eitaa logo
مجله‌ی بانوان ایلای
8هزار دنبال‌کننده
9هزار عکس
6.1هزار ویدیو
2 فایل
💥ِانَّ مَعَ العُسرِیُسرا💥 کپی برداری از روایت های منتشر سده در کانال حرام میباشد نویسنده راضی نیست و در صورت مشاهده پیگرد قانونی و الهی دارد⚖ ⭕️رزرو تبلیغات https://eitaa.com/joinchat/1292435835Ca8cb505297
مشاهده در ایتا
دانلود
ما آدم‌ها خوب بلدیم بعد از شنیدن داستان زندگی دیگران بگوییم: «اگر من بودم هرگز این کار را نمی‌کردم!» غافل از آنکه یکی از بازی‌های زندگی این است که آدمی را با  همان «هرگزِ با اطمینان» پرت کند وسط همان داستان و مشغولِ همان عمل نکوهش شده !🌸🍃 یادمان باشد قصه های زندگی تکراری‌اند، فقط جای شخصیت‌ها عوض می‌شوند و آنکه با تعصبی کورکورانه پیش می‌رود، سقوطی عمیق‌تر دارد.🌸🍃 ‌‌‌‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌‌‌🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
مجله‌ی بانوان ایلای
ـ هم اين، هم اون طاهر احمق، هم همه ي خونوادشون. وقتي ترنم نيست عذاب وجدان اينا رو مي خوام چي كار؟ د
يكي كه سرزنشم نكنه، كه وقتي از دردام براش مي گم خسته نشه، كه وقتي حرفاي تكراريم رو مي شنوه نگه اَه بس كن ترنم، تا كي مي خواي از اين حرفا تكراري تحويل اين و اون بدي؟ گذشت، تموم شد. گذشته رو فراموش . كن حالا بايد به آينده فكر كني. آره دلم كسي رو مي خواد كه سراغي ازش ندارم. كسي كه ساعت ها نازم رو بكشه و من رو از اين همه غم و غصه فارغ كنه .دلم از بين اين همه نامردي يه مرد مي خواد. يه مرد كه قولش مردونه باشه، كه بشه رو حرفش حساب كرد، كه با يه دنيا سكوتش بتونه آروم كنه، بتونه اميد ببخشه. مهم نيست جنسيتش چي باشه، فقط مي خوام حرفاش مردونه باشه. آخه نا سلامتي من يه دخترم، يه دختر از جنس شيشه، پر از احساسم كوچيك ترين ضربه ها مي شكنم، خرد مي شم، مخصوصا اين روزا كه ديگه از داغون هم داغون ترم! مي خوام بچه باشم. مي خوام بچگي كنم، مي خوام اشتباه كنم، مي خوام بخشيده بشم، مي خوام زندگي كنم، مادر مي خوام، پدر مي خوام، يه زندگي توام با عشق مي خوام. آره خدا جون، آره مي دونم زياده خواهم؛ ولي با همه ي زياده خواهي هام يه آدم هستم. مگه خواستن جرمه؟ وقتي نمي دي حداقل بذار بخوام .حداقل بذار تو روياهام نداشته هام رو جست و جو كنم. حداقل بذار تو آسمون ها به داشته هاي ديگران غبطه بخورم . »چگونه مي شود از خدا گرفت چيزي را كه نمي دهد؟! مي گويند قسمت نيست، حكمت است. من قسمت و حكمت نمي فهمم، تو خدايي، طاقت را مي فهمي«! حس مي كنم افسرده شدم. اقسرده تر از هميشه. شايد هم نشدم. ديگه خودم هم نمي دونم چي بودم و چي شدم؛ فقط مي دونم اون ترنمي نيستم كه قبل از دزديده شدن از خودم ساخته بودم. تو گلوم بغض عميقي جا خشك كرده. بغضي كه قصد شكستن نداره. از بس تو اين روزا اشك ريختم جشمه ي اشكم خشك شده. با همه ي وجودم دارم با بغضم مي جنگم. مي جنگم تا راه نفسم رو باز كنه؛ اما موفق نيستم .مثل هميشه كه موفق نبودم. تو هيچ كدوم از مراحل زندگيم. آهنگ بي كلامي تمام فضاي ماشين رو پر كرده. آهنگ غمگيني كه به اين بغض لعنتي دامن مي .زنهوسعت اين سكوت رو با همه ي غم هاش دوست دارم. دلم مي خواد ساعت ها به اين خواب هاي به ظاهر آروم تظاهر كنم. ديگه جون ندارم ناله كنم. ديگه جون ندارم گريه كنم. ديگه جون ندارم پيش بقيه گلايه و شكايت كنم و سرزنش بشنوم. اين روزا ديگه جون نفس كشيدن رو هم ندارم. به اين آرامش قبل از طوفان احتياج دارم .