eitaa logo
『شھید محـمدحسین محمدخآنے』
1.5هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
2.8هزار ویدیو
41 فایل
شهید محمدحسین محمدخانے [حاج عمار] ولادت ۱۳۶۴/۴/۹ ټـهران شهادت ۱۳۹۴/۸/۱۶ حلب سوریہ🕊 با حضور مادر‌بزرگـوار شهیــد🌹 خادم تبادل⇦ @shahid_Mohammad_khani_tab خادم کانال ⇦ @Sh_MohammadKhani کانال متحدمون در روبیکا⇦ https://rubika.ir/molazeman_haram313
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به اقا گفتن : زیارت شما اهل بیت ع به همته یا به قسمت... اقا فرمودن نه به همته نه به قسمت فقط به دعوته♥️
نائب الزیاره همه اعضای کانال به ویژه مادر بزرگوار شهید.... التماس دعا
ارسالی یکی از خادم کانال مزار نایب الزیاره همه دوستان 🌈 قبول باشه... التماس دعا💫 https://eitaa.com/joinchat/4012245048C42ddbe23a3
ارسالی یکی از اعضای کانال در‌شب‌ولادت‌امام‌کاظم‌علیه‌سلام‌در‌جوار‌پسر‌ ارباب‌اقا‌علی‌ابن‌موسی‌الرضا نایب‌الزیاره‌اعضای‌کانال‌به‌ویژه‌خانواده‌محترم‌شهید💫
هم اکنون مزار سردار دلها بیاد اعضای کانال شهید محمد خانی به ویژه مادر بزرگوار شهید💔 ممنون بزرگوار التماس دعا
ارسالی‌ازاعضای‌خوبمون‌حرم‌مطهر‌رضوی‌ بیاد‌ واعضای‌کانال‌به‌ویژه‌مادر‌بزرگوار‌شهید♥️ التماس‌دعا
『شھید محـمدحسین محمدخآنے』
سـلامـ همـراهاے همیشـگے مـا☘ قـدیمیـا قُـوت قـلبـید جـدیـدیا خـوش اومـدیـد... رفـقابہ مناسبــت سـا
معمولا کتب زندگی شهدا را تاجایی که برسم وبتونم میخونم..وقتی کتاب عمارحلب رسید دستم و شروع به خواندن کتاب کردم انس وارادت خاصی نسبت به شهید پیدا کردم...باخواندن کتاب همه خاطرات دوران گذشته برام تازه شد...یاد هیاتها...یاد اردوهای جهادی..یاد بچه های بسیج دانشگاه...زیارت شهدای گمنام دانشگاه یزد و.....چون دانشجو دانشگاه اردکان یزدبودم سال 85 و.... وقتی کتاب میخوندم رابطه خاصی بدلیل نزدیک بودن شخصیتش به روزگار خودم برام ایجاد شد ویه رابطه قلبی عمیق باهاش پیدا کردم شخصیتش دوست دارم... دعای شهادت https://eitaa.com/joinchat/4012245048C42ddbe23a3
سلام🌸🌈 راستش من اول از همه با کتاب قصه دلبری آشنا شدم و تونستم این کتاب رو تهیه بکنم ولی به خاطر اینکه توی مدرسه ها بود نتونستم اون رو مطالعه کنم... گذشت و بعد از امتحانات پایان ترمم شروع به خوندن کردم...خیلی دوست داشتم ولی باعث تغییر برام نشد. روز تولد شهید یعنی نهم تیر ماه یک تلنگری به من خورد ، من بعد از اون تازه به این باور رسیدم که شهدا زنده اند و دستمون رو میگیرند 😭.من تا قبل از اون روز کلا علایقم و هدفم و...کلا فرق می کرد. ولی از اون روز به بعد من خیلی تغییر کردم😭. افکارم، علایقم، اهدافم...همه ی این ها تغییر کرد. الان من هردو کتاب این شهید رو مطالعه کردم و خیلی از مواقع برای انتخاب های سختم از ایشون کمک میخوام. من هرچی دارم از همون نگاه شهید به خودم دارم😭. از مادر شهید دخواست دارم که خیلی برامون دعا کنند. من واقعا به دعای ایشون نیاز دارم🙏😔 https://eitaa.com/joinchat/4012245048C42ddbe23a3
『شھید محـمدحسین محمدخآنے』
