『شھید محـمدحسین محمدخآنے』
خودش خیلے وقت ها با صداے گرفتہ هــم روضہ میخواند. فکر این را نمے کرد که ممکن است بگویند چقدر صدایش بد است.
مے گفت الان وظیفه ام روضہ خواندن است حتی با صدای گرفتہ.
آخر روضہ هـــم نصیحت می کرد :
"رفیق نکنہ جا بمونے! نکنہ ارباب تو رو نخره! نکنہ روسیاه بشے! اگه نخره آبروت میره."
#شهیدمحمدحسینمحمدخانی
#التمـاسدعاےظهـور
#روزدهمچله
#چهلشبتابهمحرم 🕊🥀
『شھید محـمدحسین محمدخآنے』
براے مراسمی کہ می خواست بخواند سہ، چهار ساعت با خودش خلوت می کرد. بہ بهانہ شعر پیدا کردن می رفت گوشہ اتاق می نشست. از روی لهوف برای خودش روضہ می خواند. میگفت تا خودم درک نکنم چطور اشاعہ بدهم.
#شهیدمحمدحسینمحمدخانی
#التمـاسدعاےظهـور
#روزیازدهمچله
#چهلشبتابهمحرم🕊🥀
『شھید محـمدحسین محمدخآنے』
دریکی از شبهای کنگره شهدا،مشغول پختن آش گندم بودیم.زمستان بود و سرمای یخبندان تا نیمه شب بیدار بود.به پیشنهاد خودش در آنجا سنگری کنده بودند،باران هم می بارید،رفت داخل آن و مشغول نماز شد.رفتم جلو گفتم:(شب از نیمه گذشته،بعتر نیست بری خونه؟)گفت:(میخوام همینجا کنلر شهدابمونم.)
برای انجام کاری رفتم بیرون دانشگاه،یک ساعت طول کشید وقتی برگشتم،دیدم هنوز آنجاست،داخل سنگر،آمدبیرون رفت کنار قبور شهدا.دیدم حال خوشی دارد،گفتم دعا کن شهدا دست منو بگیرن و جلو شون روسیاه نشیم.)گفت:(میای برام زیارت عاشورا بخونی؟)
نیمههای زیارت عاشورا،به دلم افتاد روضه حضرت رقیه"س"بخوانم.صدای ضجه و نالهاش بلند شد.خیلی بی تابی کرد.ناگهان صدایش قطع شد.وقتی نگاه کردم،دیدم از حال رفته و بیهوش شده.بادست زدم توی صورتش،صدایش زدم،هیچ عکسالعملی نشان نداد.رفتم آب آوردم. پاشیدم توی صورتش،به هوش آمد.چشمهایش را باز کرد.سر و صورتش خیس عرق بود.عرقش را خشک کردم.گفتم:(نمیخوای بری خونه؟)با صدایی از ته گلو گفت:(اگه شما خستهای و میخوای بری،برو.من هستم.)
#شهیدمحمدحسینمحمدخانی
#التمـاسدعاےظهـور
#روزسیزدهمچله
#چهلشبتابهمحرم 🕊🥀
『شھید محـمدحسین محمدخآنے』
روح و روانش با امام حسین (ع) بود.
اسم هیئت، با دل و جانش بازی میکرد. چشمانش برق میزد. وقتی می دانست امشب هیئت داریم مشعوف می شد ...
#شهیدمحمدحسینمحمدخانی
#التمـاسدعاےظهـور
#روزچهاردهمچله
#چهلشبتابهمحرم 🕊🥀
『شھید محـمدحسین محمدخآنے』
اے کلمہ ے رسیدن به خـــــدا!
#حسین...💚🍃
.
محمدحسین اعتقاد داشت وظیفه ما این است که بچه ها را بیاوریم هیئت🚶♂. وظیفه ما این نیست که هدایتشان کنیم. #امام_حسین "ع" خودش #هدایت می کند...
#شهیدمحمدحسینمحمدخانی
#التمـاسدعاےظهـور
#روزپانزدهمچله
#چهلشبتابهمحرم 🕊🥀
『شھید محـمدحسین محمدخآنے』
*در رفتار و عملش خیلی امام حسینی بود.توی هیئت همه کار میکرد،فقط دستور نمیداد.وقتی می آمد هم به آشپز کمک میکرد هم به آنکه داشت بنر میزد.این اواخر کمتر حضور داشت،ولی وقتی پیدایش میشد،گوشه ای از کار را میگرفت ،نمیرفت یکجا بنشیند و نگاه کند.بعضی اوقات میکروفون را که میگرفت و میخواند،میدیدی ضجه میزند و میخواند.
