هدایت شده از مدافعان حرم 🇮🇷
📢توجــ.ـه📢
به مناسبت ۲۲ بهمن و #چهلسالگی_انقلاب میتونید عکسها و سوژههای راهپیمایی رو بفرستید تا در کانال قرار بدیم🔻
به کوری چشم دشمنان، امسال باید مفصلتر از هرسال راهپیمایی باشکوهی برگزار کنیم☝️🍃
و تا میتونیم عکسهاش رو #نشر بدیم💢
پس منتظر ارسال سوژههاتون هستیم👇
@Modafeaneharaam_ad
#همسرانهای_از_عطر_شهادت❤️
ساک وسایل مهدی را آوردند...
کمی زیپ آن را باز کردم.
بوی عطر عجیبی از ساک بلند شد...☺️
شبیه این بو را هرگز استشمام نکرده بودم.🍃
کلا ساک را باز کردم...
فضای خانه پر ازعطرشده بود.☺️
مادر و خاله ام نیز شاهد وجود این عطر بودند.👌
چند روز بعد یکی از دوستان و همرزمان مهدی به منزل ما آمد.
از او پرسیدم: شما به وسایل شهدا عطر یا گلاب می زنید؟؟🍃
با تعجب گفت: نمی دانم! چطور
گفتم:ساک مهدی
بوی عطر عجیبی دارد...
بعد رفتم و ساک را آوردم...
وقتی بازش کردم با کمال تعجب متوجه شدم هیچ اثری از عطر نیست😳
و هر کدام از وسایل داخل ساک
را بو کردم خبری از آن عطر خوشبو نبود....
تازه متوجه شدم...
که معجزه ای بود که ما عطر شهادت را دقایقی استشمام کنیم تا یک بار دیگر قدرت اعجاز شهادت را با تمام وجود درک کنیم...☺️😔
#شهید_جاویدالاثر💔
#مهدی_ثامنیراد
#سالروز_شهادت🕊
@modafeaneharaam
یــا رَفِیــقَ مَــنْ لارَفِیـــقَ لَہ
خون زيادے از پای من رفتہ بود😞. بی حس شده بودم. عراقے ها اما مطمئن بودند كہ زنده نيستم حالت عجيبے داشتم. #زير_لب فقط مےگفتم:
يا صـاحـب الـزمـان ادرڪنی😔
هوا تاريڪ شده بود.
#جوانے خوش سيما و نورانے بالای سرم آمد. چشمانم را بہ سختے باز ڪردم.
مرا بہ آرامے بلند ڪرد. از ميدان مين خارج شد. در گوشہ ای امن مرا روے زمين گذاشت. آهستہ و آرام.🍃
من دردے حس نمےڪردم!
آن #آقا ڪلے با من صحبت ڪرد. بعد فرمودند: ڪسی مےآيد و شما را نجات مي دهد. #او_دوست_ماست!❤️
لحظاتے بعد #ابـراهيـم آمد. با همان صلابت هميشگے مرا بہ دوش گرفت و حرڪت ڪرد آن #جمال_نورانی، ابـراهيــم را دوست خود معرفے ڪرد خوشا بہ حالش...💔🍃
#شهید_ابراهیم_هادی❤️
#سالروز_شهادت🕊🕊
@Modafeaneharaam
006_hamed-zamani-gozineha-320kb-www.BGH.ir_050617064355.mp3
13.6M
🎵 #صوت_انقلابی
💟 گزینه های روی میز
🎤 با صدای دلنشین #حامد_زمانی 👌
🇮🇷 #چهل_سال_افتخار ✌️
@Modafeaneharaam
خب امروز سالروز شهادت شهید ابراهیم هادیست😍❤️
اول خاطره ازشون میزاریم بعد عنایتهایی که شهید به اعضا داشتن🌹
حدود سال ۱۳۵۴بود که مشغول تمرین بودیم که ابراهیم وارد سالن شد و یکی از دوستان هم بعد از او وارد سالن شد و بی مقدمه گفت: داداش ابراهیم ، تیپ وهیکلت خیلی جالب شده😁.وقتی داشتی تو راه می اومدی دوتا دختر پشت سرت بودن و مرتب از تو حرف می زدن😏،شلوار وپیراهن شیک که پوشیده بودی و از ساک ورزشی هم که دستت بود، کاملاً مشخص بود ورزشکاری.💪
ابراهیم با شنیدن این حرفها یک لحظه جاخورد😳. انگار توقع چنین حرفی را نداشت و خیلی توی فکر رفت....
ابراهیم از آن روز به بعد پیراهن بلند و شلوار گشاد می پوشید👌 و هیچ وقت هم ساک ورزشی همراه نمی آورد و لباس هایش رو داخل کیسه پلاستیکی می ریخت🍃.
هر چند خیلی از بچه ها می گفتند : بابا تو دیگه چه جور آدمی هستی؟! ما باشگاه میائیم تا هیکل ورزشکاری پیدا کنیم و… ، تو با این هیکل روی فرم این چه لباس هایی است که می پوشی؟😒
ابراهیم هم به حرفهای اونها اهمیتی نمی داد و به دوستانش توصیه می کرد:اگر ورزش رو برای خدا انجام بدین عبادت است و اما اگر به هر نیت دیگری باشین ضرر خواهید کرد☝️
@Modafeaneharaam