eitaa logo
مدافعان حرم 🇮🇷
33.7هزار دنبال‌کننده
30.7هزار عکس
12.5هزار ویدیو
291 فایل
اینجا قراره که فقط از شهدا درس زندگی بگیریم♥ مطمئن باشین شهدا دعوتتون کردن💌 تاسیس 16اسفند96 ارتباط👇 @Soleimaniam5 https://gkite.ir/es/9987697 تبلیغ👇 https://eitaa.com/joinchat/2294677581C1095782f6c عنایات شهدا👇 https://eitaa.com/shahiidaneh
مشاهده در ایتا
دانلود
جمله ای زیبا از حضرت علی(ع) نه سفیدی بیانگر زیبایی است.. و نه سیاهی نشانه زشتی.. کفن سفید اما ترساننده است و کعبه سیاه اما دوست داشنتی است... انسان به اخلاقش هست نه به مظهرش.... قبل از اینکه سرت را بالا ببری و نداشته هات را به پیش الله گلایه کنی.. نظری به پایین بینداز و داشته هات را شاکر باش انسان بزرگ نمیشود ، جز به وسیله ی فكرش ، شریف نمیشود ، جز به واسطه ی رفتارش ، و قابل احترام نمیگردد ، جز به سبب اعمال نیكش. @Modafeaneharaam
.... 🌷در بیمارستان رزمنده‌هایی بودند که با کارها و صحبت‌هایشان دل پرسنل را قرص می‌کردند. یک روز جوان بسیار رشید و برومندی آوردند که خضوع زائدالوصفی داشت. بلافاصله بعد از ورود به بخش از من مفاتیح خواست. با دیدن حال و روزش گفتم: شرایط شما طوری نیست که بخواهی دعا بخوانی. باید تا می‌توانی استراحت کنی. ولی گردن نگرفت و با اطمینان جواب داد: نه! باید الان بخوانم. به صرافت افتادم کاری کنم که دعا خواندن از سرش بیفتد و کمی به خوراک و خوابش برسد؛ بنابراین آرام به او گفتم: شما برو اتاق عمل و برگرد، من به شما کتاب دعا می‌دهم. 🌷بالاخره بعد از جراحی به بخش منتقل شد و مرا صدا زد و گفت: الوعده وفا! خواهر به قولت عمل کن! کتاب دعا می‌خواهم. حیرت زده پرسیدم: این چه دعایی است که تا این حد مُصری بخوانی؟ با شرمساری گفت: من 37 روز دعای عهد خوانده‌ام ولی چهله دارم. در ابتدا سعی کردم با طرح موضوعات متفرقه توجه او را به سمت دیگری ببرم و او را به کمی استراحت وادار کنم ولی تدبیرم کارساز نشد. به ناچار رفتم و مفاتیح خودم را آوردم. می‌دانستم نای در دست گرفتن کتاب را ندارد. روی صندلی کنار تخت نشستم و شروع به قرائت نمودم. بلافاصله به دنبال هر کلمه‌ای که می‌خواندم شروع کرد به تکرار. 🌷دلم می‌خواست بدانم پشت این نذر چه خواسته‌ای خوابیده که این جوان در حالت اغماء نیز دست از آن برنمی‌دارد. فردای آن روز همکاران زحمت خواندن دعا را برایش کشیدند. روز سوم که چهله دعای عهد تمام شد، شنیدم که بعد از اتمام دعا دو چشمش را بسته و با لبخندی به یک خواب آرام فرو رفته است. تازه آن موقع دریافتم این چهله برای شهادت و لقاء‌الله بوده است. بعد از آن اتفاق شب‌ها که در خوابگاه پلک‌هایم را می‌بستم چهره آن جوان در ذهنم جان می‌گرفت. با این‌که می‌دانستم طبق احادیث نخستین کسی که داخل بهشت می‌شود شهید است ولی مرتب با وجدانی ناآرام خودم را سرزنش می‌کردم و می‌گفتم: شهربانو کاش دعا را پسو پیش و درهم می‌خواندی تا نذرش ادا نمی‌شد! : خانم شهربانو چگینی امدادگر جبهه منبع: سایت نوید شاهد @Modafeaneharaam