اعتقاد داشت: وظیفه ما اینه که بچه ها را بیاریم هیئت.وظیفه ما این نیست که هدایتشون کنیم،امام حسین خودش هدایت میکنه.همیشه بعد از روضه به بچه ها میگفت:خودت رو خرج امام حسین کن.
#شهیدمحمدحسینمحمدخانی
#التمـاسدعاےظهـور
#روزشانزدهمچله
#چهلشبتابهمحرم 🕊🥀
『شھید محـمدحسین محمدخآنے』
در خصوص گریہ صبح و شام برای امام حسین
"ع "صحبت می کرد.
دغدغه اش شده بود. وقتی آب مے خورد یاد امام حسین"ع "مے افتاد. واقعا از سلامش احساس مے کردم از روی عادت نمے گوید. یاد میکرد ...
#شهیدمحمدحسینمحمدخانی
#التمـاسدعاےظهـور
#روزهفدهمچله
#چهلشبتابهمحرم🕊🥀
『شھید محـمدحسین محمدخآنے』
یک وقت هایے در خانہ بے هـوا روضہ مے خواند. فضاے خیلے آماده ای داشت. مے دیدے با یک شعر جمع عوض مے شود و بساط روضہ و سینہ زنی راه مے افتد. این هنر محمدحسین بود.
#شهیدمحمدحسینمحمدخانی
#التمـاسدعاےظهـور
#روزهجدهمچله
#چهلشبتابهمحرم 🕊🥀
『شھید محـمدحسین محمدخآنے』
عشق این بود که با شور و حرارت بخواند. میگفت نباید در بند سبک باشی؛ گریه ات را بکن. گریه هایش خیلی خاص بود. بلند بلند گریه میکرد. وقتی هم مثل ما مستمع بود اصلا کاری به مداح نداشت. هر کسی اسم امام حسین "ع"را می آورد با خودش حسین حسین میگفت و ناله میکرد.
#شهیدمحمدحسینمحمدخانی
#التمـاسدعاےظهـور
#روزنوزدهمچله
#چهلشبتابهمحرم 🕊🥀
『شھید محـمدحسین محمدخآنے』
حقیقت را کتمان نمیکرد. حتی به آن هایی که قبول شان نداشت احترام میگذاشت، مخصوصا روحانیون و علما و به همان نسبت به منتسبان امام حسین (؏).
یک بار بهش گفتم:《خسته نمیشی این قدر وقت میذاری؟》.گفت:《کار با عشق خستگی نداره!》تا میتوانست افراد را توی کار شریک میکرد.
برای هر جلسه روضه، به همه زنگ میزد یک دفعه گفت:《امشب به صد نفر زنگ زدم ،پیامک که جای خود.》
#شهیدمحمدحسینمحمدخانی
#التمـاسدعاےظهـور
#روزبیستمچله
#چهلشبتابهمحرم 🕊🥀
『شھید محـمدحسین محمدخآنے』
شهید گمنام آورده بودند هیئت علمدار...خیلی عزاداری کردند. الحق شب خیلی قشنگی بود وکلی صفا کردیم. ممدحسین بعد ازهیئت باز هم گریه میکرد روضه میخواند و حرف می زد.همه رو ریخت بهم...هیئت تمام شده و بچه ها اکثراً رفته بودند ولی باز یک سری ول کن قصه نبودند.او آن موقعی که هیچ کس نمیدانست سوریه کجاست میرفت آنجا می جنگید تا شهید شود با این دیوانه بازی هایش, دم خوری با شهدا را به من سر مشق میداد ,کلی احترام به خانواده را یاد گرفتم در این مسیر...احترام به هیئت و کسانی که پا می گذارند به آن .سرت را بیندازی پایین کار خودت را انجام دهی, هیئت امام حسین علیه السلام باید بهترین غذا بهترین تزینات وخلاصه همه چیزش تک باشد. ناخواسته این ها را خط می گرفتم.
#شهیدمحمدحسینمحمدخانی
#التمـاسدعاےظهـور
#روزبیستمویکچله
#چهلشبتابهمحرم 🕊🥀
『شھید محـمدحسین محمدخآنے』
اولین حقوقی که از سپاه گرفت 250 هزار تومان بود. رفت با همهء آن کتیبه خرید برای هیئت. از پرده فروشی ریش ریش های پایین پرده را خرید و به کتیبه ها دوخت و همه را وقف هیئت کرد.
حتی سوریه که میرفت اگر ماه محرم بود ، از ایران بیرق و کتیبه می خرید و با خودش می برد. در منطقه هیئت راه انداخته بود .
