eitaa logo
مدافعان حرم 🇮🇷
33.6هزار دنبال‌کننده
30.8هزار عکس
12.6هزار ویدیو
292 فایل
اینجا قراره که فقط از شهدا درس زندگی بگیریم♥ مطمئن باشین شهدا دعوتتون کردن💌 تاسیس 16اسفند96 ارتباط👇 @Soleimaniam5 https://gkite.ir/es/9987697 تبلیغ👇 https://eitaa.com/joinchat/2294677581C1095782f6c عنایات شهدا👇 https://eitaa.com/shahiidaneh
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید مدافع حرم رضا حاجی زاده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ فیلتر شایعه نیست و بزودی میشود(احتمالا بعد از عید) تلگرام به پروتکلها درقبال کانالهای عمل نمیکند مخاطبانتان را به و دعوت کنید👌
،شهیدخدایی نمیدانم‌چرابه‌ویرانہ‌های‌دل،من‌سرزده‌اے...💔 راستش‌تورامیبینم‌خجالت‌میکشم‌ازخودم‌من‌کجاوشماکجا‼️ ای‌برادر‌قلبم‌رابه‌شمامیسپارم‌میگویند:(خوب‌امانتدارےمیکنید) قلبم‌رابہ‌آشیانہ‌خودکن‌وازآن‌جایےکہ‌هرکسےکہ‌کسےرادوست‌داشتہ‌باشدشبیہ‌آن‌میشود،مےخواهم‌آنقدرشبیہ‌تان‌شوم‌کہ‌خداوندسرانجام‌من‌راهمانندشماغیراز قرارندهد. 💙ان‌شاءللّه💙
❤️مدافعان حرم❤️ ✍ دلنوشتــــــه گفت: راستی جبهه چطور بود؟؟ گفتم : تا منظورت چه باشد .. گفت: مثل حالا رقابت بود؟؟ گفتم : آری... گفت : در چی؟؟ گفتم :در خواندن نماز شب... گفت: حسادت بود؟؟ گفتم: آری... گفت: در چی؟؟ گفتم: در توفیق شهادت... گفت: جرزنی بود؟؟ گفتم: آری... گفت: برا چی؟؟ گفتم: برای شرکت در عملیات ... گفت: بخور بخور بود؟؟ گفتم: آری ... گفت: چی میخوردید؟؟ گفتم: تیر و ترکش ... گفت: پنهان کاری بود ؟گفتم: آری ... گفت: در چی ؟؟ گفتم: نصف شب واکس زدن کفش بچه ها ... گفت: دعوا سر پست هم بود؟؟گفتم: آری ... گفت: چه پستی؟؟ گفتم: پست نگهبانی سنگر کمین ... گفت: آوازم می خوندید؟؟ گفتم: آری ... گفت: چه آوازی؟؟ گفتم:شبهای جمعه دعای کمیل ... گفت: اهل دود و دم هم بودید؟؟ گفتم: آری ... گفت: صنعتی یا سنتی؟؟ گفتم: صنعتی ، خردل ، تاول زا ، اعصاب .. گفت: استخر هم می رفتید؟؟ گفتم: آری ... گفت: کجا؟؟ گفتم: اروند، کانال ماهی ، مجنون ... گفت: سونا خشک هم داشتید ؟ گفتم: آری ... گفت: کجا؟؟ گفتم:تابستون سنگرهای کمین ،شلمچه، فکه ،طلائیه... گفت: زیر ابرو هم برمی داشتید؟؟ گفتم: آری ... گفت: کی براتون برمی داشت؟؟ گفتم: تک تیرانداز دشمن با تیر قناصه ... گفت: پس بفرمایید رژ لبم میزدید؟؟ گفتم: آری ... خندید و گفت: با چی؟؟ گفتم: هنگام بوسه برپیشونی خونین دوستان شهیدمان سکوت کرد...گفتم: بگو ...بگو ... زیر لب گفت: شهدا شرمنده ام ... @modafeaneharam
هدایت شده از fatemeh
ماهی به رنگ شهدا.... عجب ماهیست اسفند... آغازش با حمید و پایانش با مهدی... اسفند ماه بوی شهادت میدهد.. دلدادگی❤️ @modafeaneharam
