eitaa logo
مدافعان حرم 🇮🇷
34هزار دنبال‌کننده
30.3هزار عکس
12.2هزار ویدیو
288 فایل
اینجا قراره که فقط از شهدا درس زندگی بگیریم♥ مطمئن باشین شهدا دعوتتون کردن💌 تاسیس 16اسفند96 ارتباط👇 @Soleimaniam5 https://gkite.ir/es/9987697 تبلیغ👇 https://eitaa.com/joinchat/2294677581C1095782f6c عنایات شهدا👇 https://eitaa.com/shahiidaneh
مشاهده در ایتا
دانلود
مدافعان حرم 🇮🇷
💐🍃💐🍃💐 🍃💐🍃 💐🍃💐 🍃 💐 ⚡️ادامه داستان واقعی ✅🌷 #آرزوی_بزرگ 🌷✅ 💠#قسمت_سی_و_پنجم : هدف بزرگ . فقط یک را
ایران ... یک روحانی و از قم بود ... منم برای پذیرش در ایران، درخواست دادم ... مقصد، قم ... ⬅️ادامه دارد... @Modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
ایران ... یک روحانی و از قم بود ... منم برای پذیرش در ایران، درخواست دادم ... مقصد، قم ... ⬅️ادام
💐🍃💐🍃💐 🍃💐🍃 💐🍃💐 🍃 💐 ⚡️ادامه داستان واقعی ✅🌷 🌷✅ 💠 : اسم بی ارزش از سفارت ایران با من تماس گرفتن ... گفتن موردی نداره اگر بخوام برای تحصیل به ایران برم ... اما مراکز حوزوی فقط پذیرش مسلمان دارن ... صرفا اشخاصی پذیرش میشن که مبلغ های آینده جهان اسلام هستن ... حتی اگر مایل باشم، می تونم برای آشنایی با اسلام، یه مدت مهمان اونها باشم ... اما به عنوان یه طلبه، نه ... چند روزی روی این پیشنهادات فکر کردم ... رهبر انقلاب ایران، طلبه بود ... رهبر فعلی ایران هم طلبه بود ... و هر دوی اونها به عنوان بزرگ ترین رهبرهای تاریخ جهان شناخته شده بودن ... علی الخصوص بعد از شورش و جنگ داخلی ایران در سال 2009 ... هیچ سیاستمداری نبود که قدرت فکری و مدیریتی رهبر ایران رو ... مستقیم یا غیر مستقیم ستایش نکنه ... شخصی که طبق گفته اونها، تمام معادلات پیچیده شون رو برای نابودی، از بین برده بود ... که اون هم طلبه بود ... خوب یا بد ... من تصمیمم رو گرفته بودم ... من باید و به هر قیمتی ... طلبه می شدم ... . من مسلمان شدم ... دین داشتن یا نداشتن از نظر من هیچ فرقی نمی کرد ... من قبلا هم مثلا مسیحی بودم ... حالا چه فرقی می کرد ... فقط اسم دین من عوض شده بود ... اسمی که از نظر من، کوچک ترین ارزشی نداشت ... وسایلم رو جمع کردم و دفترم رو پس دادم ... برگشتم خونه ... دیدار خداحافظی ... مادرم خیلی ناراحت بود و مدام گریه می کرد ... دوری من براش سخت بود ... می ترسید رفتنم باعث بشه بیشتر از قبل، رنج و سختی رو تحمل کنم... اما حرف پدرم، چیز دیگه ای بود ... من رو صدا زد بیرون ... روی بالکن ساده خونه چوبی مون ایستاده بود ... . . - کوین ... هر چند تو ثابت کردی پسر دانایی هستی ... اما بهتر نیست به جای ایران به امریکا بری؟ ... من وضع بومی ها و سیاه پوست های اونجا رو نمی دونم ... اما شنیدم پر از سیاه پوست موفقه ... حتی رئیس جمهورشون هم سیاه پوسته ... اونجا شانس بیشتری برای زندگی کردن داری، حتی اگر بخوای برگردی هم ... تمام مدت که پدرم صحبت می کرد، من فقط گوش می دادم ... حقیقت این بود که من دنبال چیز دیگه ای به ایران می اومدم ... من به آینده ای نگاه می کردم که جرات به زبان آوردنش رو نداشتم ... چیزی که ممکن بود به قیمت جان من تموم بشه ... . 