• . سلام‌علیڪم رفقایِ مشتـے داش‌محمدحسین😁 ان‌شاءاللـھ‌ڪھ‌حال‌واحوالتون‌روبـھ‌راه‌بـاشـھ🌱'! بہ منا
سلام من همیشه کتابهای شهدا رو میخوندم و بخصوص اونهایی که از زبان همسر شهید نوشته شده. خیلی وقت پیش تقریبا اوایل امسال کتاب قصه ی دلبری رو تو نرم افزار طاقچه دیدم معمولا اونجا کتاب میخونم و عکس کتاب و اسمش برام خیلی جذاب بود بعد از چند روز کتاب رو خریدم اما فرصت نشد بخونم. و یه مدتی گذشت تا اینکه از طریق کانال یکی از شهدا برشی از کتاب قصه ی دلبری رو خوندم که تبلیغ کانال هم بود و وارد کانال شدم و تازه متوجه شدم اسم شهید مربوط به اون کتاب چیه . بعد ازون یکم از خود کانال، کتاب رو خوندم و خیلی برام جالب شد و رفتم و یک روزه تمام کتاب رو خوندم و واقعا زیبا و جالب بود و خیلی هم به همسر شهید علاقه مند شدم شخصیت جالبی داشتن. من خودم خانم هستم . و با شخصیت شهید خیلی بیشتر آشنا شدم و از کانالش معمولا بخش محفل و قرآن روزانه رو دنبال می کردم و ایشون شدن یکی از برادرهای شهیدم و بعدش همیشه در دعاها و اعمال مستحبیم ایشون رو شریک می کنم . و خیلی وقتها شده که جواب سوالم رو از طریق ایشون بگیرم. و واقعا همراهی و کمکشون رو در زندگیم حس می کنم. حتی به تازگی ناگهان یاد خوابی افتادم که چندین سال پیش دیده بودم و در خوابم چند تا بسیجی با لباس نظامی توی خواب برادرم بودند داشتند منو همراهی می کردند و کمکم می کردند و یادم اومد که چهره ی یکی از اونها خیلی شبیه به شهید محمد خانی بود . و احساس کردم خیلی وقت پیش ازینکه من ایشون رو بشناسم مورد لطف و محبتش بودم. واقعا شهدا بعد از خدا و ائمه سلام الله علیها بهترین رفیق برای ما هستند و همیشه حواسشون به ما هست و تو گرفتاری ها و گره ها بیشتر از ما به فکرمون هستن دلسوزتر از خودمون هستند به ما. و تمام هدفشون اینه که ما رو به تجربه ای که خودشون داشتن تجربه ی عاشقی خدا برسونن تا ما هم مثل اونها به خدا و امام زمان عج برسیم و از قافله جا نمونیم. فقط باید ازشون کمک بخوایم و اگر توصیه ای کردن بهش عمل کنیم تا راه برامون باز بشه. شهدا بهترین رفقای من هستند توصیه می کنم اگر کسی هنوز رفیق شهید نداره حتما شروع کنه و با یک شهید ارتباط برقرار کنه براش نامه بنویسه. تا بفهمه چه دنیای زیبایی پیش روش باز میشه. برادر شهیدم ازت خیلی خیلی ممنونم که منو در دایره ی رفاقتت پذیرفتی برای خانواده ی عزیزت که دیگه خانواده ی من هم هستن همیشه دعا می کنم و ازت میخوام همچنان تا آخر این راه همراهم باشی. https://eitaa.com/joinchat/4012245048C42ddbe23a3
『شھید محـمدحسین محمدخآنے』
سـلامـ همـراهاے همیشـگے مـا☘ قـدیمیـا قُـوت قـلبـید جـدیـدیا خـوش اومـدیـد... رفـقابہ مناسبــت سـا
