🚨#خبر_فوری
🕊پیکر مطهر سردار شهید مدافع حرم "حاج رضا فرزانه" کشف و شناسایی شد.
🌷شهید فرزانه شش سال پیش در سوریه به شهادت رسید. پیکر مطهر او در منطق ماند و پس از گذشته ۶ سال در سوریه کشف و هویت شهید از طریق آزمایش DNA شناسایی شد.
سردار شهید حاج رضا فرزانه متولد سال ۱۳۴۳ و از فرمانده سابق لشکر ۲۷ محمد رسول الله(ص) بود که داوطلبانه راهی سوریه شد و در روز پنج شنبه ۲۲ بهمن ماه ۹۴ طی عملیات مستشاری توسط تروریستهای تکفیری به شهادت رسید🕊
شهید فرزانه بعد از بازنشستگی در ستاد مرکزی راهیان نور به انجام فعالیتهای مختلف و تاثیرگذاری پرداخت. شهید فرزانه معاون بازرسی ستاد مرکزی راهیان نور و فرمانده قرارگاه مشترک راهیان نور بود.
💐شادی روح پرفتوح شهید حاجرضا فرزانه #صلوات
@Modafeaneharaam
#عاقبتتان_بخیر
روز ازل که نقشه ی عالم درست شد
با اذن مادرت گِل آدم درست شد
نامت نشست بر لب زهرا و گریه کرد
آهی کشید فاطمه و غم درست شد
آبی نبود، خاک نبود و فلک نبود
با اشک چشم اوست که زمزم درست شد
تصویب شد برای تو باید که گریه کرد
از آن به بعد ماه محرم درست شد
پیراهنی که دوخت برای تو مادرت
ته مانده اش برای تو پرچم درست شد
دنیا هنوز کاملِ کامل نبود که
با ساختِ حریم تو کم کم درست شد
با نام روضه روی زمین هم بهشت شد
جایی برای گریه ی ما هم درست شد
مقتل نبود و جزوه نبود و خدای خواست
تا که کتاب ابن مقرم درست شد
بیتو جهان نداشت بها و بها گرفت
دنیایِ با حسین، منظم درست شد
بعد از گذشت چند صباحی ز داغ تو
باز این چه شورش است و چه ماتم درست شد
#نـوكــر_نـوشــت:
#اربـاب_جـان💔
ایـن خبــر را برسـانیـد به کنعانۍ هـا
بوی پیـراهن خونیـن کسۍ می آیــد
صلي الله عليڪ يا سيدناالمظلوم ياابا عبدالله الحسين
سلام عليكم و رحمة الله،صبحتون بخير
#به_یاد_شهید_مدافع_حرم_مهران_عزیزانی
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
طرح: اثر حسن روح الامین
@Modafeaneharaam
CQACAgQAAx0CUyYOlAACHN1hE2dEeZViV4JFq9X2IgksH1OOFgACkQsAApUpmFAfisvedLvJHCAE.mp3
3.73M
دعای هفتم صحیفه سجادیه
به نیت شفای بیماران کرونایی🙏
@Modafeaneharaam
🔖 جملات عاشورایی شهید آوینی
برشهایی از کتاب «فتح خون»
🏴 یاران! شتاب كنید، قافله در راه است. میگویند كه گناهكاران را نمیپذیرند؟ آری، گناهكاران را در این قافله راهی نیست... اما پشیمانان را میپذیرند.
🏴 دیندار آن است كه در كشاكش بلا دیندار بماند، وگرنه، در هنگام راحت و فراغت و صلح و سِلم، چه بسیارند اهل دین، آنجا كه شرط دینداری جز نمازی غُرابوار و روزی چند تشنگی و گرسنگی و طوافی چند بر گرد خانهای سنگی نباشد.
🏴 جاهلیت ریشه در درون دارد و اگر آن مشرك بتپرست كه در درون آدمی است ایمان نیاورد، چه سود كه بر زبان لاالهالاالله براند؟
🏴 عجب تمثیلی است این كه علی مولود كعبه است... یعنی باطن قبله را در امام پیدا كن! اما ظاهرگرایان از كعبه نیز تنها سنگهایش را میپرستند. تمامیت دین به امامت است
🏴 نه عجب اگر در شهرِ كوران خورشید را دشنام دهند و تاریكی را پرستش كنند!
@Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 امام حسین علیه السلام از دیدگاه دانشمند مسیحی (آنتوان بارا)
#کلیپ_تصویری
#دکتررفیعی
@Modafeaneharaam
اومد خدمت امام و برای انجام کاری در اوقاتی که آسیبی به کار جنگ نمیخوره، مرخصی خواست.
امام راجع به دلیل مرخصی گرفتن در بحبوحهی جنگ پرسیدند.
عباس گفت: من در دهه اول محرم برای شستن استکانهای چای عزاداران به هیئتهای جنوب شهر که من را نمیشناسند میروم. مرخصی را برای آن میخواهم.🙏
امام خمینی (ره) به ایشون فرمودند: به یک شرط اجازه مرخصی میدهم!