🔷🔷🔷🔷🔷 💠 : سرزمین عجایب . هواپیما به زمین نشست ... واقعا برای من صحنه عجیبی بود ... زن هایی که تا چند لحظه قبل، با لباس های باز نشسته بودن، یهو عوض شدن ... خیلی از دیدن این صحنه تعجب کردم ... کوین، خودت رو آماده کن ... مثل اینکه قراره به زودی چیزهای عجیب زیادی ببینی ... . . بعد از تحویل ساک و خروج از گمرک، اسم من رو از بلندگو صدا زدن ... رفتم اطلاعات فرودگاه... چند نفر با لباس روحانی به استقبال من اومده بودن ... رفتار اونها با من خیلی گرم و صمیمی بود ... این رفتارشون من رو می ترسوند ... چرا با من اینطوری برخورد می کنن؟ ... . نفر اولی، دستش رو برای دست دادن با من بلند کرد ... با تمام وجود از این کار متنفر بودم ... به همون اندازه که یه سفید از دست دادن با ما بدش می اومد و کراهت داشت ... اما حالا هر کی به من می رسید می خواست باهام دست بده ... . باز دست دادن قابل تحمل تر بود ... اومد طرفم باهام مصافحه کنه ... خدای من ... ناخودآگاه خودم رو جمع کردم و یه قدم رفتم عقب ... توی تصاویر و فیلم ها این رفتار رو دیده بودم ... ترجیح می دادم بمیرم اما یه سفید رو بغل نکنم ... . . من توی استرالیا از حق موکل های سفید زیادی دفاع کرده بودم ... چون مظلوم واقع شده بودن ... اما حقیقت این بود که از اولین روز حضورم در دادگاه ... حس من نسبت به اونها ... به تنفر تبدیل شده بود و هرگز به صورت هیچ کدوم لبخند نزده بودم ... حالا هر بار که اینها با من صحبت می کردن بهم لبخند می زدن... و من گیج می شدم ... من که تا اون لحظه، از هیچ چیز، حتی مرگ نترسیده بودم ... از دیدن لبخندهای اونها می ترسیدم و نمی تونستم باهاشون ارتباط برقرار کنم ... رفتار محبت آمیز از یک سفید؟ .. بالاخره به قم رسیدیم ... وارد محوطه که شدیم چشمم بین طلبه ها می دوید ... با دیدن اولین سیاه پوست قلبم آروم شد ... من توی اون دنیای سفید، تنها نبودم ... . . در زدیم و وارد اتاق نسبتا بزرگی شدیم ... همه عین هم لباس پوشیده بودن ... اصلا رده ها و درجه ها مشخص نبود ... آقای نسبتا مسنی با دیدن من از جاش بلند شد ... به طرف ما اومد و بهم سلام کرد ... دستش رو برای دست دادن بلند کرد و برای مصافحه کردن اومد طرفم ... . گریه ام گرفته بود که روحانی کناری ... یواشکی با سر بهش اشاره کرد ... و اونم سریع، حالتش رو تغییر داد ... به خیر گذشت ... . زیرچشمی حواسم به همه چیز بود ... غیر از اینکه من یه وکیل بودم که پایه درسیم، فلسفه و
مدافعان حرم 🇮🇷
💐🍃💐🍃💐 🍃💐🍃 💐🍃💐 🍃 💐 ⚡️ادامه داستان واقعی ✅🌷 #آرزوی_بزرگ 🌷✅ 💠#قسمت_سی_و_هفتم : اسم بی ارزش از سفارت