به اسم حبیب داستان من و شهید از تابستون قبل کرونا شروع شد من تابستون یک ماه تعطیل بودم و گفتم این یک ماه رو کتاب بخونم گفتم کجا بهتره رفتم پاتوق کتاب نزدیک حرم که نماز ظهر اونجا باشم آقا یک یا دو هفته گذشته بود که من کتاب قصه دلبری رو دیدم و پشتش رو خوندم و خوشم نیامد اصلانم نمیدونستم برای شهیده گفتم حتما ازین رمان های عشقی بدرد نخوره گذاشتم کنار البته اون زمان هنوز به وادی عشق و این حرفا نیامده بودم آقا رسید این یک ماه تموم شد و ما رفتیم حوزه برای حوزه یه راوی آورده بودن داشت از شهداء مدافع حرم میگفت آخرش رسید به کتاب قصه دلبری ازش یکم برای ما گفت آقا من یادم اومد دیدم این کتاب رو (در این بین از کتاب فروشی تا رفتن به مدرسه ما عشق و تجربه کرده بودیم البته طرف دختر نبود😅 استادم بود خب حال برگردیم به مدرسه و راوی این تا کتاب رو تعریف کرد و داستان عشقی شهید و گفت گفتم حتما امشب باید کتاب و بخرم و بعد نماز از حوزه رفتم کتاب فروشی کافه تریا آقا ما رفتیم داخل و بخش شهداء و کتاب رو پیدا نکردیم به مسئولش گفتم نیست گفت الان میام اومد داد به من و ما اومدیم حساب کنیم کارت کشیدم دیدم صداش در اومد که موجودی ندارین گفتم مگه میشه گفتم دوباره بکشین کشید و باز گفت موجودی نداری نگین که کارت ما یه ۳۰ تومن داخلش میمونه مسئول کافه تریا گفت ببر با خودت بعد بیار پولش رو بده آقا منم که خوشحال😍💚 رفتیم تو اتوبوس نشستم به خوندن صحفه اول و که باز کردم دیدم روش امضاء کردن و شعر شهید رو نوشتن گفتم اه چه وضعه رو کتاب هاشون نوشته هست نگو که این امضا مادر شهیده من نمیدونستم حال اینو بعد که خوندم رفتم ازش پرسیدم بهم گفت چندتا از کتاب های قصه دلبری با امضا مادر بوده و گفتم دیگه معلومه شهید مارو میخواد منم شروع کردم دنبال عکس و فیلم و کانال شهید گشتن که سر کانال هم من باور نمیشد تو همین فکر ها بودم گفتم چی میشد کانال داشت شهید که یکی از کانال ها تبادل گذاشتم نوشته بود کانال شهید محمد خانی شهید عشق یعنی تا این و خوندم گفتم دنیارو الان گذاشتن تو دستای من دیگه با یک تیر دو نشون زدم هم کانال پیدا کردم هم عکس و فیلم اینم از رفاقت من و شهیدم که هنوزم پا برجاس کسی جاشو نگرفته و نمیتونه بگیره.💚💚💚 https://eitaa.com/joinchat/4012245048C42ddbe23a3
『شھید محـمدحسین محمدخآنے』
سـلامـ همـراهاے همیشـگے مـا☘ قـدیمیـا قُـوت قـلبـید جـدیـدیا خـوش اومـدیـد... رفـقابہ مناسبــت سـا
سلام ونور💫 ...#ایام‌اربعین بود سال۹۶تمام شهر بوی و می آمد به هرکسی برمی‌خوردیم میگفت کنید دل من هم مانند تمام دلهای بیقرار و شیدای کربلا ازجاماندگی.میسوخت.تصویر پروفایل یکی از مخاطبینم بود.بدون آگاهی از شخصیت عکس باهربار دیدن میگفتم خوش بحال این شخص چشمانش چقدر شبیه شهداست انگار اصلا شهید است معلوم است انسان بزرگیست این چشم ها بلاخره شهید میشوند.به واسطه ی کاری که داشتم به مخاطبم پیام دادم و بعدازهماهنگی بابت کار(ازآنجاکه نه شهید را می‌شناختم ونه چهره ی مخاطبم را میدانستم)گفتم استاد این چهره و چشم ها که میشوید وچون ایام اربعین بود وبه شدت واربعین بودم گفتم ..استاد گویا شماهم کربلانرفته ایدبعداز چند دقیقه تصویری از پیاده روی اربعین ارسال کردند وگفتند ۴۰۰ به یاد جاماندگانِ اربعین به شدت دلم شکست از اینکه حقیقتا همه رفته اند وفقط من ام همه جا برایم لحظه ای تاریک شدچشمم به صفحه ی گوشی تاریک شده فقط وفقط یک کلمه کربلارا میدیدم.وبعد استاد ادامه دادن تصویری که در پروفایل هست تصویر هست. باشنیدن این که این چهره شهید بوده قلبم شرحه شرحه شد.