که هر موقع رفتی به نیت من هم چند استکان بشویی...☝️
#شهید_عباس_بابایی
#عند_ربهم_یرزقون
@Modafeaneharaam
27.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 فیلم کامل پیام تلویزیونی رهبر انقلاب درباره وضعیت بیماری کرونا
@Modafeaneharaam
CQACAgQAAx0CUyYOlAACHONhE5-V5AOaHy_GY8us7fd2HZ3jPwACmQsAApUpmFDotp2dPJyRHyAE.mp3
12.51M
🔊 #صوتی | سبک #روضه
📝 قراره بی حسین به خونه برگردی
👤 حاج میثم #مطیعی
ویژه #دوم_محرم
@Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✊هر که میخواهد ما را بشناسد داستان کربلا را بخواند ...
🎥ده پرده از اصحاب عاشورایی
1⃣پرده اول :ابومهدی المهندس
@Modafeaneharaam
CQACAgQAAx0CUyYOlAACHOVhE7ZYVUmAz40zpK4Yr1gpH4H0pwACAQYAAhcrwFASK18FZSiJviAE.mp3
8.5M
شب دوم محرم 97
کربلایی جواد مقدم
بسیار زیبا
✅پیشنهاد ادمین
@Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#موشن_کمیک | روضه های مصور
◽️قسمت دوم: ورود به کربلا
▫️محصول خانهی طراحان انقلاب اسلامی
▫️تصویرساز: فاطمه طیوب
▫️کامپوزیت و صداگذاری: گروه هنری هشت
#محرم | #کربلا | #امام_حسین
@Modafeaneharaam
✅ آیت الله بهجت (ره):
استادم سیدعلی قاضی(ره) را درخواب دیدم به او گفتم چه چیزی حسرت شما در دنیاست که انجام نداده آید؟
فرمودند: حسرت میخورم که چرا در دنیا فقط روزی یک مرتبه زیارت عاشورا میخواندم.
💟💟💟💟
@Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #ببینید | لباس معروفی که کفن شد
🔶 دوست نداشت چیزی از #بیت_المال همراهش باشه
🔰 مجموعه کلیپهای #حکایت_سر
برشهایی پرجاذبه و زیبا از زندگانی #شهید_حججی
#داستان_یازدهم
@Modafeaneharaam
CQACAgQAAx0CUyYOlAACHO1hE-z5jXsyYRuxoHTB0EXvDVLEMQAC9goAApUpoFDbSUEPNV4hpiAE.mp3
6.38M
🖤 السلام علیک یا اباعبدالله
شب 3 #محرم (حضرت رقیه)
@Modafeaneharaam
تشییع پیکر مطھرشھید مدافع حرم
محــــــــــمد مھــــــدی مالامیـــــری
زمان:پنجشنبه1400/05/21ساعت9صبح
از حرم مطھرحضرت معصومــــه(س)
به سمت گلزارشهدای علی بن جعفر(ع)
#قم
@Modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
❤️(هوالعشق)❤️ #رمان_تنها_میان_داعش 🌹 #قِسمَت_نهم 🌺 شــب چــهارمــے بـود ڪـه با ایـن وضــعیت دور
❤️(هوالعشق)❤️
#رمان_تنها_میان_داعش
🌹 #قِسمَت_دهم 🌺
صورتش از خنده و خجالت سرخ شده و به گمانم گونههای من هم از خجالت گل انداخته بود که حرارت صورتم را به خوبی حس میکردم. زیر لب عذرخواهی کردم، اما انگار شیرینی شربتی که به سرش ریخته بودم، بینهایت به کامش چسبیده بود که چشمانش اینهمه میدرخشید و همچنان سر به زیر میخندید. انگار همه تلخیهای این چند روز فراموشش شده و با تهمتی که به عدنان زده بود، ماجرا را خاتمه داده و حالا با خیال راحت میخندید. چین و چروک صورت عمو هم از خنده پُر شده بود که با دست اشاره کرد تا برگردم و بنشینم. پاورچین برگشتم و سر
جایم کنار حلیه، همسر عباس نشستم. زنعمو به دخترانش زینب و زهرا اشاره کرد تا سفره را جمع کنند و بلافاصله عباس و حلیه هم بلند شدند و به بهانه خواباندن یوسف به اتاق رفتند. حیدر صورتش مثل گل سرخ شده و
همچنان نه با لبهایش که با چشمانش میخندید. واقعاً نمیفهمیدم چهخبر است، در سکوتی ساختگی سرم را پایین انداخته و در دلم غوغایی بود که عمو با مهربانی شروع کرد :«نرجس جان! ما چند روزی میشه میخوایم باهات صحبت کنیم، ولی حیدر قبول نمیکنه. میگه الان وقتش نیس. اما حالا من این شربت رو به فال نیک میگیرم و این روزهای خوب ماه رجب و تولد امیرالمؤمنین
(علیهالسلام )رو از دست نمیدم!» حرفهای عمو سرم را بالا آورد، نگاهم را به میهمانی چشمان حیدر برد و دیدم نگاه او هم در ایوان چشمانش به انتظارم نشسته است. پیوند نگاهمان چند لحظه بیشتر طول نکشید و هر دو با شرمی شیرین سر به زیر انداختیم. هنوز عمو چیزی نگفته بود اما من از همین نگاه، راز فریاد آن روز حیدر، قهر این چند روز و نگاه و خندههای امشبش را یکجا فهمیدم که دلم لرزید. دیگر صحبتهای عمو و شیرین زبانیهای زنعمو را در هالهای از هیجان میشنیدم که تصویر نگاه عاشقانه حیدر لحظهای از برابر چشمانم کنار نمیرفت.
