━━━━━✤✤﷽✤✤━━━━
امروز برای اینکه بچههام به خوردن میوه علاقمند بشن و به فوایدش پی ببرند؛ شروع کردیم به ساختن میوه ها با خمیر، هم دست ورزی هست و هم لذت می برند، 👌😍
میوه ها رو گذاشتم جلوشون، گفتم میخوایم مثل اینا درست کنیم و ..
هندونه، انگور، گیلاس و ...🍒🍇🍉
گفتم نگاه کنید و شبیهشو درست کنید، خودمم کمکشون می کردم و راهنماییشون می کردم،
بعد از اینکه تموم شد،
حالا دلشون میخواست از میوههاشون بخورند 😋
گفتم که اینا خمیریه، نمیشه
بیاید واقعیشو بخوریم،
هر کس همون میوه ای رو که درست کرده، مثل اونو برداره و بخوره.☺️👌
#تولد_تا_هفت_سالگی
#تشویق_کودک_به_میوه_خوردن
#میوه_خوردن
#خمیر_بازی
#سه_سال_به_بالا
#مادرانه
#مادر_خلاق
#میوه_ی_دل_من
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
━━━━━✤✦✤✦✤━━━━
—✧✧🦋✧ ﷽ ✧🦋✧✧—
شعر برای همخوانی والدین💁♀💁♂و تشویق فرزند حین جمع کردن وسایلش 🚌⚽️🏓
ماشین خوبم
گفته به مامان:
«ناراحتم من
از دست ماهان!(اسم فرزندتون رو بگذارید)
او بعد بازی
من را رها کرد
از خانه ی خود
من را جدا کرد
من گم شدم وای!
ترسیده بودم
توی دلم بود
یک عالمه غم»
از کار زشتم
هستم پشیمان
یک قول جدی
دادم به مامان
من جمع کردم
ماشین خود را
هم توپ ها و ...
جورچین خود را
راضی شد از من!
ماشین خوبم
آشتی کنان است!
امروز، کم کم
❁بتول محمدی«رئوف»
#میوه_ی_دل_من
#تولد_تا_هفت_سالگی
#مرتب_کردن
#ماشین_خوبم
#بازی_سازی
#شعر_کودکانه
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
┄┅═══••✿🦋✿••═══┅┄
┄━━•●❥-☀️﷽☀️-❥●•━━┄
«به نام خدای مهربون»
#داستان_کودکانه
#خرس_کوچولو
توی یک جنگل کوچک و سرسبز که پر بود از درخت های کوتاه و بلند،
پایین یک روستا، خرس کوچولویی با مامان و بابا خرسی زندگی می کرد.🐼
خرس کوچولو عاشق ماهی بود و هر روز کنار رودخانه ای که از کنار روستا و وسط جنگل می گذشت می رفت و از رودخانه ماهی می گرفت و می خورد.🐠
مامان خرسی هم هر روز تو جنگل چرخی میزد و میوه های جور واجور و رنگارنگ از درخت ها می چید تا بخورند.
ولی هر وقت به خرس کوچولو میوه می داد تا بخورد، خرس کوچولو هیچ کدام از آنها را نمی خورد و به مامان خرسی می گفت: «من فقط ماهی دوست دارم و دوست ندارم میوه بخورم. فقط ماهیِ که خیلی خوشمزه ست.»
مامان خرسی به خرس کوچولو می گفت: «کوچولوی من، ما باید همه چی بخوریم تا قوی بشیم و هیچ وقت مریض نشیم.
میوه ها هم خیلی خوشمزه هستند و هر کدوم یه مزه دارن و برای بدنمون مفیدند.»
ولی خرس کوچولو باز هم میوه نمی خورد.🙁
هوا گرم شده بود و زمستان برف و باران کمی باریده بود و مردم روستا به آب برای کشاورزی نیاز داشتند.☔️
تصمیم گرفتند که بالای رودخانه سدی درست کنند و آب رودخانه را به طرف زمین های کشاورزی ببرند.
با درست کردن سد، بالای رودخانه آب کمتری به پایین رودخانه می رسید.
خرس کوچولو هر روز کنار رودخانه میرفت تا ماهی بگیرد و بخورد اما آب رودخانه آنقدر کم بود که دیگر هیچ ماهی نمی توانست در آن شنا کند.🐟
خرس کوچولو از اتفاقی که افتاده بود خیلی ناراحت شد.
چند روز گذشت. خرس کوچولو غذا نخورده بود و خیلی گرسنه اش بود.
مامان خرسی هم که خیلی نگران خرس کوچولو بود مریض نشود هر روز برایش میوه های جور واجور از درختان جنگل می چید و به خرس کوچولو می داد که بخورد اما خرس کوچولو می گفت: «من میوه نمی خورم، من میوه دوست ندارم و دلم فقط ماهی می خواد.»🍎
مامان خرسی به خرس کوچولو می گفت: «اما توی رودخونه ماهی نیست و برای اینکه مریض نشی باید از این میوه ها بخوری عزیزم، اگر غذا نخوری بدنت کم کم ضعیف میشه.