مي دونم يه چيزي تو وجودم لحظه به لحظه بيشتر از قبل تخريبم مي كنه؛ اما ديگه بهش اهميتي نمي دم؛ چون حس مي كنم بدتر از اين نمي شه. شايد هم بشه؛ ولي براي مني كه حس مي كنم همه چيزم رو از دست دادم ديگه چه فرقي مي كنه .آره چند روز پيش همه چيز از دست رفت. يكي توي اون خونه همه ي اميدم رو از من گرفت و غم رو مهمون هميشگي قلبم كرد. به اين خوب بودن. به اين خنده هاي زوركي. به اين گريه هاي يواشكي. به اين ديوونه بازيا احتياج دار . م خدايا بد با من تا كردي، خيلي بد. حتي نمي دونم چرا برگشتم؟ به اميد كي؟ به اميد چي؟ اصلا كجا دارم مي رم؟ »خسـته ام از ايـــن پياده روهايــي كه هيچ گـاه به پـــايــــان نمي رسـد. دلـم بـن بســت مي خواهــد«. نريمان: ـ پيمان. با شنيدن صداي نريمان از فكر بيرون ميام. چشمام رو باز نمي كنم. ترجيح مي دم اين طور فكر كنند كه خوابيدم. پيمان: ـ ها؟ نريمان: ـ بي ادب، اين چه طرز حرف زدن؟! پبمان: ـ هيس، آروم بگير، نمي بني خوابه؟ نريمان:... ادامه دارد... 🍃🍃🍃🍂🍃
🌸حضرت علی (ع): همه نيكى‌ها در سه خصلت جمع شده است: 🌸نگريستن و سكوت و سخن گفتن، 🌸پس هر نگاهى كه همراه با عبرت گرفتن نباشد،اشتباه است 🌸و هر سكوتى كه همراه با انديشيدن نباشد، غفلت است 🌸و هر سخنى كه همراه با ذكر خدا نباشد،بيهوده و لغو است. 🌸خوشا به حال كسى كه نگاهش عبرت و سكوتش تفكر و كلامش ذكر باشد و بر گناهش گريه كند و مردم از شرّ او ايمن باشند ‌‌‌‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌‌‌🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 🌹ای رمضان عزیزم آهسته تر🌹 🌺آمدنت چه با ذوق و شوق بود ♥️ولی رفتنت چه با عجله 🌺لحظه ای درنگ کن ♥️به کجا این چنین شتابان 🌺بار الها در این روز پایانی ماه عزیز ♥️دوستانم را در کارشان برکت 🌺در وجودشان سلامتی ♥️در زندگی شان خوشبختی 🌺در خانه هایشان آرامش ♥️در دل‌هایشان شادی قرارده الهی آمین🤲🏻     🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
5.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روانشناسی میگه؛ کسی که برای چیزهای کوچک، گریه می کند، بی گناه است و قلب پاکی دارد ... اگر کسی سر مسائل احمقانه و کوچک عصبانی می شود، به عشق نیاز دارد ... اگر شخصی بیش از اندازه می خندد از درون تنهاست ... اگر کسی زیاد میخوابد غمگین است ... اگر کسی کم و سریع حرف می زند رازی را پنهان می کند ... اگر کسی نتواند به موقع تصمیم گیری کند شخصیت ضعیفی دارد ... ‌‌‌‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌‌‌🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
دلت که شکست، سرت را بالا بگیر... تلافی نکن! فریاد نزن!شرمگین نباش! حواست باشد، دل شکسته گوشه هایش تیز است... مبادا که دل و دست آدمی را که روزی دلدارت بود، زخمی کنی... مبادا که فراموش کنی روزی شادیش آرزویت بود... صبور باش و ساکت! بغضت را پنهان کن، رنجت را پنهان تر... زمین  گرد است❥‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌❥‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌🌺‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎ ‌‌‌‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌‌‌🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