بااینکه نمیدانستم ونمیشناختم ولی چشم ها گواهی میداد که شهید است...چشمانِ او... قبل از آنکه بشناسم چشمانش گواه شهادت بمن داده بود ...چشمانِ او... نام و ازآن روز برای من گره خورده بهم شد.آن سال مسافر کربلا دل من را قدم به قدم با تابه کربلا برد تا پای ضریح تا زیر قبّه ی جناب .اربعینِ آن سال ، من تمام راه را با پای دل ،حقیقتا پیاده میرفتم که نه با مسافر کربلا و به معنای واقعی حالتی بصورت معجزه که من با خود شهید گویی همراه وهمسفر کربلاهستم.هرپیام تصویری از پیاده روی کربلامیرسید گویی خود است که میگوید،حضور و نگاهش را عمیقا حس میکردم (مسافر کربلا در ومن در شهر خودمان پیاده تا مزار دوشهید گمنام) تمام روزهای من شده بود نام وتحقیق ومطالعه راجب شهیدو راجع به شهید خواندم : _داریم با حسین حسین پیر میشیم... _الان برای شهادت زوده بمان وخدمت کن.اوگفت لذتی که علی اکبر از شهادت بُرد حبیب نبُرد... یک شبی با نهایت دل شکستگیِ جاماندگی از کربلا و شناختن وپیداکردنِ تاخود صبح به گریه و نماز ودعا ونام ونگاهِ گذشت. شبی که مسافر کربلا گفتند امشب شب است و دل شمااینگونه منقلب شده و این حالات جز نظر ولطف شهید نیست. برایم شبی احلی من العسل بود... نوری که چهره ی شهید داشت قلب مرا مجذوب کرده و هنوزهم این گره به نگاه او برقرار هست. در همان ایام پیاده رویِ دلیِ کربلا مقداری برنج برای پرنده ها هدیه به و لب پنجره ریختم در کمال ناباوری (مرحومه)و شهید را خواب دیدم شهید هیچ صحبتی بامن نکردند هیچ، ولی نگاه بی نهایت مهربانی داشتن مادرم جلوآمدند، آویز ریشه های روسریِ مادرم ستاره های به شدت درخشان بود مادرم زیر چانه سنجاق به روسری داشتند که آویزَش گل بسیار ریزی بود من در خواب عطر گل می‌شنیدم ومی‌فهمیدم که این بوی گل، از گل آویز مادرم است. مادرم به خودشان و اشاره کردند وگفتند آمده ایم به تو خبر بدهیم که گنجشکها برای ما خیلی آواز میخوانند‌ ... با نام زندگی من زیر ورو شد چه ها شد ... طوری که زندگی من به دوفصل شهید و شهید تقسیم شده.... ومن چیزی قبل از شناخت شهید به یاد ندارم. روایتی از : ( به نقل از دوست شهید: درهرعرصه ای که واردمیشد عمل میکرد ) در زندگی بنده هم این ویژگی به طورکامل نمایان شدو همچنان جاری وساری است. ارادتم به او را اینگونه توصیف میکنم:گویی مهر تو در عالم ذر یافته ام. روزی نیست که در عقبه ی نمازها نماز برای نخوانم بارها بارها به چشم دیده ام که این شهید بس بزرگ در سخت ترین شرایط زندگیم بلاگردانم بوده است. و ناچیزترین چیزی که میتوانم بگویم این است حقیقتا مدیون شهدا و خانواده ی شهدا هستیم. مدیون لطف مادر این خانواده ایم خانواده ی بزرگوار شهید کنید🌸🦋 السلام علیکم یااولیاءالله واحبائه ورحمت الله وبرکاته⭐️ 💚:می آید،مهربانترین https://eitaa.com/joinchat/4012245048C42ddbe23a3
『شھید محـمدحسین محمدخآنے』
سـلامـ همـراهاے همیشـگے مـا☘ قـدیمیـا قُـوت قـلبـید جـدیـدیا خـوش اومـدیـد... رفـقابہ مناسبــت سـا