ولی باز هم خرس کوچولو هیچ کدوم از میوه ها رو نمی خورد.»
خرس کوچولو کم کم ضعیف و مریض شد و بعد از چند روز حالش خیلی بد و رنگ صورتش زرد شد. خرس کوچولو دیگر توان ایستادن روی پاهایش را نداشت و دیگر نمی توانست در جنگل بچرخد و بازی کند و تو رختخواب افتاده بود.🤒
مامان و بابا خرسی خیلی ناراحت بودند. تصمیم گرفتند که جغد دانا که دکتر جنگل بود را پیش خرس کوچولو بیاورند تا چاره ی کار را پیدا کنند.🦉
بابا خرسی سریع خودش را به خانه جغد دانا رساند و اتفاقی که افتاده بود را برای او تعریف کرد.
جغد دانا همراه بابا خرسی پیش خرس کوچولو رفتند. جغد دانا وقتی خرس کوچولو را دید به مامان و بابا خرسی گفت: «خرس کوچولو بدنش خیلی ضعیف شده و حتما باید غذا بخورد اما چون میوه نمی خورد بهتر است هر طور شده آب میوه های مختلف را برای او بگیرید و به او بدهید تا بخورد و دوباره حالش خوب شود.»🍹
جغد دانا به بابا و مامان خرسی گفت که از جنگل برای او میوه هایی بچینند و بیاورند.
مامان و بابا خرسی سریع رفتند و چند نوع میوه چیدند و به جغد دانا دادند.🍎🍊🍋
جغد دانا آب میوه هایی که بابا و مامان خرسی چیده بودند را گرفت و معجون چند میوه درست کرد.
جغد دانا کنار رختخواب خرس کوچولو رفت و به خرس کوچولو که در حال ناله کردن بود گفت: «خرس کوچولو، بیا این دارو معجون سلامتیه بخورش تا حالت بهتر بشه.»
بعد به مامان خرسه گفت که سر خرس کوچولو رو بالا بیاورد و کم کم معجون چند میوه را در در دهان خرس کوچولو ریخت.🍹
خرس کوچولو بعد از خوردن معجون کمی حالش بهتر شد.
جغد دانا به مامان و بابا خرسی گفت: «تا وقتی خرس کوچولو خوب خوب بشه از این معجون به او بدهید تا بخورد.»
مامان خرسی هر روز به خرس کوچولو از معجون چند میوه که جغد دانا درست کرده بود میداد تا بخورد.
حال خرس کوچولو هر روز بهتر و بهتر می شد و بعد از گذشت چند روز خرس کوچولو خوب خوب شد و دوباره قوی و سالم شد و توانست که در جنگل بچرخد و بازی کند.😍
خرس کوچولو که از طعم معجون جغد دانا خیلی خوشش آمده بود به مامان خرسی گفت: «مامان خرسی، میشه به جغد دانا بگی که از معجونی که درست کرده بود بازم برام درست کنه. آخه خیلی خوشمزه بود!»⏬
مامان خرسی لبخندی زد و به خرس کوچولو گفت: «کوچولوی من، معجون جغد دانا آب همون میوه های درختای جنگله! خودم برات درست می کنم.»🍑🍋
خرس کوچولو که تازه فهمیده بود میوه ها خیلی خوشمزه هستند و هر کدام مزه اش با دیگری فرق میکند و یکی شیرین و آبدار و یکی دیگه ترش و با مزه ست. 🍇
تصمیم گرفت هر روز با مامان و بابا خرسه برود و از درختان جنگل میوه بچیند و بخورد و به مامان خرسه می گفت: «مامان خرسی میوه ها خیلی خوشمزه هستند و من خیلی دوست دارم که میوه بخورم تا همیشه سالم باشم و هیچ وقت مریض نشم.»😋
مامان خرسی خیلی خوشحال بود که خرس کوچولو فهمیده میوه ها مفیدند و بدن را قوی می کنند.
یک روز که خرس کوچولو در جنگل بازی می کرد. کنار رودخانه رفت و دید که دوباره رودخانه پر آب شده و ماهی های زیادی توی آب بالا و پایین می پرند. 🐟🐠
خرس کوچولو با دیدن رودخانه پر آب خیلی خوشحال شد چون دوباره می توانست در آب رودخانه بازی کند و ماهی بگیرد و بخورد.
