eitaa logo
مدافعان حرم 🇮🇷
33.6هزار دنبال‌کننده
30.8هزار عکس
12.5هزار ویدیو
292 فایل
اینجا قراره که فقط از شهدا درس زندگی بگیریم♥ مطمئن باشین شهدا دعوتتون کردن💌 تاسیس 16اسفند96 ارتباط👇 @Soleimaniam5 https://gkite.ir/es/9987697 تبلیغ👇 https://eitaa.com/joinchat/2294677581C1095782f6c عنایات شهدا👇 https://eitaa.com/shahiidaneh
مشاهده در ایتا
دانلود
5.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥✨ 🥀دو رفیق دو کبوتر مهاجر که عهد بسته بودند باهم در آسمان شهادت بال بگشایند؛یکی پرواز بود و آن دیگر هم ، هردو تا آخرین لحظه باهم و تا آخرین نفس درکنار هم ماندند تا خدا هردو را باهم در آغوش گرفت....🕊 ➕آخرین مکالمه بی سیم شهید مدافع حرم سیدرضا طاهر با شهید مدافع حرم حسین مشتاقی قبل از شهادت در خانطومان سوریه😭💔 @Modafeaneharaam
شهید حمیدرضا فاطمی‌اطهر در وصیت‌نامه‌اش نوشت: «شاید بپرسند چرا باید به سوریه و عراق رفت و جنگید!؟ در جواب باید گفت: من مسلمانم و سر تعظیم در مقابل دین فرود می‌آورم که اسلام آوردن یعنی تسلیم شدن در برابر فرامین و دستورات الهی و با افتخار و با علم شیعه دوازده امامی هستم و ۱۴ معصوم و ۱۴ نور پاک و ۱۴ قرآن ناطق را روشنگر راه و مسیر تعالی به‌سوی خداوند می‌دانم. در این دریای طوفان زده دنیا، ۱۴ معصوم علیه‌السلام کشتی نجاتند و هر کس در این کشتی نجات قرار گرفت به ساحل نجات، خوشبختی و سعادت خواهد رسید. من پاسدارم و با افتخار این لباس سبز را به‌تن می‌کنم؛ من پاسدار انقلاب اسلامی هستم و پاسدار بودنم محدود به جمهوری اسلامی ایران نیست و در هر کجای دنیا مظلوم و مستضعفی باشد که به‌او ظلم می‌شود حاضرم این جان ناقابل خود را تقدیم کنم و در دفاع از مظلوم و فرمان امامم فدایی شوم و خونم پای دین، فرامین الهی و فرمان امام سید علی خامنه‌ای حفظه‌الله ریخته شود، باشد که مسیری گردد برای آیندگان.» سالروز ولادت❤️ @Modafeaneharaam
⚠️چنگی بہ دل نمیزنہ...‼️:|🤷‍♂ @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴هم‌خوانی «سلام فرمانده» در سیستان و بلوچستان 🔹دانش‌آموزان سیستان و بلوچستان با پوشش زیبای بلوچی سرود «سلام فرمانده» را اجرا کردند. @Modafeaneharaam
عیدی عباس موزون برای مردم ایران ۷۳۴۰ نفر از خودکشی منصرف شدند👌👏 @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داستان مسلمان شدن یک بهایی توسط شهيد مدافع حرم جاویدالاثر به نقل از فرزند شهید🎬 @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹️ *زود قضاوت نکنیم* 🔹️ *پای صحبت و گلایه راهدار گیلانی از قضاوت نادرست برخی در شبکه های اجتماعی با پخش یک ویدئو:* 🔹️ *پس از پایان لایروبی آبنماها نیاز به شستشوی روی پل وجود دارد، این کار برای پاکسازی پل و آماده کردن شرایط برای فعالیت راحت همکارانم انجام شد.