🗣️ #شما_گفتید 🤝
💬با دختر خانوم صحبت میکردم گله میکرد از اینکه امام رضا خیلی وقته دیگه جوابش نمیده خیلی وقته دعوتش نکرده و...
بهش گفتم : با نامحرم حرف میزنی ؟
گفت : اره !
گفتم باهاش که صمیمی نیستی؟
گفت : هستم !
گفتم : امام رضا امامیه که تو این ارتباطا خیلی حساسه تا گناهی رو ترک نکنی دعوت نمیشی ! من ترک کردم گناهی رو آقا دعوت کرد امتحان کن جواب میده !
گفت نمیشه !
گفتم امتحان با تو برکتش از خدا .
گفت فکر میکنم !
دو ماه گذشت !
یه روز بهم زنگ زد گفت فلانی دارم میرم مشهد بالاخره شد !
گفتم قبول باشه خوشحال شدم ...
گفت : با اونی که حرف میزدم قطع ارتباط کردم یه کاروان داشت از شهرمون میرفت مشهد پر بود از زائر جا واسه من نبود یاد حرفت افتادم گفتم خدایا دیگه با نامحرمی صمیمی نمیشم خودت جور کن قسمت میدم به امام رضا. ۵ دقیقه بعد از همون کاروان زنگ میزنن و خبر میدن یه نفر مریض شده و نمیتونه بیاد اگه میخوای بیایی مشهد تا ۲ ساعت دیگه بیا فلان جا!.
پ . ن : خلاصه این دوست ما از شهرشون هم میان زیارت شاه عبدالعظیم هم میرن قم از اون طرفم میرن مشهد ...
اهل بیت اینطوری حال خوب میدن !
ترک یه معصیت و نزدیکی به خودشون
___
دو سلسله ناشناس هم داریم که برای
اینکه حیف نشه فردا میذارم انشاءالله ؛
{ اگر یادم رفت یادآوری کنید لطفاً }
📪 پیام جدید
💬لطفا داخل کانال نفرستیدشون
___
#سیدمعین
سلام و نور ✨
مطمئنید ؟!
📪 پیام جدید
💬سلام لینک ناشناس اون کانال ناشناس خراب شده
___
#سیدمعین
سلام و نور ✨
کدوم کانال ؟!
کدوم لینک ؟!
🗣️ #شما_گفتید 🤝
💬اتفاقا همین الان اومدم واستون پیام بزارم از امام رضا که دیدم حرفا راجب امام رضاس
امام رضا عشقهههه عشق زندگیه هرکار بکنه مرام شو عشقه
___
📪 پیام جدید
✍️ #شما_نوشتید
💬و حالا چند وقتی است دلخوشم به عکس کوچیک روی دیوار♡
و از همین فاصلهی دور هرروز دست بر سینه عرض ادب میکنم.
جانِ من است او !
خودش خوب میداند
•به هوای حرمش میگذرد ایامم . .💛
#ابالجواد🌙
✍️🏼#حُرِّامامِزَمان
___
🗣️ #شما_گفتید 🤝
💬و از امام رضا معجزه ها دیدم زیاد اصلا خلاصه بگم همه چی از امام رضا دارم من ؛ ناگفته نماند از جاهلیت یه مدتی از امام رضا دلگیر بودم نمیطلبید یعنی هروز من خیلی یادش میکردم و ناراحت بودم که برم یکی از نزدیکان میرفت و من جا میموندم خیلی شاکی بودم برا این یبار که خیلی گریه کردم و اینا نمیدونن چطوری یهو "بارون" پویانفر شروع کرد به خوندن واقعا عجیب بود چون گوشی نزدیکم بود اما من دست بهش نزدم قاطی کرده بود انگار کلت جرقه امیدی بود بازم طلبیده نشدم اما یه مدت بعد سر عقل اومدم بطلبه نطلبه دیوونشم ؛ قرار شد بسیج ببره مشهد سه روز و دو روزش حرم نباشه پارک و موج آبی 😑 منم گفتم من نمیام هیجا بجز حرم گفتن غلط میکنی باید بیای هرجا ما میگیم منم کنسل کردم 🚶🏻💔 گفتم دلش تنگ بشه میطلبه خودش ؛ ماه تیر قسمت شد خانوادگی رفتیم و شد بهترین شبای زندگیم و بهترین زیارت زندگیم برگشتنی انقد دلم شکست که اردوی مشهدی که چند وقت قبل ثبت نام کرده بودم تو راه برگشت زنگ زد گفت برا مشهد اسمت در اومده🥲🥲🥲🥲🥲 و به فاصله ی دو هفته دوباره مشهد بودم این بار بدون خانواده و البته اینم بهترین بهترین بود اصلا قابل گفتن نیست و
«ادامه دارد...»