فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛑 آشنایی با یکی از بزرگترین متفکرین قرن
♨️ مثال عجیب نماینده کویت درباره رهبر ایران
💢 چیزی که ژاپن حسرت داشتنش را میکشد...
✨با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇
🎁 @Beit_al_Shohada
🇮🇷 @Modafeane_harame_velayat
✨🥀أللَّھُـمَ؏َـجِّـلْلِوَلیِڪْألْـفَـرَج🥀✨
مدافعان حرم ولایت
رمان واقعی #تجسم_شیطان۲ #قسمت_ششم 🎬: زرقاط با اشاره به کلید برق، چند لامپ با نورهای خیلی ضعیف که بی
رمان واقعی
#«تجسم_شیطان۲
#قسمت_هفتم 🎬:
شراره در خوابی عمیق فرو رفته بود و بُعد زمان و مکان از دستش خارج شده بود و واقعا نمیدانست چه مدت است که خوابیده ، ناگهان هُرم و گرمایی شدید در فضا پیچید و بوی تعفن عجیبی که تا به حال به مشامش نرسیده بود در هوا پیچید. با اینکه پلک های شراره سنگین بود و هنوز خوابش می آمد از شدت گرما چشمانش را باز کرد و با دیدن شئ ای آتشین،مانند فنر از جا پرید، روبه رویش را نگاه کرد، درست میدید، زنی با چشم های سیاه و درشت و موهای بلند که بلندی اش تا مچپایش میرسید،با بدنی عریان که از روی دو شانه اش چیزی شبیه دو مار که مدام تکان می خوردند روییده بود،به او خیره شده بود. اطراف بدن عریان زن را آتشی تیز در بر گرفته بود، زن تا نگاه شراره را به خود دید خندهٔ کریهی کرد که لرزی عجیب در جان شراره افتاد، زن همانطور که دستان خود را با انگشتان کشیده و ناخن های بلند که انگار مانیکوری شیطانی داشت به طرف شراره دراز کرد.
شراره نگاهش به دست زن بود و ناخوداگاه یاد زنان رنگ و وارنگی افتاد که به ارایشگاه مراجعه می کردند و برای شبیه شدن ناخن انگشتانشان به شکل ناخن های این زن، میلیونی پول خرج می کردند، از این فکر لبخندی روی لبان شراره نشست و ناگهان نگاهش از سرانگشتان زن به پاهای او کشیده شد، پاهایی خوش فرم که به جای انگشت، سُم داشت.
ناخواسته ترسی در وجود شراره که همیشه با این ابلیس ها ارتباط داشت نشست، اما چون خود را در آستانهٔ رسیدن به هدفش میدید، ترسش را بروز نداد.
زن دستش را دارزتر کرد، انگار این موجود می توانست در یک لحظه اعضای بدنش را به دلخواه کوچک و بزرگ کند و تغییر دهد و سپس با لحنی ترسناک گفت: تو می خواستی مرا به استخدام بگیری،پس جلو بیا تا با هم عهد ببندیم و تو باید به تعهداتت عمل کنی و اگر نکتی من تو را به عقوبتی دردناک گرفتار می کنم و در قبال تعهدات تو، من هم هر چه تو خواهی برایت انجام میدهم،قبول؟!
شراره همانطور که آب دهانش را به سختی قورت می داد دست لرزانش را به طرف زن دراز کرد و با تکان دادن سر، حرف آن زن را تایید کرد. دست شراره که به دست زن رسید انگار ذغالی گداخته در دستش بود، دردی جانکاه بر تنش نشست،زن شروع کرد به صحبت کردن: اولین شرطم این است، روح الله را از راه راست منحرف کن، باید او را از خدا دور کنی، تو باید هر ماه زندگی زوج هایی را از هم بپاشی تو باید...
درد و سوزش دست زن که کسی جز ملکه عینه نبود برای شراره قابل تحمل نبود
زن که واقف بود حال شراره دگرگون است ادامه داد: اگر مرد بودی میبایست با من ارتباط بگیری، ارتباطی لذت بخش..اما چون زن هستی باید با مردی که با من ارتباط داشته، ارتباط بگیری حتی اگر شده یک شب، پس به نزد زرقاط برو...