كودکان غزه زیر سرما و باران 💔😔 @Modafeaneharaam
گفتم بزار عروسی کنیم و یکم طعم زندگی ‌و بچشیم بعد حرف رفتن بزن! اما دیدم رفت... ‌و بعد یه‌مدت پیکرش برگشت💔 وقتی تو معراج‌شهدا صورتش رو نوازش کردم دیدم از چشماش اشک جاری شد...😔 همسر 💔 🌷یادش با ذکر @Modafeaneharaam
📌 «آمار زنده‌ها» 📺داشتم زیرنویس تلویزیون را می‌خواندم، نوشته بود: «در این حادثه دست‌کم 20 تن جان باختند» که صدرا زنگ خانه را زد. در را باز کردم دویدم توی پله‌ها و صدایش کردم: «صدرا خاله!» او هم داد زد: «سلام خاله» صدایش زودتر از خودش رسید‌. خیلی خوشحال بودم که او جزو آمار کشته‌ها نیست. نفس نفس می‌زد. خودش را انداخت توی بغلم و‌ دوتایی گریه کردیم. طاقت این اتفاق را نداشتیم. از یک خاله و خواهر‌زاده‌ی چهارده ساله‌اش چه توقعی می‌توان داشت؟! نشست روی مبل و من رفتم تا برایش شربت درست کنم. او هنوز نفس نفس می‌زد. _خیلی دوییدی خاله؟ _ نه بابا! داشتم می‌دوییدم با خودم گفتم صدرا! تو که آدم خوبی نیستی قرار باشه شهید بشی پس از چی می‌ترسی. دیگه ندوییدم.» خنده‌ام گرفت چه شجاعت یهویی و باحالی! چه ندویدن قشنگی!! ✨با خنده یک لیوان شربت گلاب گرفتم جلوش به شوخی گفتم: «خب خدا رو شکر که بچه‌ی خوبی نیستی و الا یه داغی رو دل ما می‌ذاشتی.» اما او نخندید. شربت را با جدیت برداشت. نگاهش می‌کرد و سر تکان می‌داد. انگار قصد نداشت شربت را بخورد _بخور دیگه خاله! بعد از چند بار تعارف کردنم گفت: «ما 💥یه بار انفجار دیدیم اومدیم خونه‌ی خاله‌مون، بهمون شربت می‌ده‌، بچه‌های غزه چی؟! فرار کنن کجا برن؟! کی بهشون شربت بده؟! اونا که آب هم ندارن» نگاهش کردم. همینطور تو فکر بود. 🌱اسم او باید می‌رفت توی آمار، نه آمار کشته‌ شده‌ها، یک‌ آمار بدون ته، آمار زنده شده‌های یک انتحاری 📝راوی:محدثه اکبر پور @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸 استاد فاطمی نیا : 💠 انسان متقی زبانش را حفظ می‌کند. مؤمن حتما باید زبانش را حفظ کند. زبان از صاحبش سرکشی می‌کند و همیشه دلش می‌خواهد حرف بزند. امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) اینجا قسم می‌خورند و میفرمایند : واللّه نمی‌بینیم بنده‌ای را متقی حساب شود مادامی که زبانش را حفظ کند. انگشتر و تسبیح و التماس دعا گفتن نشانه متقی بودن نیست. @Modafeaneharaam
