eitaa logo
لحظه‌های بی‌ملاحظه (مبین اردستانی)
410 دنبال‌کننده
139 عکس
15 ویدیو
4 فایل
لحظه‌ها بی تو بی‌ملاحظه‌اند
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از شعرناب
با بهار آمدی به دیدارم با بهار از کنار من رفتی گل من فرصت تماشایت کاش می شد که بیشتر باشد @sherenaab_ir🌸
نشانی تهیه اینترنتی کتاب برای عزیزانی که لطف داشتند و پرسیدند
بالابلند سر به‌فلک‌سای دلنواز ای رایت شکوه من، ای کوه سرفراز ای قله‌ی رفیع شهیدان راه عشق ای خاک نورپرور با عرش هم‌تراز ای پهنه‌ی وسیع و کریمت برای ما آغوش باز و ناز خداوند بی‌نیاز تو زادگاه عشقی و سرچشمه‌ی هنر پرتو فکنده بر دلت آیینه‌های راز جان مرا که مستی‌اش از هوش برده است سبز و سپید و سرخ تو سجاده‌ی نماز گاهی چقدر رنجه و دل‌خون و خسته‌ای از جهل و بی مرامی یاران رنگ‌باز گاهی چقدر زخم نشسته به جان تو از خدعه‌های دشمن دون زبان‌دراز صد دشت بی‌قرار شقایق دمیده است هر جا که دیده است دلت داغ جان‌گداز از بی‌کرانه‌های خزر تا خلیج فارس بادا بریده دست زبونان فتنه‌ساز ای آب خورده ریشه‌ات از برکه‌‌ٔ غدیر ای سرو سربلند همیشه در اهتزاز هر چند شب گرفته زمام زمانه را صبح از کرانه‌های تو خواهد دمید باز @Mobin_Ardestani
بر قرار و در مدارِ باوفایی زیستی ای که پیش از کربلا هم کربلایی زیستی با محمّد زخم خوردی، با علی فرقت شکافت مصطفایی زیستی و مرتضایی زیستی دم به دم با پهلوی مادر شکستی در خودت لحظه‌ها را در تبِ داغِ جدایی زیستی خون‌جگر بودی تمامِ عمر از زهرِ جفا مجتبایی، مجتبایی، مجتبایی زیستی بی‌زمان در بارگاهِ قدس با عشقِ حسین پیش از آنی که به این دنیا بیایی زیستی آمدی از «جانِ عالَم» خود پرستاری کنی دورِ او هر لحظه گشتی و فدایی زیستی غیرِ زیبایی ندیدی در بلابارانِ عشق از اَلَستِ عاشقی قالوا بلایی زیستی از نیستان دور ماندی، داغ غربت بر جگر در هوای ناله‌های نینوایی زیستی خطبه خواندی حیدری از مصحفی آتش‌به‌جان هم‌نَفَس با آیه‌های روشنایی زیستی عالَمی دیگر مگر سازند و از نو آدمی تا عیان گردد که بودی و کجایی زیستی پر بزن! وقتِ پریدن آمد ای که سال‌ها در قفس هر لحظه با شوقِ رهایی زیستی @Mobin_Ardestani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هو الشهید . شهید زنده‌ترین است! کِی، کجا مرده؟ کسی که هر نفسش جانِ تازه آوُرده هوای هر نفسِ او شکوفه‌بارِ بهار بهار بی نفسِ او گلی‌ست پژمرده بر او که شادترین است گریه جایز نیست که از مهالکِ اندوه جان به در برده نمردن است مرامش که جان که نامیراست به گرمیِ نفسِ او پناه آوُرده نمردن است مرامِ هر آنکه عاشق شد نسیمی از نفسِ او به جانِ ما خورده @Mobin_Ardestani
هدایت شده از شهرستان ادب
بالنده و سرزنده‌تر از جانی تو آری تو، آبروی ایمانی تو سوگند به خون که از ازل تا به ابد همواره معاصر شهیدانی تو @shahrestanadab
ای دوست، یلان و پردلان رفتند بر موجِ کمال، کاملان رفتند ماندی تو و عهد و عرصه و مردی ای مرد چنان مرو که برگردی
چشمهایم به قابِ در خشکید به تماشای این کویر بیا روزهایم شبِ زمستان شد پیش از آن روزِ ناگزیر بیا چه شبِ سردِ استخوان‌سوزی‌ست ظهرِ داغی که می‌نمی‌گذرد هر کجا می‌روی برو اما صبح! ای صبحِ دلپذیر! بیا! ما اسیریم و خسته، در زندان روز و شب میله‌های ممتدِ آن پشتِ این میله‌ها به دیدارِ این‌همه خسته‌ی اسیر بیا ابرها هرکجا که می‌بارند غصّه‌ی رفتنِ تو را دارند سرمان را به روی شانه بگیر آه ای کوهِ سر به زیر! بیا! بر سرِ آمدن بهانه نیار پشتِ هم هی نگو که فرصت نیست تو بیا زودِ زودِ زود برو تو بیا دیرِ دیرِ دیر بیا دیدمت! ... آمدی! ... بگویی خواب راهِ خوبی برای دیدار است پلک وا کردم و... کجا رفتی؟ لااقل از همین مسیر بیا من که باور نمی‌کنم رفتی بس که رفتن به تو نمی‌آید ردّپای نرفتنت همه‌جاست پیِ آن را خودت بگیر بیا @Mobin_Ardestani
یک گم کرده چنان شب‌زدگان فردا را خفتیم دو روزه فرصتِ دنیا را خورشید شدی، دمیدی از نو در خون خونِ تو مگر به خود بیارد ما را دو در این ظلماتِ خوف، در این شبِ سرد در این شبِ بی‌تمیزِ مرد و نامرد بی‌واهمه روغنِ چراغِ حق شد روشن بادا؛ خونِ تو خورشیدی کرد . سه لبریز شد از صبحِ شهادت جانت تابید به ما تبلورِ ایمانت از چشمه‌ٔ فیضِ ازلی روزافزون روشن بادا به نورِ حق چشمانت . چهار بالنده و سرزنده‌تر از جانی تو آری تو آبروی ایمانی تو سوگند به خون که از ازل تا به ابد همواره معاصر شهیدانی تو @Mobin_Ardestani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ای دیدنِ تو طلوعِ دلتنگی‌ها خندیدنِ تو صبحِ هماهنگی‌ها ای برف! ببار بر سراپای وجود دل‌خسته‌ام از هزار و یک رنگی‌ها @Mobin_Ardestani