تا این حرف از دهان ملکه عینه بیرون آمد، مارهای روی دوش او، گویی قهقه سردادند و دهانشان باز شد و آتشی سوزنده تر بر صورت شراره نشست.
تحمل این شرایط از توان شراره خارج بود پس همانطور که دستش را از دست ملکه عینه بیرون می کشید به طرف راه پله دوید و فریاد زد: باشه تمام شرایطت را قبول می کنم، تو را به جان پدرت ابلیس دیگر هیچ وقت خودت را به من نشان نده و در حالیکه از ترس می لرزید از پله ها بالا رفت و وارد اتاق رؤیایی که قبلا دیده بود شد و زرقاط را دید که روی تخت در انتظارش نشسته...
ادامه دارد..
به قلم : ط_حسینی
#کپی_فقط_با_لینک_زیر_و_نام_نویسنده_مورد_رضایت_است.
🆔 @Modafeane_harame_velayat
کپی از رمان و حذف لینک کانال مدافعان حرم ولایت پیگرد الهی در بر دارد.⚠️
رمان واقعی
#تجسم_شیطان۲
#قسمت_هشتم 🎬:
دو هفته از رفتن روح الله و فاطمه پیش دایی جواد می گذشت، دوهفته ای که نسبت به بقیه وقت ها آرامش بیشتری داشتند و تا دستورات و تجویزات دایی جواد را اجرا می کردند، اوضاع زندگیشان بهتر بود.
شب شده بود، فاطمه خیلی بی صدا، ظرفهای شام را شست و خشک کرد، بچه ها خواب بودند، فاطمه با سر انگشتان پا حرکت می کرد تا مبادا بچه ها از خواب بیدار شوند و به طرف اتاق خواب بچه ها رفت، در را باز کرد و در نور سبز رنگ چراغ خواب نگاهی به داخل اتاق انداخت و وقتی متوجه شد بچه ها راحت خوابیده اند، بی صدا در اتاق را بست و به سمت اتاق خواب خودشان رفت.
در اتاق خواب را باز کرد و درست روبه روی در، روح الله درحالیکه روی مبل کنار تختخواب نشسته و لپ تاپ هم جلویش بود، مطلبی را می خواند و فاطمه خوب میفهمید، این روزها روح الله از هر فرصتی استفاده می کند تا درباره سحر و طلسم و رفع طلسم و جادو، معلومات جدیدی کشف کند، روح الله دنبال راهی بود که این نیروهای جادویی را از ریشه برکند و از بین ببرد.
فاطمه داخل اتاق شد و می خواست در را ببندد که ناگاه با صدای جیغ حسین از جا پرید و به سرعت خودش را به اتاق بچه ها رساند.
در را که باز کرد و پیش رویش را دید، انگار صحنه ها دوباره زنده شده بودند، حسین مثل قبل روی تخت نشسته بود و درحالیکه دست های کوچکش را دو طرف سرش روی گوش هایش قرار داده بود مدام جیغ میکشید و زینب و عباس هم روی تخت نشسته بودند و با چشم های پر از خواب حسین را نگاه می کردند.
فاطمه با شتاب خود را به حسین رسانید و او را محکم در آغوش گرفت، روی تخت نشست و شروع به نوازش او کرد، اما حسین هنوز جیغ میکشید.
روح الله در حالیکه منقل پر از اسپند را به دست گرفته بود داخل اتاق شد و اسپند ها را دور سر حسین میچرخاند و زیر لب آیات قران را می خواند که ناگهان چراغ خواب شروع به چشمک زدن کرد و همین باعث شد که حسین بیشتر بترسد.
بچه خودش را به مادر چسپانده بود و با زبان شیرین کودکی و بریده بریده می گفت: م...ما..مان من اینجا میترسم.منو ببر پیش خودت..
روح الله به طرف کلید چراغ خواب رفت، چراغ را خاموش کرد و به زینب و عباس که در عالم خواب و بیداری بودند گفت تا بخوابند و به فاطمه اشاره کرد تا حسین را به اتاق خواب خودشان بیاورد.