ولی خرس کوچولو فهمیده بود که باید کنار ماهی خوردن، میوه های جور واجور هم بخورد تا بدنش همیشه قوی بماند و هیچ وقت مریض نشود.🍎
❁م.سیاوشی «گل نرجس»
#تولد_تا_هفت_سالگی
#میوه_ی_دل_من
#تشویق_کودک_به_میوه_خوردن
#میوه_خوردن
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
┄━━•●❥-☀️🌼☀️-❥●•━━┄
صدا ۰۰۲.m4a
8.98M
┄━━•●❥-☀️﷽☀️-❥●•━━┄
داستان خرس کوچولو
#تولد_تا_هفت_سالگی
#داستان_صوتی
#داستان
#خرس_کوچولو
#تشویق_کودک_به_میوه_خوردن
#میوه_ی_دل_من
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
┄━━•●❥-☀️🌼☀️-❥●•━━┄
═══ ♥️ ⃟⃟ ⃟❀﷽❀ ⃟⃟ ⃟♥️ ═══
سلاااام خدمت همه ی عزیزان 🌹
مسابقه داریم
مسابقه#از_قربان_تا_غدیر😍😍😍
مسابقه ی ویژه نوگلان زیر چهار سال:
کوچولوها به مناسب عید قربان سه تا ببعی🐑 درست کنند و به دوستاشون هدیه بدهند
و همچنین با ریسه های دست ساز خودشون منزل را تزیین کنند🎊
تصاویر📸 مراحل کار و هدیه دادن کودک تون🎁 رو برای ما ارسال کنید.
مسابقه ویژه نوگلان چهار تا هفت سال:
کوچولوهای بالای چهار سال یک روایت کوتاه از حضرت علی علیه السلام حفظ کنند و یک ویدیوی کوتاه🎞ازشون برای ما ارسال کنید.
«متن عربی نیاز نیست»
اما مسابقه ی ویژه مامانا:😳
مادران خطبه ی غدیر رو در قالب یک داستان کودکانه«ویژه زیر هفت سال😊»بیاورند و برای ما ارسال کنید.
بعد هم برای کوچولوی نازتون تعریف کنید😉
🎁به قید قرعه به سه نفر از مادرای مهربون
بن ثبت نام رایگان برای شرکت در یکی از دوره های تربیتی مجموعه طبیب جان داده خواهد شد.🤩
🎁همچنین به قید قرعه به شش نفر از میوه های دلمون، بسته فرهنگی اهدا خواهد شد.
منتظر آثار زیبای شما هستیم😍
ارسال آثار به آیدی🔻
@Fatemeh_deel
مهلت ارسال آثار فقط تا تاریخ ۸ مرداد ماه
🎁قرعه کشی در تاریخ ۹ مرداد ماه انجام می شود.
#تولد_تا_هفت_سالگی
#مسابقه
#از_قربان_تا_غدیر
#میوه_ی_دل_من
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
════ ♥️ ⃟⃟ ⃟❀❀ ⃟⃟ ⃟♥️ ════
خلاصه ی خاطره ی رهبر انقلاب از روز عرفه:
یادم است هنوز بالغ نبودم که اعمال روز عرفه را بهجا آوردم.
آنوقت من یادم است که با مادرم، میرفتیم یک گوشه حیاط که سایه بود، آنجا فرش پهن میکردیم، هوا گرم بود؛ آن سالهایی که الآن در ذهنم مانده، یا تابستان بود، یا شاید پاییز بود، روزها نسبتاً بلند بود. در آن سایه مینشستیم و ساعتهای متمادی، اعمال روز عرفه را انجام میدادیم، هم دعا داشت، هم ذکر و هم نماز. مادرم میخواند، من و بعضی از برادر و خواهرها هم بودند، میخواندیم.
دوره جوانی و نوجوانی من اینگونه بود؛ دوره اُنس با معنویات و با دعا و نیایش.
البته ما آنوقت از یک امتیاز برخوردار بودیم که اگر آن امتیاز، امروز در جوانی باشد، دعا و ذکر و نماز برای او شیرین خواهد بود و مطلقاً خستهکننده نخواهد شد؛ و آن توجّه به معانی است. ببینید؛ هر کس که از نماز خسته میشود، یا معنای نماز را نمیداند، یا توجّه نمیکند، والّا اگر کسی معنای نماز را بداند و به نماز هم توجّه کند، امکان ندارد از نماز خسته شود.
اگر کسی معنای دعا، مثلاً دعای امام حسین(ع) در روز عرفه را بفهمد و توجّه کند ــ چون طولانیست و چون گاهی انسان معنا را هم میداند، اما توجّه نمیکند، ذهنش جاهای دیگر میرود ــ امکان ندارد از این دعای به این بلندی خسته شود، یعنی این گفتگویی که در این دعا انجام گرفته، بین آن بنده برگزیده و شایسته و بامعرفت و خدا، اینقدر پُرجاذبه و نافذ و حقیقی است، یعنی بیانکننده آن خواستههای فطری انسان است ـ که امکان ندارد کسی هیچوقت از آن خسته شود.
گفتگوی صمیمانه رهبر انقلاب با جمعی از جوانان و نوجوانان ۷۶/۱۱/۱۴