📚حسودی روزگاری در سرزمینی، زنى بود بسیار حسود، همسایه‌اى داشت به نام خواجه سلمان كه مردى ثروتمند و بسیار شریف و محترم بود، زن بر خواجه رشك مى‌برد و مى‌كوشید كه اندكى از نعمتهاى آن مرد شریف را كم كند و نیک نامى او را از میان ببرد؛ ولى كارى از پیش نمى‌برد و خواجه به حال خود باقى بود. عاقبت روزى تصمیم گرفت، كه خواجه را مسموم كند، حلوایى پخت و در آن زهرى بسیار ریخت و صبحگاهان بر سر راه خواجه ایستاد؛ هنگامى كه خواجه از خانه خارج شد، حلوا را در نانى نهاده، نزد خواجه آورد و گفت: خیراتى است. خواجه، حلوا را بستاند و چون عجله داشت، از آن نخورده به راه افتاد و به سوى مقصدى از شهر خارج شد. در راه به دو جوان برخورد كه خسته و مانده و گرسنه بودند، خواجه را بر آن دو، شفقت آمد، نان وحلوا را به آنها داد؛ آن دو آن را با خشنودى فراوان، از خواجه گرفتند و خوردند و فى‌الحال مردند. خبر به حاكم شهر رسید و خواجه را دستگیر كرد، هنگامى كه از وى بازجویى شد، خواجه داستان را گفت. حاكم كسى را به سراغ زن فرستاد، زن را حاضر كردند، چون چشم زن به آن دو جنازه افتاد، شیون و زارى آغاز كرد و فریاد و فغان راه انداخت؛ معلوم شد كه آن دو تن، یكى فرزند او، و دیگرى برادر او بوده است. خود آن زن هم از شدت تأثر و جزع پس از یكى دو روز مرد. این حسود بدبخت، گور خود را با دست خود كند و دو جوان رعنایش را فداى حسد خویش كرد. ‌‌‌‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌‌‌🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
. 👇تقویم نجومی اسلامی شنبه👇                   ✴️ شنبه 👈18 فروردین / حمل 1403 👈26 رمضان 1445👈6 آوریل 2024 🕌 مناسبت های دینی و اسلامی. 🌨نماز و دعای باران توسط پیامبر صلی الله علیه و آله "6 هجری "این واقعه در ماه مبارک رمضان بوده است. 🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی. ❇️ امروز برای همه امور خوب و شایسته است خصوصا برای امور زیر: ✅جابجایی و نقل و انتقال. ✅خرید و فروش. ✅آغاز بنایی وخشت بنا نهادن. ✅امور زراعی و کشاورزی. ✅و درختکاری خوب است. 📛ولی امور ازدواجی ممکن است به جدایی بکشد. 🚘مسافرت: مسافرت همراه صدقه خوب است. 👶 مناسب زایمان و نوزاد عمری طولانی دارد. 💑مباشرت امشب: سندی مبنی بر استحباب و کراهت ندارد. 🔭 احکام و اختیارات نجومی. 🌓 امروز قمر در برج حوت و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است: ✳️افتتاح کسب و کارها. ✳️آغاز درمان و معالجات. ✳️از شیر گرفتن کودک. ✳️دادن سفارش جنس. ✳️و امور آموزشی نیک است. 🟣امور کتابت ادعیه و حرز و نماز و بستن آن خوب است. 💇💇‍♂  اصلاح سر و صورت. طبق روایات، (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، باعث رهایی از بلا می شود. 💉💉 حجامت: فصد زالو انداختن خون_دادن یا در این روز از ماه قمری، باعث خلاصی از مرض می شود. 😴😴 تعبیر خواب : خواب و رویایی که امشب. (شبِ یکشنبه) دیده شود تعبیرش در ایه ی 27 سوره مبارکه "نحل" است. قال سننظر اصدقت ام کنت من الکاذبین... و از مفهوم و معنای آن استفاده می شود که برای خواب بیننده حالتی غیر آن حالتی که داشت روی دهد و از جانب شخص خوب و بزرگی به عظمت و بزرگی برسد و چیزی همانند آن قیاس گردد... کتاب تقویم همسران صفحه ۱۱۶ 💅 ناخن گرفتن. شنبه برای ، روز مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بیماری در انگشتان دست گردد. 👚👕دوخت و دوز. شنبه برای بریدن و دوختن، روز مناسبی نیست آن لباس تا زمانی که بر تن آن شخص باشد موجب مریضی و بیماری اوست.(این حکم شامل خرید لباس و پوشیدن نمی شود) 🙏🏻 استخاره: وقت در روز شنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۰ و بعداز اذان ظهر تا ساعت ۱۶ عصر. 📿 ذکر روز شنبه ،یارب العالمین ۱۰۰ مرتبه 📿 ذکر بعد از نماز صبح ۱۰۶۰ مرتبه که موجب غنی و بی نیاز شدن میگردد. 