رو حرام کنه و بگه تو مادرمی اصلا معنی نمیده! توی این جامعه ای که اصلا زنها حتی به اندازه طلاق دادن هم ارزش ندارن! اسلام اینهمه قانون در حوزه ی زنان میاره اسلام در طول تاریخ که برای زنها مجموعه ای از حقوق رو طراحی میکنه ارث نفقه دیه مهریه و... حتی تمدن ها هم در اون زمان از این جهت انقدر پیشرفته نبودن تو جامعه ای که از این جهت از همه عقبتر بود این قوانین شاهکاره واقعا... اصلا اون موقع زنها نه تنها ارث نمیبردن بلکه به ارث هم میرسیدن مردی میمرد همسرانش به پسر بزرگترش ارث میرسیدن! تمام قوانین اسلام در حوزه زنان رو یکبار دیگه با در نظر گرفتن این شرایط اجتماعی بسنج و ببین بابت همینش هم تا چه حد هزینه داده و بعد از خودت بپرس چرا؟! با نگاه شما این کارا به چه درد این پیامبر میخوره چرا بیخود هزینه میده که این تغییرات رو ایجاد کنه؟ کمی سکوت کردم و بعد باز به دفترم رجوع کردم: _خب... آیه 245 میفرماید به خدا قرض بدید! چیزی که مالکشه رو قرض میگیره! مثل پدری که خودش پول تو جیبی بچه ش رو میده ولی اگر یه جا کم بیاره پول بخواد عزت نفس بچه رو حفظ میکنه میگه باباجون یکم پول بده برسیم خونه بهت میدم! _خدا کم میاره؟ _خدا سنتش اینه که مستقیم در تدبیر امور مداخله نکنه و انسانها دنیا رو بچرخونن با اعمالشون خدا که نباید دستگاه اسکناس بزنه پول توزیع کنه از بنده ها میخواد که به هم کمک کنن اینجوری امتحان و پرورش شکل میگیره مثل پدری که میخواد سخاوت یاد بچه ش بده میگه یکی از این شکلات‌هات بده به دوستت میتونه خودش شکلات بخره و بده دست اون بچه اما اینجوری با یه تیر دو نشون زده هم اون بچه شکلات گیرش اومده و خوشحال شده هم این یکی بچه سخاوت رو یاد گرفته یکم رشد کرده انسان ها در هر موقعیتی که هستن وسیله آزمون و ابتلای همن همه چیز امتحانه همه چیز... متاسفانه این سیستمای آموزشی اسم امتحان رو توی ذهن ما خراب کردن انگار اتفاق ترسناکی باشه وگرنه امتحان به معنای چالش باید خیلی هم لذت بخش باشه شاگرد زرنگا در به در دنبال اینن امتحان بدن سوادشون رو نشون بدن خب... به جزء دوم هم تموم شد فکر کنم خیلی خسته شدید بهتره ژانت بره بخوابه که از مراسم فرداش نمونه... ژانت با لبخندی از پشت میز بلند شد: _آره الان بخوابم بهتره شبتون بخیر ژانت که رفت رو به کتایون گفتم: _تو نمیخوابی؟ گوشیش رو برداشت و باز کرد: _من نمیخوابم تو هم نمیخوابی! گوشیم داره منفجر میشه از پیام کلی ویس فرستاده بشین ببینم چی میگه! _خب من چرا باید بشنوم برا تو فرستاده بجای جواب صوت اول رو باز کرد: +تو نمیتونی اصلا شرایط منو درک کنی دخترم من واقعا از پدرت میترسیدم هنوزم می‌ترسم تمام این سال‌ها بهت فکر میکردم هیچ وقت از زندگی لذت نبردم همیشه نبود تو اذیتم کرده ولی کاری از دستم برنمیومد مادر نیستی که بفهمی چقدر سخته بچه ت رو ازت دور کنن و تو هیچ کاری نتونی بکنی پدرت به من بد کرد به تو بد کرد چون اصلا عاطفه و انسانیت نداره فقط منافع خودش براش اهمیت داره تا وقتی که براش جذاب بودم منو نگهداشت بعد مثل یه دستمال کاغذی پرتم کرد بیرون و طلاقم داد آخرین جمله ای که بهم گفت این بود که اصلاً ازدواج با تو بزرگترین خریت زندگیم بوده در حالی که صد تا خوشگل تر از تو بدون هیچ شرطی حاضرن باهام باشن الان دوستت داره معلومه وقتی به دنیا اومدی مهرت به دلش افتاد ولی تا قبل از به دنیا اومدنت هر روز دعوا داشتیم چندین بار برام آمپول و قرص سقط خرید ولی من مقاومت کردم تا تو به دنیا بیای چون دوستت داشتم از همون اول ولی اون نذاشت بمونم پیشت حتی نذاشت از دور ببینمت پیامها ها یکی یکی پشت هم باز می شدن و کتایون هم انگشت اشاره ش رو روی لبش فشار میداد و گوش می کرد معلوم بود که حسابی درگیر شده گوشی رو برداشتم و ویس رو قطع کردم: _خب؟ _خب من الان باید باور کنم؟ _ چرا از پدرت سوال نمیکنی _ خب همون حرف های همیشگی رو تکرار می کنه دیگه میترسم بگم پیداش کردم _ از چی میترسی _ از این که راست بگه و بلایی سرش بیاد _ اون که اینجا نیست نفس عمیقی کشید: بابا تو ایران هنوزم دوست و رفیق زیاد داره اگر بخواد میتونه هر کاری بکنه 🌱ادامه دارد..... 🌸نویسنده؛ بانو شین-الف 🌟 🌱🌟🌟🌱🌟🌟🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم رب الحسین♡
امیدم ابلفضله.mp3
747.7K
عباس ته رفیقِ حاجت دلت رو میده . . @Metaanoia
♥️¦ اون‌شب دخترک مهربون با حرف‌های امید بخشش تا صبح پیش من موند . صبح پیکر بابا به همراه ۴ پیکر مطهر دیگر برای طواف و تبرک آوردن حـرم دختـر سه‌ساله‌ی . دست دخترک مهربون مدام نوازش‌گر شونه‌هام بود و حرف‌های امید بخشش برایم دلگرمی . لحظه‌ی آخر به پهنای صورت اشک می‌ریختیم و با چشمانی بارانی از هم جدا شدیم . . و دوماه بعد که همدیگر دیدیم دوباره چشمان‌مان اشک آلود بود این بار او هم مثل من دختر شهید شده بود و غم‌مان مثل دختر امام حسین‹ع› مشترک بود ؛ اما غمی که تاج افتخار را روی سرمان گذاشت و بابای هردویمان فدای مسیر پــدر رقیه جان شده بودند . . ! - به‌روایت‌دختر‌سوم‌شـهیدآقازاده‌نژاد🍃' تصویر دختر شهیدالقدس حسین امان اللهی در حال دلداری دادن به دختر شهیدالقدس علی آقازاده نژاد💛. . - شهدای " 【@Martyr_Quds
سلام اسمت چیه؟ یه بیو میدی؟ من تازه عضو کانال شدم. ___________________ سلام . خوش اومدین 🌹 بنده بنت الحیدر هستم ، ساکن قم ، دوره متوسطه اول دیگه بقیه ادمینا هم خودشون میان معرفی میکنن😉
•|مِتانویا|•
هشدار امام صادق به کوتاهی کردن در رفتن به کربلا...!❤️‍🩹 / 🖤 @Metaanoia
هدایت شده از تنهامسیرآرامش 💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام کربلا سلام اربعین سلام بهترین جاده‌ی رو زمین سلام علت نجات جهان مسیر ظهور امام زمان(عج) 🔷🔹@IslamlifeStyles
22.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. | از تولد تا شهادت . . . زندگیت پر از عشق و غروره . . .🥺❤️| +تولدت مبارک حسن آقای شهید . | ڪانال "شهیدحسن‌مختارزاده" .🌷. [ https://eitaa.com/joinchat/475726088C2e997a476a ]
•|مِتانویا|•
. | از تولد تا شهادت . . . زندگیت پر از عشق و غروره . . .🥺❤️| +تولدت مبارک حسن آقای شهید . #شب_جم
شهید😍😍😍 جاتون خالی...🌱 به یاد همه ی عزیزان ان‌شاءلله قسمت همتون حرم خانم فاطمه معصومه🥰🥲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♥️ بیا اے آنڪہ بـر عـالم امیرے بشر را وارهان از این اسیرے بیا تا عدلِ حیدر زنده گردد تو فرزندِ برومندِ غـدیرے 🌷سلام صبحت بخیر ای ذخیره الهی درزمین🌷 @Metaanoia
| آیت اللّٰه جوادی آملی: نگویید جا مانده‌ایم کسی که قلب و روحش رفته جامانده نیست، جامانده کسی ست که عشق و شور و طلب زیارت به ذهنش هم نمی‌رسد و علاقه‌ای ندارد اگر به هر دلیلی اشتیاق رفتن هست و شرایطش نیست خیری بوده و ثواب نیت را برده‌اید شاکر باشید و نگویید جامانده‌ایم.. @Metaanoia
