هدایت شده از ✍️ معین ؛
تـمـام شـد !
بـه همین زودی گذشت . . .
همان شب و روزهایے گـذشـت کـه
مـنـتـظـرش بـودیـم ،
گـذشـتــــ . . .
شـب اول بـا فریـــاد مسلم گذشت ،
شـب دوم با تمناے مدارا ،
شـب سوم با أُمّ أبیهایے دیگر ،
شـب چهارم اما غلط گفتم ،
چون جُوْن نه ، روسفید بود ، روسیاهم من ؛
شـب پنجم از نوجوانے آموختم ،
دستمـ خالے هم اگر باشد ، دستانمـ هست . . .
پاے امام میایستم ، تا آن دم آخر ؛
شـب ششم نفهمیدیم حسین میگوییم یا حسن ،
کربلاییم یا مدینه ؟
اما فهمیدیم ، سلطان کربلا حسن است . . .
شـب هفتم با لـالـایے ربآب باریدیم ،
شـب هشتم غم عـلےاکـبـرهـای حسین ،
مـا را هم پیر کرد . . .
تـاسـوعا شد و درس وفا و ادب گرفتیم ،
با نواے حـسـین حـسـین مادری بیقرار شدیم . . .
شـب دهم دست به دامان خورشید شدیم
تا شاید دلش به رحم آید و طـلـوع نکند ؛
اما عـاشـورا شد و غمِ دلِ امام زمان بر دل
ما نشست ،
عـاشـورا گذشت ، امـا نـه بـه آسانے . . .
داغ زینب را نمیفهمیدیم ،
امان از دل زینب . . .
از داغے گفتیم که با هربار دیدن آب تازه
میشد ، گذشت . . .
قصهٔ سهسالهٔ ارباب هم به سـر رسید و
از جاماندهٔ کاروان تمناے کربلا کردیم ،
نازی کرد و پدرش امضا کرد ،
ســامـرا گذشت ، کـاظـمـیـن گذشت ،
از خانهٔ پدری قدمقدم راهے شدیم
به امید کربلایے شدن ،
نفهمیدیم چطور اما اربعین هم گذشت
و دلتنگیاش ماند . . .
شروع غمهای فاطمه و یادآوری غربت حسن ،
گذشت . . .
درخشندهترین خورشید جهان خودنمایی کرد
گذشت . . .
نـوکـری کردیم ؟!,
گـریـه کردیم ؟!,
سـیـنه زدیم ؟!,
عـزاداری کردیم ؟!,
نه . . .
اگر جُوْن نوکر است ،
من کجا و نوکری کجا ؟!,
اگر روضهخوان ، مادرِ قدخمیده است ،
مـن کـه باشم که گریهکن باشم ؟!,
اگـر زینب سـیـنهزن است ،
مـن کجا و سینه زنی برای او ؟!,
اگـر عـزادار آن غریبے است که در خیمهاش ،
در بیابانها شب و روز خون گریه میکند ،
من از عـزاداری چیزی نمیفهمم . . .
این دو مـاه چه بود و چه شد ؟!
این دو مـاه فقط شرمندهتر شدیم ،
شاید کمی فهمیدیم که حـسـیـن ،
خیلی زحمت ما را کشیده است . . .
شاید فهمیدیم که فقط دم از حسین میزدیم
و از رسمش چیزی نمیفهمیم . . .
این دو ماه تماماً شرمندگی بود ،
تماماً سوال ،
مـن کجا و مجلس عزای حسین ؟!
رخت عزا بر تنِ من چه میکند ؟!
این دو ماه منت بر سرم گذاشتند ،
این دو ماه فهمیدم دستان خالی ،
کولهبار سنگین ،
روی سیاه ،
خریدار دارد ؛
خریدارش هم بـانوی هجده ساله ایست ،
که جهان از نخ چادر او روزی میگیرد . . .
مادرجان !
حالـا که منت گذاشتی و خریدار من بودی ،
میشود چون جُوْن روسفیدم کنی ؟!
میشود در تمناے یوسفِ تو ،
نامههایم کوفے نباشد ؟!
میشود علمدارِ سپاهش باشم ؟!