سلام وعرض ادب... نحوه آشنایی باشهید محمدحسین محمدخانی من چندبار اسم وعکس این شهیدرو دیدم وحتی تعریف شون روهم شنیدم اما نمیشد ک برم تحقیق کنم وازشون بخونم... نمیدونم پیش نمیومد یا زمانش نبود..‌ درهرصورت گذشت تااینکه ما به همراه دوستان مون برای تولدوسالگرد شهید سیدمجتبی علمدار (که ۱۱دی ماه هستش)رفتیم ساری ودرپایان مراسم به یکی ازکتابفروشی ها سرزدیم نمیدونم چرا اونجا بادیدن کتاب "عمارحلب"دلم لرزید... بادیدن عکس شهید بادیدن نام شون بااینکه ذهنیتی نداشتم امااون لحظه باتمام وجودم میخواستم ک این کتابو بخونم!!! کتابو خریدم... اومدیم شهرمون... انقدر ذوق وشوق داشتم برای خوندن ک خیلی سریع شروع کردم ب خوندنش اونقدر جذاب بود ک هرفصلشو بالذت میخوندم اما همش باخودم میگفتم حکمتش چی بود؟ تااینکه تویکی صفحات کتاب خوندم ک شهید محمدخانی به شهید سیدمجتبی علمدار هم خیلی ارادت داشتند واین بود حکمتش ک توروزتولدوسالگرد شهید علمدار من باشهیدمحمدخانی آشنابشم☺️ حس کردم شهیدعلمدار خواستن بااین کار یه الگوی عملی وجهادی وفرهنگی نشونم بدن ک حقیقتا من بعدخوندن کتاب خیلی چیزها ازشهید عزیز یادگرفتم‌‌.... امیدوارم نگاه قشنگشون همیشه حال هممون باشه🌹 اگ مادرشهید درکانال حضوردارند التماس دعادارم ازشون🙏🌸
آشنا شدن من با شهید محمدخانی،از روزی شروع شد که در کتابخانه دنبال کتاب بودم. ناخودآگاه چشمم به کتاب قصه دلبری افتاد. اولین رمان شهدایی بود که میخوندم. بعد از مطالعه کتاب،درباره شهید محمدخانی،بیشتر تحقیق کردم و شهید شدند اولین برادر شهید بنده:) همیشه سعی میکنم شهید رو الگوی زندگیم قرار بدم.. ارادت خاصی نسبت به شهید محمدخانی دارم،ان‌شاالله شهید شفاعت کننده‌ی ما باشندو عاقبتمان ختم به شهادت🌸 شهدا دلم ڪه در بند شما باشد... خوبے اش این است از بند دنیا آزاد مے شود و سرانجام در بندشما شدن چیزے جز شهادت نیست..💔
『شھید محـمدحسین محمدخآنے』
سـلامـ همـراهاے همیشـگے مـا☘ قـدیمیـا قُـوت قـلبـید جـدیـدیا خـوش اومـدیـد... رفـقابہ مناسبــت سـا
با سلام و خدا قوت من می خواهم‌خاطره از آشنایی با بردار شهید محمد خانی را بازگو کنم قصه آشنایی اینطور شروع که من هر پنج شنبه استوری می گذارم با عنوان پنج شنبه های شهدایی چند بار عکس این شهید بزرگوار را برای استوری گذاشتم البته وقتی به چهره ایشان‌نگاه میکردم نورانیت و زنده بودن را در چهره ایشان کاملا ندا می داد ومن خیلی دوست داشتم با زندگی نامه این شهید بزرگوار آشنا شوم تا اینکه آمدم در ایتا و عضو کانال شدم و همزمان در گروه سمت خدا که عضو بودم شروع کردند به گذاشتن یک رمان و اوایل فکر کردم که رمان عاشقانه هست البته با توجه به اسم کتاب ولی کم کم از داستان خیلی خوشم آمدم و منتظر بودم در گروه ارسال شود تا اینکه متوجه اسم‌محمد حسین شدم و گفتم خدایا نکنه این قصه همون شهید محمد خانی باشه وقتی تحقیق کردم دیدم این همون کتاب زندگی شهید هست و خیلی تعجب کردم یه لحظه که دوست داشتم با این شهید آشنا شودم خود ایشان راه را برایم باز کرده بود و به طور مستقیم زندگی نامه ایشان به زبان همسرش در اختیار من قرار داد .امیدوارم این شهید دست ما هم بگیرد تا پیش آقا صاحب الزمان رو سفید باشیم.
