eitaa logo
『شھید محـمدحسین محمدخآنے』
1.5هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
2.8هزار ویدیو
41 فایل
شهید محمدحسین محمدخانے [حاج عمار] ولادت ۱۳۶۴/۴/۹ ټـهران شهادت ۱۳۹۴/۸/۱۶ حلب سوریہ🕊 با حضور مادر‌بزرگـوار شهیــد🌹 خادم تبادل⇦ @shahid_Mohammad_khani_tab خادم کانال ⇦ @Sh_MohammadKhani کانال متحدمون در روبیکا⇦ https://rubika.ir/molazeman_haram313
مشاهده در ایتا
دانلود
از صحن جامع رضوی(الان پیامبر اعضم هست) راه می افتادیم، می‌رفتیم صحن کوثر و بعد انقلاب و آزادی و جمهوری تا می رسیدیم باز به صحن جامع رضوی. گاهی هم در صحن قدس یا رو به روی پنجره فولاد داخل غرفه‌ها می‌نشست و دعا می‌خواند و مناجات می‌کرد.💚💚 📚 🌼 https://eitaa.com/joinchat/4012245048C42ddbe23a3
ناهار را در بعلبک خوردیم. هم من غذاهای لبنانی را می‌پسندیدم، هم او با ولع میخورد😋😂. خداراشکر می‌کرد، بعد هم در حق آشپزش دعا. آخر سر هم گفت: «به به!عجب چیزی زدیم به بدن!»😅 زود می‌رفت دستور پخت آن غذا را می‌گرفت که بعدا در خانه بپزیم. . (آقا هرکی بعلبک خورده زندگیش تقسیم شده به دوتا چیز بعد بعلبک قبل بعلبک یعنی اصلا یچیزه دیگس این پیتزا بزرگ و خوشمزه البته قیمتشم کمرشکون هست😅 و اینکه پشت لیالی لبنان حرف زیاده که من یکی قبول ندارم شمام قبول نکنین) 📚 🌼 https://eitaa.com/joinchat/4012245048C42ddbe23a3
از من پرسیدند:«کربلا و مکه که رفتید، لباس آخرت نخریدید؟» گفتم:«اتفاقا من چندبار گفتم، ولی قبول نکرد!» می‌گفت:«من که شهید می‌شم، شهیدم که نه غسل داره نه کفن!» 📚 🌼 https://eitaa.com/joinchat/4012245048C42ddbe23a3
داخل اتاق صدایم‌ می‌زد:«بیاباهات کار دارم!» لواشک و قره‌قروت‌ها را یواشکی به من می‌داد و با خنده می‌گفت:«زن مارو باش! باید مثه معتادا بهش جنس برسونیم!» 😂😂😂💚 📚 🌼 https://eitaa.com/joinchat/4012245048C42ddbe23a3
می خواستم از فضای بازار و زرق و برق های آنجا خارج شوم و خودم را ببرم آن زمان تصویر سازی کنم در ذهنم، یک‌دفعه دیدیم حاج محمود کریمی درحال ورود به دروازه ساعات است. تنها بود، آستینش را به دهان گرفته بود و برای خودش روضه می‌خواند. حال خوشی داشت. به محمد حسین گفتم:«برو ببین اجازه میده همراهش تا حرم بریم؟» به قول خودش:«تا آخر بازار مارا بازی داد!» کوتاه بود ولی پرمعنویت. به حرم که رسیدیم، احساس کردیم می‌خواهد تنها باشد، از او خدا حافظی کردیم. 📚 🌼 https://eitaa.com/joinchat/4012245048C42ddbe23a3
از آن آدم ها نبود که خیلی اسم امام زمان را بیاورد، ولی در مأموریت آخر قشنگ می‌نوشت:«واقعا اینجا حضور دارن!همون‌طور که امام حسین(ع) شب عاشورا دستشون رو گرفتن‌و جایگاه یارانشون رو نشون دادن، اینجا هم واقعا همون جوریه! اینجا تازه می‌تونی حضورشون رو پرنگ‌تر حس کنی!» 📚 🌼 https://eitaa.com/joinchat/4012245048C42ddbe23a3
محمد حسین نوحه«رسیدی به کرب‌و‌بلا خیره شو/به گنبد به گلدسته‌ها خیره شو/ اگه قطره اشکی چکید از چشات/ به بارون این قطره ها خیره شو» را خیلی می‌خواند و دوست داشت. 📚 🌼 https://eitaa.com/joinchat/4012245048C42ddbe23a3
حاج آقاو حاج خانوم حالشان را نمی‌فهمیدند، با خودشان حرف میزدند، گریه می‌کردند. آن‌قدر دستانم می‌لرزید که نمی‌توانستم امیر حسین را بغل کنم، مدام می‌گفتم:«خدایا خودت درست کن! اگه تو بخوای با یه اشاره کارا درست می‌شه!» نگران خونریزی محمد حسین بودم. حالت تهوع عجیبی داشتم، هی عق می‌زدم، نمی‌دانم از استرس بود یا چیزی دیگر. حاج آقا دلداری‌ام می‌داد و می‌گفت:«گفتن زخمش سطحیه! با هواپیما آوردنش فرودگاه، احتمالا باهم می‌رسیم بیمارستان!» 🖤🖤🖤💚💚💚 📚 🌼 https://eitaa.com/joinchat/4012245048C42ddbe23a3
گاهی که دلم تنگ می‌شود، دوباره به پیام هایش نگاه می‌کنم. می‌بینم آن موقع به من همه چیز را گفته، ولی گیرایی من ضعیف بوده و فهوای کلامش را نگرفته‌ام. ازین واضح‌تر نمی‌توانست بنویسد: -قبل از اینکه من شهید بشم، خدا به تو صبر و تحمل می‌ده! -مطمئنم توو امیر حسین سپرده شدین دست یکی دیگه! 💚💚💚 📚 🌼 https://eitaa.com/joinchat/4012245048C42ddbe23a3
گفتم: بذار هر وقت به سنِ حبیب‌رسیدی، الان برای [شهادت] زوده، بمون و خدمت کن. جواب داد: اما لذتی که بُرد هیچوقت حبیب بن مظاهـر نبُرد برشی از کتاب و مبارک✨ https://eitaa.com/joinchat/4012245048C42ddbe23a3
: به مناسبت سالروز ازدواج💍 😍 بابت شکل و شمایل کارت عروسی خیلی بالا و پایین کرد. خیلی از کارت ها را دیدیم. پسندش نمیشد. نهایتاً رسید به یک جمله از حضرت آقا با دستخط خودشان. بسم الله الرحمن الرحیم همسرے شما جـوانان عزیز را که پـیوند دلهـا و جسمها و سرنوشتهـا است صمیمانه به همه‌ے شما فرزندان عزیزم تبریڪ میگویم🔮 https://eitaa.com/joinchat/4012245048C42ddbe23a3