.
از شبنمِ عشق، آتشی در گِل بود
جز داغ از این باغ، چهاش حاصل بود؟
دستِ تو سپردم که نگاهش داری
پژمرد گُلی که روزگاری دل بود
#مبین_اردستانی
@Mobin_Ardestani
هو الرئوف
وقتی از ذوق و شوق زیارت
التهابِ جنون در سرم بود
چشمم افتاد به چشمهایش
خادم زائران حرم بود
دیدم از آتش عشق مولا
سوخته جامهٔ عقل و هوشش
شال سبزی چنان عاشقانه
دست انداخته روی دوشش
بیدل و شاد بود او از اینکه
حافظ حرمت شاه طوس است
مولوی مستیاش را ندارد
چون که او مست شمسالشموس است
در طوافی خوش و کودکانه
گشته بودم تمام حرم را
گرچه هر سوی آن آشنا بود
باز گم کرده بودم خودم را
رفتم و گفتم آقا ببخشید!
(محو در نور گنبدطلا بود)
گفتم آقا کجایید؟ هستید؟
(غرقِ دریای لطف رضا بود)
وه چه حال خوشی داشت سید.
هرچه احوال خوش را چشیدم
هرچه رفتم به هر سو به هرجا
خوشتر از او به عمرم ندیدم
عاشقی را چه زیبا بلد بود
شور تازه به آب و گلم داد
گرچه سرخیلِ گمگشتگان بود
راه خوبی نشانِ دلم داد
وه که عاشق به او میتوان گفت
هرکه اینگونه سرگشته باشد
هرکه با پای دل صحن در صحن
دم به دم، رفته... برگشته باشد
آنطرفتر سوی کفشداری
کفشهای خودم را که بردم
فارغ از دیگران، کفشها را ...
نه! خودم را امانت سپردم
با خودم گفتم اینجا بهشت است
هیچجا اینقَدَر محترم نیست
گفتم این من نه! این من نه! این من
لایق پاکیِ این حرم نیست
رفتم و در هوای زیارت
عاشقانه، چه بیخویش رفتم
هرچه از شرم پا پس کشیدم
با خجالت کمی پیش رفتم
چشم بستم، گشودم، چه دیدم؟
دیدم آری که ابر بهارم
آری آن هم چه ابری! چه ابری!
که ضریحی در آغوش دارم
السلام علیکی شنیدم
من نگفتم کس دیگری گفت
آخر آنجا که من من نبودم
آری از من من بهتری گفت
من نبودم، چه بودم؟ که بودم؟
هرچه بودم فراموش کردم
هرچه گفتم من دیگری گفت
من فقط مو به مو گوش کردم
هرچه دیدم به چشمی دگر بود
من به گوشی دگر گوش کردم
هرچه گفتم زبانی دگر گفت
بودنم را فراموش کردم
خیس باران فقط مویه کردم
از خودم شکوه کردم دمادم
حرفهای دلم را بلد بود
چیز دیگر نیامد به یادم
گفتم ای جان! دل من گرفته
دوست دارد ببارد بموید
ابر دلتنگِ هر سو دویده
غیرِ باران چه دارد بگوید؟
یادِ او خوش که خطّ نگاهش
دید بال کبوتر ندارم
یادِ من داد هر سو که رفتم
چشم از گنبدت برندارم
کاشکی تا ابد تا همیشه
بندهی آستان تو باشم
خادمِ زائرانت اگر نه،
زائرِ خادمان تو باشم
#مبین_اردستانی
@Mobin_Ardestani
هدایت شده از عقیق شعر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی از شوق و ذوق زیارت
التهاب جنون در سرم بود ...
شعر خوانی #مبین_اردستانی با موضوع زیارت
#حضرت_علی_بن_موسی_الرضا_علیه_السلام
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
.
طومار تنهایی و غم هستند
هر شب به هم پیچیدهٔ دردند
این کوچههای بی تو سرگردان
تا صبح دنبال تو میگردند
#مبین_اردستانی
@Mobin_Ardestani
هدایت شده از مدافعان حرم
#مرد_میدان
گم کرده چنان شبزدگان فردا را
خفتیم دو روزه فرصت دنیا را
خورشید شدی، دمیدی از نو در خون
خون تو مگر به خود بیارد ما را
🏷 شاعر: مبین اردستانی
شهید مدافع حرم🕊🌹
#حاج_قاسم_سلیمانی
🔴@sarbazanzeynab🔴
هدایت شده از شهرستان ادب
چهارشنبههای شعر
با حضور مبین اردستانی
امروز ۳۱ خرداد، ساعت ۱۷
نشانی: خیابان شریعتی بالاتر از سهراه طالقانی، روبهروی سینما صحرا، پلاک ۱۶۸، مؤسسۀ شهرستان ادب، طبقۀ ۴
#چهارشنبههای_شعر
#شهرستان_ادب
@shahrestanadab
هدایت شده از شهرستان ادب
هدایت شده از لحظههای بیملاحظه (مبین اردستانی)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پیچیده اسم من همهجا با تو بودهام
من با تو بودهام همهجا یا تو بودهام؟
#مبین_اردستانی
#بفرمایید_فروردین
@Mobin_Ardestani
هدایت شده از لحظههای بیملاحظه (مبین اردستانی)
پیچیده اسم من همهجا با تو بودهام
من با تو بودهام همهجا یا تو بودهام؟
تنهاییِ مرا تو در این عکسها ببین!
