eitaa logo
میوه دل من
20.3هزار دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
2.9هزار ویدیو
23 فایل
بسم الله النور انجام کارهای روزمره والدین در کنار بچه ها بازی های مناسب طبایع مختلف شعر و قصه های کاربردی بازی و خلاقیت و... ویژه کودکان زیر۷سال👶 ارتباط با ما:👈 @Rahnama_Javaher زیر نظر کانال طبیبِ جان: @Javaher_Alhayat
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حلیم مرغ🐓 مواد اولیه⬇️ یک‌ تکه مرغ نصف پیمانه بلغور گندم یک‌ عدد پیاز کوچک مقداری کره دارچین طرز تهیه🥣 اول پیاز رو کمی داخل کرده تفت دادم بعد مرغ و بلغور گندم به همراه دو لیوان آب اضافه کردم بعد از پخت دارچین زدم 🌺تو دستورش سویق نیست ولی من برای مقوی تر شدنش سویق هم زدم نوش جان❗️ ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•┈┈┈••✾🍃🌺🍃✾••┈┈┈• به یاد سردار شهید حاج قاسم سلیمانی عزیز🥀 سرگرمی حاج قاسم در دوران کودکی چه بود؟ «عاشق فرا رسیدن بهار بودم،‌ زمستان ما بسیار سخت بود، پیراهن پلاستیکی که به آن «بشور بپوش» می گفتیم و ایران، زنِ کرامت آن را می دوخت، بدون هرگونه زیرپوش یا روپوش به تن ما بود. بعضی وقت ها از شدت سرما چادر شب یا چادر مادرمان را دورمان می گرفتیم. مادرم با چارقد خودش دور سرم را محکم می بست تا به تعبیر خودش باد توی گوش هایم نرود، از شدت سرما دائم در حال دندان گریچ (دندان قروچه) بودیم، مادرم زمستان ها مقداری مائده (خوراکی) خشک شده که مثل سنگ بود(شلغم پخته خشک شده) به ما می داد، جویدن شلغم نصف روز طول می کشید. عمدتاً زمستان ها من و خواهر و برادرانم سیبو (سیب زمینی) زیر آتش چال می کردیم، می پختیم و می خوردیم. کم کم که بزرگ شدم زمستان ها بازی ما برف بازی و کاگوبازی بود. (کاگو بازی یا کوگ بازی شاید به معنای کبک بازی باشد، در منطقه برفی رابُر کرمان کبک زیاد است. کبک ها گاهی از ترس سرشان را زیر برف می کنند یا در برف قایم می شوند. کودکان منطقه هم «قایم باشک بازی» را به این نام می خواندند. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ برگرفته از دست‌نوشته‌های سردار سلیمانی با عنوان «از چیزی نمی‌ترسیدم». ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯
•┈┈┈••✾🍃🌺🍃✾••┈┈┈• به یاد سردار شهید حاج قاسم سلیمانی عزیز🥀 داستان شجاعت حاج قاسم در ۱۰ سالگی آن روزها حمامی نبود، مادرم قابلمه بزرگ مسی که به آن دیگ می گفتند را پر از آب، روی آتش حسابی داغ می کرد و بعد با آب جو، سرد و گرم می کرد و جان و سرمان را با صابون رخت شویی و برخی وقت ها هم با اشلوم (نوعی گیاه تمیز کننده)می شست. از همان ابتدای کودکی حالتی از نترسی داشتم، ۱۰ سالم بود، تابستان بود و مدرسه تعطیل. فصل درو کردن ما قبل صبح تا قبل از غروب آفتاب بود، پدرم یک گاو نرِ شاخ زن خطرناک داشت که همه از او می ترسیدند. مرا سوار بر این گاو کرد که ببرم به ده دیگری که ۱۵ کیلومتر با خانه ما فاصله داشت و سرسبزتر بود و خانه عمه ام همان جا بود. گاوِ مغرور حاضر به فرمان بری نبود و با سرِ خود به پاهای کوچک من می کوبید،‌ من این بیابان را تنها سوار بر این حیوان خطرناک تا ده عمه ام رفتم. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ برگرفته از دست نوشته های سردار سلیمانی با عنوان «از چیزی نمی ترسیدم». ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زیربنای تربیت چیست⁉️ پاسخ را از استاد گرانقدر حاج آقای فاطمی‌نیا بشنوید✨ ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
8.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سردار دلها و بابای مهربان ❤️ داستانی کوتاه برای فرزند دلبند شما🌺 ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯
💠 ساخت دوربین با رول دستمال کاغذی وسایل لازم برای ساخت این کاردستی⬇️ رول دستمال کاغذی چسب نواری (ترجیحا چسب های رنگی و تزئینی) کاموا یا روبان های رنگی ماژیک وسایل تزئینی دلخواه نحوه ساخت✂️ رول های دستمال کاغذی را در اختیار کودک قرار میدهیم تا آنها را به صورت دلخواه تزئین کنند. دو رول دستمال کاغذی را با چسب به هم میچسبانیم. حالا دو طرف دوربین را سوراخ کرده یا با چسب کاموا را بچسبانید تا بند دوربین هم آماده شود. دوربین شما آماده است. یک کاردستی بدون خطر و سرگرم کننده☺️ ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صفحه 1⃣ 💠 یکی بود یکی نبود، در یک جنگل زیبا و سرسبز و پر از دار و درخت خرس کوچولوی بامزه ای به اسم باتو به همراه پدر و مادر و خواهراش زندگی می کردن. بچه ها جونم شب شده بود و کم کم وقت خوابیدن باتو شده بود. مامان خرسی گفت: "توله خرس کوچولوی من باید خسته باشه” بابا خرسی گفت:” بعد از یه روز شلوغ و پر از بازی، خواب راحت و رویای شیرینی در انتظار تو هست پسرم” همونطور که پدر و مادرش برای شب بخیر گفتن داشتن باتو رو می بوسیدن، خرس کوچولوی قصه ی ما با خواب آلودگی داشت به روزی که گذرونده بود و پشت سر گذاشته بود فکر می کرد و با هیجان و شگفتی داشت فکر می کرد که امشب ممکن خواب چیو ببینه؟ ادامه⬇️ ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