بار ها خانوم ها آمدن گلایه کردن که این آقای محمد خانی خیلی بد اخلاقے مےڪند. یه مدت هم حلقه دستش مےڪرد.
همه فکر مےڪردن متأهل است.
بهش گفتم:« ریش هات رو چرا کوتاه نمےڪنے؟»
گفت:«این طور سن و سال دارتر به چشم مےآم. ڪسی فڪر نمےکنه مجردم. خیلی هم ڪه خوشگل بچرخم، برام دردسر مےشه!»
#برشیازعمار_حلب📚#شهیدمحمدحسینمحمدخانے🌹 #خادمعبدالمهدی
https://eitaa.com/joinchat/4012245048C42ddbe23a3
همان شب🌗 پیدایش شد ڪه ڪاری هست؟ با بچههای تبلیغات فرستادمش توی شهر، با یک نیسان آبی🚛.
صبح🌞 که آمدم، دیدم هنوز دانشگاه است. گفتم:«نڪنه دیشب تا حالا نرفتی؟» گفت:«همین جا خوابیدم، بغل معراج شهدا😇.»
روابط عمومی بالایی داشت. سریع با همه رفیق شد، مثل رفیق چندین ساله.
#برشیازعمار_حلب📚#شهیدمحمدحسینمحمدخانے🌹 #خادمعبدالمهدی
https://eitaa.com/joinchat/4012245048C42ddbe23a3
مگه مسیحے نیستے؟!⛪️
گفت:«چند وقتے با حاج عمار بودم. جذبش شدم😍. مےخواستم ببینم اسلام و شیعه چه چیزی داره که ازش آدمے مثل اون بیرون مےآد. ڪم ڪم مسلمان و شیعه شدم😇.
#برشیازعمار_حلب📚#شهیدمحمدحسینمحمدخانے🌹 #خادمعبدالمهدی
https://eitaa.com/joinchat/4012245048C42ddbe23a3
مےخواست به ما بگوید چطوری جذب کنیم.
ڪـــلاس اخلاق مےگذاشت.
دور هم جمع مےشدیم. مےگفت بعد از شهادت همت، همه فکر مےڪردند صمیمےترین دوستش بوده اند🤗.
ما باید اینجوری باشیم.
#برشیازعمار_حلب📚#شهیدمحمدحسینمحمدخانے🌹 #خادمعبدالمهدی
https://eitaa.com/joinchat/4012245048C42ddbe23a3
معلوم بود همین الان لباس هایش را از ساتر گرفته است.(لباس های نظامی S_313)
صفر کیلومتر بود و شیک و تروتمیز. ریش بلند داشت با عینک دودی. تازه آمده بود توی تیپ دانشجویی.
#برشیازعمار_حلب📚#شهیدمحمدحسینمحمدخانے🌹 #خادمعبدالمهدی
https://eitaa.com/joinchat/4012245048C42ddbe23a3
شبے که قرار بود شهداے گمنام دانشگاه
یزد را بیاورند، رفاقتمان گل ڪـــــــرد.
خطوطـ پنج قبر را ڪشیدیم و به اسـم
پنجتن آلالله نام گذارے ڪــــــــــردیم.
مسئولان دانشگاه مےخواستند ڪــارگر
بیاورند، محمد حسین و یکی، دونــــفر
دیگر سفت و سخت ایستادند ڪـــــــه
خودمان مےکنیم.
یادم هست قبر وسط به نام حضرت زهراء
«💚مادر💚»معرفی شــــــــد.
محمد حسین گفت:«این چهارتا را بکنید،
ولی وسطےرو دستنزنید،خودممیکنمشـ»
بعد هم تذکر داد:«مےخواید دست به کار شید، وضو داشته باشید.»
«فاطمیه آمد مزار شهداء میریم برای شهداء روضه مادر بخونیم شهداء زهرائیی بودن.»
#برشیازعمار_حلب📚#شهیدمحمدحسینمحمدخانے🌹 #خادمعبدالمهدی
https://eitaa.com/joinchat/4012245048C42ddbe23a3
ڪتابچه ڪوچڪی داشت مثل یڪـ دفتر یادداشت.
وصیت محمد عبدی بود و چند تا از خاطراتش.
مےگفت ڪه این بچه عارف بوده و اینڪه در لباس عرفان، لباس جهاد هم تنش کرده، داستان حسینــے بودنش رو مےرساند.
#برشیازعمار_حلب📚#شهیدمحمدحسینمحمدخانے🌹 #خادمعبدالمهدی
https://eitaa.com/joinchat/4012245048C42ddbe23a3
سحرها بچهها را قال مےگذاشت و با مسلک خودش مےرفت زیارت.
با اذن دخول و پای برهنه. زیاد دور وبر ضریح آفتابی نمےشد.
اصرار داشت توی حرم، مخصوصا صحن قدس روضه و مداحی داشته باشند.
#برشیازعمار_حلب📚#شهیدمحمدحسینمحمدخانے🌹 #خادمعبدالمهدی
https://eitaa.com/joinchat/4012245048C42ddbe23a3
چند وقت بعد آمد و باز پرسید:«این عکسو مےشناسین؟»
گفتم:«خب!همون شهید عبدیه.»...
خندید😄 ڪـــــــــــــه نه، خودم هستم، رفته بود عین همان حالت عکس شهید عبدے، نیم رخ گرفته بود. مو نمےزد😇.
#برشیازعمار_حلب📚#شهیدمحمدحسینمحمدخانے🌹 #خادمعبدالمهدی
https://eitaa.com/joinchat/4012245048C42ddbe23a3
یڪبار میخواستند تیپ سیدالشهداء علیه السلام را تشویق کنند.
تشویقی شماره یڪودو.
گفته بودند که اسم خودت را تشویقی یڪ بنویس و نفر بعدی را هم معرفی ڪن.
اسم خودش را ننوشـــــت.
هرڪاری ڪردند، گفت ڪه اسم اسماعیل را برای تشویقی یڪ باید بنویسید.
#برشیازعمار_حلب📚#شهیدمحمدحسینمحمدخانے🌹 #خادمعبدالمهدی
https://eitaa.com/joinchat/4012245048C42ddbe23a3
روز قبلش آمد قرارگاه.
سر سفره شام بودیم یا ناهار یادم نیست.
آمد با حاج قاسم روبوسے 😚ڪــرد.
گفت ڪــه مے خواهد با شما عڪــس بگیرد.
حاج قاسم با استقبال گفت:«چشم قربونت برم😍!» دست انداخت گردن عمار و او را بوسید😘.
#برشیازعمار_حلب📚#شهیدمحمدحسینمحمدخانے🌹 #خادمعبدالمهدی
https://eitaa.com/joinchat/4012245048C42ddbe23a3
باهم رفتیــم جلسهاے پیش حــاج حسین همدانے.
معروف بود بــ«ابووهب»ــه.
دیدم انگار بیـــن این دونفر سر و سرے هست. چنان عمار را توے بغل چسباند و مےزد پشت کمرش که بعضے بچهها میگفتند: «حسودیےمونشد.»🤤
#برشیازعمار_حلب📚
#شهیدمحمدحسینمحمدخانے🌹
#خادمعبدالمهدی
https://eitaa.com/joinchat/4012245048C42ddbe23a3