حالا میفهمیدم آن نگاهی که نه برادرانه بود و نه مهربان، عاشقانهای بود که برای اولین بار حیدر به پایم ریخت. خواستگاری عمو چند دقیقه بیشتر طول نکشید و سپس ما را تنها گذاشتند تا با هم صحبت کنیم. در خلوتی که پیش آمده بود، سرم را بالا آوردم و دیدم حیدر خجالتیتر از همیشه همچنان سرش پایین است. انگار با بر ملا شدن احساسش بیشتر از نگاهم خجالت میکشید و دستان مردانهاش به نرمی میلرزید. موهای مشکی و کوتاهش هنوز از خیسی شربت میدرخشید و پیراهن خیس و سپیدش به شانهاش چسبیده بود که بیاختیار خندهام گرفت. خندهام را هرچند زیرلب بود، اما شنید که سرش را بلند کرد و با مهربانی به رویم لبخند زد. دیگر از راز دلش خبر داشتم که تا نگاهم کرد از خجالت سر به زیر انداختم.
تا لحظاتی پیش او برایم همان برادر بزرگتر بود و حالا میدیدم در برابر خواهر کوچکترش دست و پایش را گم کرده و عاشق شده است. اصالً نمیدانستم این تحول عاشقانه را چگونه تعبیر کنم که با لحن گرم و گیرایش صدایم زد :«دخترعمو!» سرم را بالا آوردم و در برابر
چشمان گرم و نگاه گیراترش، زبانم بند آمد و او بی هیچ مقدمهای آغاز کرد :«چند روز بود بابا سراغ اون نامرد رو میگرفت و من نمیخواستم چیزی بگم. میدونستم اگه حرفی بزنم تو خجالت میکشی.» از اینکه احساسم را میفهمید، لبخندی بر لبم نشست و او به آرامی ادامه داد :«قبالً از یکی از دوستام شنیده بودم عدنان خیلی به تکریت رفت و آمد داره. این چند روز بیشتر حساس شدم و آمارش رو گرفتم تا امروز فهمیدم چند ماهه با یه گروه
بعثی تو تکریت ارتباط داره. بهانه خوبی شد تا پیش بابا عذرش رو بخوام.» مستقیم نگاهش میکردم که بعثی بودن عدنان برایم باورکردنی نبود و او صادقانه گواهی داد :«من دروغ نمیگم دخترعمو! حتی اگه اونروز اون بیغیرتی رو ازش ندیده بودم، بازم همین بعثی بودنش برام حجت بود که دیگه باهاش کار نکنیم!» پس آن پست فطرتی که چند روز پیش راهم را بست و بیشرمانه به حیایم تعرض کرد، از قماش قاتلان پدر و مادرم بود! غبار غم بر قلبم نشست و نگاهم غمگین به زیر افتاد که صدای آرامشبخش حیدر دوباره در گوشم نشست :«دخترعمو! من اونروز حرفت رو باور کردم، من به تو شک نکردم. فقط غیرتم قبول نمیکرد حتی یه لحظه جلو چشم اون نامرد باشی، واسه همین سرت داد زدم.» کلمات آخرش به قدری خوشآهنگ بود که دلم نیامد نگاهش را از دست بدهم؛ سرم را بالا آوردم و دیدم با عمق نگاهش از چشمانم عذر تقصیر میخواهد. سپس نگاه مردانهاش پیش چشمانم شکست و با لحنی نرم و مهربان نجوا کرد :«منو ببخش دخترعمو! از اینکه دیر رسیده بودم و تو اونقدر ترسیده بودی، انقدر عصبانی شدم که نفهمیدم دارم چیکار میکنم! وقتی گریهات گرفت، تازه فهمیدم چه غلطی کردم! دیگه از اونروز روم نمیشد تو چشمات نگاه کنم، خیلی سخته دل کسی رو بشکنی که از همه دنیا برات عزیزتره!»
#ادامه_دارد...🌸
@Modafeaneharaam
🏴حرم حضرت رقیه سلام الله علیها
امشب
شب سوم محرم💔
✨ارسالی اعضای محترم
@Modafeaneharaam