eitaa logo
مدافعان حرم 🇮🇷
34هزار دنبال‌کننده
30.4هزار عکس
12.2هزار ویدیو
288 فایل
اینجا قراره که فقط از شهدا درس زندگی بگیریم♥ مطمئن باشین شهدا دعوتتون کردن💌 تاسیس 16اسفند96 ارتباط👇 @Soleimaniam5 https://gkite.ir/es/9987697 تبلیغ👇 https://eitaa.com/joinchat/2294677581C1095782f6c عنایات شهدا👇 https://eitaa.com/shahiidaneh
مشاهده در ایتا
دانلود
سلامتی رهبر عزیزمون سه تا صلوات 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🍃بــیـتــ💞الـشـهـدا🍃🌸: 💧😔🍃...... نـامـش ❣ بود.... اهـل شهرستان جم (استان بوشهر)🌹🍃 دوازدهـمین بهـار عـمرش بـود ڪہ دست پـدرش رو گرفـت و بہ مـحل اعزام بـرد تـا رضایت بده بـرا رفتن ❣ بـلاخـره راهے شـد و عـملیـات 🙏🍃 ❣ رو بـہ آرزوش رسـونـد....😞 💫 گـفتـن ❣ نـیـا🙏🍃..... ❣ گفـت : 💞من برای سقایی شما میـام💞 ❣ تیـربـارچے رو بہ هـلاڪت رسـونـد تـا گـردان رو از مـحاصره نـجات بـده.... رزمـنده ‌اے آب خـواسـت ❣ آب اورد.... سـر ❣ ڪہ بـالا اومـد.. خـمـپـاره اے....😔 ❣ ۱۲ سـالہ رو بہ آرزوش رسونـد.....😞♥️🕊 🌹🍃 ♥️🕊 💞🌸
تکان دهنده ی یک مدافع حرم😔👇 eitaa.com/modafeaneharam
مدافعان حرم 🇮🇷
#سخنان تکان دهنده ی یک مدافع حرم😔👇 eitaa.com/modafeaneharam
🌹 اولیکه ازدمشق برگشته بودم آخرای سال نود چهار اوایل سال نودپنج بود، که از همه اینحرفارو میشنیدم حتی بخاطراینکه رفته بودم سوریه جنگ چندین نفر از مردم منوکتک زدن، فقط بجرم اینکه مدافع حرم افغانستانی بودم، همیشه میگفتن جنگ سوریه به شما افغانیامربوط نیس چرامیرین ولی مادرم فقط یه جواب داشت اونم اینکه طرف حساب ما اصلاشمانیستین که ما بخایم بشما جواب پس بدیم، طرف حساب ما خوده سیده زینب (س) هستوفقط از خود بی بی توقع داریم نه ازهیچکس دیگه...تا اینکه بعداز یازده ماه دفاع از حرم تومناطق مختلف سوریه به درجه جانبازی رسیدموبرگشتم که بعد از جانبازی من شکرخداسنگر خالی نموند و داداش کوچیکترم شهید محمد حسینی ملقب به سلمان مسئول اطلاعات و شناسایی تیپ حضرت الزهرای لشکر سرافراز فاطمیون راهی دمشق شد، و بعداز پونزده شونزده ماه خادمی وسربازی درراه بی بی زینب آخر تومنطقه الطنف مرز اردن وسوريه همین سال گذشته شهیدشدوبه ارزوش رسید، مادرم وقتی خبر شهادته داداشمو شنیدفقط گفت الحمدالله که توراه بی بی شهیدشدتومعراج شهدا که رفتیم برای وداع باییكرداداشم مادرم گفت حالا شیرم حلالته پسرم که منوپیش خانم فاطمه الزهرا روسفیدم کردی ولی حتی بعد از شهادت داداشم بازم ازاینحرفامیشنیدیم که بخاطرپول رفتن بخاطر گرفتن اقامت دائمه ایران رفتن و.... ولی مادرم همیشه میگه طرف حسابمون بی بی زینبه و کاری به اینحرفانداريم بذارهرچی میگن بگن...بیادهمه شهدای مظلوم مدافع حرم بخصوص شهدای مظلوم لشکرسرافرازوهمیشه پیروز فاطمیون... eitaa.com/modafeaneharam🌷