بسم رب الشهدا والصدقین نحوه ی آشنایی بنده باشهیدمحمدحسین محمدخانی: خواهرم دوتاکتاب گرفته بود که من یکی ازکتاب هاراگرفتم وخوندم ومن توی اتاقم مشغول خوندن شدم باهربندخوندن کتاب سرشارازشوق میشدم دربعضی ازجاهامیخندیم😂 ودربعضی ازجاهاسخت ناراحت😔 ودرجایی دیگر گریه میکردم😭 به قدری علاقه من شده بودم که وقتی کادوی تولدم کتاب قصه ی دلبری شدبسیاربسیار خوشحال شدم ودوباره شروع به خواندن کتاب کردم انگارکه باراول هست دارم کتاب را میخونم مادربزرگوار شهیدخوشابه حال شما ودرودبه دامن پاک شماکه چنین فرزندی تربیت کردید🌹 خداوندامارا ازراه ورسم شهدالحظه ای جدا نفرما
بسم رب الشهدا و الصدیقین سلام ✋🏻 تقریبا یک سال پیش مهر ماه بود خواهرم کتاب قصه ی دلبری رو خریده بود ابتدا تمایل زیادی برای مطالعه نداشتم چون چندان اهل کتاب خواندن نبودم کار های دینی ام را بر حسب عادت انجام میدادم تا اینک.... شروع شد صفحه به کتاب جالب و جالب تر میشد گاه به داستان هایش بلند بلند میخندیدم گاه سکوت گاه اشک هایی که سیلابی میشدند بر قلب یخ زده ام کتاب تمام شد مات و مبهوت ماندم باید بدانم بیشتر و بیشتر ... حالتی سیری ناپذیردست یافته بودم انگار روحم زنده شده بود غذا نیاز داشت کتاب را دوباره خواندم باز هم لازم بود برای دانستن تازه متوجه اتفاقات اطرافم شده بودم تازه فهمیدم زندگی یعنی چه؟ کجای این دنیا قرار دارم و.... خواهرم بعد از کتاب قصه دلبری عکس هایی از کتاب شهدا جمع آوری کرده بود تا در فرصتی مناسب بتواند تهیه کند به همراه خواهرم با جستوجویی دیگر در اینترنت لیستی کوتاه از عنوان های کتاب شهدا تهیه کردیم به کتاب فروشی رفتیم از میان آن همه کتاب هایی که من میخواستم فقط یک کتاب موجود بود: (دلتنگ نباش )از شهید مدافع حرم روح الله قربانی .کتاب را که باز کردم تاریخ شهادت و تولد را نگاهی کردم نگاهم خیره ماند چه اتفاق جالبی شب قبل از اینکه کتاب را بخرم سالگرد شهادت ایشون بوده یعنی خریدن کتابشون اتفاقی نبوده نمیتونم تمام احساساتم را بیان کنم واقعا کلمات در وصف چنین احوالاتی کم میاورند. کتاب که تمام شد زندگی ام زیرو رو شد تمام اهدافم تحت الشعاع ویژگی های شهید قرار گرفت. وقتی تصمیم گرفتم مثل شهید تمام نماز هایم را اول وقت بخوانم برای نماز صبح ناخداگاه به طوری که انگار خواب نباشم بیدار میشدم برای گفت و گو با خداوندگار عالمیان از آن پس راهم را ادامه دادم کتاب هایی از شهدا خریداری