* @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 فرازی از وصیتنامه شهید مدافع‌حرم مهدی‌ بختیاری🌷 برادرانم یا خواهرانم! آرزویِ شهادت‌داشتن به والله کافی نیست؛ زیرا برای رسیدن به آن، باید خود را به آب و آتش زد! باید لایق شهادت شد! باید غرور، کِبر، ریا، عصیان و همه از میان برود تا شهادت نصیب‌مان شود! به امید آن روز! اَللّهُمَّ الرْزُقنا تَوفیقَ الشَّهادَة می‌خواهم گمنام شوم؛ زیرا به حضرت زهرا، مادران شهدای گمنام را بعضی وقتها می‌بینم که چه می‌کشند و چه می‌کنند! خدایا می‌خواهم در این دنیا هیچکس مرا نشناسد! @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ قرآن نازل شد، تا ما صعود و عروج کنیم و شهادت عروجیست عاشقانه... اَللّهُمَ ارزُقنا اَحسَنُ‌ التَقدیرِ فی لَيْلَةِ اَلقَدر خدایا همانگونه که شهادت را در شب قدر، احسن التقدیر شهدا قرار دادی، روزی ما نیز بگردان... 🎙️صدای شهید مدافع حرم علیرضا جیلان @Modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
🌺🌿🌺🌿🌺 🌿🌺🌿🌺 🌺🌿🌺 🌿🌺 🌺 ⚡️ادامه داستان جذاب و واقعی ✅💐 #دهه_شصتی 💐✅ 🎯💎🎯💎🎯💎🎯💎🎯 💠#قسمت_صد_و_چهل_و_چهارم
🌺🌿🌺🌿🌺 🌿🌺🌿🌺 🌺🌿🌺 🌿🌺 🌺 ⚡️ادامه داستان جذاب و واقعی ✅💐 💐✅ 🎯💎🎯💎🎯💎🎯💎🎯 💠 : خدای دو زاری به ساعتم نگاه کردم ... و بلند شدم ... - کجا؟ ... تازه وسط بازیه ... - خسته شدی؟ ... همه زل زده بودن به من ... - تا شما یه استراحت کوتاه کنید ... این خدای دو زاری، نمازش رو می خونه و برمی گرده ... چهره هاشون وا رفت ... اما من آدمی نبودم که بودن با خدا حقیقی رو ... با هیچ چیز عوض کنم ... فرهاد اومد سمت مون ... - من، خدا بشم؟ ... جمله از دهنش در نیومده ... سینا بطری آب دستش رو پرت کرد طرف فرهاد ... - برو تو هم با اون خدا شدنت ... هنوز یادمون نرفته چطور نامردی کردی ... دوست دخترش مافیا بود ... نامرد طرفش رو می گرفت ... بچه ها شروع کردن به شوخی و توی سر هم زدن ... منم از فرصت استفاده کردم و رفتم نماز ... وقتی برگشتم هنوز داشتن سر به سر هم میزاشتن ... بقیه هنوز بیدار بودن ... که من از جمع جدا شدم ... کیسه خوابم رو که برداشتم ... سینا اومد سمتم ... - به این زودی میری بخوابی؟ ... کیانوش می خواد واسه بچه ها قصه ترسناک بگه ... از خودش در میاره ولی آخرشه ... خندیدم و زدم روی شونه اش ... - قربانت ... ولی اگه نخوابم نمی تونم از اون طرف بیدار بشم... تا چشمم گرم می شد ... هر چند وقت یک بار جیغ دخترها بلند می شد ... و دوباره سکوت همه جا رو پر می کرد ... استاد قصه گویی بود ... من که بیدار شدم ... هنوز چند نفری بیدار بودن ... سکوت محض ... توی اون فضای فوق العاده و هوای تازه ... وزش باد بین شاخ و برگ درخت ها ... نور ماه که هر چند هلالی بیش نبود ... اما می شد چند قدمیت رو ببینی ... وضو گرفتم و از نقطه اسکان دور شدم ... یه فرورفتگی کوچیک بین اون سنگ های بزرگ پیدا کردم ... توی این هوا و فضای فوق العاده ... هیچ چیز، لذت بخش تر نبود ... نماز دوم تموم شده بود ... سرم رو که از سجده شکر برداشتم ... سایه یک نفر به سایه های جنگل و نور ماه اضافه شد ... یک قدمی من ایستاده بود ... 🆔 @Modafeaneharaa 💠 : تیله های رنگی جا خوردم ... نیم خیز چرخیدم پشت سرم ... سینا بود ... با نگاهی که توی اون مهتاب کم هم، تعجبش دیده می شد ... - تو چقدر نماز می خونی ... خسته نمیشی؟ ... از حالت نیم خیز، دوباره نشستم زمین و تکیه دادم به سنگ های صخره ای کنارم ... - یادته گفتی تا آخر شب با رفیقت می گشتید ... از اون طرف هم گرگ و میش با بقیه رفقات، قرار بیرون شهر داشتی؟ ... چند لحظه سکوت کردم ... - خیلی دوست داشتم داستان کیانوش رو گوش کنم ... مخصوصا که صدای هیجان بچه ها بلند شده بود ... ولی یه چیزی رو می دونی؟ ... من از تو رفیق بازترم ... با حالت خاصی بهم نگاه کرد ... و چشمش چرخید روی مهر و جانماز جیبیم ... هنوز ساکت بود اما معلوم بود داره به چی فکر می کنه ... - آفریقا پر از معادن بزرگ طلا و الماسه ... چیزی که بومی های صحرا نشین آفریقا از وجودش بی خبر بودن ... اولین گروه های سفید که پاشون به اونجا رسید ... می دونی طلا و الماس رو با چی معامله کردن؟ ... شیشه های کوچیک رنگی ... رفتن پیش رئیس قبایل و به اونها شیشه های رنگی دادن ... یه چیزی توی مایه های تیله های شیشه ای ... اونها سرشون به اون شیشه رنگی ها گرم شد ... و حتی در عوض گرفتن اونها حاضر شدن به قبایل دیگه حمله کنن ... و اونها رو به بند بکشن ... انسانیت و آزادی، هموطن هاشون رو ... با تیله ها و شیشه های رنگی عوض کردن ... نگاهش خیلی جدی بود ... - کلا اینها با هم خیلی فرق داره ... قابل مقایسه نیست ... این بار بی مکث جوابش رو دادم ... - دقیقا ... این رفاقت توش خیانت و نارو زدن نیست ... از نامردی و پیچوندن و دو رویی خبری نیست ... فقط باید ارزش طلا و الماس رو بدونی ... تا سرت به شیشه رنگی پرت نشه ... و یه چیز با ارزش تر رو فدای یه مشت تیله کنی ... این رفاقت چیزیه که کافیه پات رو بزاری توی عالمش و بیای جلو ... از یه جا به بعد ... هیچ لذتی باهاش برابری نمی کنه... خستگی توش نیست ... اشتیاقی وجودت رو پر می کنه که خواب رو از چشم هات می بره ... سکوت عمیقی فضا رو پر کرد ... غرق در فکر بود ... نور مهتاب، کمتر شده بود ... چهره اش رو درست تشخیص نمی دادم ... فکر می کردم هر لحظه است که اونجا رو ترک کنه... اما نشست ... در اون سیاهی شب ... جمع کوچک و دو نفره ما ... با صحبت و نام خدا ... روشن تر از روز بود ... بحث حسابی گل انداخته بود که حواسم جمع شد ... داره وقت نماز شب تموم میشه ... کمتر از 10 دقیقه به اذان صبح باقی مونده بود ... یهو بحث رو عوض کردم ... - سینا بلدی نماز شب بخونی؟ ....
مدافعان حرم 🇮🇷
🌺🌿🌺🌿🌺 🌿🌺🌿🌺 🌺🌿🌺 🌿🌺 🌺 ⚡️ادامه داستان جذاب و واقعی ✅💐 #دهه_شصتی 💐✅ 🎯💎🎯💎🎯💎🎯💎🎯 💠#قسمت_صد_و_چهل_و_ششم :
مثل برق گرفته ها بهم نگاه کرد ... این سوال ... اونم از کسی که می گفت ... نماز خوندن خسته کننده است ... بلند شدم ایستادم رو به قبله ... - نماز مستحبی رو لازم نیست حتما رو به قبله باشی ... یا حتما سجده و رکوعش رو عین نماز واجب بری ... نیت می کنی ... یه رکعت نماز وتر می خوانم قربت الی الله... و ایستادم به نماز ... فکر می کرد دارم بهش نماز شب خوندن یاد میدم ... اما واقعا نیت نماز وتر کرده بودم ... به ساده ترین شکل ممکن ... 5 تا استغفرالله ... 14 تا الهی العفو ... و یک مرتبه ... اللهم اغفر لی و لوالدی ... و للمسلمین و المسلمات ... و المؤمنين و المؤمنات ... و این آغاز ماجرای دوستی جدید من و سینا بود ... . ⬅️ادامه دارد... 🎯💎🎯💎🎯💎🎯💎🎯 💠⚡️@Modafeaneharaam 🌺 🌿🌺 🌺🌿🌺 🌿🌺🌿🌺 🌺🌿🌺🌿🌺