💠 ️روز شنبه طبق روایات متعلق است به (ص). سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 ⭐خدایا هر کی این شب‌ها 💐گرفتار ناخوشی شده، ⭐گره های زندگیشو باز کن 💐خدایا بیا و گذشته بد مارا ⭐به یک آینده خوب تبدیل کن... 💐بیا کمی با هم دعا کنیم ⭐بیا برای حالِ خوبِ جهانمان دعا کنیم 💐که خدا آماده است برای شنیدن ⭐بیا دعا کنیم خداوند متعال 💐بیماری را از زندگی همه دور کند ⭐بیا دعا کنیم هیچکس مریض نشود 💐و کسی مریض دار نباشد... ⭐خدایا همه را در آرامش قرارده 💐شبتون غرق در عطر گل‌های بهشتی 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍂🍃 روایت کیمیا..... 🍃🍃🍂🍃
مجله‌ی بانوان ایلای
💞🍃ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤഽ💞 آنلاین_کیمیا به قلم #یاس فخری خانوم گلویی صاف کرد و گفت _دریا تو این چند ساله به
سبحان کمی رو به کیمیا چرخید و گفت ____ بریم یکم با هم بگردیم __ نه سبحان بهتره برم خونه من قرار بود بعد از ناهار برگردم مامان نگرانمه سبحان بلند خندید و گفت ____که نشد برگردی ب غ ل آقاتون خوش گذشت گذشت زمان را نفهمیدی کیمیا با لبخند مشتی به بازوی سبحان زد و گفت __همش تقصیر آقامونه دیگه سبحان دست کیمیا رو گرفت تو دستش بوسه‌ای به دست کیمیازد و گفت __ به من که خوش گذشت هر دو خندیدن وقتی به خونه رسیدند سبحان ساکت به کیمیا نگاه میکرد _نمیخام حتی یه ساعتم ازت جدا بشم کیمیا میخام جلو چشمم باشی کیمیا آروم خم شد ... ...... .....و گفت _منم دوست دارم آقا سبحان بعد خداحافظی کرد سبحان با خنده گفت باشه بابا برو من دوست دارم دخترعمو وقتی کیمیا به خونه رسید حسن آقا خوابیده بود کیمیا نگاهی به ساعت کرد و گفت ____ بابا چرا زود خوابیده هنوز ساعت یازده زهرا با کنجکاوی گفت _ خوش گذشت کیمیا خونه زندگی پدرت چطور بود خیلی مشتاقم منم ببینم کی ما رو دعوت می‌کنن زینب خانوم با لبخند گفت _ زهرا یه جوری میگی عینهو ندید بدیدا خونه هست دیگه __ نه مامان دکتر راهبر علاوه بر اینکه از اول ثروتمند بودند خودشم از پزشکای معروف کشوره حتماً خونشون خیلی قشنگه کیمیا با مهربانی گفت __آره زهرا انقدر قشنگ بود که نمی‌تونم تعریفش کنم مطمئنم بهار که بشه حیاط اونا دست کمی از بهشت نداره خیلی بزرگ بود با یه حیاط پر از دارو درخت و بعد مثل گلی نخودی خندید و گفت __مثل پارک سر میدون بود درختای قدیمی داشت زینب خانوم با احتیاط پرسید __رفتارشون چطور بود مامان عمه و مامان بزرگتم اونجا بودن ___اولش که نه اونا برای شام اومدن پاشا پسر عمه دریا رو که دیدین خانم خیلی مهربونی خونه بابا کار می‌کنه اسمش صدیقه خانومه مثل مامان خیلی با محبت نگاهم می‌کنه سبحان می‌گفت بعد مرگ مادرش صدیقه مثل مادر بهش می‌رسیده زینب خانم و زهرا با کنجکاوی هر دو همزمان گفتند _ خوب و کیمیا با ذوق قضیه نوه صدیقه خانم و پاشا رو تعریف می‌کرد حسین از پشت سر دستش رو رو شونه کیمیا گذاشت کیمیا ترسید هینی کشید و حسین با خنده گفت __ به به کیمیا خانوم تشریف آوردی دیگه خونه فقیرانه ما رو قابل نمی‌دونی قرار بود دو سه ساعته برگردی نصف شب شده کیمیا با خنده گفت ____ فکر کردم خوابیدی شماها کی اومدین من که رفتنی هیچ کدوم خونه نبودید حسین کنار کیمیا نشست و گفت ____ فعلاً که خیلی وقته خونه‌اییم و چشم به راه جنابعالی _از گلی چه خبر _ هیچی شرط کرده تا وقتی که آزمون وکالت رو قبول نشم اجازه عروسی نمیده __ بهتر داداش اینجوری مجبور میشی حتماً قبول بشی از آقای احمدی راهنمایی بگیر اون حتما کمکت میکنه ___تو دعا کن قبول بشم آقا محمد یه قولهایی داده ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌◍⃟🍃ꕥ࿐❤️ ‌◍⃟🍃ꕥ࿐❤️‌◍⃟🍃ꕥ࿐❤️ ‌◍⃟🍃ꕥ࿐❤️‌◍⃟🍃ꕥ࿐❤️‌◍⃟🍃ꕥ࿐❤️