#شهیدمحمدحسینمحمدخانی
#التمـاسدعاےظهـور
#روزبیستمودومچله
#چهلشبتابهمحرم 🕊🥀
『شھید محـمدحسین محمدخآنے』
بعضی وقت ها که میخواست برود جلسه به من تلفن می زد و میگفت : " من ماشین ندارم. بعد از جلسه بیا دنبالم "
گاهی اوقات درگیر کار میشدم و یک دفعه یادم می افتاد که ای داد بیداد! عمار منتظر بوده که من بروم دنبالش.
سریع میرفتم مقر و سوال میکردم که " عمار را ندیده اید؟ "
آنها هم میگفتند که جلسه تمام شده و او رفته ! یکبار که اینطور شد سریع برگشتم تا لااقل او را بین راه سوار کنم. قدری جلوتر دیدم دارد در شانه جاده آهسته قدم میزند و میرود. دم پایش ترمز کردم و او سوار شد. گفتم لابد از دستم شاکی است و کلی غر سرم میزند. آمد بالا و یک سلام و علیک گرم با من کرد. اصلا به روی خودش نیاورد که چقدر توی آن آفتاب منتظرم بوده و بعدش هم پیاده راه افتاده.
گفت: " اسماعیل ضبط رو روشن کن " بعد هم همراه مداح شروع کرد به خواندن و سینه زدن.
توی دلم گفتم بنازم به چنین فرمانده خاکی و بی ریا ....
#شهیدمحمدحسینمحمدخانی
#التمـاسدعاےظهـور
#روزبیستموسومچله
#چهلشبتابهمحرم 🕊🥀
『شھید محـمدحسین محمدخآنے』
می گفت: «اینجا هیئت دانشجوییه و خودمون اینجا رو میگردونیم.»
رفتارشان را توی هیئت برانداز میکردم.
یک سره با هم میپریدند و حسابی جفت و جور بودند.
رفاقتشان رگ و ریشه داشت.
ممد حسین و رفقایش آخر هیئت می ماندند و با بچه ها قاتی میشدند.
می آمدند کفش ها را واکس میزدند.
کار کوچکی بود، ولی به چشم من خیلی بزرگ می آمد.
#شهیدمحمدحسینمحمدخانی
#التمـاسدعاےظهـور
#روزبیستموچهارمچله
#چهلشبتابهمحرم 🕊🥀
『شھید محـمدحسین محمدخآنے』
شهید گمنام آورده بودند هیئت علمدار...خیلی عزاداری کردند. الحق شب خیلی قشنگی بود وکلی صفا کردیم. ممدحسین بعد ازهیئت باز هم گریه میکرد روضه میخواند و حرف می زد.همه رو ریخت بهم...هیئت تمام شده و بچه ها اکثراً رفته بودند ولی باز یک سری ول کن قصه نبودند.او آن موقعی که هیچ کس نمیدانست سوریه کجاست میرفت آنجا می جنگید تا شهید شود با این دیوانه بازی هایش, دم خوری با شهدا را به من سر مشق میداد ,کلی احترام به خانواده را یاد گرفتم در این مسیر...احترام به هیئت و کسانی که پا می گذارند به آن .سرت را بیندازی پایین کار خودت را انجام دهی, هیئت امام حسین علیه السلام باید بهترین غذا بهترین تزینات وخلاصه همه چیزش تک باشد. ناخواسته این ها را خط می گرفتم.
#شهیدمحمدحسینمحمدخانی
#التمـاسدعاےظهـور
#روزبیستموپنجمچله
#چهلشبتابهمحرم 🕊🥀
『شھید محـمدحسین محمدخآنے』
خیلے امام حسینے بود. توی هیـئت همہ کار مے کرد. فقط دستور نمے داد. وقتے مے آمد، هم به آشپز کمک مے کرد هم به آنکہ داشت بنر میزد.
#شهیدمحمدحسینمحمدخانی
#التمـاسدعاےظهـور
#روزبیستموششمچله
#چهلشبتابهمحرم 🕊🥀
『شھید محـمدحسین محمدخآنے』
ممدحسین و رفقایش آخر هیئت میماندند و بابچه ها قاتی میشدند.
میآمدند کفش هارو واکس میزندند. کار کوچکی بود، ولی به چشم من خیلی بزرگ میآمد.
دغدغه داشتند ما با چه برمیگردیم.وسیله داریم یانه. اینکه کسی پیاده از هیئت برنگردد، برایشان مهم بود.
#شهیدمحمدحسینمحمدخانی
#التمـاسدعاےظهـور
#روزبیستموهفتمچله
#چهلشبتابهمحرم 🕊🥀
『شھید محـمدحسین محمدخآنے』
-وقتی هرسال، وسط روضه های ظهر عاشورا، توی خانه دانشجویی اش، خود را برای اربابش کبود می کرد... .
راه افتادم بین آدمهای دوروبرش و پرسان۸ پرسان برگ برنده هایش را جمع کردم. دیدم حق داشت بتواند روزی برگ برنده هایش را رو کند.