📚 چند نکته اخلاقی 🎙 آیت الله فاطمی نیا 👈🏻عمده چیزی که برزخ را تاریک می‌کند، «حرف پشت سر مردم» است، غیبت، تهمت… یکی از چیزهایی که برزخ را روشن می‌کند، «گره‌گشایی از کار مردم» است. برزخ را گناهان، تاریک می‌کنند، و از آن طرف اعمال خیر، باعث روشنایی عالم قبر و برزخ می‌شوند. 👈🏻خواهش می‌کنم حاضر جواب نباشید. من به جوان‌ها می‌گویم دیر نمی‌شود، بعداً جواب بدهید. کمی تأمل کنید. حاضر جوابی بعضی وقت‌ها آدم را محروم می‌کند. همین‌طوری زود چیزی را نپرانید، تمرین کنید و یک ذره دیرتر جواب بدهید. 👈🏻 مشاجره‌ها و نزاع‌ها، نور باطن را خاموش می‌کند! بسیاری از بی‌حالی‌ها و عدم نشاط‌ها به جهت مشاجرات است! کم منزلی داریم که در آن پرخاش و تندی نباشد. روزی چندتا پرخاش باشد، برکات می‌رود و دیگر چیزی نمی‌ماند! حتی اگر حق هم با تو بود، در امور جزئی و شخصی مشاجره نکن، چون کدورت آور است. @Modafeaneharaam
📌 «بزرگ مرد کوچک» 🌿ساعت از دوازده شب گذشته بود.دوری توی بخش زدم تا مطمئن شوم بیمارها مشکلی ندارند و نرده ی تخت ها بالاست که کسی توی خواب از تخت نیفتد. صدای ناله ی ضعیفی از اتاق نزدیکم شنیدم.سرم را بردم داخل. ناله ی دردمند الیاس بود،جانباز دوازده ساله ی حادثه اخیر. 😔نگران شدم که نکند فهمیده پسردایی اش شهید شده و خبرش را پنهان کرده ایم. تا نگفتم:«چرا نخوابیدی؟» نگفت:«درد دارم» ساچمه دقیقا خورده بود به آشیل پشت پایش و از بین برده بودش، طوری که شاید هیچوقت دیگر نمی توانست مثل سابق راه برود. آمپول مسکن را شکستم و کشیدمش داخل سرنگ و ریختم داخل سرم متصل به دستش.قطره ها را تنظیم کردم و صبر کردم که کمی از دارو وارد رگ شود و خیالم راحت شود آرام تر شده. از سر کنجکاوی پرسیدم:«الیاس! خودمونیم ها! دیگه هیچوقت گلزار 🥀شهدا میری؟» چشم هایش توی تاریکی اتاق برق زد و گفت:«معلومه که میرم! از چی‌میترسم که نرم؟» پیچ سرم را کمی جابجا کردم و گفتم:«ممکنه باز بمب بذارن ها...»💥 درد توی صورتش با لبخند ملیحش قاطی شد و گفت:«خب بذارن! اونوقت من هرروز می رم!» و خندید. 📝راوی: فرشته شهابی_پرستار بیمارستان باهنر ✨مجروح:الیاس ایزدی ✍نویسنده: مهدیه سادات حسینی @Modafeaneharaam
📌 مرد خطاط 🌿مرد، دست کودکش را گرفت و به سمت موکب خطاط آمد. خطاط پرسید:چه بنویسم؟ مرد نگاهش به مکان انفجار💥 بود.اشکش غلتید، آه کشید و زمزمه کرد(یا حسین) 🌱مرد خطاط نوشت، یا حسین. 📝راوی:رحیمه ملازاده @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کانال‌ رسمی شهید مدافع حرم "سرهنگ پاسدار‌حاج‌مصطفی زال نژاد" 🌱مسئول‌مخابرات سپاه قدس در سوریه 🌱ولادت:۱۳۶۱/۸/۲۲(آمل) 🌱شهادت: ۱۳۹۵/۱۱/۲۶(سوریه_درعا) "تحت‌نظارت‌خانواده‌محترم‌شهید-اداره‌توسط‌ادمین" https://eitaa.com/shahid_mostafa_zalnejad