کردم و خواندم اگر موفق به خریدن آنها نمی شدم به امانت میگرفتم . برای روز تولدم از خانواده خواستم به جای تهیه کیک و کادو پول آن را به خودم بدهند تا کتاب بخرم علاوه بر اینکه کتاب ها را خواندم تعدادی را به دوستانم امانت دادم آنها نیز با کتاب ها در دنیایی دیگر سفرمیکردند. پارسال ایام فاطمیه از رئیس هیئت خواستم تا برنامه معرفی شهید داشته باشیم الحمدالله موفق به اجرا هم شدیم شهید محمد حسین محمد خانی شهید روح الله قربانی و...معرفی شدند. در آن ازدحام جمعیت اولین شهیدی معرفی شد شهید روح الله قربانی بود من اول خدا را شاکرم دوم از دعای خیر امام زمان روحنا فداه ،پدر و مادرم خرسندم و سوم از شهید محمد حسین محمد خانی بسیار متشکرم ما مدیون شهدائیم باشد که شفیعمان باشند با صلواتی بر محمد و آل محمد اللهم عجل الولیک فرج
ارسالی‌از‌اعضای‌خوب‌کانال‌حرم‌ حضرت‌زینب‌سلام‌الله‌علیها‌به‌نیابت‌از شهید‌محمد‌حسین‌محمد‌خانی🥀 ممنون‌‌بزرگوار‌ التماس‌دعا
زینـَب‌ کِـہ‌ بـہ کـار‌ عـاشـقـے غـُوغـا‌ کـرد...💔 صـَد بـار شـهـادَت بہ رُخَـش در وا کَـرد دو دَستـہ گُـل یـاس کہ در دامَـن داشـت.. تقـدیـم بہ بـاغِـبـان عـاشـورا کـرد🍃:) حَـرم ‌مُـطهـر‌ خـانـُم‌جـان‌ زینـب‌ کُبـری ‌سلامُ ‌الله علیـها بیادِ ‌اعضـای‌ِ کـانـال‌ شهیـد ‌محـمد‌ خـانی‌بہ ویـژه‌ مـادَر ‌بـزرگـوار‌ شهیـد🥀 التماس‌دعا..
دیدید‌وقتۍگوشیمون‌گُم‌میشه!.. چجوࢪۍدنبالش‌مۍگࢪدیم؟! ڪاش‌وقتی‌‌خودمون‌هم‌گم‌می‌شیم، توۍگناه‌توۍدنیاۍزودگذࢪتوۍکینه توۍخیلۍچیزا انقدࢪپیگیر‌پیدا‌شدنمون‌باشیم( : اینجوࢪۍحتمازندگیمون‌بهترمیشہ💭ـ - عکس‌ارسالی‌از‌برنده‌نفر‌دوم‌چالش‌به‌مناسبت‌سالگرد‌🥀 که‌هدیه‌شون‌به‌دستشون‌رسیده‌مبارکتون‌باشه‌... نگاه‌شهید‌بدرقہ‌زندگیتان☘
به‌نیابت‌و‌یاد‌ و‌اعضایِ‌کانال‌به‌ویژه‌مادرِ‌بزرگوار‌شهید🥀 محفل‌اشک‌...مشهد‌مقدس💚
روز مرد مبارکت باشد بزرگ مرد روزگار...🌹 مهربان،سایه تان مستدام بر قلبهای ما.... https://eitaa.com/joinchat/4012245048C42ddbe23a3
چهارانبیا(پیغمبریه) قزوین و به یاد محمدحسینِ‌شهید ✨🌸 بیاد اعضای کانال شهید محمد خانی به ویژه خانواده بزرگوارِ شهید💚 التماس دعا
لحظات غروب ، کنار محمدحسین ، دعاگوی خدام و اعضای کانال شهید محمدحسین محمدخانی موفق باشید پ.ن: ارسالی از اعضای کانال مزار شهید محمد خانی بیاد شما خوبان التماس دعا
زائر کربُ بلا گفت خداحافظ و رفت... دل من پشت سرش کاسه ابی شد و ریخت💔