تنها تو بودهام، منِ تنها تو بودهام
هی روزهای پشت سرم را ورق نزن
در لحظه لحظه لحظهٔ آنها تو بودهام
در خوابِ نازِ پیشتر از خلقت جهان
ای بهترین تجسم رویا! تو بودهام
از چشم تو جهان لحظاتی چشیدنیست
خوشبخت من که وقت تماشا تو بودهام
#مبین_اردستانی
@Mobin_Ardestani
.
به لاشریک لک ای عشق آمدم که فقط
تو را نفس بکشم در هوای هم نفسی
#مبین_اردستانی
@Mobin_Ardestani
هدایت شده از آفتابگردانها
ثبت نام در کلاسهای «زنگ شعر»👇👇
https://b2n.ir/zangesher
صفحات ۱ و ۲
هو العلی العظیم
تقدیم به مولا #امیرالمؤمنین_علی_علیهالسلام
ای بیکران که هرچه جهان مبتلای توست
هستی نفس نفس نفسش در هوای توست
جاروکش حریم تو شهپرّ قدسیان
جبریل، خادمِ درِ مهمانسرای توست
در عرش و فرش و هرچه جهانهای مختلف
هر کس که هست، بوسهدهِ خاک پای توست
خورشید ذرّهایست که همواره روز و شب
پرّان در آستانهٔ ایوانطلای توست
صبح از کرانههای سکوت تو جاری است
شب گوشِ جان سپرده به سوز صدای توست
جان ریزهخوارِ خوانِ مناجاتِ مرتضاست
دل خوشهچینِ ملتمسِ ربنای توست
تبعیدیانِ گمشده در تیهِ ظلمتیم
چشمان ما هنوز به دست دعای توست
دل را چه غم، غریبِ دو عالم اگر شود؟
در قبر و در قیامت اگر آشنای توست
پیوندِ غیر، سستتر از تار عنکبوت
رکن رکین و حصن حصین هم ولای توست
ردّ و قبولِ عامه نیرزد به ارزنی
هرآینه رضای خدا در رضای توست
#مبین_اردستانی
@Mobin_Ardestani
هدایت شده از در کوچ باد
هدایت شده از فصل فاصله
مرحوم احمدرضا احمدی: دوست دارم برای امامحسین شعر بگویم/ خانوادهام روحانی بودند/دوست دارم تا ۸۳ سالگی عمر کنم
▪️احمدرضا احمدی شاعری است که هر چه گفت از خود گفت. به قول خودش «کلام من هر چه بود طلا بود، مس بود، متعلق به خودم بود. در هر کتاب راه ناهمواری را طی کردم. در هر کتاب چون کتاب نخستینم با هراس آغاز کردم. راهی که در ظلمات بود...».
به بهانه درگذشت این شاعر گرانقدر بخشهایی از مصاحبهی او که سال 92 با خبرگزاری فارس داشته را بازنشر کردیم؛
شانسم بود با اینکه نسل ما خیلی چیزها را دیده بود. به طور نمونه در جریان 28 مرداد من در خیابان بودم، 16 خرداد را کاملا یادم است که در کف ناصرخسرو بی هدف می، کشتار 30تیر هم صدای شلیکها را میشنیدم. عقیده دارم شعر سیاسی و اروتیک برای شاعر متوسط است، حتی پابلو نرودا. هیچ وقت دوست نداشتم شعر اروتیک و سیاسی بگویم. شاعر دسته دوم به این سمت روی میاورد و اینها عین هم است.
بیشتر خانوادهام روحانی و اهل کتاب و علم بودند. در کتاب ناظمالاسلام کرمانی فصلی به فامیل و جدم اختصاص یافته است. عبدالرحیم احمدی پسر خالهام که خیلی بر روی من تاثیر داشت یکی از بهترین مترجمان بود و قصه نویس درخشانی بود که این راه را ادامه نداد.
به نظرم به چیزهایی که آرزو داشتم رسیدم و چیزی از دنیا طلب ندارم. دوست دارم تا 83 سالگی عمر کنم و سالی یک رمان بنویسم. الان هم یکی از رمانهایم در حروفچینی است.
دوست داشتم برای امام حسین(ع) شعر بسرایم.
📌متن کامل این مصاحبه را در سایت روزنامه فرهیختگان (http://fdn.ir/81452) بخوانید.