و سیاست بود ... و همین من رو ریز بین و دقیق کرده بود ... ورود به دنیای جدید هم، این دقت رو چند برابر می کرد ... . با این وجود، هنوز بین حالت ها و رفتارهای اونها گیج بودم که اون آقا رو بهم معرفی کردن ... رئیس اونجا بود ... تا حالا هیچ رئیسی جلوی پای من بلند نشده بود ... کم کم گیجی من، داشت به سرگیجه تبدیل می شد ... . ⬅️ادامه دارد... @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 بازتاب انیمیشن "پویش قهرمان" درباره انتقام از ترامپ و قاتلان سردار سلیمانی در شبکه راشاتودی 🔺راشاتودی در توضیح این ویدئو نوشت: 🔸این ویدئو که پس از دومین سالگرد ترور سردار قاسم سلیمانی منتشر شد، مقامات نظامی ایرانی را نشان می‌دهد که خودروهای جنگی بدون سرنشین را در حالی که به سمت رئیس‌جمهور ترامپ می‌آیند، کنترل می‌کنند، درحالی‌که او در حال بازی گلف است در باشگاه لاگو در فلوریدا! 🔸قبل از اینکه نشانه‌گر پهپاد روی ترامپ زوم کند، پیامکی به تلفن همراه ارسال می‌شود که روی آن نوشته شده است: قاتل سلیمانی و دستور دهنده، بهای آن را می‌پردازد. @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
* 🥀* ای بانی اشک و روضه های سقا ای فاطمۀ دوّم بیت مولا از دامن تو روح ادب را آموخت آن تشنۀ بی دست کنار دریا *(س) 🥀* .🏴 @Modafeaneharaam
✍امام علی(علیه السلام) فرموند: ✅اگر سه چیز را در زندگیتان اصلاح کنید ,خداوند سه چیز دیگر را برای شما اصلاح میکند: ❶باطنت را اصلاح کن خداوند ظاهرت را اصلاح میکند و خوبی ات را سر زبانها می اندازد . ❷رابطه ات را با خدا اصلاح کن , خداوند رابطه ات را با مردم اصلاح میکند و باعث احترام خلق به تو میشود . ❸آخرتت را اصلاح کن , خداوند امر دنیای تو را اصلاح میکند. 📚خصال شیخ صدوق @Modafeaneharaam
هدایت شده از مدافعان حرم 🇮🇷
باسلام و عرض ادب خدمت اعضای محترم کانال روزتون مهدوی ان‌شاءلله🌹 ما گروه به امید خدا قرار داریم روز ولادت حضرت زهرا به مردم هدیه کاکتوس بدیم🍃 پس به کمک شما دوستداران امام زمان نیاز داریم تا بتونیم برنامه مناسبی برگزار کنیم. هر بزرگواری قصد کمک داره لطفا به این شماره کارت بفرسته👇 6280231364795244 بنام زارع اجرتون با صاحب اصلی این کار آقا امام زمان🌹 @Modafeaneharaam
🔰برشی از وصیتنامه و دستخط سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی❤️ ✍️سخنی کوتاه از یک سرباز ۴۰ ساله در میدان به علمای عظیم‌الشأن و مراجع گرانقدر: سربازتان از یک برج دیده‌بانی، دید که اگر این نظام آسیب ببیند، دین و آنچه از ارزش‌های آن [که] شما در حوزه‌ها استخوان خُرد کرده‌اید و زحمت کشیده‌اید، از بین می‌رود. 🔹این دوره‌ها با همه دوره‌ها متفاوت است. این بار اگر مسلّط شدند، از اسلام چیزی باقی نمی‌ماند. راه صحیح، حمایت بدون هر گونه ملاحظه از انقلاب، جمهوری اسلامی و ولی‌فقیه است. نباید در حوادث، دیگران شما را که امید اسلام هستید به ملاحظه بیندازند. @Modafeaneharaam