خنکی شو از اینجا حس کردید ؟ :) 🌹@Metaanoia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•|مِتانویا|•
🌟🌱🌟🌱🌟🌱🌟🌱🌟 🌸رمان آموزنده و کمی عاشقانه #ضحی 🌸قسمت ۱۶۵ و ۱۶۶ _...کوچکترین مشکلی پیش می اومد یه فرهنگی
🌟🌱🌟🌱🌟🌱🌟🌱🌟 🌸رمان آموزنده و کمی عاشقانه 🌸قسمت ۱۶۷ و ۱۶۸ با دست چندتا خط فرضی روی میز کشیدم: _ خب... شخص ثالثی که ماجرا رو بدونه وجود نداره؟ _ نه کسی نیست _ مثلاً کسی که هم پدر و هم مادرتو بشناسه دوست خانوادگی فامیل _ هیچکس _ از کسایی که توی خونتون کار می‌کنن _ همه جدیدن... به جز...چشم هاش ریز شد و خودش نیم خیز _ به جز مهناز...من از وقتی یادم میاد مهناز بوده _خب خیلی خوبه ازش سوال کن بی حوصله گفت: _اگر هم چیزی بدونه نمیگه میترسه _ خب خیالش رو راحت کن مطمئنش کن که به پدرت چیزی نمیگی _ سعی خودم رو میکنم ولی اول باید مطمئن بشم مهناز قبل از رفتن مامانم توی خونه کار میکرده یا نه گوشی رو برداشت و تند تند چیزهایی برای مادرش تایپ کرد بعد نگاهش برگشت روی صورتم: _خیلی گیجم نمیدونم اگر این حرفا راست باشه باید چکار کنم! بلند شدم و با کشیدن بازوش اون رو هم ناچار به بلند شدن کردم: _انقدر فکر و خیال نکن یه طوری میشه دیگه بیا بریم بگیریم بخوابیم فردا کلی کار داریم! وارد اتاق شدم و رختخواب مسافرتیم رو روی زمین پهن کردم کتایون که وارد شد نگاهی بهش انداخت و گفت: _آخه اینجوری که بده بذار من رو زمین بخوابم لبخندی زدم: _نفرمایید علیاحضرت فقط همینمون مونده شما رو زمین بخوابید کمر همایونی عادت نداره خشک میشه دیگه خر بیار و باقالی بار کن! من عادت دارم خیلی هم راحتم فقط بی زحمت اون چراغ رو خاموش کن چراغ رو خاموش کرد و روی تخت دراز کشید... به دنبال بهانه ای برای سرگرم کردنش گفتم: _یه سوال چی شد با ژانت رفیق شدی؟ _گفتم که دو سال پیش به یه شرکت تبلیغاتی... همونطور که توی جام دراز میکشیدم حرفش رو قطع کردم: _اونو که گفتی منظورم اینه که چی شد رفیق شدید آخه یکم بعیده نفس عمیقی کشید: _آره میدونم به نظر خودم هم خیلی عجیب و بعید بود من کلا تو دوران مدرسه م با هیچکس درست و حسابی دوست نشدم تو دوره دانشگاه هم فقط یه رفیق ایرانی داشتم اونم مهاجرت کرد کانادا با تنهاییم راحتم اما خب... ژانت وقتی از دفترم برای کاتالوگ عکس می انداخت خیلی توجهم رو جلب کرد همش فکر میکردم این چه قیافه آشنایی داره من اینو کجا دیدم! آخرشم ازش پرسیدم اونم گفت تا حالا منو ندیده نمیدونم چرا ولی احساس کردم موجش شبیه خودمه ازش خوشم اومد بعد از اینکه کارش تموم شد گفتم بیا بشین عکسا رو نشونم بده به همین بهانه یکم با هم حرف زدیم بعد که فهمیدم نقاشی هم میکنه ازش خواستم چهره م رو بکشه یه چند باری هم سر همین همو دیدیم تابلو رو که برام آورد دیدم کارش خوبه پیشنهاد دادم یه گالری برگزار کنه از دست دست کردنش معلوم بود پول نداره گفتم اسپانسرت میشم بجاش تبلیغات شرکت توی گالریت باشه عوایدشم یه درصدی بر میدارم قبول کرد و یه گالری با هم برگزار کردیم اگر چه هنرمند مطرحی نبود که روش سرمایه گذاری کنم ولی خودم اینکارو خیلی دوست داشتم اتفاقا مجموعا کار خوبی هم شد هم برایند مالیش قابل قبول بود هم ما بیشتر با هم آشنا شدیم به مرور صمیمی تر شدیم و کم کم راجع به زندگیش باهام حرف زد فهمیدم مثل خودم خیلی تنهاست و سخت زندگی کرده. منتها از یه نوع دیگه ش کم کم شد صمیمی ترین دوستم و تنهایی هامونو با هم پر کردیم هرچند برای خودمم خیلی عجیبه! لبخندی زدم: _احساس میکنم خیلی دوستش داری! لبخند اون هم در اومد: _نمیدونم چرا ولی آره بجای همه نداشته هام اونو دوست دارم... میدونی چی باعث شد رفاقتمون ادامه پیدا کنه و انقدر ازش خوشم بیاد؟ اینکه با وجود مشکلات مالی خیلی مستقله و عزت نفسش براش اهمیت داره برای اینکه من فکر نکنم بخاطر پولم باهام دوست شده هیچوقت درخواست مالی ازم نمیکنه حتی قرض! مثلا سر همین قضیه گرون شدن اجاره اینجا اگر به من میگفت کمکش میکردم و تو ام الان ابنجا نبودی! لبخندم عمیقتر شد: _جالبه! ........... صبح زود بیدار شدم زود که البته ده صبح! هیچکدوم خونه نبودن وارد آشپزخونه شدم و چای دم گذاشتم چای دم کشید ولی خبری ازشون نشد چون احتمال میدادم کتایون رفته باشه دنبال ژانت و خیلی هم گرسنه بودم چند تا نیمرو انداختم و نشستم حدسم درست بود و بالاخره باهم پیداشون شد با کلی خرید! دستای هر دوشون پر از کیسه های خوراکی بود کتایون با خنده کیسه ها رو جلوی درگاه آشپزخونه چید و گفت: _تنها تنها؟! مثل قحطی زده ها لقمه رو فرو دادم و گفتم: _سلام خب چه میدونستم کی میاید داشتم میمردم از گرسنگی! با هم بودید؟ اینا چیه چه خبره قراره مهمونی بدید؟! ژانت هم وسایل رو گذاشت کف آشپزخونه و جواب سلامم رو داد بعد کتایون جواب داد: _نه ژانت که رفته بود کلیسا منم رفتم همون اطراف خرید کردم برگشتنی رفتم دنبالش اشاره کردم به میز: _بفرمایید بسم الله... خرید واسه چی؟ پالتوش رو روی چوب رختی انداخت و نشست پشت میز: 🌱ادامه دارد..... 🌸نویسنده؛ بانو شین-الف 🌟 🌱🌟🌟🌱🌟🌟🌱
🌟🌱🌟🌱🌟🌱🌟🌱🌟 🌸رمان آموزنده و کمی عاشقانه 🌸قسمت ۱۶۹ و ۱۷۰ _اینهمه من مهمون شمام یکمم شما مهمون من باشید نگاهی به انبوه کیسه ها کردم: _یکمت چقدر زیاده این آذوقه ی دو ماه ماست! _خب گفتم این ملاقات ها به درازا کشیده هی دغدغه شام و اینا رو نداشته باشید کلی کنسرو گرفتم بده مگه! گفتم: _نه خیلی هم زحمت کشیدی ممنون و دوباره مشغول خوردن شدم!... بعد از خوردن صبحانه و جا به جا کردن خریدها برگشتیم سر بحثمون... اول نگاهی به دفترم انداختم و بعد شروع کردم: _خب... به جزء سوم رسیده بودیم... کتایون حرفم رو قطع کرد: _آیه 257 میگه خدا آنچه پیش رو و آنچه پشت سر انسانه رو میدونه یعنی گذشته و آینده خب اگر آینده ما معلومه و خدا میدونه دیگه اختیار چه معنایی داره؟ _ببین علم خدا به آینده رو اگر بخوایم خیلی ساده تعریف کنیم مثل کسی که تمام حرکت ما رو از بالا میبینه تصور کن الان یک نفر از یه روزنه ای توی سقف داره تمام رفتار ما رو رصد میکنه و کاملا به تصمیمات و شرایط محیطی ما هم احاطه داره مثلا من الان برم لب اون سکوی ورودی آشپزخونه نگاهم به روبرو باشه ندونم قدم بعدی زیر پام خالی میشه ولی اون میبینه و میدونه این علم خداست به علاوه کلی چیز دیگه یکیش اینکه خدا از ضمیر انسانها هم آگاهه _پس اطلاعاتی از غیب و آینده و اینا نداره و فقط رفتار و افکار ما رو رصد میکنه؟ _چرا از آینده هم مطلعه چون همش همین نیست خدا ناظر صرف نیست برنامه نویس ماست ما رو برنامه نویسی کرده و با تک تک اختیارات و امکانات ما داده ها رو تنظیم کرده فلذا تو این سیستم تو هر تصمیمی بگیری برای خدا انتهاش روشنه و تاثیرش بر شمای کلی زندگی خودت و جهان پیرامونت و تاریخ حتی! براش روشنه پس ما در چارچوب این سیستم اختیار داریم با این تعریف مسئله جبر و اختیار هم حل میشه جبر و اختیار بشر در زندگی مثل بازی شطرنجه یه چارچوب و قوانینی برای بازی وجود داره که جبر ماجراست و تو نمیتونی تغییرش بدی تو نمیتونی با اسب اریب بری نمیتونی با فیل ال بری نمیتونی با یه سرباز تو یه حرکت تا ته زمین حریف بری این قانون و به اصطلاح جبر این بازیه اما آیا این جبر تعیین کننده برنده و بازنده بازیه؟ اون چیزی که سرنوشت بازی رو تعیین میکنه نوع استفاده از این قوانین و به اصطلاح حرکات و تصمیمات بازیکنه اینکه چه وقت از اسب و فیل و رخ با همون جبری که برای حرکت دارن چه استفاده ای بکنه اختیار بازیکنه ولی قطعا درچارچوب قوانین بازی یا به تعبیر دیگه جبر خلقت در هر حوزه و عملی مثل یه عبارت جبریه و اختیار ماها انتخاب اون عددیه که توی فرمول جاگذاری میکنی درسته شکل این فرمول روی خروجی تاثیر داره ولی اونچیزی که فاکتور تعیین کننده ست همون اعدادیه که ما میدیم به ماشین علم خدا از جنس وقوف به این فرمول ها و ماشین ها و مکانیسم عملکردشونه چون خودش طراحشه پس هر عددی تو هر فرمولی گذاشتی خدا خروجیش رو میدونه و البته انتخاب های ما رو هم که واقفه پس عملا چیزی نیست که تحت کنترل خدا نباشه تازه کلی چیزای دیگه هم هست که احتمالا ما هنوز تعریفی براش نداریم و برای همین درکی ازش نداریم به هر حال جزء هیچ وقت نمیتونه کل رو کامل درک کنه لازمم نیست سرت درد میگیره میری دکتر یه دارویی بهت میده میگه بخور تو هم میخوری مگه حتما میدونی توش چیه؟ با چه فرایندی سردردت رو خوب میکنه؟ کاری نداری اثرش رو دیدی استفاده میکنی هیچ وقت هم احساس نادانی نمیکنی میگی همه چیز رو که نمیشه دونست مگه میدونی امواج دقیقا چه مختصات و کم و کیفی دارن؟ نه!... ولی استفاده میکنی خود دانشمندان این حوزه هم درباره ماهیتش نمیتونن توضیح کاملی بهت بدن همین که تجربتا دیدی به کارت میاد و درمون دردته استفاده میکنی خدا درمون درد ماست میتونیم باهاش ارتباط بگیریم مگه مجبوریم حتما ذاتش رو کشف کنیم اصلا نشدنیه همین که صفاتش رو بشناسیم و باهاش ارتباط برقرار کنیم کافیه دیگه نفس عمیقی کشیدم: _آیه 263 ؛ این سنت و روش خداست خدا برای رقم زدن فضای امتحان از نظرها پنهان میشه و واکنش سریع به کارهای خوب یا بد ما نشون نمیده برای اینکه خودت تمرین کنی رشد کنی مثل پدر یا مادری که میخواد دوچرخه سواری یاد بچه ش بده لازمه گاهی دستش رو از پشتش برداره وگرنه تا ابد باید با کمک رکاب بزنه ممکنه بچه چند باری هم بخوره زمین طبیعیه هزینه رشدشه اگر نخوره زمین هیچ وقت دوچرخه سواری یاد نمیگیره تو وجودی هستی در عالم که بناست رشد کنی کسب فیض کنی پرورش پیدا کنی برای همین خلق شدی! حالا ایستادن و تماشا کردن زمین خوردن بچه برای پدر و مادر سخته! ولی خب مجبوره تحمل کنه گناه همون لحظه ایه که بچه میخوره زمین و سر زانوش خون میفته میزنه زیر گریه درباطن یه همچین حالی داره روح انسان اون لحظه چون تمام کائنات همسو با خواست خدا هستن گناه تو.... 🌱ادامه دارد..... 🌸نویسنده؛ بانو شین-الف 🌟 🌱🌟🌟🌱🌟🌟🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به نام خداوند قادر نامتناهی✨ بہ‌توکل‌ِنامِ‌اعظمت‌ یا‌ اللہ :)🌿