@FarhikhteganOnline
هدایت شده از «آمین» آثار میلاد عرفان پور
-در واکنش به نمایش وقیح جاهلیت مدرن در سوئد-
«نمرود تیر بسته به زیبایی خدا»
روی گل محمدی از اشک، تر شده ست
با ما مصیبتی ست که عالم خبر شده ست
با ما مصیبتی ست که ورد زبان شده
با ما مصیبتی ست که خون جگر شده ست
دشمن به فتنه سنگر تصویر را گرفت
لشکر نبرده ایم و نبردی دگر شده است
آن سوی خنده ها، همه دندان گرگ بود
اینک زبانشان به دهان ، نیشتر شده ست
از هیچ زاده اند و پی هیچ، زیسته
شیطان ، براین جماعت ابتر، پدر شده است
نمرود تیر بسته به زیبایی خدا
زیبایی خدا ، به خدا بیشتر شده است
هم مصحف شریف، درخشیده بازهم
هم آتش جهنمشان شعلهور شده ست
عالم، هنوز در صلوات است و همچنان
این رایت نبی ست که بر بام، بَر شده است
میلاد عرفان پور
@erfanpoor
داری میسوزی از عطش، آبآوری ندارم
دیگه به غیر از تو علی! من یاوری ندارم
.
«یا ایّها المُدَّثِّر»!
ششماهه! «قُم فَأَنذِر»
تکبیرِ خونینی بگو «وَ ربَّکَ فَکَبِّر»
ای طفلِ شیرخواره!
با حلقِ پاره پاره
بر منبرِ دستِ پدر خطبه بخون دوباره
شاهد بگیر خدا رو
آتیش بزن دلا رو
وقتشه رسواتر کنی این قومِ بیحیا رو
آه ای شهیدِ مظلوم!
ششماهه طفلِ معصوم!
دیگه عطش تموم شد
بخواب آروم آروم
لالا علیِ اصغر... لالا لالا لالالا...
#مبین_اردستانی
@Mobin_Ardestani
هدایت شده از لحظههای بیملاحظه (مبین اردستانی)
که هم اکبر، هم اصغر دوست دارد
که چشمِ عشق را تر دوست دارد
علی، رازِ خدا را برملا کرد
خدا گلهای پر پر دوست دارد
#مبین_اردستانی
@Mobin_Ardestani
تقدیم به ساحت حضرت زینب سلام الله علیها
بر قرار و در مدارِ باوفایی زیستی
ای که پیش از کربلا هم کربلایی زیستی
بیزمان در بارگاهِ قدس با عشقِ حسین
پیش از آنی که به این دنیا بیایی زیستی
آمدی از «جانِ عالَم» خود پرستاری کنی
دورِ او هر لحظه گشتی و فدایی زیستی
غیرِ زیبایی ندیدی در بلابارانِ عشق
از اَلَستِ عاشقی قالوا بلییی زیستی
نذرِ شکرِ بیشکایت بر درِ تسلیمِ محض
سر نهادی البلاءُ للولایی زیستی
از نیستان دور ماندی داغِ غربت بر جگر
در هوای نالههای نینوایی زیستی
خطبه خواندی حیدری از مصحفی آتش به جان
همنَفَس با آیههای روشنایی زیستی
نورِ چشمِ آفرینش هم تو بودی از ازل
تا ابد بَدرُالدُّجا شمسُالضُّحایی زیستی
عالَمی دیگر مگر سازند و از نو آدمی
تا عیان گردد که بودی و کجایی زیستی
پر گشا! وقتِ پریدن آمد ای که سالها
در قفس هر لحظه با شوقِ رهایی زیستی
#مبین_اردستانی
@Mobin_Ardestani
با دو چشمِ تر آمدند این قوم
که بیا دیگر! آمدند این قوم
گفته بودی که یار میخواهی
یارهایی سرآمدند این قوم
امتحان را اشاره کن با چشم
بِنِگر با سر آمدند این قوم
اینچنین آمدند منتظران
اینچنین مضطر آمدند این قوم
تا تو پلکی به هم زدی رفتند
با دوصد لشکر آمدند این قوم
همه گفتند جمله پشتِ توایم
همه با خنجر آمدند این قوم
باز گفتند جمله پشتِ توایم
رو به رویت درآمدند این قوم
گر چه لَختی نیامدند ولی
لحظهی آخر آمدند این قوم
پیِ دستت به شوقِ بیعت... نه!
محضِ انگشتر آمدند این قوم
آنهمه نیزه با خود آوردند
پیِ چندین سر آمدند این قوم؟
نیزه نیزه... چنین به دیدارِ
سرِ بی پیکر آمدند این قوم
نعلِ تازه... چنین به دیدارِ
پیکرِ بی سر آمدند این قوم
گفته بودی که یار میخواهی
یارهایی سرآمدند این قوم
اینچنین آمدند منتظران
اینچنین مضطر آمدند این قوم
آمدند و حسین را کشتند
با دو چشمِ تر آمدند این قوم
با دو چشمِ تر آمدند این قوم
که بیا دیگر! آمدند این قوم ...
#مبین_اردستانی
@Mobin_Ardestani
هدایت شده از رضانوری
آواز عاشقانه ی ساز سکوت من
زیباترین ترانه ی شب های تارمی
#مبین_اردستانی