📸 کار فرهنگی حضرت ام البنین سلام الله علیها بعد از کربلا/بانویی که دشمن اهل بیت علیهم السلام را هم به گریه انداخت ▪️ابوالفرج اصفهانی (عالم مشهور غیر امامی متوفای ۳۵۶هـ) در کتاب «مقاتل الطالبیین» چنین نقل می‌کند: 📝 ام البنین [سلام الله علیها] مادر چهار شهید کربلا بود. وی به بقیع می‌آمد و برای فرزندانش به سوزناک ترین شکل ممکن نوحه خوانی می‌کرد و مردم جمع می‌شدند و به نوحه خوانی او گوش می‌دادند. مروان (حاکم وقت مدینه و از دشمنان سرسخت اهل بیت علیهم السلام) نیز در بین آن افراد بود و نوحه خوانی را گوش می‌کرد و می‌گریست.😭 📚 الاصفهاني، مقاتل الطالبيين، ص۹۰ @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تنها ڪسانی مردانه می‌میرند که؛ مردانه زیسته باشند...💚 🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸 @Modafeaneharaam
✨دختر مقاومت✨ آیه شحاده متولد فرودین ۱۳۸۰در لبنان است، او دختری ۲۰ ساله است که از او به عنوان همسر دو شهید یاد می‌شود🌸 آیه شحاده دختری لبنانی این روزها به سبب داغ سنگینی که در دل دارد بین مردم شناخته می‌شود. او کمتر از سه سال هر دو نامزدش را قبل از برگزاری جشن ازدواجشان، در سوریه تقدیم حضرت زهرا(س) کرد....💔 @Modafeaneharaam
📌‌تکریم مادران شهدای تهران در پایتخت ◀️ در آستانه روز مادر و در‌جهت گرامیداشت و تکریم مقام مادران شهدا؛ تصاویر ۴۰ مادر شهید تهرانی در سراسر پایتخت اکران شد. ◀️ سازمان زیباسازی شهر تهران با همکاری بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس، در پویش تکریم مادران شهدا، تصویر مادران شهید را به همراه فرزندان شهیدشان در قابی به یاد ماندنی بر دیوارهای پایتخت آویخت. @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•❥◥◤◎﷽◎◢◣❥• @Modafeaneharaam 💔مادر شهید خجسته: بهشت صورت بچه‌ی من بود😭 رحلت حضرت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فرزند اولم علی در دی ماه ۱۳۸۲ به دنیا آمد. او شیر نمی خورد. من واهمه این را داشتم که اگر علی شیر نخورد، مجبور خواهم بود از شیرخشک استفاده کنم. مجتبی کتاب قرآن را برداشت نیت کرد و قرآن را باز کرد و سوره محمد آمد. علی را در آغوش گرفت و سوره محمد را آرام آرام در گوشش خواند. در کنار آن آیات زیبا گریه می کرد. صدای زیبایش طنین انداز اتاق شده بود و اشک هایی که روی گونه هایش جاری بود از ذهنم پاک نمی شود. پس از آن به راحتی علی شیر خورد ...😍 عباس پسر دومم در تیرماه ۱۳۸۴ به دنیا آمد. قبل از تولدش در خواب سواری را با اسب سفید دیدم که از او طلب شفای فرزندم را داشتم و حسی می گفت که او حضرت عباس است. ❤️ خواب را برای مجتبی تعریف کردم و او نیت کرد که هر ساله در روز تاسوعا نذری بدهیم . زمانی که عباس به دنیا آمد، حال جسمی خوبی نداشت . پس از چند مدت حالش خوب شد و هیچ نشانه ای از بیماری در بدن او نبود. سال ۱۳۸۵ به شیراز آمدیم و حدود ۶ سال را در شیراز گذراندیم. سال ۱۳۹۲ دوره عالی مجتبی تمام شد و به تیپ ۴۵ شوشتر منتقل شد. راوی: همسر محترم شهید💔 شهید مدافع حرم مجتبی ذوالفقار نسب🌹 @Modafeaneharaam
📸 این تصویر باید عکس منتخب سال شود/لبخند دخترک اسیر در چنگال گرگ‌های رژیم صهیونیستی!! @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 شعرخوانی "سید بلبل" رزمنده و شاعر لشکر فاطمیون در حضور شهید سلیمانی + حاجی اجازه بده چهار کلمه شعر برای مدافعین و حضرت آقا بخونم! - به این شرط که از من اسم نبری! @Modafeaneharaam