مرا از «من» آزاد کن ،
«معین» را از «معینت» بگیر تا «معین» باشم . . .
✍️ #معین
۲۶ شهریورماه ۱۴۰۲ ، ۲ ربیع ۱۴۴۵
- @Moein_Ch | معین -
✍️ معین ؛
تـمـام شـد ! بـه همین زودی گذشت . . . همان شب و روزهایے گـذشـت کـه مـنـتـظـرش بـودیـم ، گـذشـتــــ .
عاشق رفرنس و نوستالژیام ،
توی فیلمها هروقت اشاره به یه
سکانس یا دیالوگ قدیمی میشه ،
کلی حس خوب بهم دست میده ..
یا مداحیهایی که به شعرهای قدیمی
اشاره میکنن ..
یادم نیست که این نوشته رو با این
رویکرد شروع به نوشتن کردم یا نه ..
اما خوب یادمه چطور جملهها رو برام
چیدن تا اون چیزی بشه که خودم ازش
لذت ببرم ..
نوشتهای پر از رفرنس و اشاره به خطاطیها
و جملهها و روضهها دهه اول محرم ،
که حالا با گذشت دو سال ، دیگه خودش
یه نوستالژیه ..
نمیدونم از اون زمان هنوز کسی هست
یا نه ، اما حداقل خودم خیلی دوستش دارم .. ؛
به لطف خدا ، از این نوشته ، هم میشه
لذت برد هم یاد گرفت و بهش #فکر کرد ..
خدایا به حق حسین فاطمه ،
ما رو " معین " مهدی فاطمه قرار بده .. 🤲
- @Moein_Ch | معین -
✍️ معین ؛
عاشق رفرنس و نوستالژیام ، توی فیلمها هروقت اشاره به یه سکانس یا دیالوگ قدیمی میشه ، کلی حس خوب
📪 پیام جدید
https://eitaa.com/Moein_Ch/12795
بله و با دوباره خواندنش سراسر وجودم کیف کرد و لذت بردم
___
✍️ معین ؛
📪 پیام جدید https://eitaa.com/Moein_Ch/12795 بله و با دوباره خواندنش سراسر وجودم کیف کرد و لذت بردم
ای نوش جونتون ؛
جیگرم حال میاد وقتی کیف کردن شما
معینیون رو میبینم ..
✍️ معین ؛
📪 پیام جدید دنیا انگار داره خفه ام میکنه.. ازش بدم میاد.. ___
قرار نبوده که ازش خوشمون بیاد ؛
نذارید چیزی که به هیچکس وفا نکرده
و فرداش معلوم نیست خفهتون کنه ..
✍️ معین ؛
خدایا توفیق حسینیهها و حسنیهها
و فاطمیهها و مهدیهها و ... یی رو بهمون
بده که امام زمان در جلسههاش شرکت
کنن و باعث غضب خصم بشیم ..
یا حضرت مادر ، ممنونتم که توفیق
روضهخوانی و روضهنویسی برای حسینت
رو بهمون دادی ..
اشکها و سینهزنیها و سیاهپوشیها ..
مدیونتیم مادر ، مدیون ...
خیلی وقته توفیق نداشتم چشمام رو
به گنبد امام رئوفم گره کنم ؛
انشاءالله امشب اگر روزیمون کنن ،
میریم سمت حرم ولی نعمتمون ،
آقامون ، همسایهمون امام رضا جانم .. 💛
خیلی دلتنگشم ، حتما آقا بیشتر از من
دلتنگه .. ❤️🩹
الهی من به فدای امام مهربونم ..
دعاگوی تکتکتون هستم و سلام معینیون
رو میرسونم ..
یک جمله به دو ماهی که گذشت بگو .. ،
دو ماه عزا ، محرم و صفر ..
https://daigo.ir/secret/SeyedMoein
✍️ معین ؛
یک جمله به دو ماهی که گذشت بگو .. ، دو ماه عزا ، محرم و صفر .. https://daigo.ir/secret/SeyedMoei
#شما_گفتید
چی بگم
گذشت این روزا هم
حیف بودن
اشک میریزیمو کلی عزاداری و...
ولی خودمو میگم حق الناس اینا رو اصلا مهم نیس
خوب این عزاداری چه درد بخوره
___