از تاریخ دقیق تولد رهبر انقلاب از زبان معظم‌له صحبت‌های آقا که تمام می‌شود، رئیس مرکز آمار اجازه می‌گیرد تا فرم سرشماری مربوط به حضرت آیت‌الله خامنه‌ای را پر کند؛ رهبر هم از او می‌پرسند: «کارت شناسایی هم که آوردید؟» و با خنده حضار و پاسخ مثبت عادل آذر، سرشماری آغاز می‌شود. گروه سیاسی مشرق - صحبت‌های آقا که تمام می‌شود، رئیس مرکز آمار اجازه می‌گیرد تا فرم سرشماری مربوط به حضرت آیت‌الله خامنه‌ای را پر کند. رهبر هم از او می‌پرسند: «کارت شناسایی هم که آوردید؟» و با خنده حضار و پاسخ مثبت عادل آذر، سرشماری آغاز می‌شود. روایتی از تاریخ دقیق تولد رهبر انقلاب از زبان معظم‌له اولین سؤال: نام و نام خانوادگی؟ - سید علی حسینی خامنه‌ای. جمعیت صلوات می‌فرستد. سؤال دوم، تاریخ تولد است. - تیرماه 1318. البته این در شناسنامه است. ظاهراً تاریخ صحیح باید فروردین‌ماه باشد. جمعیت مجدد صلوات می‌فرستد. قبل از این که عادل آذر به سؤال بعدی برسد، آقا می‌گوید: «نمی‌شود که با هر سؤال یک صلوات بفرستید». عادل آذر از نحوه تصرف منزل می‌پرسد: ملکی؟ استیجاری؟ در برابر خدمت؟ - منزل ما سازمانی است. گوش همه تیز شده که از سایر اطلاعات رهبر هم با خبر شوند که مأمور سرشماری می‌گوید بقیه سؤال‌ها باشد برای بعد، چون باید اعضای خانوار فهرست شوند. اما انگار آقا خیالشان از همه اطلاعاتی که می‌خواهند بدهند، راحت است: «ما اعضایی نداریم. فقط 2 نفریم. کارت ملی خودم را هم آورده‌ام.» روایتی از تاریخ دقیق تولد رهبر انقلاب از زبان معظم‌له لبخند روی لب میهمانان می‌نشیند و همه مجدد آماده ضبط اطلاعات نفوس و مسکن رهبر می‌شوند. اما مأمور سرشماری می‌گوید این کار حدود 20 دقیقه وقت می‌گیرد و کار را به بعد موکول می‌کند؛ گویا مأمور آمار در حفظ اسرار مردم عزمی جدی دارد. جلسه تمام می‌شود و قرار می‌شود خود رئیس مرکز آمار ایران برای تکمیل فرم اطلاعات آیت‌الله «سید علی حسینی خامنه‌ای» اقدام کند. کاری که برای سران قوا و چند نفر دیگر از مسئولین درجه اول هم انجام خواهد داد.[1] روایت فوق، گوشه‌ای از شرکت رهبر انقلاب در سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال 1390 بود، رهبر انقلاب در این دیدار به ماه دقیق تولد خود اشاره‌کرده و از فرودین ماه نام می‌برد. بنا بر اطلاعات دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب، سید علی حسینی خامنه‌ای فرزند مرحوم حجت‌الاسلام‌والمسلمین حاج سید جواد حسینی خامنه‌ای، در 29 فروردین‌ماه سال ۱۳۱۸ شمسی برابر با ۱۳۵۸ قمری در مشهد مقدس چشم به جهان گشود. او دومین پسر خانواده بود.[2] @modafeaneharam🌹
❤️ ماه ترين فروردينی دنيا❤️ 🔻عشق به رهبر، عشق به همه خوبی ها نیست، خوب ترین عشق عالم، عشق به رهبرست... 🔸از تو می پرسم.... هست یا نیست؟؟؟ بابای ما نیست که هست... نائب خورشید نیست که هست... حضرت ماه نیست که هست... علمدار انقلاب نیست که هست... ضربان قلب ما با عشق به رهبر تنظیم می شود...💓 🔹ماه تویی... اخترشناسان دنبال چه می گردنند اگر دیدن نباشد... اگر دیدن ماه نباشد به چه کار آید چشم... شنیدن نور نباشد به چه کار آید گوش... بصیرت آقا نباشد به چه کار آید هوش... مدح ماه نباشد به چه کار آید قلم... راه علی نباشد به چه کار آید قدم... روی زیبای ماه نباشد به چه کار آید نگاه؟ حال زلزله خیزترین مکان دنیا می شود قلب من...! وقتی اسم تو می اید به لب ❣️سید علی حسینی خامنه ای❣️ میلاد ماه ترین فروردینی دنیا مبارک 🌷اللهم احفظ و اید و انصر قائدنا و مرجعنا الامام سیدعلی حسینی الی ظهور المهدی🌷 @modafeaneharam
شهید مدافع‌حرم‌ فیروز حمیدی زاده
