eitaa logo
دکتر محمدرضا کرامتی
528 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
1.8هزار ویدیو
55 فایل
دکتر رشته علوم قرآن و حدیث از دانشگاه فردوسی مشهد «نشر مطالب کانال، فقط همراه لینک آن رواست» نکات تفسیری نقد ترجمه‌های قرآن، آثار متفکران و... مفردات قرآن معرفی کتاب فرق کلمات طرح سؤال عقاید امامیه اخلاق احکام و... @mohammadrezakaramatitafsirdoost
مشاهده در ایتا
دانلود
ضمانت اموال ديگران بچه كه بودم با دوستانم مى‌رفتيم به روستاهاى اطراف كاشان و بدون اطلاع صاحبان باغها، ميوه‌هاى آنان را مى‌خورديم و فرار مى‌كرديم، فكر مى‌كردم چون به سن تكليف نرسيده‌ام، مسئوليّتى ندارم. سالها گذشت تا اينكه در حوزه آموختم كه تعرّض به مال مردم ضمانت دارد، گرچه در زمان كودكى باشد. مقدارى پول برداشته و به همان روستا نزد صاحبان باغها رفتم و داستان را برايشان تعريف كرده و حلاليّت طلبيدم. بعضى پول گرفتند و بعضى علاوه بر حلال كردن، ما را به خانۀ خود مهمان كردند! خاطرات حاج آقا قراءتی ج 1 ص 31 https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402
درخت بدون ميوه كنار خانۀ ما باغى بود، به پدرم گفتم: اين همه درخت، يكى ميوه نمى‌دهد! گفت: اين همه آدم در اين خانه زندگى مى‌كنند، يكى نماز شب نمى‌خواند! خاطرات حاج آقا قراءتی ج 1 ص 32 https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402
نصيحت پدرم در چهارده سالگى كه براى ادامه تحصيل عازم قم شدم، پدرم آمد پاى ماشين و به من گفت: محسن! « اُستُر ذَهبَك و ذِهابك [کرامتی: در قرآن (مؤمنون 18) ذَهاب (با فتح ذال) آمده است] و مَذهبك » پول و رفت و آمد و مذهبت را مخفى نگهدار. گفتم: مذهب را براى چه‌؟ امروز كه زمان تقيّه نيست! پدرم گفت: منظورم اين است كه هيچ وقت براى نماز مقيّد به يك مسجد نشو، چون كه اگر روزگارى به دليلى خواستى آن مسجد را ترك كنى مى‌گويند: خطها دوتا شده، يا آقا مسئله‌اى پيدا كرده و يا اين طلبه... فرزندم! مثل امّت باش و به همۀ مساجد برو و مقيّد به جا و مكان و لباس و شخص خاصّى مباش. آرى گوش سپارى به همين نصيحت باعث شد كه بحمداللّه وارد هيچ خط‍‌ سياسى نشوم. خاطرات حاج آقا قراءتی ج 1 ص 32 https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402
به شما حجره مى‌دهيم سال‌هاى اوّل طلبگى‌ام در قم، خواستم در مدرسه علميه آية‌اللّه گلپايگانى قدس سره حجره بگيرم ودرس بخوانم. گفتند: به كسانى كه لباس روحانيّت نپوشيده‌اند حجره نمى‌دهند. خودم خدمت ايشان رسيدم، فرمودند: شما كه لباس نداريد معلوم است كم درس خوانده‌ايد. به ايشان عرض كردم گرچه به من حجره نمى‌دهيد، ولى اجازه بدهيد يك مثال بزنم! اجازه فرمودند: عرض كردم: مى‌گويند فردى در كاشان به حمام رفت، وقتى لباس‌هايش را بيرون آورد همه به او گفتند: اه، اه، چه آدم كثيفى! وقتى اين برخورد را ديد دوباره لباسهايش را پوشيد تا از حمام بيرون برود، گفتند: كجا مى‌روى‌؟ گفت: مى‌روم حمّام تا بيايم حمّام! حال حكايت شماست كه مى‌گوئيد برو درس بخوان بعد بيا اينجا درس بخوان، برو روحانى شو بعد بيا اينجا روحانى شو. وقتى اين مثال را زدم ايشان خيلى خنديد و فرمود: به شما حجره مى‌دهيم، شما اينجا بمانيد. خاطرات حاج آقا قراءتی ج 1 ص 33 https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402