سه نفری وارد اتاق شدند، فاطمه همانطور که روی تخت خواب می نشست،بوسه ای از موهای حسین که هنوز هق هق می کرد گرفت و رو به روح الله که روی مبل نشسته بود، کرد و گفت: روح الله! من دیگه خسته شدم، بچه هام دارن نابود میشن، انگار تجویزات دایی جواد خیلی کارآرایی نداشت و شاید اجنه هم خودشون را به روز رسانی میکنن!
روح الله دست را روی بینی اش گذاشت و با اشاره به حسین ،به فاطمه فهماند که تا حسین بیدار است، حرفی از این چیزا نزنند.
فاطمه آه کوتاهی کشید و در حالیکه حسین را محکم در آغوش گرفته بود دراز کشید، او می خواست برای حسین داستانی کودکانه بگوید تا حسین راحت بخواب برود. اما انگار مغزش تهی از هر چیزی بود، انگار تمرکزش را از دست داده بود، هر چه تلاش می کرد چیزی بگوید،نه هیچ به ذهنش می امد و نه زبانش یارای گفتن داشت
ادامه دارد..
به قلم : ط_حسینی
#کپی_فقط_با_لینک_زیر_و_نام_نویسنده_مورد_رضایت_است.
🆔 @Modafeane_harame_velayat
کپی از رمان و حذف لینک کانال مدافعان حرم ولایت پیگرد الهی در بر دارد.⚠️
May 11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍁ســلام
♥️صبح قشنگتون بخیر
🍁بوم روزتون رنگین
♥️طرح زمینه اش مهربانی
🍁لحظه هاتون
♥️پراز اتفاقات قشنگ
🍂افکار بلندتان سبز
♥️و دلتان به پاکی آسمان
🍁صبحتون سرشاراز معجزهی خدا
⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇
🥀 @Modafeane_harame_velayat
اصالت .... - اصالت .....mp3
4.2M
صبح 20 آذر
#رادیو_مرسی
⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇
🥀 @Modafeane_harame_velayat
🏵با صبحانه زیر چاق شوید
🌮کره بادام زمینی صبحانه مورد علاقه بیشتر بچهها و لاغرها است شما میتوانید انرژی این صبحانه خوشمزه را با افزودن موز و کنجد به آن2برابر کنید و چاق شوید
⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇
🥀 @Modafeane_harame_velayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دریاچه زیبای الندان یکی از زیباترین مکانهای طبیعی ایران و مازندران است. این دریاچه تماشایی و جذاب در نزدیکی ازنی، از توابع بخش چهاردانگه شهر کیاسر شهرستان ساری است.
⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇
🥀 @Modafeane_harame_velayat
دلم برای خانهی قدیمیمان
برای برگهای زرد و خیسِ کف حیاط
برای عطر دیوارهای باران خورده
برای سادگی کودکیهایم
و برای تمامِ آرزوهای کوچک و قشنگی که داشتم تنگ شده...
⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇
🥀 @Modafeane_harame_velayat
#انگیزشی
۵ تمرین اثربخش برای رها شدن از افکار منفی :
1⃣ افكار منفی را روی يك كاغذ نوشته و آنها را پاره كنيد.
2⃣ هرگاه فكر منفی به سراغتان آمد، بگوييد: ايست، نه
3⃣ اگر فكر منفی به ذهنتان رسيد ، فورا با خود بگوييد: بعدی
4⃣ تصور كنيد افکار منفی را درون يك بادكنك فوت مي كنيد و سپس آن بادكنك را به هوا پرتاب كنيد
5⃣ به مچ دستتان يك كش كوچك ببنديد، هرگاه فكر منفی آمد يكبار كش را كشيده و رها كنيد، درد موجب فرار فكر منفی از ذهنتان می شود.
⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇
🥀 @Modafeane_harame_velayat
🕊﷽ 🥀﷽ 🥀﷽ 🕊
♥️بسم ربالشهدا و الصدیقین♥️
🕊💐سلام بر تربت پاک شهدا💐🕊
💌سلام بر انسانهای پاکی که از خون پاک شهدا حمایت و حفاظت می کنند💌
📌هشتمین چله "کانال معنوی
بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت "
💫شروع چله 1402/09/20
✨در این چله 100🌺صلوات، قرائت زیارت عاشورا و زیارت آل یس را 🎁 هدیه میکنیم به چهارده معصوم علیه السلام وشهدای گرانقدر🤲
🤍لیست شهدای والامقام🤍
🕊۱.شهید آیت الله دستغیب🥀
🕊۲. شهید مرتضی عطایی
🕊۳.شهید سید مرتضی حسینی
🕊۴. شهید مجید رشیدی کوچی
🕊۵. شهید سبز علی شمسی
🕊۶. شهید ناصر ثابت اقلیدی
🕊۷.شهید پاسدار حسین آقاخانلو
🕊۸. شهید سجاد خلیلی
🕊۹. شهید کریم صدف زاده
🕊۱۰.شهید حاج مسعود عسگری
🕊۱۱. شهید مدافع حرم مهدی ایمانی
🕊۱۲. شهید علی اصغر شاکری
🕊۱۳. شهید علی شفیعی
🕊۱۴. شهید محمود اخلاقی
🕊۱۵. شهید محمد رضا امینی
🕊۱۶. شهید یحیی چاله چاله
🕊۱۷. شهیدان حسین اکبری وحسن اکبری
🕊۱۸.شهید فریدون عباسی
🕊۱۹.شهید عزیزمحمد انصاری اردلی
🕊۲۰. شهید نبی الله پورعلی
🕊۲۱. شهید مرتضی محمدی زواره
🕊۲۲. شهید غلامرضا سمایی
🕊۲۳. شهید محمد رضایی
🕊۲۴. شهید یوسف بردستانی
🕊۲۵. شهید حاج علی لعلی
🕊۲۶. شهید جوهر مرادی
🕊۲۷. شهید پرویز صبوری
🕊۲۸. شهید غلامرضا باندی
🕊۲۹.شهیدکریم زنگنه بیغشی
🕊۳۰. شهید نادر مهدوی
🕊۳۱.شهید میرزا محمد تقی فراهانی
🕊۳۲. شهید امیر مقنی کرمانی
🕊۳۳.شهید محمد هداوند
🕊۳۴. شهید محمد رضا دشتی پور
🕊۳۵. شهید رسول باطنی
🕊۳۶.شهید محمد رضا دارویی
🕊۳۷.شهید محمد رضا شمس خباز
🕊۳۸ شهید میثم مدواری
🕊۳۹ شهید احسان حدائق
🕊۴۰ شهید عبدالغفور شیر دل
🎁کانال معنوی بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت
💌زنده نگه داشتن نام ویاد شهدا کمتر از شهادت نیست♥️
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
بسم رب الشـھــ🕊ـــدا🥀 و الصدیقین
✨هشتمین چله ی کانال بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت
1402/09/20
💫 امروز "دوشنبه" متعلق است به امام حسن مجتبی(ع)🌺 وامام حسین (ع)🌺
🌷⃟ *صلي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا حَسَنَ بْنَ عَلِی
🌷⃟ *صلي اَللَّهِ عَلَيْكَ يا اباعبداللَّه
📌 "اولین" روز از چله دور هشتم با 100🌺صـــــلـوات _ زیارت عاشورا 💫و قرائت زیارت آل یس💫 متوسل میشویم به چـهـارده معصــوم (ع) و شهید امروز "شهید آیت الله دستغیب "
🎁همراه ما باشيد با کانال معنوی بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت
https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
🥀شهید امروز: سید عبدالحسین دستغیب شیرازی
💐🕊🌤💐🕊🌤💐
تاریخ تولد: 1292/9/18
شهادت: 1360/9/20
محل دفن: حرم شاهچراغ_شیراز
آثار معروف: آدابی از قرآن; سرای دیگر; معارفی از قرآن; رازگویی و قرآن; قلب قرآن; حقایقی از قرآن; و …
تحصیلات: شیراز، نجف
زاده: سید عبدالحسین دستغیب شیرازی; ۱۲۹۲ خورشیدی ۱۳۳۲; شیراز
همسر: حاجیه خانم هوشیار
🎁همراه ما باشيد با کانال معنوی بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت
https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
💫 آيتالله سيد عبدالحسين دستغيب در سال 1288 شمسي در شيراز در يک خانواده روحاني اهل علم و فضيلت متولد شد.