❤️خاطره ای از شهید مدافع حرم میرزا محمود تقی پور کار جهادی کردن ، روحیه جهادی داشتن هم میخواد یکی از خصوصیات ، این بود که تبلیغ رو منحصر در مسجد و منبر و جلسات مذهبی نمیدونست. در مناسبتها، ایام و یا برنامه های خاص اعم از فرهنگی ، اقتصادی ، محیط زیست و یا حتی ورزشی دنبال این بود که چطور میتواند نقش موثری ایفا کند. یادمه در یکی از همین مسابقات شهرآورد فوتبال بین تیم استقلال و پیروزی خودش رو به ورزشگاه رسونده بود با مشقت فراوان ،تا اینکه بتونه به بهانه پاسخگویی به مسائل شرعی ، با جوان ها ارتباط چهره به چهره داشته باشه و میگفت جوانان رو که همیشه نباید در مسجد و جلسات مذهبی دید.باید سراغشون رفت. حجت الاسلام محمود این عملش آدم رو یاد مضمون روایتی میندازه که در مورد ویژگیهای پیامبر اکرم (ص) میفرمایند : به سراغ مردم میرفت ومنتظر نمیماند که به سراغش بیایند. ۹۵ @Modafeaneharaam
سادیو مانه، ستاره فوتبال تیم ملی سنگاله که سالانه حدود میلیون‌ها پوند درآمد داره؛ بعد از اینکه مردم تو یه عکس متوجه شدن موبایلش شکسته، تبدیل به سوژه خنده شد، سادیو شوخیا رو با خنده قبول می‌کرد. 🔸اما به یکی از شوخیا که کمی هم زشت بود این جواب رو داد: چرا من ۱۰ تا ماشین فراری، ۲۰ ساعت الماس و دو جت بخوام؟ پولش رو دارم ولی چرا؟ چه کمکی به پیشرفت دنیا میکنه؟ من گرسنه‌ی نان بودم، من تو مزرعه‌های زیادی شخم زدم، من پابرهنه تمرین کردم و من مدرسه نرفتم. 🔺الان که می‌تونم دوست دارم به اونایی که زندگیشون سخته کمک کنم، ترجیح میدم مدرسه بسازم و به مردمی که کم دارن، لباس و غذا بدم. @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زندگی در اینستاگرام! 🔺 واکنش‌های پدر و مادر به اشتراک‌گذاری مسائل شخصی در اینستاگرام چگونه باید باشد؟ @Modafeaneharaam
✨✨✨ همه‌ی گلوله‌های جنگ نرم، مثل خمپاره شصت است نه سوت دارد نه صدا!🔥 وقتی می‌فهمیم آمده که می‌بینیم: فلانی دیگر هیئت نمی‌آید، فلانی دیگر چادر سرش نمی‌کند!🚫 🎙 🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸 @Modafeaneharaam
🌹 دانشجوی پزشکی دانشگاه تهران یکی از غواصان بی بدیل و بی نظیر عملیات کربلای ۵ بود که مقام دنیوی پزشکی را با مقام آخروی شهادت مبادله کرد و جاوید و ماندگار شد. و در سحرگاه ۱۹ دی ۱۳۶۵ در کربلای ۵ به جانان پیوست....💔 @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♦️گاهی فقط از برخی فرهنگ‌های غلط غرب الگو‌برداری می‌کنیم، به نظم، برنامه، قناعت و.. که می‌رسد، هیچ! ▪️"بیل گیتس" در حال بردن اضافه غذای خود از رستوران است. ▪️حالا ما می‌گیم بی‌کلاسیه که بقیه غذامون رو برداریم. @Modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
و سیاست بود ... و همین من رو ریز بین و دقیق کرده بود ... ورود به دنیای جدید هم، این دقت رو چند برابر