دانشمند بد سليقه سالهاى اوّل طلبگى‌ام به خانۀ عالمى رفتم، پرسيد: چه مى‌خوانى‌؟ گفتم: ادبيات عرب. گفت: بگو ببينم «اُشترتُنّ‌» چه صيغه‌اى است‌؟ يك كلمه قلمبه سلمبه از من پرسيد كه نفهميدم چيست، بعد پرسيد: اگر خواهرزن كسى پسر دائى خواهرش را شير بدهد آيا به او محرم مى‌شود يا نه‌؟! پيش خود گفتم: آدم بايد فرهنگ داشته باشد. اين استاد علم دارد، امّا فرهنگ نه. خاطرات حاج آقا قراءتی ج 1 ص 34 کرامتی: گمان می‌کنم يا من (کرامتی) چنین صیغه‌ای را بلد نیستم یا تنظیم کنندگان کتاب صیغه‌ی اُشترتُنّ را اشتباه ضبط کرده‌‌اند یا حافظه‌ی حاج آقا قرائتی اشتباه می‌کند یا آن عالم، آن فعل را اشتباه گفته است. 😂 https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402
شرايط‍‌ ازدواج مى‌خواستم ازدواج كنم، ولى پدرم مى‌گفت: هر موقع در تحصيل به مدارج بالاترى رسيدى و مقدمات و سطح حوزه را گذراندى و به درس خارج فقه و اصول رفتى، ازدواج كن. ديدم به هيچ صورت قانع نمى‌شود، اثاثيه را از قم برداشتم و به كاشان نزد پدرم آمدم. او گفت: چرا آمدى‌؟ گفتم: درس نمى‌خوانم! شما حاضر نمى‌شوى من ازدواج كنم. خلاصه هر چه به خيال خويش مرا نصيحت كرد اثر نگذاشت. حتّى به بعضى آقايان سفارش كرد كه مرا براى درس خواندن نصيحت كنند، من هم بعضى را واسطه كردم كه او را براى موافقت با ازدواج من نصيحت كنند! تا اينكه يك روز به پدرم گفتم: يا بگو كه من مثل حضرت يوسف هستم و دچار گناه نمى‌شوم، يا بگو گناه كنم يا بگو ازدواج كنم. به هر حال سرانجام موفّق شدم و نظر موافق پدرم را كسب كردم. خاطرات حاج آقا قراءتی ج 1 صص ۳۴ و ۳۵ https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402
جشن دامادی بی تجمل براى جشن دامادى‌ام اطرافيان گفتند: براى تزئين مجلس عروسى، از تجّار فرش مقدارى فرش درخواست كنيم تا آنها را در مجلس جشن كه آن زمان رسم بود، آويزان كنيم. اوّل تصميم گرفتم اين كار را انجام دهم، امّا بعد به خود گفتم: چرا براى چند ساعت جشن، سَرم را پيش اين و آن خَم كنم، مگر جشن بدون آويز كردن قالى نمى‌شود؟ خلاصه اين كار را نكردم و هيچ اتفاقى هم نيفتاد. خاطرات حاج آقا قراءتی ج 1 ص 35 https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402
تشكّر از خانواده با اينكه رفت و آمد مهمان به منزل ما زياد بود، ولى خانواده گفت: شما آقاى مطهرى را دعوت كن. علّت را پرسيدم‌؟ گفت: چون تنها مهمانى كه موقع رفتن، به نزديك آشپزخانه آمده و از من تشكّر مى‌كند، ايشان است، بقيه مهمان‌ها تنها از شما تشكّر مى‌كنند! خاطرات حاج آقا قراءتی ج 1 ص 36 https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402