پدرش سيد محمدتقي هنگام تولد فرزندش در کربلا به سر ميبرد و چون ولادت او مقارن با عاشورا بود، نام او را عبدالحسين نهاد.
سيد عبدالحسين در 12 سالگي پدر خود را از دست داد و در سال 1310، جهت ادامه تحصيل علوم ديني راهي نجف شد و از محضر بزرگان کسب فيض کرده و به درجه اجتهاد نائل شد.
مبارزات سياسي او از زمان کشف حجاب شروع شد اما اوج مبارزات اين شهيد بزرگوار عليه رژيم شاه، زماني بود که لوايح ششگانه مطرح شد و جنبش سال 41 که آغاز نهضت امام خميني بود شکل گرفت.
در 15 خرداد ايشان بازداشت و به تهران تبعيد شد. در سال 1343، براي دومين بار دستگير و به تهران اعزام و زنداني و سپس تبعيد شد.
پس از آزادي ايشان رهبري اهالي فارس را در نهضت امام خميني بر عهده داشت. در سال 1356 عوامل شاه، مدتي ايشان را در منزل خود محصور و تحت نظر داشتند که با عکسالعمل شديد مردم انقلابي شيراز با رژيم مجبور به عقبنشيني شد.
پس از کشتار وحشيانه رژيم شاه در پنجم رمضان در شيراز، حکومت نظامي اعلام شد و آن عالم مجاهد دستگير و در تهران زنداني شد.
شهيد دستغيب پس از پيروزي انقلاب به نمايندگي از مردم فارس در مجلس خبرگان انتخاب شد و همچنين به فرمان امام به سمت امام جمعه شيراز منصوب شد. ايشان همچنين رياست حوزه علميه فارس را بر عهده داشت و بعد از پيروزي انقلاب، مدارس علميه قوام، هاشميه و آستانه شيراز را که سالهاي طولاني توسط رژيم پهلوي تعطيل شده بود، دوباره داير کرد.
سرانجام در روز جمعه 20 آذر 1360، آيتالله سيد عبدالحسين دستغيب، در حالي که عازم نمازجمعه شيراز بودند، در يکي از کوچهها با انفجار بمبي توسط منافقين به شهادت رسيدند.
روحشان شاد و یادشان گرامی باد
🎁همراه ما باشيد با کانال معنوی بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت
https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
نحوه شهادت:
جمعه بیستم آذرماه 1360 یکی از عوامل گروه تروریستی منافقین به نام «گوهر ادب آواز» به هلاکت رسید. تروریستی که با بستن بمب به روی شکم خود در مسیر رفتن امام جمعه شیراز به نماز جمعه خود را به عنوان زنی حامله معرفی میکند که ضرورت دارد مطلب مهمی را به خطیب جمعه بگوید و با این دروغ از حلقه پاسدران عبور و به نزدیک وی می رود. این دوشیزه منافق بعد از این که به نزد امام جمعه میرسد، ضامن بمب را میکشد و آیت الله دستغیب و 12 تن از همراهان و مردم نیز در این حادثه به شهادت می رسند
🎁همراه ما باشيد با کانال معنوی بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت
https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
⏮ بدترین نوع غیبت
🔶 شهید دستغیب میگوید بدترین نوع غیبت، غیبت علما است، زیرا سبب میشود در میان مردم، دیدِ بدی نسبت به علما پیدا شود و افراد مطلقا از علما استفاده نکنند و سراغ ایشان نروند.
🔶 برخی از شوخیهایی که بین طلبهها در مورد روحانیت و علما رایج است، گذشته از اینکه شاید اصل آن مطلب درست نباشد، اما باید مراقب بود که در هر جمعی گفته نشود.
👤 آیت الله #ملک_زاده
🎁همراه ما باشيد با کانال معنوی بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت
https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج