فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 روایت تشرف آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی (ره) خدمت امام زمان ارواحنا فداه
#استاد_عالی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یک کلیپ عرفانی بسیار زیبا 👌🏻
کار خوبه خدا درست کنه ☝️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
والسلام علیکم و رحمت الله🕶😂
|..🪖🕶..|#نظامی_طوری
|..🪖🕶..|#ایران_قوی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میشود ؟💔🌱
|..🪖🕶..|#نظامی_طوری
|..🪖🕶..|#ایران_قوی
مدافعان حـــرم
قسمت هجدهم علی مشکوک می شود …من برگشتم دبیرستان … زمانی که من نبودم … علی از زینب نگهداری می کرد
❤️بسم الله الرحمن الرحیم ❤️
#رمان_بدون_تو_هرگز
قسمت نوزدهم هم راز
علی حسابی جا خورد و خنده اش کور شد … زینب رو گذاشت زمین …
- اتفاقی افتاده؟ …
رفتم تو اتاق، سر کمد و علی دنبالم … از لای ساک لباس گرم ها، برگه ها رو کشیدم بیرون …- اینها چیه علی؟ …
رنگش پرید …
- تو اونها رو چطوری پیدا کردی؟ …
- من میگم اینها چیه؟ … تو می پرسی چطور پیداشون کردم؟ …با ناراحتی اومد سمتم و برگه ها رو از دستم گرفت …
- هانیه جان … شما خودت رو قاطی این کارها نکن …با عصبانیت گفتم … یعنی چی خودم رو قاطی نکنم؟ … می فهمی اگر ساواک شک کنه و بریزه توی خونه مثل آب خوردن اینها رو پیدا می کنه … بعد هم می برنت داغت می مونه روی دلم …نازدونه علی به شدت ترسیده بود … اصلا حواسم بهش نبود… اومد جلو و عبای علی رو گرفت … بغض کرده و با چشم های پر اشک خودش رو چسبوند به علی … با دیدن این حالتش بدجور دلم سوخت … بغض گلوی خودم رو هم گرفت…خم شد و زینب رو بغل کرد و بوسیدش … چرخید سمتم و دوباره با محبت بهم نگاه کرد … اشکم منتظر یه پخ بود که از چشمم بریزه پایین …- عمر دست خداست هانیه جان … اینها رو همین امشب می برم … شرمنده نگرانت کردم … دیگه نمیارم شون خونه…زینب رو گذاشت زمین و سریع مشغول جمع کردن شد … حسابی لجم گرفته بود …- من رو به یه پیرمرد فروختی؟ …خنده اش گرفت … رفتم نشستم کنارش …
- این طوری ببندی شون لو میری … بده من می بندم روی شکمم … هر کی ببینه فکر می کنه باردارم …
- خوب اینطوری یکی دو ماه دیگه نمیگن بچه چی شد؟ … خطر داره … نمی خوام پای شما کشیده بشه وسط …توی چشم هاش نگاه کردم …
- نه نمیگن … واقعا دو ماهی میشه که باردارم …
قسمت بیستم مقابل من نشسته بود
…سه ماه قبل از تولد دو سالگی زینب … دومین دخترمون هم به دنیا اومد … این بار هم علی نبود … اما برعکس دفعه قبل… اصلا علی نیومد … این بار هم گریه می کردم … اما نه به خاطر بچه ای که دختر بود … به خاطر علی که هیچ کسی از سرنوشت خبری نداشت …تا یه ماهگی هیچ اسمی روش نگذاشتم … کارم اشک بود و اشک … مادر علی ازمون مراقبت می کرد … من می زدم زیر گریه، اونم پا به پای من گریه می کرد … زینب بابا هم با دلتنگی ها و بهانه گیری های کودکانه اش روی زخم دلم نمک می پاشید … از طرفی، پدرم هیچ سراغی از ما نمی گرفت … زبانی هم گفته بود از ارث محرومم کرده … توی اون شرایط، جواب کنکور هم اومد … تهران، پرستاری قبول شده بودم …یه سال تمام از علی هیچ خبری نبود … هر چند وقت یه بار، ساواکی ها مثل وحشی ها و قوم مغول، می ریختن توی خونه … همه چیز رو بهم می ریختن … خیلی از وسایل مون توی اون مدت شکست … زینب با وحشت به من می چسبید و گریه می کرد …چند بار، من رو هم با خودشون بردن ولی بعد از یکی دو روز، کتک خورده ولم می کردن … روزهای سیاه و سخت ما می گذشت … پدر علی سعی می کرد کمک خرج مون باشه ولی دست اونها هم تنگ بود … درس می خوندم و خیاطی می کردم تا خرج زندگی رو در بیارم … اما روزهای سخت تری انتظار ما رو می کشید …ترم سوم دانشگاه … سر کلاس نشسته بودم که یهو ساواکی ها ریختن تو … دست ها و چشم هام رو بستن و من رو بردن … اول فکر می کردم مثل دفعات قبله اما این بار فرق داشت …چطور و از کجا؟ … اما من هم لو رفته بودم … چشم باز کردم دیدم توی اتاق بازجویی ساواکم … روزگارم با طعم شکنجه شروع شد … کتک خوردن با کابل، ساده ترین بلایی بود که سرم می اومد …چند ماه که گذشت تازه فهمیدم اونها هیچ مدرکی علیه من ندارن … به خاطر یه شک ساده، کارم به اتاق شکنجه ساواک کشیده بود …اما حقیقت این بود … همیشه می تونه بدتری هم وجود داشته باشه … و بدترین قسمت زندگی من تا اون لحظه … توی اون روز شوم شکل گرفت …دوباره من رو کشون کشون به اتاق بازجویی بردن … چشم که باز کردم … علی جلوی من بود … بعد از دو سال … که نمی دونستم زنده است یا اونو کشتن … زخمی و داغون … جلوی من نشسته بود …
ولی وجداناً
چی کم داره کانال
درسته هدف ما اینه که حتی شده یه نفر هم راضی باشه ما برای اون نوکری کنیم
اما الله وکیلی خیلی غمه از هزارتا کار دیگت بگذری و امتحانتو کم بشی تا شما لفت بدید ؟!!!!!
اصلا اهل این نیستم که جدی صحبت کنم😂✋🏾
اما خیلی دلم میگیره که لفت میدید 🚶🏽♂
یعنی انقدر کانال های جک و فیلم های مسخره بهتر از این کانال شهداست ؟
چی بگم 🙃😐
من هیچی نگم بهتره😅
نزارید دهن من باز بشه انقدر لفت ندید😂🥺
ممنون از لفت ندهندگان😉🪖
یه روزیکی گفت:
اینخداییکهمیگویی
چرامراعذابنمیکند ..؟!
+گفتم..
همینکهلذتمناجاتوعشقباخودشرا
ازتوگرفتهاست
کافیست!🙂
اینبدترازهرعذابیاست!🖐🏻
|...✋🏾🚶🏽♂...|#مینی_تلنگر
|...✋🏾🚶🏽♂...|#بگیر_مومن
✨ نمایی از ماه گرفتگی امشب در حرم مطهر رضوی🌖💫
|...🌖💫...|#ماه_گرفتگی
|...🌖💫...|#نماز_آیات
🌸•••
از ناشکرى هایم
خجالــت کشیدم
وقتی دیدم پسری پا نداشت
اما با دست هایش
خدا را شکـر میکرد
میگفت خدایا ممنونم که
من را در مقامی آفریدی
که هر کس میببیند
تو را شکر میکند
|...🚶🏽♂✋🏾...|#تلنگر
|...🚶🏽♂✋🏾...|#خدایا_شکرت
8958953382392.mp3
3.75M
┊<☁️💙>┊
●━━━━━━───────
ㅤ ⇆ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤ ↻
🎵 کی به جز تو میتونه
🎵 اینجور منو مجنون کنه آقا
📓⃟🌙 ¦⇢ #مداحی
📓⃟🌙 ¦⇢#مدافعان_حرم
ــــــــــــــــــــــــ❁ــــــــــــــــــــــــ
8958951838628.mp3
2.69M
┊<☁️💙>┊
●━━━━━━───────
ㅤ ⇆ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤ ↻
🎵 دل من شده گریان حسین
🎵 پریشان پریشان حسین
📓⃟🌙 ¦⇢ #مداحی
📓⃟🌙 ¦⇢#مدافعان_حرم
ــــــــــــــــــــــــ❁ــــــــــــــــــــــــ
8958951693085.mp3
7.47M
┊<☁️💙>┊
●━━━━━━───────
ㅤ ⇆ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤ ↻
🎵ذکر روز و شب هام
🎵 ابا عبدالله
📓⃟🌙 ¦⇢ #مداحی
📓⃟🌙 ¦⇢#مدافعان_حرم
ــــــــــــــــــــــــ❁ــــــــــــــــــــــــ
دیگه بسه برای امشب
ان شاءالله اگه فردا زنده از امتحان برگشتم بازم با مداحی حال میکنیم🙃🌿
خیلی برام دعا کنیدا 🙂🔗
من به امید دعای شما کتابو باز نکردم 😂💔
خلاصه که خیلی حال کردیم بچه ها
با ما باشید چون بودن تک تک شما انرژی خیلی زیادی به ما میده
اگه کم و کسری هست حتما به من بگید تا مدیرو گوش مالی بدم😎😂
نهایتاهمون جمله امیرالمومنین که
"دنیا،مضحکه ای گریه انگیز است"؛
وتمام..؛🙃🌿
امیدوارم بهترین ها براتون پیش بیاد بچه ها
همیشه گفتم و الانم میگم
با ناراحتی شما هیچ چیز درست نمیشه
به شمای کنکوری یا دانشجو یا دانش آموز میگم
هر چی هم بعد تلاش به خواسته ات نرسیدی سعی کن قوی باشی😎💪🏽
اصلا من خودم روانشناسما
برم مدرکمو بدن😂✋🏾
نوکرم
بخندید و بگذرید
یا حق 🌿✋🏾
AUD-20220910-WA0018.mp3
1.71M
🌷 فایل صوتی آیت الکرسی 🌷
💠🔹آیت الکرسی
💠🔹بسم الله الرحمن الرحیم
🌸اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَهٌ وَلاَ نَوْمٌ لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأَرْضِ
🌸من ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَ یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ
🌸منْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَلاَ یَؤُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ
🌸لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِن بِاللّهِ
🌸فقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ الْوُثْقَىَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ
🌸اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ وَالَّذِینَ کَفَرُواْ
🌸 أوْلِیَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