🌹شـوق جـهاد فـی سبیـل الله دفعه اول که از سوریـه برگشت هم خوشـــحال بود هم یک حسرت عجیــب داشت.دلیل خوشحالی‌اش این بود که می‌گفت فرصتی برایش فراهم شده که به وظیفه‌اش که دفاع از اسـلام بوده عمل کند ، همین‌طور چون سردار سلیمانی را ملاقات کرده بود خیلی خوشحال بود،‌ چون از قبل آرزو داشت که یک روزی ایشان را از نزدیــــڪ ببیند. نسبت به سردارسلیمانی یک ارادت خاصی داشت و همیشه‌می‌گفت الگـویش در زندگی سردار سلیمانی است. این دفعه دوم هم که رفت می‌گفت: زهـرا دعا کن من دوباره ســـردار را ببینم، می‌خواهم از او بخواهـم کاری بکند که من همانجا در سوریـه بمانم و تا تمام نشدن جنگ برنگردم ایران. شهید🌷محسن حججی🌷 دستی به آسمان برآریدودعایمان کنیدتادرصراط مستقیم شهداقدم برداریم. ✨🌷✨🌷✨🌷 جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات @modafeaneharam
هدایت شده از fatemeh
شهدا آمدم تا عوض شوم...😔 #شهدا_گاهی_نگاهی @modafeaneharam
🔰 🔰 💠در ایام عزاداری به خصوص دیگر لبخند بر چهره اش نبود.😔 💠هر سال در ایام فاطمیه اتفاقی برایش می افتد تا یاد مادر اش بیفتد. 💠سال ۱۳۸۸ داشت از خیابان رد می شد. 🌸خانمی یکدفعه به زمین خورد و چادرش خاکی و پاره شد.😭 💠خانمهایی که رد می شدند کمکش کردند. همانجا ایستاد. گلویش را گرفته بود و می ریخت.😭 🔴می گفت یاد افتادم. 🌹 📚برگرفته از کتاب کاری از گروه فرهنگی @modafeaneharam
هدایت شده از fatemeh
حــال ِما بی #شهدا حالی نیست جای ما پیش ِ #شهیـدان خالیست #شهـدا ! یادتان باشد ، که یادتان کــردیم .. یادتان باشد ، که روزهایمان را به امیـــد ِ وصال ِ شما گذراندیم شهدا گاهی نگاهی😭 @modafeaneharam
🔺پشت چراغ قرمز خیابان شریعتی ایستاده بودیم و منوچهر هم صحبت می کرد🙂 کنار خیابان یک پیرمردی که سرتاپا سفید یکدست پوشیده بود؛ در گالری بزرگے گل های رزی به رنگ های مختلف می فروخت💐😍 ولے سفیدی پیرمرد نظر من را جلب کرده بود و من احساس مے کردم این مرد از آسمان آمده است😇 اصلا حواسم به منوچهر نبود که یک لحظه حجم سنگین و خیسے روی پاهایم حس کردم😮💦 یڪ آن به خودم آمدم دیدم منوچهر رد نگاهم را گرفته و فکر کرده من به گل ها خیره شدم،😬 پیاده شده تا گل ها را برایم بخرد😍😌 منوچهر همین طور همه گل ها را با دستش بر مے داشت و روی پاهای من مےریخت؛ دو بار چراغ سبز و قرمز شد ولے همه در خیابان به ما نگاه مےکردند👀 و سوت و کف می زدند👏😍 حتے یک نفر خانم که از نظر تیپ ظاهری با ما متفاوت بود، برگشت و به همسرش گفت: مے بینی؟؟😒 بعد بگویید بچه حزب اللهی ها محبت بلد نیستند و به همسران شان ابراز محبت نمی کنند😑😏 آن روز منوچهر همه گل های پیرمرد را خرید و روی پاهای من ریخت و من نمیدانستم چه بگویم و چه کلمه ای لایق این محبت است.😍💞 غیر از اینکه بگویم بی نهایت 😌💓 🕊 @modafeaneharam