یادم میاد قبل ازاین که داداش احمد بخواد اعزام بشه زنگ زد به من تا همدیگه رو ببینیم🍃
.احمد اومد مسجد و بعد از خواندن نمازش کلی با هم صحبت کردیم . احمد کلی به من سفارش و وصیت که...
گفتم بهش احمد جان ان شا الله خودت میای همه اینا رو انجام می دی😊.تنها جوابش برای من یه لبخند معنا دار بود....
اون موقع معنی لبخندشو متوجه نشدم تا اینکه خبر دادن داداشت #شهید شده...🕊.
بهش گفتم احمد جان ،داداش ،هر روز برات 110صلوات می فرستم تا سلامت برگردی🌹 ،دوباره به من خندید🙂و گفت: ببین می تونی کار دست ما بدی.!!
گفت: همین شما ها هستید که نمی زارید دیگه....
بازم معنی حرفاشو نفهمیدم😔. حالا من می گم: احمد جان الان که عاقبت بخیر شدی یادت نره برا منم صلوات بفرست🌹 و دعا کن تا به زودی عاقبت به خیر بشم... 🍃
.دلم برای برادرم بسیار تنگ شده.😭❤️
قرارمون یادت نره رفیق😔💔
شهید مدافع حرم احمد اعطایی🌺
#سالگردشهــادت🕊🕊🕊
@modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلتنگیهاے همسر شهید مدافع حرم "احــمـــد اعطــایـــی"😔💔
👌 داستان کوتاه پند آموز
💭 کسى مىخواست زیرزمین خانهاش را تعمیر کند . در حین تعمیر، به لانه مارى برخورد که چند بچه مار در آن بود . آنها را برداشت و در کیسهاى ریخت و در بیابان انداخت .
وقتى مادر مارها به لانه برگشت و بچههایش را ندید ، فهمید که صاحبخانه بلایى سر آنها آورده است ؛ به همین دلیل کینه او را برداشت .
💭 مار براى انتقام ، تمام زهر خود را در کوزه ماستى که در زیرزمین بود ، ریخت .
از آن طرف ، مرد ، از کار خود پشیمان شد و همان روز مارها را به لانهشان بازگرداند . وقتى مار مادر ، بچههاى خود را صحیح و سالم دید، به دور کوزه ماست پیچید و آن قدر آن را فشار داد که کوزه شکست و ماستها بر زمین ریخت.
شدت زهر چنان بود که فرش کف خانه را سوراخ کرد .
💭 این کینه مار است ، امّا همین مار ، وقتى محبّت دید ، کار بد خود را جبران کرد ، امّا بعضى انسانها آن قدر کینه دارند که هر چه محبّت ببینند ، ذرّهاى از کینهشان کم نمىشود.
امام علی علیه السلام:
دنيا كوچك تر و حقير تر و ناچيز تر از آن است كه در آن ازكينه ها پيروى شود.
غررالحكم، ج۲، ص۵۲
@modafeaneharaam
وقتی میگفت: دعا کن #شهید بشوم. من همیشه یک جمله داشتم و هر موقع این صحبت را میکرد به او میگفتم نیتت را خالص کن👌 و او همیشه در جواب به من میگفت «باشه! نیتم را خالص میکنم» ولی این دفعه یک مدل دیگر جوابم را داد و گفت: «مامان به خدا نیتم خالص شده! حتی یک ناخالصی هم در آن وجود ندارد☺️» وقتی این جمله را گفت بدون هیچ مقدمهای به او گفتم که پس #شهید میشوی.🕊
بعد گفت: جان من😍! گفتم آره محمدرضا حتما شهید میشوی تا این را گفتم یک صدای قهقه خنده از آن طرف بلند شد😂😆 و بلند بلند داد میزد و میگفت مامان راضیام ازت🌹. بهش گفتم حالا خودت را اینقدر لوس نکن😒. بعد محمدرضا گفت: «مامان یک چیز بگم دعایم میکنی دعا کن که پیکرم بدون سر برگردد» وقتی این را گفت من داد زدم سرش😤 و گفتم اصلا محمدرضا اینجوری برایت دعا نمیکنم شهید شوی😒. گفت: نه! پس همان دعا کن که شهید شوم. بعد بلافاصله با دخترم صحبت کرد. بعد از این تلفن آنقدر منقلب شدم که حتی با محمدرضا خداحافظی نکردم و این حرف محمدرضا من را خیلی به هم ریخت...
راوی مادر شهید مدافع حرم محمدرضا دهقان❤️
#سالروزشهـادت
@modafeaneharaam