eitaa logo
🕊شهیدعباس دانشگر۱۲🕊(یزد)
928 دنبال‌کننده
17.1هزار عکس
5.6هزار ویدیو
341 فایل
﷽ کانال۱۲ کانون شهیدعباس دانشگر مشخصات‌شهید: 🍃تولد:۱۸/ ۰۲ /۱۳۷٢ 🍂شهادت:۲٠/ ۰۳ /۱۳۹۵ 🌹محل تولد:سمنان 🥀محل شهادت:سوریه لقب: جوان مومن انقلابی نام جهادی:کمیل خادم کانال: @Aramesh_15 برای آشنایی بیشتردرکانال زیرعضوشوید: @kanoon_shahiddaneshgar
مشاهده در ایتا
دانلود
🌾💚🌾💚🌾 💚🌾💚🌾 🌾💚🌾 💚🌾 🌾 تا سوار ماشین شدیم،  گفت: « وای وای!  شیرینی یادمون رفت.  باید شیرینی می‌گرفتیم.»  راهی نیامده بودیم که از ماشین پیاده شدیم.  به سمت بازارچه کابل البرز رفتیم.   دو جعبه شیرینی خرید؛  یک جعبه برای خودشان،  یک جعبه هم برای خانه ما.  یک کیلو هم جدا برای من سفارش داد.  گفت: « این شیرینی گل محمدی هم برای خودت،  صبح ها میری دانشگاه بخور.»  دوست داشتم تاریخ تولد حمید را بدانم.  برای این که مستقیماً سوالی نکنم تا سفارش شیرینی ها آماده  از قصد به سمت یخچال کیک های  تولد رفتم.  نگاهی به کیکها انداختم و گفتم: « این  کیک رو میبینین چه شیک و خوشگله؟  تولد امسالم که گذشت!  اما دوم تیر سال بعد همین مدل کیک رو سفارش میدیم.  راستی حمید آقا،  شما متولد چه ماهی هستین؟» گفت: « به تولد من هم خیلی مونده،  تولدم چهار  اردیبهشت.»  تا حمید تاریخ تولدش را گفت در ذهنم مشغول حساب و کتاب روز و ماه تولدمان شدم.  خیلی زود توانستم یک وجه  اشتراک قشنگ پیدا کنم.  حسابی ذوق زده شدم،  چون تاریخ تولدمان هم به هم می آمد.   چون من متولد دومین روز‌ِ چهارمین ماه سال بودم و حمید متولد چهارمین روزِ دوم ماه سال بود.  از شیرینی فروشی تا فلکه ی  دوم کوثر باید پیاده می رفتیم.  حمید ورزشکار بود و  از بچگی به باشگاه می رفت.  این پیاده رفتن ها برایش عادی بود،   ولی من تابه  این همه پیاده روی را نداشتم.  وسط خیابان  چند بار نشستم و گفتم: « من دیگه نمیتونم،  خیلی خسته شدم.»  حمید هم شیرینی به دست با شیطنت گفت: (( محرم که نیستیم دستتو بگیرم)) ادامه دارد....