eitaa logo
معین 🇵🇸
659 دنبال‌کننده
322 عکس
56 ویدیو
21 فایل
﷽ 👳🏻💍 ✍️ گاهی دل دست به قلم می‌شود و بـه روے کاغذ خوش‌رقصے می‌کند : #معین _ معین ؟! : یارے کنندهــ. •| امید است معینِ معینِ جهانیان باشیم . . . https://daigo.ir/secret/SeyedMoein حرفامون : @Mosahebat_Shagerdha «صرفا جهت آرشیوِ سیاهی‌های کاغذ...»
مشاهده در ایتا
دانلود
دفعات قبل نام کسایی که اسم‌شون دراومده رو اعلام می‌کردیم اما این‌دفعه خیلی تعداد بالاست انصافا حوصله ندارم :-)🙋🏻‍♂️ فقط از اتفاقات جالبش بگم که یه نفر دو تا آیدی داده بود به جفتش افتاد :-/ و جالب بود که می‌گفتن اصلا امیدی نداشتم . . . و یه نفر هم تکراری بود که قبلا هم عیدی تقدیم‌شون کرده بودیم ✨
سـگ کویت اگـر باشد رسول تُرکـــ و امثالش غبار پای سگ هایت به چشمم سرمه خواهد شد ✍️ 🌊
هدایت شده از - دیداࢪ :)!
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
- جشن عید غدیر :) 💛 [یکی از مناطق ضعیف مشهد ] | | ۱۴٠۱/٠۴/۱۶
گروه فرهنگی‌ای که گفتیم کمک‌شون کنین برا کار کودک . . . لبخند این کوچولوها هم شد نتیجه‌اش :) همه‌تون شریک شادی دل بچه‌هایید✨
هدایت شده از ناشناسِ معین
📪 پیام جدید 💬انسان ها میگن من من حیوانات منظورم گاواس ک میگن ما ما
فلذا گاو باشید !🐮
ولی انصافاً عجب مردمی داریم❕ چقدر من حال می‌کنم با این روحیه قشنگ‌مون ✨ من پلاک موتورم داره میوفته و خیلی دردسر داره؛ تو راه خونه که میومدم ، ۸ نفررر گفتن حاجی پلاک موتورت داره میوفته مواظب باش!
چه خاطره خوبی از رفتار مردم دارین⁉️ یا یه حس خوبی که تو ذهن‌تون مونده . . . https://daigo.ir/pm/SeyedMoein
اگه خاطره خوب هم ساختید یا یه حس قشنگ منتقل کردین بگین✨
من که از خانمای کم‌حجاب هم خاطره خوب دارم . . . یادتونه ؟!
هدایت شده از معین 🇵🇸
«خصومتی که نبود» باید می‌رفتم برای نهار نون بخرم؛ مثل اینکه صاحب‌خونه بعنوان آپشن‌های خونه سوپر نزدیک رو قید کرده بود. قبل از اینکه سوپری رو پیدا کنم، به یه رستوران کوچیک رسیدم که بیشتر بهش می‌خورد بیرون‌بر باشه. خواستم برم تو تا بپرسم کجا میتونم سوپری پیدا کنم؛ یه جرقه زد به ذهنم که چرا از خودشون نون نگیرم؟! رفتم تو، کسی پشت میز نبود، بلند سلام کردم بلکه هرجا هستن بشنون؛ از دری که رو به آش‌‌پزخونه بود صدا میومد؛ نزدیک شدم و سلام کردم. _ سلام، غذا نداریم. _ نه، نون می‌خواستم، میشه هنوز که حرفم تموم نشده بود یه خانمی از آش‌پزخونه اومد برای پاسخ‌گویی به سوالات من؛ سر و وضع‌مون کاملا برعکس هم، ایشون پارک‌ملت مشهد بود و من مسجد گوهرشاد! احساس می‌کردم باید یه حس خصومتی به من داشته باشن؛ ولی کاملا خوش‌رو و خوش‌برخورد می‌خواستن حاجت من رو روا کنن. بدون اینکه بهشون نگاه کنم و همین‌طور که معذب بودم گفتم که نون می‌خوام؛ با اشاره به بسته‌های نون روی میز گفتن از همینا؟! _بله، چقدر میشه؟! _هیچی نمیشه _ نه اینطوری نمیشه، بگین چقدر میشه کارت بکشم _ نه نمی‌خواد همین‌طوری ببرین...! نون‌ها رو شمردم، چهارتا کافی بود؛ با حس دل‌سوزی و تعجب از رفتار اون خانم تشکر کردم و اومدم بیرون؛ ظاهرا نمی‌شود انسان‌ها را از ظاهرشان قضاوت کرد! ✍️ 🗓️ روایت شنبه، ۲۷ اسفند