توسّل به اهلبيت خاطره‌اى دارم كه با چند مقدّمه بيان مى‌كنم: ۱- زمانى وضعيّت مردم سامرا خيلى بد و گرفتار ضعف و فقر بودند به صورتى كه ضرب المثل شده بود كه فلانى مثل فقراى سامرا است. آنها حمام نداشته و در رودخانه استحمام مى‌كردند. ۲- آيت اللّه بروجردى قدس سره تصميم گرفتند در آن شهر حمامى بزرگ و در كنار آن حسينيه‌اى را براى شيعيان بسازند تا زيارت امام هادى عليه السلام نيز از مظلوميّت بيرون بيايد. ۳_ به پيروى از آن سياست براى رونق زيارت امام هادى عليه السلام ، آية اللّٰه العظمى خوانسارى - كه در تهران بودند به عدّه‌اى از طلبه‌ها پيغام داده و سفارش كردند كه ماه رمضان آن سال روزها بخوابند و شب‌ها در حرم امام هادى عليه السلام احيا بگيرند. ۴- آية اللّٰه العظمى شيرازى هم در راستاى اين سياست، عدّه‌اى از نيروهاى حوزه را به سامرا فرستادند. به هر حال توفيقى بود كه يك ماه رمضان من در آن مراسم بودم. در آن زمان فقر شديدى به يكى از طلاب فشار آورده وبه امام هادى عليه السلام پناه آورده بود و كنار صحن آن حضرت ايستاده و عرض مى‌كرد: من مهمان شما هستم و محتاج و... مى‌گفت: كمى ايستادم يك وقت آية اللّٰه العظمى شيرازى از حرم بيرون آمد و برخلاف رويۀ هميشگى كه عبا به سر كشيده به طرف درب صحن مى‌رفتند، به طرف من آمده و مقدارى پول به من داده و فرمودند: اين كار به سفارش امام هادى عليه السلام است. شما دفعۀ اوّلتان است كه گرفتار شده‌ايد و به اين درب پناه آورده‌ايد، ولى من بارها اينجا به پناه آمده و نتيجه گرفته‌ام. اين داستان در ذهنم بود تا اينكه ازدواج كرده و با همسرم به مشهد مقدس رفتيم، چند روزى گذشت، پولم تمام شد، حتّى پول خريد دو عدد نان را نداشتم. خواستم سجّادۀ نمازم را بفروشم، خانم مانع شد. خواستم تسبيحم را بفروشم، قيمتى نداشت. به حرم امام رضا عليه السلام رفتم تا با زيارتنامه خواندن پولى بگيرم، امّا كسى به من مراجعه نكرد. مأيوس شدم، يك وقت به ياد داستان سامرا افتادم، آمدم كنار صحن امام رضا عليه السلام عرض كردم: یا امام رضا! من مهمان شما هستم و محتاج، به شما پناه آورده‌ام، شما اهل كرامت و بخشش هستيد؛ « عادتكم الاحسان و سجيّتكم الكرم » و توسلى پيدا كردم. بعد از چند دقيقه يكى از سادات كه از دوستان بود از راه رسيد و گفت: آقاى قرائتى! شما كجا هستيد، من نيم ساعت است كه دنبال شما مى‌گردم‌؟ گفتم: براى چى‌؟ گفت: روز آخر سفرم است و مقدارى پول زياد آورده‌ام، گفتم بيايم به شما قرض بدهم كه ممكن است احتياج پيدا كنيد. گفتم: فلانى! همۀ اينها حرف است، امام رضا عليه السلام شما را براى من فرستاده است. خاطرات حاج آقا قراءتی ج 1 صص 36 تا 38 https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402