💐🍃💐🍃💐 🍃💐🍃 💐🍃💐 🍃 💐 ⚡️ادامه داستان واقعی ✅🌷 🌷✅ 💠 : خمینی نشستیم روی صندلی ها و جوانی برای ما شربت آورد ... یکی از آقایون همراه، کنارم و حاج آقای مقابلم ... - حتما خسته شدید... اول پرواز، بعد هم که تا اینجا توی ماشین بودید ... پیرمرد با لبخند با من حرف می زد و من از دیدن این رفتارها کلافه شده بودم ... روال اینه که قبل از ورود به خوابگاه ... دوستان تازه وارد میان و با هم گپی می زنیم ... حالا اگر شما خسته اید، می خواید برنامه رو به فردا موکول کنیم ... . . سری تکان دادم ... نه این چیزها برای من خسته کنندخ نیست ... و توی دلم گفتم ... مگه من مثل تو یه پیرمردم؟... من آدمیم که با تلاش و سختی بزرگ شدم، این چیزها من رو خسته نمی کنه ... . . دوباره لبخند زد ... من پرونده شما رو خوندم... اینطور که متوجه شدم شما برای طلبه شدن مسلمان شدید ... - اشکالی داره؟ . . دوباره خندید ... نه ...اشکالی که نداره اما عموم افراد بعد از اینکه مسلمان میشن ... یه عده شون به خاطر علاقه به تبلیغ اسلام و آشنایی بیشتر، میان و طلبه میشن ... تا حالا مورد برعکس نداشتیم ... . به زحمت خودم رو کنترل می کردم ... خنده هاشون شدید، من رو عصبی می کرد و ذهنم رو بهم می ریخت ... . - منم به خاطر طلبه بودن، مسلمان نشدم ... مسلمان شدم چون شرط پذیرش تون برای طلبه شدن، بود ... . حالا اونها هم گیج شده بودن ... حس خوبی بود، دیگه نمی خندیدن ... می شد امواج متلاطم سوال های مختلف رو توی چهره شون دید ... - توضیح اینکه واقعا برای چی اینجام، اصلا کار راحتی نیست... من از اسلام هیچی نمی دونم ... اطلاعات من، در حد مطالعه سطحی از آیات قرآنه ... حتی علی رغم مطالعات زیادی که کردم، بین فرقه ها و تفکرات گیر کردم و قادر به تشخیص درست و غلط نیستم ... من فقط یه چیز رو فهمیدم ... فقط اسلام قادر به عوض کردن تفکر تبعیض نژادیه... منم برای همین اینجام ... . سکوت عمیقی اتاق رو پر کرد ... چهره روحانی مسن به شدت جدی شده بود ... پس چرا بین این همه کشور، ایران رو انتخاب کردی؟ ... . . محکم توی چشم هاش نگاه کردم ... چون باید خمینی بشم ... 🔷🔷🔷🔷 💠 : به سفیدی برف . همون چهره جدی، به شدت توی فکر غرق شد ... اون روزها اصلا نمی تونستم حدس بزنم، داشت به چی فکر می کرد ... نمی شد عمق نگاهش رو درک کرد ... اما از خندیدن بهتر بود ... . . من رو پذیرش کردن و راهی خوابگاه شدیم ... فضای بزرگ، ساده و تمییزی بود ... فقط ازشون درخواست کردم، من رو با سیاه پوست ها هم اتاق کنن ... برام فرقی نداشت از کدوم کشور باشه ... اما دلم نمی خواست حتی با یه گندم گون، توی یه اتاق باشم ... . یکی از آقایون باهام اومد تا راه رو نشونم بده ... در اتاق رو که باز کردم بهت زده شدم ... تا وسط سرم سوخت ... با صدای در، یه جوان بی نهایت سفید ... با موهای قهوه ای روشن و چشم های عسلی ... جلوی پای من بلند شد ... . . مثل میخ، جلوی در خشک شدم ... همراهم به فارسی چیزی بهش گفت ... جوان هم با لبخند جلو اومد و به انگلیسی شروع به سلام و خوش آمدگویی کرد .. . چند لحظه طول کشید تا به خودم بیام ... از شدت عصبانیت، چشم هام داشت از حدقه بیرون می زد ... دستش رو که برای دست دادن جلو آورد، یه قدم رفتم عقب ... بدون توجه به ساکم، سریع دوییدم پایین ... من رفتم ... رفتم سراغ اون روحانی مسن ... . - من از شما پرسیدم توی خوابگاه، طلبه سیاه پوست دارید؟... شما گفتید: بله ... و من ازتون خواستم، من رو توی اتاق اونها بگذارید ... حالا یه گندم گون هم، نه ... اصلا از این جوان، سفیدتر کسی وجود داشت که من رو باهاش توی یه اتاق بگذارید؟ ... . . نگاه عمیقی بهم کرد ... فکر کردم می خوای خمینی بشی ... هیچ جوابی ندادم ... تو می خوای با فکر تبعیض نژادی مبارزه کنی و برای همین مسلمان شدی اما نمی تونی یه سفیدپوست رو تحمل کنی ... پس چطور می خوای این تفکر رو از بین ببری و به مردم یاد بدی، همه در برابر خدا، برابرن؟ ... . خون، خونم رو می خورد ... از خشم، صدای سائیده شدن دندان هام بهم بلند شده بود ... یعنی من حق نداشتم، حتی شب ها رو با آرامش بخوابم؟ ... . چند لحظه بهم نگاه کرد ... اگر نمی خوای می تونی برگردی استرالیا ... خمینی شدن به حرف و شعار ... و راحت و الکی نیست ... . . چشم هام رو بستم ... نه می مونم ... این رو گفتم و برگشتم بالا ... . ⬅️ادامه دارد... @Modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
💐🍃💐🍃💐 🍃💐🍃 💐🍃💐 🍃 💐 ⚡️ادامه داستان واقعی ✅🌷 #آرزوی_بزرگ 🌷✅ 💠#قسمت_سی_و_نهم : خمینی نشستیم روی صند
💐🍃💐🍃💐 🍃💐🍃 💐🍃💐 🍃 💐 ⚡️ادامه داستان واقعی ✅🌷 🌷✅ 💠: قلمرو خون، خونم رو می خورد ... داشتم از شدت عصبانیت دیوونه می شدم ... یعنی من حق نداشتم حداقل توی اتاق خودم آرامش داشته باشم؟ ... در رو باز کردم و رفتم تو ... حتی دلم نمی خواست بهش نگاه کنم ... . . ساکم رو برده بود داخل ... چند لحظه زیرچشمی بهم نگاه کرد ... دوباره از جاش بلند شد و اومد سمتم ... سلام کرد و دستش رو برای دست دادن جلو آورد ... و اومد خودش رو معرفی کنه ... . . محکم توی چشم هاش نگاه کردم و پریدم وسط حرفش ... اصلا مهم نیست اسمت چیه یا از کدوم کشور سفید اینجایی ... بیا این مدتی رو که مجبوریم کنار هم باشیم، با هم مسالمت آمیز زندگی کنیم ... اتاق رو نصف می کنیم و هیچ کدوم حق نداریم از خط رد شیم ... و ساکم رو هل دادم سمت دیگه اتاق ... . دستش رو که روی هوا خشک شده بود؛ جمع کرد ... مشخص بود از برخوردم جا خورده و ناراحت شده ... اما اصلا واسم مهم نبود ... تمام عمرم، مجبور شده بودم جلوی سفیدها خم بشم ... هم قبل از ورود به دانشگاه، هم بعد از اینکه وکیل شده بودم ... حتی از طرف موکل های سفیدم بهم اهانت شده بود و زجر کشیده بودم ... حالا این یکی بهش بربخوره یا نه، اصلا واسم مهم نبود ... چه کار می خواست بکنه؟ ... دیگه توی اتاق خودم، نمی خواستم برده یه سفید باشم ... . هیچی نگفت و رفت سمت دیگه اتاق ... حس شیری رو داشتم که قلمرو خودش رو مشخص کرده ... و حس فوق العاده دیگه ای که قابل وصف نبود ... برای اولین بار داشتم حس قدرت رو تجربه می کردم ... . کلاس های آموزش زبان فارسی شروع شد ... صبح ها تا ظهر کلاس بودیم و تمام بعد از ظهر رو تمرین می کردم ... اخبار گوش می کردم ... توی سایت های فارسی زبان می چرخیدم و کلمات رو در می آوردم ... سخت تلاش کردن، خصلت و عادت من شده بود ... تنها سختی اون زمان، هم اتاقی سفیدم بود ... شاید کاری به هم نداشتیم ... اما اگر یه سیاه پوست بود می تونستیم با هم دوست بشیم ... و اگر سوالی هم داشتم می تونستم ازش بپرسم... به هر حال، چاره ای نبود ... باید به این شرایط عادت می کردم ... . . 