eitaa logo
『شھید محـمدحسین محمدخآنے』
1.5هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
2.8هزار ویدیو
41 فایل
شهید محمدحسین محمدخانے [حاج عمار] ولادت ۱۳۶۴/۴/۹ ټـهران شهادت ۱۳۹۴/۸/۱۶ حلب سوریہ🕊 با حضور مادر‌بزرگـوار شهیــد🌹 خادم تبادل⇦ @shahid_Mohammad_khani_tab خادم کانال ⇦ @Sh_MohammadKhani کانال متحدمون در روبیکا⇦ https://rubika.ir/molazeman_haram313
مشاهده در ایتا
دانلود
『شھید محـمدحسین محمدخآنے』
روایـتی‌از"ط":)💜🦋 ارادت و احـترام خـاصے بـراۍ بـچہ‌هـاۍ جـبهہ و جـنگ وجـنبازان قـائـل بـود.پـاگرد راه‌پـلـه‌ۍ خـانـه‌شـان شـده بـود گـالـرۍ عـڪس هـمت و بـاڪری.خیلۍ بـعضۍ از خاطـرات خـنده‌دار جـبهه را بـرایش تعـریف ڪرده بـودم.خـیلۍ لـذت بـرد. یـڪ شـب آمـد ڪہ عـمو بـیامسـجد خـاطـره بـگو.بـهش گـفتم:(ایـن خـاطـرات مـن چـرت‌ و پـرتـه!)سـمج شـد ومـا را بـرد مـسجد. https://eitaa.com/joinchat/4012245048C42ddbe23a3
『شھید محـمدحسین محمدخآنے』
‌روایـتی‌از"ط":)💜💙 تـوۍ‌ایام‌ولادت‌ائمه‌هـم‌خیلی‌شاد‌بـود. نقل‌و‌شکلات‌می‌خرید،شیـرینی‌می‌دادو توی‌دانشگاه‌شـربت‌پخـش‌مۍکرد. بهـش‌می‌گفـتم:«تـو‌تقـویم‌مایۍ.»از‌ کارهـایش‌می‌فهـمیدم‌امـروز‌شهـادت‌ است‌‌یا‌ولادت.ازروزقبل‌از‌ولادت‌مهـمانی‌ می‌گرفت. روز‌هـای‌شهـادت‌هـم‌مشڪی‌می‌پـوشید‌و‌ نمی‌خندید‌وحرف‌بی‌ربط‌نمی‌زد. https://eitaa.com/joinchat/4012245048C42ddbe23a3
『شھید محـمدحسین محمدخآنے』
روایـتی‌از"ط":)❤️‍🩹 می‌دانست‌دنبال‌شعر‌وشاعری‌هستم. اصلا‌به‌روی‌خودش‌نیاورد‌تا‌حسابی‌با‌هم‌ یکی‌شدیم‌.اوایل‌دنبال‌شعر‌های‌آبکی‌‌و عاشقانه‌بودم.یک‌بار‌من‌را‌کشید‌کنار‌و گفت:«توی‌عشقِ‌دنیایی،طرف‌همیشه‌ می‌خوادمعشوقش‌رو‌مخفی‌کنه،هیچ‌ کس‌نفهمه‌معشوقش‌کیه.می‌ترسه‌کسی‌ اونو‌از‌دستش‌بیرون‌بیاره،‌ولی‌عشق‌حقیقی‌این‌ طور‌نیست‌.طرف‌داد‌می‌زنه‌که‌معشوق‌من‌اینه‌و این‌هم‌خصو‌صیاتشه...»می‌گفت:«ما‌ که‌از‌معتاد‌ها‌کمتر‌نیستیم.اونا‌برای‌خلاف‌خودشان‌چند‌نفری‌دور‌هم‌جمع‌مشن.ما‌هم‌باید‌برای‌امام‌حسین {ع}همین‌طوری‌باشیم.» می‌گفت:«حالا‌که‌خدا‌به‌تو‌این‌نعمت‌و‌ ذوق‌شعر‌رو‌داده،پس‌چرا‌نمی‌خوای‌برا‌ امام‌حسین{ع}خرجش‌کنی؟» https://eitaa.com/joinchat/4012245048C42ddbe23a3
『شھید محـمدحسین محمدخآنے』
‌روایـتی‌از"ط":)💙🦋 من‌را‌انداخت‌در‌این‌وادی.شروع‌کردم‌. هیچ‌وقت‌برای‌هیچ‌مداحی‌شعر‌آماده‌نکرده‌بودم .‌زنگ‌می‌زدوبرای‌ هیئت‌شعر‌می‌خواست‌.شعرهایم‌خیلی‌خراب‌بود.بی‌وزن‌وقافیه،ولی‌استفاده‌ می‌کرد‌.شب‌می‌رفتم‌هیئت‌می‌دیدم‌دارد‌ همان‌ها‌را‌می‌خواند.همین‌انگیزه‌ای‌شد‌ که‌ادامه‌دهم‌.خوش‌می‌گفت‌در‌این‌سبک‌ بگو.مداح‌های‌دیگر‌این‌کار‌را‌نمی‌کردند. می‌گفتند‌وقتی‌شعر‌فلانی‌قوی‌تر‌است‌، پس‌چرا‌شعر‌تو‌را‌بخوانم‌.ولی‌محمد‌ حسین‌شعر‌های‌من‌را‌می‌خواند.سبک‌ هایی‌را‌که‌خوشش‌می‌آمد‌و‌اثر‌گذار‌بود‌، دنبال‌می‌کرد.خودش‌شاعر‌بود‌و می‌توانست‌تمام‌شعر‌را‌دست‌کاری‌کند‌یا‌ شعرم‌را‌اصلا‌نخواند‌،اماباهم‌ می‌نشستیم‌و‌این‌شعر‌ها‌را‌اصلاح‌می‌کردیم. https://eitaa.com/joinchat/4012245048C42ddbe23a3
『شھید محـمدحسین محمدخآنے』
روایـتی‌از"ط":)🤎🧡 ایـن‌بـشر‌از‌اول‌نـور‌بـالـامی‌زد.نـور‌بـالا‌را‌ خوشـکل‌می‌زد.یـکی‌ازبچـه‌هـامی‌گـفت :«ایـن‌آخـر‌سـر‌شهـید‌می‌شه.»آخـر‌هـم‌ شهـید‌شـد.از‌شهـادتـش‌تعـجب‌نـکردیـم. از‌زمـانـش‌شـوکه‌شـدیم.زود‌بـود.بـا‌مـرگ‌ کسےخـم‌به‌ابـرو‌نمۍآورم.راستـش‌ کـکم‌هـم‌نمۍگـزد.مـادر‌بزرگـم‌که‌فـوت‌ کـرد،‌انـگار‌نه‌انـگار.خـبر‌ممـدحـسین‌که‌ آمـد،بـنددلـم‌پـاره‌شـد... https://eitaa.com/joinchat/4012245048C42ddbe23a3
『شھید محـمدحسین محمدخآنے』
روایـتی‌از"ط":)💚›‌ صدا‌زد،رفتم‌توی‌اتاق.پاچه‌ی‌شلوار‌کردی‌ اش‌را‌زد‌بالا.ران‌پایش‌را‌نشانم‌داد‌وپرسید:«به‌نظرت‌چرا‌این‌طور‌شده؟!»رانش‌کبود‌بود‌.گفتم:«با‌موتور‌جایی‌نخوردی‌؟»گفت:«نه،اگه‌جایی‌خورده‌بودم‌،باید‌شلوارم‌ پاره‌می‌شد‌.»نگـران‌شدم‌.دو‌سه‌ساعتی‌ گذشت.یک‌دفعه‌توی‌ذهنم‌جرقه‌خورد. یادم‌آمد.موقع‌مداحی‌با‌یک‌دستش‌ میکروفون‌و‌برگه‌ی‌شعر‌را‌می‌گرفت،با‌آن‌ یکی‌دستش‌می‌زد‌روی‌پا.گفتم:«وقتی‌ از‌خود‌بی‌خود‌می‌شی،نمی‌فهمی‌داری‌چه‌ بلایی‌سر‌خودت‌میاری!» https://eitaa.com/joinchat/4012245048C42ddbe23a3
『شھید محـمدحسین محمدخآنے』
‌روایـتی‌از"ط":)💜 روح‌وروانش‌با‌امام‌حسین‌(ع)بود.اسم‌ هیئت‌،با‌دل‌وجانش‌بازی‌می‌کرد. چشمانش‌برق‌می‌زد.وقتی‌می‌دانست‌ امشب‌هیئت‌داریم‌،مشعوف‌می‌شد .همه‌جا‌هم‌نمی‌رفت.مخصوصاً‌هیئت‌ هایی‌که‌به‌سبک‌لس‌آنجلسی‌می‌زدند. https://eitaa.com/joinchat/4012245048C42ddbe23a3
『شھید محـمدحسین محمدخآنے』
روایـتی‌از"ط":)🤎🕊 از‌یکی‌از‌علما‌شنیده‌بود‌بر‌قرائت‌زیارت‌آل‌ یاسین‌استمرار‌داشته‌باشید‌.اول‌ آموزش‌ قرآن‌بود.قرآن‌خواندن‌ما‌جزو‌کار‌هایی‌ نبود‌که‌بخوان‌وبرو.حلقه‌داشتیم‌.یک‌نفر‌می‌آمد،تجـوید‌یاد‌می‌داد.،بعد‌آل‌یاسین‌خوانده‌می‌شد‌وبعدش‌سخنرانی. https://eitaa.com/joinchat/4012245048C42ddbe23a3
『شھید محـمدحسین محمدخآنے』
روایـتی‌از"ط":)💛🌻 روی‌سخنرانی‌حساسیت‌به‌خرج‌می‌داد.‌ می‌گفت‌کسی‌که‌شور‌دارد‌و‌در‌هیئت‌ شرکت‌می‌کند،باید‌شعورش‌هم‌بیشتر‌ شود.تا‌می‌توانست‌حاج‌آقا‌مهدوی‌نژاد‌را‌ دعوت‌می‌کرد،گاهی‌هم‌حاج‌آقا‌صدر‌ الساداتی‌را‌دعوت‌کند،‌مسئول‌دفتر‌نهاد‌ رهبری‌دانشگاه.بچه‌های‌کادر‌باید‌پای‌ سخنرانی‌می‌نشستند‌.می‌گفت:«خودت‌ اگر‌ننشینی،دیگران‌هم‌نمی‌نشینن.» موقع‌سیاهی‌زدن،از‌بچه‌ها‌کمک‌می‌ گرفت‌،حتی‌نذری‌جمع‌می‌کرد. https://eitaa.com/joinchat/4012245048C42ddbe23a3
『شھید محـمدحسین محمدخآنے』
روایـتی‌از"ط":)🧡🌻 یک‌وقت‌هایی‌می‌توانست‌پولش‌را‌جور‌ کند،ولی‌دوست‌داشت‌دیگران‌هم‌در‌این‌کار‌خیر‌سهیم‌باشند‌.چون‌جمع‌دانش جویی‌بود،سعی‌می‌کردیم‌حتماً‌شام‌ بدهیم،‌سالاد‌الویه‌،فلافل،غذا‌هایجوان‌ پسند.ندیدم‌توی‌آن‌چند‌سال‌،بعد‌از‌ هیئت‌بنشیند‌سر‌سفره.دور‌می‌چرخید. شامش‌را‌سر‌پا‌می‌خورد.کسانی‌را‌که‌جدید‌آمده‌ بودند،شناسایی‌می‌کرد،می‌رفت‌ خوش‌وبش‌وحسابی‌تعارفشان‌می‌کرد. https://eitaa.com/joinchat/4012245048C42ddbe23a3
『شھید محـمدحسین محمدخآنے』
‌روایـتی‌از"ط":)❤️‍🩹🌻 این‌غذا‌خوردن‌وغذا‌دادن‌محبت‌بین‌ بچه‌ها‌را‌زیاد‌می‌کرد.می‌گفت‌بعد‌از‌هیئت‌ در‌دل‌بچه‌هافرح‌ایجاد‌می‌شود.برای‌ همین‌روی‌سفره‌انداختن‌خیلی‌مانور‌ می‌داد.تیر‌خلاص‌رفاقت‌را‌لابه‌لای‌غذا‌ خوردن‌می‌زد.کلید‌جذب‌بچه‌ها‌ونگه‌ داشتن‌هیئت‌را‌محبت‌می‌دانست. _تو‌که‌میان‌داری‌،باید‌با‌اخلاق‌ترین‌و خوش‌برخورد‌ترین‌آدم‌هیئت‌باشی. https://eitaa.com/joinchat/4012245048C42ddbe23a3
‌روایـتی‌از"ط":)💖🍂 سبک‌هایی‌را‌که‌به‌ذهنش‌می‌رسید،می‌نوشت.گاهی‌اوقات‌شعر‌هم‌می‌گفت.برای‌مراسمی‌که‌می‌خواست‌بخواند،سه‌چهار‌ساعت‌توی‌ خودش‌خلوت‌می‌کرد.به‌بهانه‌ی‌شعر‌پیدا‌کردن،می‌رفت‌گوشه‌ی‌اتاق‌می‌نشست.ازروی‌لهوف‌ برای‌خودش‌می‌خواند.می‌گفت‌که‌تا‌وقتی‌ خودم‌درک‌نکنم‌،چطور‌اشاعه‌بدهم.مقید‌ بود‌مداح‌باید‌همیشه‌توی‌جیبش‌شعر‌داشته‌ باشد‌که‌اگر‌فرصتی‌پیش‌آمد،بتواند‌مجلس‌را‌ گرم‌کند. https://eitaa.com/joinchat/4012245048C42ddbe23a3