حق داشت به ازای همه آنها، از دستان اربابش، افتخار شهادت بگیرد. حق داشت، نوش جانش!
#شهیدمحمدحسینمحمدخانی
#التمـاسدعاےظهـور
#روزبیستموهشتمچله
#چهلشبتابهمحرم 🕊🥀
『شھید محـمدحسین محمدخآنے』
حقیقت را کتمان نمیکرد. حتی به آن هایی که قبول شان نداشت احترام میگذاشت، مخصوصا روحانیون و علما و به همان نسبت به منتسبان امام حسین (؏).
یک بار بهش گفتم:《خسته نمیشی این قدر وقت میذاری؟》.گفت:《کار با عشق خستگی نداره!》تا میتوانست افراد را توی کار شریک میکرد.
برای هر جلسه روضه، به همه زنگ میزد یک دفعه گفت:《امشب به صد نفر زنگ زدم ،پیامک که جای خود.》
#شهیدمحمدحسینمحمدخانی
#التمـاسدعاےظهـور
#روزبیستمونهمچله
#چهلشبتابهمحرم 🕊🥀
『شھید محـمدحسین محمدخآنے』
بچہ ها را مے آورد در قالب هیئت .
بہ روضه خانگے خیلے اعتقاد داشت. این که پولش را خرج کند در این اتفاق. شام و ناهار بدهد.
#شهیدمحمدحسینمحمدخانی
#التمـاسدعاےظهـور
#روزسیامچله
#چهلشبتابهمحرم 🕊🥀
『شھید محـمدحسین محمدخآنے』
از بچگی علاقه خاصی به اهل بیت خصوصا امام حسین داشت . مرید امام حسین بود.
به قول مادرش اصلا مدافع به دنیا آمده بود . هیئت علمدار یزد رو راه انداختی . مداحی هیئت معمولا با محمدحسین بود.
#شهیدمحمدحسینمحمدخانی
#التمـاسدعاےظهـور
#روزسیودومچله
#چهلشبتابهمحرم 🕊🥀
『شھید محـمدحسین محمدخآنے』
همیشه حرفش این بود واسه کی کار میکنی؟
می گفتم امام حسین (ع)
می گفت پس حرف ها رو بیخیال...
کار خودت را بکن جوابش با امام حسین(ع)
#شهیدمحمدحسینمحمدخانی
#التمـاسدعاےظهـور
#روزسیوسومچله
#چهلشبتابهمحرم 🕊🥀
『شھید محـمدحسین محمدخآنے』
دیوانه میشدم وقتی میخواند.دل پاکی داشت و اشک روان.در روضه حرف های دلی میزد.قسمت هایی از مقتل را می خواند.یادم است سیاهپوشان بود؛یک روز قبل از محرم.آمد روضه بخواند،برگشت همان اول بسمالله گفت:بچه ها محرم اومد.همین یک جمله رو گفت همه زدند زیر گریه...
#شهیدمحمدحسینمحمدخانی
#التمـاسدعاےظهـور
#روزسیوششمچله
#چهلشبتابهمحرم 🕊🥀
『شھید محـمدحسین محمدخآنے』
محمدحسین از کودکی عاشق مداحی بود. همیشه چیزی به عنوان بلندگو دستش میگرفت و بالا و پایین میپرید و میخواند. کافی بود نوحه یا مداحیای را از جایی بشنود، آنقدر آن را تکرار میکرد که همهاش را حفظ میشد. و همین عشق و علاقه، زمینه هیئتی شدنش در جوانی را فراهم کرد.
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
#التمـاسدعاےظهـور
#روزسیوهفتمچله
#چهلشبتابهمحرم 🕊🥀
『شھید محـمدحسین محمدخآنے』
محمدحسین محمدخانی دو تا رفاقت خیلی جدی داشت. یکی رفاقت با شهدا و یکی رفاقت با امام حسین (ع) و همه زندگی اش را پای این دو رفاقت گذاشت. 🖤
گاهی پیش میآمد که هیئت مشکل مالی داشت و پول در جیب بچهها نبود. می گفت هر کس هر چه دارد بدهد برای هیئت. یا روش او برای جذب کمک برای هیئت این بود که بعد از مراسم میکروفن به دست میگرفت و میگفت:
دستگاه امام حسین (ع) به پول من و تو نیاز ندارد، ولی این جا فرصتی است تا به مال خودمان برکت بدهیم. با هر چه که داری و در توانت هست به هیئت کمک کن.
#شهیدمحمدحسینمحمدخانی
#التمـاسدعاےظهـور
#روزسیوهشتمچله
#چهلشبتابهمحرم 🕊🥀