🔷🔷🔷🔷 💠: هادی . تفاوت های رفتاری مسلمان ها با من خیلی زیاد بود ... کم کم رفتارشون با من، داشت تغییر می کرد ... با خودشون گرم می گرفتن و شوخی می کردن ... اما به من که می رسیدن حالت شون عوض می شد ... هر چند برام مهم نبود اما کنجکاویم تحریک شده بود ... . . یه روز، هم اتاقیم رو بین یه گروه بیست، سی نفره دیدم ... مشخص بود خیلی جدی دارن با هم صحبت می کنن ... متوجه من که شدن، سکوت خاصی بین شون حاکم شد ... مشخص بود اصلا در زمان مناسبی نرسیدم ... بی توجه راهم رو کشیدم و رفتم ... در حالی که یه علامت سوال بزرگ توی ذهنم ایجاد شده بود ... . . به مرور زمان، این حالت ها داشت زیاد می شد ... بالاخره یکی از بچه های نیجریه اومد سراغم و من رو کشید یه گوشه ... . - کوین، باید در مورد یه موضوع جدی باهات صحبت کنم ... بچه ها از دست رفتارهای تو صداشون در اومده ... شاید تفاوت فرهنگی بین ما خیلی زیاده اما همه یه خانواده ایم ... این درست نیست که اینطوری برخورد می کنی ... . - مگه من چطور برخورد می کنم؟ ... . - همین رفتار سرد و بی تفاوت ... یه طوری برخورد می کنی انگار ... . . تازه متوجه منظورش شده بودم ... مشکل من، مشکل منه ... مشکل بقیه، مشکل اونهاست ... نه من توی کار کسی دخالت می کنم، نه دوست دارم کسی توی کار من دخالت کنه ... برای بقیه چه سودی داره که به کارهای من اهمیت میدن؟ ... . . من توی چنین شرایطی بزرگ شده بودم ... جایی که مشکل هر نفر، مشکل خودش بود ... کسی، کاری به کار دیگران نداشت ... اما حالا ... . . یهو یاد هم اتاقیم افتادم ... چند باری در کانون اجتماع بچه ها دیده بودمش ... . . - این کار درستی نیست که خودمون رو از جمع جدا کنیم ... مسلمان ها با هم برادرن و برادر حق نداره نسبت به برادرش بی تفاوت باشه .. . پریدم وسط حرفش ... و لابد کانون تمام این حرف ها شخصی به نام هادیه ... . با شنیدن اسم هادی، حالت چهره اش عوض شد ... ⬅️ادامه دارد... @Modafeaneharaam
ختم به نیت🔰 💔 هدیه به حضرت فاطمه زهرا سیدة النساءالعالمین (سلام الله علیها) و مولى الموحدین امیر المومنین علی ( علیه السلام ) و برای سلامتی و تعجیل در ظهور امام زمان و حاجت قلب نازنینشون (عجل الله تعالی فرجه الشریف)❤️ مهلت: تا فردا شب ساعت۲۱ تعداد صلواتهای خود را به پی وی بفرستید @Ahmad_mashlab1115
مدافعان حرم 🇮🇷
باسلام و عرض ادب خدمت اعضای محترم کانال روزتون مهدوی ان‌شاءلله🌹 ما گروه #سه_شنبه‌_های_مهدوی به امید
دوستان عزیز ما منتظر کمک های شما هستیم🌹 شماره کارت👇 6280231364795244 بنام زارع اجرتون با صاحب اصلی این کار آقا امام زمان🌹 @Modafeaneharaam