اذن رفتن (شهید مدافع حرم که اذن رفتن را در خواب از رهبر معظم انقلاب گرفت) حجت الاسلام قوی بنیه از فعالان بسیج مستضعفین و از دوستان شهید مدافع حرم فیرزو حمیدی زاده که به تازگی در سوریه به شهادت رسید و امروز با حضور خیل عاشقان جهاد و شهادت در خراسان شمالی تشییع شد، خاطره ای از آخرین روزهای مانده به اعزام این شهید بزرگوار نوشته و برای ما ارسال کرده است که در ادامه می خوانید .. با خودش کلنجار می رفت که مبادا در این هوای سرد انگشتش به خوبی روی ماشه نچرخد و نرمی فشنگ به جای سیبل به تپه های سنگی، که مثل میخ به انتهای میدان تیر فرو شده بودند، برخورد کند ! .. تا همینجا هم کلی التماس کرده بود، تا اجازه پدر و مادرش را بگیرد، البته آنها هم حق داشتند مخالفت کنند، هنوز داغ برادر شهیدش «نریمان» کهنه نشده بود؛ باید تمرکز می کرد تا نوک مگسک را زیر خال سیاه نشانه بگیرد .. ف رمانده میدان دستور شلیک را صادر کرد! فیروز لحظاتی نفس را در سینه حبس کرد، لوله سیاه تفنگ از میان خاکریز بیرون دویده بود، اولین تیر بیرون جست و پای سیبل، از دور، گرد و خاک بلند شد ..دومی ؛ سومی و بعدی هم صفوف هوا را شکافت، دیگر تیری در خشاب نمانده بود، همه منتظر اعلام نتایج بودند، شلیک های سرنوشت ساز که می توانست مهر تایید آنها برای قرار گرفتن در خیل مدافعین حرم باشد .. ناقابل دو شلیک به هدف نشسته بود و از باقی شلیک ها اثری روی سیبل دیده نمی شد، حالا فیروز تمام آرزوهای خود را بر باد رفته می دید! دو روز به زمان اعلام نتایج باقی مانده بود، که خواب عجیبی دید و خیالش از بابت رفتن به سوریه راحت شد .. طاقت نداشت، سراغ دوستش عبدالرضا قوی بنیه رفت و او را در جریان خوابی که دیده بود، گذاشت .. حالا ۲۰ روز از آن خواب گذشته و خبر شهادت فیروز حمیدی زاده دل دوستان را به درد آورده و سیل اشک به پهنای صورت جاریست، عبدالرضا دم را غنیمت می شمارد و خواب شهید مدافع حرم را اینجور تعریف می کند: چند روز مانده بود تا اسامی پذیرفته شدگان اعلام شود، که در یکی از شب ها فیروز در خواب می بیند که پشت سر رهبر انقلاب به نماز ایستاده و بعد از اتمام نماز رهبر انقلاب بر می گردند و پیشانی فیروز حمیدی زاده را می بوسند و می گویند: قبول باشد. روز بعد فیروز در حالی که گرمی بوسه سید علی را روی پیشانی احساس می کرد به سراغم آمد و گفت: خیالم راحت شد، من قبول شدم.
عموغیروز و خطاطی خاطره‌ی هم‌دانشگاهی: ما شهید فیروز حمیدی زاده را عمو فیروز صدا می‌کردیم چون از ما بزرگتر بود، تمام برنامه‌های فرهنگی مسجد را او انجام می‌داد، خط بسیار خوشی داشت. یک بار از او پرسیدم عمو فیروز چطور خطت اینقدر خوب شده است .. او پاسخ داد تمام خطاطی‌‌ها را بعد از نماز شب و با وضو انجام می دهم، درست قبل اذان صبح و زمانیکه سکوت شب حاکم می شود. او می گفت در سحرگاه احساس نزدیکی بیشتری با خدا می کنم و درخواست هایم را آنگاه از خدا می طلبم. عمو فیروز مرد بسیار آرام و سنگینی بود و شهادت در رفتار و چهره اش موج می زد. در مراسم‌های محرم که گاهی غذا کم می‌آمد و می ترسیدیم برنامه دچار مشکل شود، می‌گفت آرام باشید امام حسین(علیه السلام) خودش موضوع را حل می کند و همین طور هم می شد، گاهی حس می‌کردم به عالم دیگری وصل است...